«

»

Print this نوشته

مسئولیت شخصی و شرایط سیاسی و اجتماعی در انقلاب اسلامی / گفتگوی فرخنده مدرّس با داریوش همایون

در اینجا به اهمیت بلوغ عاطفی که باز هیوم و دوست همفکرش آدام اسمیت بر آن تاکید داشتند و فضیلت‌های مدنی از آن می‌زاید می‌رسیم. سرامدان جامعه بیش از دیگران نیاز به چنان بلوغ و چنان فضیلت‌هائی دارند. تسلیم شدن به توده‌های به هیجان آمده، توده‌هائی که خود سرآمدان به هیجان آورده بودند، همواره در شکست و بدبختی فرو می‌رود. آن چوپان که با نی سحرآمیزش پیشاپیش گله به پرتگاه افتاد بهترین تمثیل در این جستار ماست. آیا گناه ما به گردن دیگران بود؟ آری، گناه دیگران نیز به گردن ما بود.

FH

مسئولیت شخصی و شرایط سیاسی و اجتماعی در انقلاب اسلامی

‌ ‌

گفتگوی فرخنده مدرّس با داریوش همایون

‌ ‌  ‌

ــ در هفته‌های اخیر به مناسبت سی‌مین سالگرد انقلاب اسلامی با سیلی از گزارش‌ها، نوشته‌ها و مصاحبه‌ها در باره آغاز و انجام ـ و نه هنوز سرانجام ـ این انقلاب روبرو شدیم.

آیا دربررسی این دیدگاه‌ها ـ پس از سی سال از وقوع انقلاب اسلامی ـ به نکته یا زاویه نگرشی جدیدی که ما را در شناخت واقعی‌تر پدیده انقلاب اسلامی ‌و علل آن یاری دهد، برخورده‌اید؟

‌ ‌

داریوش همایون ـ پیش از هر چیز می‌باید بررسی رویکرد دست درکاران شکست خورده انقلاب را به نقش خودشان، از کوشش برای محکوم کردن این و آن پاک کرد. به گفته یک ناظر هوشمند نمی‌باید سهم افراد و گروه‌ها را در انقلاب به یک میدان دیگر مبارزه تبدیل کرد. هستند کسانی که هنوز طلبکارانه به انقلابی که خودشان نیز قربانی‌ش شدند می‌نگرند و تقصیر را به گردن این و آن می‌اندازند. آن‌ها را می‌باید نادیده گرفت و به حال خودشان گذاشت. سی سال است، چهل سال است خود را تکرار می‌کنند.

اما تازه‌ترین نگاه به انقلاب اسلامی ‌را می‌توان نگاه درماندگی نام گذاشت: «هیچ کار ش نمی‌شد کرد.» در گذشته هم از اجتناب ناپذیری انقلاب بسیار شنیده بودیم. ولی آن اجتناب ناپذیری لحنی پیروزمندانه داشت. کسانی حتی اگر از پیامد‌های انقلاب سرخورده بودند و از تکرار انقلاب مصادره شده و خیانت شده نیز خسته شده بودند آن را سوار بر موج تاریخ می‌شمردند، و مگر با فرمان تاریخ می‌توان در افتاد (می‌توان، و اصلا کدام فرمان؟) اکنون لحن پیروزمندانه به شانه بالا انداختن و تسلیم و رضا رسیده است ــ «قضای آسمان بود و دیگرگون نمی‌شد.» با اینهمه ‌اندک اندک به پاره‌ای قضاوت‌های درست نیز بر می‌خوریم. پذیرفتن اینکه در انقلاب کسی دنبال آزادی نمی‌بود پیشرفت بزرگی است. ما داریم ارتباط روحیه و گفتمان را با فرآمد یک جنبش اجتماعی درمی‌یابیم. برای رسیدن به دمکراسی می‌باید برای دمکراسی پیکار کرد. هر مبارزه برای قدرت به دمکراسی نمی‌رسد.

‌ ‌

ــ امروز تقریباً بخش اعظم نیروهای انقلابی با نتایج ببار آمده از انقلاب اسلامی ‌مخالفند و با نظام سیاسی برخاسته از آن به طرق گوناگون در حال مبارزه‌. آیا با توجه به نظراتی که پس از این سه دهه مشاهده می‌کنیم، این نارضایتی شامل اصل واقعه و اصول و مبانی که انقلاب اسلامی ‌برآن شکل گرفت و به ثمر رسید هم می‌شود؟

‌ ‌

داریوش همایون ـ مسلما، و این پیشرفتی است که زود‌تر روی داد. انقلاب «مصادره شده و خیانت شده» که هنوز طنین آن را در جا‌هائی می‌شنویم برای همین بود که از اصول و مبانی انقلاب برائت جویند و آن را وارونه جلوه دهند. آن‌ها نه برای حکومت اسلامی‌ که برای آزادی به پا خاسته بودند ولی آخوند‌ها که رهبریشان از‌‌ همان روز نخست پذیرفته شده بود به انقلاب خیانت و آن را مصادره کردند. اکنون کمتر از این سخنان می‌شنویم. انقلاب پیروز انقلابی است که هدف آن از نخست روشن شده است و رهبری استوار و مصمم دارد. انقلابات کلاسیک که شمارشان در تاریخ زیاد نیست بنا بر تعریف به رادیکالیسم خود شناخته‌اند. انقلاب خونین ویرانگر به قصد زیر و رو کردن نظام سیاسی و اجتماعی با هدف‌های میانه روانه دمکراسی لیبرال قابل تصور نیست. آنچه سی سال پیش مصادره شد عقل سلیمی بود که سود شخصی خود را نیز نشناخت.

