بخش ۳
جنبش سبز ـ جنبش دگرگونی
ما در رنجهای مشترک خود یگانهایم
ــ اعدام پنج تن دیگر از جوانان دربندمان موجی از نفرت و خشم عمومی را برانگیخته است. علیرغم آن، رژیم اسلامی اسامی بیست و هفت تن دیگر را به عنوان کسانی که احکام اعدامشان صادر شده، منتشر نموده است. این امر نشانة چیست، بیاعتنائی ناشی از احساس قدرت یا از بیم و زور وحشت؟
داریوش همایون ــ از چند ماه پیش هر بار با نزدیک شدن روزهای تظاهرات جنبش سبز، رژیم چند تنی را اعدام میکند. بیست و دوم خرداد نزدیک است، انتظار تظاهرات بزرگی میرود و عده بیشتری را میکشند. این دو، تظاهرات بعدی و اعدامهای پیش از آن، نسبت مستقیم دارند. آشکار است که میخواهند مردم را بترسانند و جلو تظاهرات را بگیرند. بزرگترین هراس رژیم از تظاهرات است. ولی نمیباید حساسیت همین گروه آدمکشان را نیز در برابر افکار عمومی جهان دست کم گرفت. همه آنچه گفتید هست، هم میترسانند هم میترسند؛ هم احساس قدرت میکنند، هم میدانند که زمین زیر پاهایشان به لرزه در آمده است.
ــ در بیانیهها و سخنرانیهای اخیر سران جنبش سبز بر تداوم حضور و اعتراض مردم بر علیه جناح حاکم تکیه شده است. در آستانه فرارسیدن ۲۲ خرداد و سالگرد جنبش سبز قرار داریم. بیتردید اقدام به چنین اعدامهائی با احتمال وقوع اعتراضات مجدد خیابانی ارتباط دارند. آیا رژیم به نوعی قصد به نمایش گذاشتن ناتوانی جنبش سبز و به ویژه ناتوانی سران آن را در حفظ و دفاع از جان مردم ناراضی که به اعتراض برخاستهاند را ندارد؟
د. ه. ــ راه سبز امید خود فراورده قربانیانی است که مردم یک سالی است در پیکار آزادی خواهانه خود میدهند. هیچ کس نمیباید از آن انتظار حفظ جان مبارزان را داشته باشد. مانند هر پیکار ضد دیکتاتوری، مبارزه به پرداخت همین هزینهها زنده است. از راه سبز امید تا فعالان جنبش سبز در هر گوشه ایران همه ایستادهاند و نترسیدهاند و استراتژی ترور رژیم در برخورد با تخته سنگ پایداری مردمی خواهد شکست.
ــ یافتن اشکال جدیدی از مبارزه و گستردن ابعاد آن بیش از هر چیز میتواند، بازدارنده موج تهاجمی رژیم گردد. آیا برای اعتراض و عقب نشاندن موج خونریزی و سرکوب رژیم در شکل اعدامهای دسته جمعی، تنها صدور اعلامیه و بیانیه کافی است؟
د. ه. ــ اعلامیهها تنها یکی از اشکال مبارزهاند و مسلما بس نیستند. میان اعلامیههائی که در ایران نوشته میشود با اعلامیههای ما در بیرون تفاوت بسیار است. آن اعلامیهها نشان سرکشی است و میباید چالش کردنهای جدی رژیم به شمار آید. تظاهرات و اعتصابات در درون برای سست کردن کنترل رژیم و در بیرون برای برانگیختن افکار عمومی که بسیار هم به مردم ایران متمایل شده است ضرورت دارد. اعتصاب عمومی در کردستان ضربه بزرگی به رژیم بوده است. عکسهای درهای بسته مغازهها بسیار موثر بود و تا اندازهای جای تظاهرات را میگرفت. اما مبارزه ریشهای و درازمدت و نهائی در جبهه خوداگاهی مردمان است. این هفتاد میلیون، حتا بخش قابل ملاحظهای از آنان، اگر تصویر روشنی از موقعیت ملی پیدا کند کوههای دشواریها را پست خواهد کرد.
ــ اعدام کسانی که دیریست در زندانها بسر بردهاند، ابعاد تازهای بخود گرفته است. نخست آنکه هر بار تعداد بیشتری به جوخه اعدام سپرده میشوند و دیگر آنکه چه در میان ۵ تن اعدام شدگان پیشین و چه در میان لیست بیست و هفت نفره، تعداد بیشتری از جوانان کرد میهنمان هستند. قصد و بهانه چیست؟
د. ه. ــ شهرهای کردستان هرگز آرام نشدهاند. در کردستان وجود سنیان جمکرانیها را میآزارد. مانند بلوچستان کینه مذهبی بر دشمنی سیاسی با مردم افزوده شده است. و رژیمی که تنها میخواهد سوار بماند از دامن زدن به گرایشهای تجزیهطلبانه نیز برای منحرف کردن پیکار آزادیخواهانه باکی ندارد. آن قدر بر مردم سخت میگیرند که سعدی وار وطن دوستی را فراموش کنند که «نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم.» و آنگاه لابد در جامه دفاع از ایران به سرکوب بیشتر مردم بپردازند. در کردستان نیز مانند بقیه ایران بزرگترین آرزوی رژیم هنگامی برآورده خواهد شد که همه غیر خودیها، صاحبان اندیشه مستقل و حافظه تاریخی بروند و نباشند. باز به گفته سعدی «هنرمندان بمیرند و بیهنران جای ایشان بگیرند.» او بر این بود که محال است.
