که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
**
*****
چاک
سپیده جدیری
شاید فقط زندگی من بود
که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع (۱) تا خاوران (۲) را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایشِ ظالمانهی صورتِ من میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای قندیلهای بَسته!
ای شکستگیهای سَرَم!
تکرارتان برای من
تکرارِ طوافِ زمین است
که خورشید به خورشید بلندتر میشود
و «هوا
که هَوی دارد مرا
بخورد!» (۳)
ای مصر!
ای زنانهترین روز!
صورتت را که لُخت میکُنی
هرگز
هرگز
چشمهای مرا
سیاه نخواهد کرد! (۴)
و نور
در تمامِ “تَرین”ها
فرو رفته است…
بِیت، خون و نان (۵) را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
رَنگینَکی (۶) که پُختیم، رنگینتر از خونمان بود
و عشق
درست وقتی بالای سَرَم نشست
افتاد و
شکست!
گورِ پدرسوختهی پدرم!
«که هر چه دارم از اوست!»
گورهای نیمهجان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند
مثلِ روزهایی که از سَرَم نمیگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار
بیآبترین آبهای جهاناند
مثلِ من
که زن نیستم اصلاً
که رنگ نیستم اصلاً
که جان نیستم اصلاً
فقط صورتی
که میگذارد
و میرود.
*
*
شروع: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱
خاتمه: ۲۱ نوامبر ۲۰۱۱
*
پانوشت:
۱ ـ بقیع نام گورستان معروفیست در مدینه که مزار تعدادی از چهرههای مذهبی صدر اسلام و از جمله، چهار تن از امامان شیعه در آن واقع شده است.
۲ ـ خاوران نام گورستانیست در تهران که در بخشی از آن که قطعه زمین بایریست، زندانیان سیاسی اعدام شده در ایران و از جمله، بسیاری از قربانیان اعدام سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، به طور دستهجمعی دفن شدهاند.
۳ ـ برگرفته از شعری در کتاب “خواب دختر دوزیست” از همین قلم، چاپ اول: انتشارات معیار، تهران، ۱۳۷۹٫ چاپ دوم: (الکترونیکی)، نشر دیجیتالی صحنهها، سوئد، ۱۳۸۷٫
۴ ـ دو سطر نخست، تعمداً یادآور سطر «ای یار! ای یگانهترین یار» فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی است، به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی.
۵ ـ برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ، شاعر فمینیست آمریکایی با عنوان
Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet، The Massachusetts Review، ۱۹۸۳٫
۶ ـ رَنگینَک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما، گردو، کَره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهمانها پذیرایی میشود.