ــ سالها گفته و بارها تکرار کردهاند که بزرگترین دشمن امروز ایران حکومتش است. خانم زهرا رهنورد، در یک بیانیة اعتراضی، با طرح پرسشی در بارة ماهیت اعدامهای اخیر، آنها را کمک به تجزیه نامیده است. افراد و شخصیتهای سیاسی دیگر نیز نسبت به چنین خطری هشدار میدهند. هشدار به چه کسانی؟ طرفداران آزادی و دمکراسی و کسانی که مردم را به ادامة مبارزه دعوت میکنند یا به سران رژیم، که تا کنون سیاستی جز دمیدن بر آتش احساس ستمدیدگی مضاعف دینی، قومی، فرهنگی و جنسیتی نداشته است؟
د. ه. ــ بیانیه خانم رهنورد بجاست و بر نکته اصلی انگشت نهاده است. هشدارهائی از این دست بیش از آنکه خطاب به رهبران جمهوری اسلامی باشد به مردم در هر جاست وگرنه چنانکه اشاره کردهاید این جماعت چنان از عوالم ایرانی و ملی بدورند که تاریخ ایران را میخواهند از یاد فرزندان این ملت ببرند. اما مردم چه در کردستان و چه استانهای دیگر میباید خود را از بازی حکومت اسلامی دور نگهدارند. مسئله تنها ستم قومی و رفتار با یک استان یا مذهب معین نیست. آینده فارسی زبان شیعه در حکومت اسلامی همان اندازه تیره است که گویندگان هر زبان و باورمندان هر مذهب دیگری. این رژیم اسلامش را دارد و منابع نفت و گاز را؛ و در زیر یوغ فرمانروائی خود جماعتی از نفس افتاده، رمهای از گاوان شیرده و گوسفندان چشم به دست چوپان را میخواهد. ما با هر تفاوت زبانی یا مذهبی یا جنسیتی سرنوشت همانندی داریم. یا این رژیم است یا ایران آزاد آباد. آرزوی احمدینژادها و خامنهایهاست که هر تکه ایران خود را قربانی بزرگتری بشمارد و حسابش را از دیگران جدا کند.
جنبش سبز چنانکه در روز کارگر، با پیوستن به هر مبارزه مردمی، دفاع از هر گروه اجتماعی میتواند این ترفندهای خونین حکومت را بیاثر سازد. هر قربانی خشونت و تبعیض یکی از خود ماست. ما در رنجهای مشترک خود یگانهایم.
ــ طبق اخبار و تصاویر رسیده در شهرهای مهم و بزرگ کردستان در اعتراض به اعدامها دست به اعتصاب زده شده است. دست رژیم در سرکوب مبارزات در شهرهای کوچکتر و مناطقی چون کردستان که در این سه دهه همواره زیر کنترل نظامی شدید بوده است، بازتر است. حمایت از اعتصاب در کردستان در شرایط کنونی و اعلام همبستگی با این مبارزات چقدر اهمیت دارد و در رشد مبارزات آزادیخواهانه و تساوی جویانه سراسری چه تأثیری خواهد داشت؟
د. ه. ــ نکته درست در همان کنترل بیشتر رژیم بر شهرهای کوچکتر است. در کردستان مردم نشان دادهاند که این کنترل را در همهجا میتوان درهم شکست به شرط آنکه حرکتها هماهنگ باشد. با همه اشغال نظامی شهرهای کردستان هنگامی که مردم همچون یک تن عمل کردند جلوگیری از آنان ناممکن شد. عمده آن است که پیکار مردمی با همه گوناگونی یکپارچه شود. بیتردید هر گروه اجتماعی گذشته از نارضائی عمومی، خواستها و گلههای ویژه خود را دارد ولی این همه را میتوان روی هم ریخت. اینجاست که گفتمان جنبش سبز کارائی و فراگیرندگی خود را نشان میدهد. در دمکراسی محدود به اعلامیه جهانی حقوق بشر، در دمکراسی لیبرال، همه خواستهای بهینه (به زبان دیگر خواستهای معقول) گروههای گوناگون اجتماعی را میتوان آورد. البته هیچ گروهی به خواستهای بیشترینه، حداکثر، خود نخواهد رسید زیرا دیگران نیز هستند. ولی زمینه زندگی ملی سالمی که نیروها به جای خنثی کردن، بر یکدیگر بار شوند فراهم خواهد شد.
گفتمان جنبش سبز بزرگترین سلاح نسلی است که با آن گام به این میدان نبرد اجتماعی که پیشینیانش برای خود ساختهاند میگذارد. آن را نمیباید به عنوان «حرف» در برابر عملی که همه از آن دم میزنند به کناری افکند. «و اول کلمه بود.»
ــ با سپاس از شما
اردیبهشت ماه ۱۳۸۹