‌ ‌

ــ انقلاب اسلامی ‌یک رویداد بی‌هدف یا به قول بخشی از انقلابیون، شورشی کور نبود. این انقلاب بر گفتمانی شکل گرفت. رویداد اجتماعی بدین سترگی بدیهی است که بایست پای بر گفتمان مسلطی می‌داشت که کار استیلای آن در مدت زمانی کوتاه با نیروی محدود ناممکن می‌نماید. شما چنین انقلابی را بر پایه نکوهش «سست عنصری و خودباختگی بالا‌ترین قدرت که بیشترین مسئولیت» را داشت، «انقلابی نالازم» می‌شمارید که در اصل معنای آن این است که رژیم وقت اگر دست به سرکوب انقلابیون زده و تعدادی از رهبران را دستگیر می‌کرد، آتش آن انقلاب سرد می‌شد و چنان توده‌ بزرگی به صف آن نمی‌پیوستند. اما پرسش ما بیش از آنکه متوجه جلوگیری از انقلاب و برهم زدن شرایط انقلابی باشد، ناظر بر آن گفتمان است. به نظر ما تغییر گفتمان به زور سرکوب نمی‌شود. همانگونه که به اجبار نیز ظهور نمی‌کند. آیا فکر نمی‌کنید، اسـتدلال شما پناهگاه محکمی ‌است برای گریز از بررسی اصل گفتمان انقلابی؟

‌ ‌

داریوش همایون ـ در این پرسش سه نکته را می‌باید روشن کرد ــ سرکوب جریان انقلابی؛ نا‌لازم بودن انقلاب؛ و تغییر گفتمان.

نخست، جریان انقلابی در آغاز سیلی نیست که «با پیل نیز از آن نتوان گذشت.» در مراحل آغازین، جلوگیری بیش از سرکوب کاربرد دارد. منظور از جلوگیری نیز تنها دستگیر کردن گروهی از سران شورش نیست (انقلاب با شورش آغاز می‌شود،) هر چند دستگیر کردن، مهم‌ترین بخش استراتژی ضد شورش به شمار می‌رود. برای جلوگیری از شورش می‌باید کار را بر عوامل شورشی دشوار و بر نیروی مقابل آنان آسان گردانید. در مصر هنگامی‌ که موج تروریسم اسلامی ‌برخاست علاوه بر جلوگیری و سرکوب که در برابر تروریسم اجتناب ناپذیر است برنامه بحث‌های تلویزیونی میان بنیادگرایان و رهبران مذهبی میانه‌رو ترتیب دادند. دستگاه حکومتی ایران در سست عنصری و خودباختگی‌ش شش ماهه آخر را به دلگرمی ‌و آزادی عمل دادن به انقلابیان، و ترساندن و گریزاندن هواداران خود، و راندن بیشتر آنان به صف انقلاب سپری کرد.

دوم، نالازم بودن انقلاب. من تا کنون به نالازم بودن انقلاب از نظر عوامل سیاسی و جامعه‌شناختی پرداخته‌ام ــ ایران نه جامعه بسته طبقاتی بود نه مشکل سیاسی آن به چنان توفان ویرانگری که هر انقلاب کلاسیکی هست، نیاز داشت. اکنون بد نیست از نظرگاه انتظارات شخصی نیرو‌های انقلابی به آن بپردازیم. آیا با توجه به آنچه انقلاب بر سر عموم نیرو‌های انقلابی آورد می‌توان از لازم بودن آن سخن گفت؟ سرنوشت ایران به کنار، آیا لازم بود خود را به چنین روزهائی بیندازند؟ لازم بود آنهمه مردمان درس خوانده تا دیدن تصویر خمینی در ماه سقوط کنند و دست کم کلامی‌ در سرزنش چنان کسانی بر زبان نیاورند؟

سوم گفتمان. تردید نیست که گفتمان و پارادایم در انقلاب نقش شکل دهنده دارد و فراورده سال‌ها و ــ در مورد انقلاب اسلامی‌ــ سده‌هاست. اکنون، گذشته از اینکه گفتمان انقلابی لزوما به انقلاب نمی‌انجامد، در ایران دوره انقلاب گفتمان دیگری نیز بود که نیرو‌های بزرگ و پرزوری در پشت آن بودند. گفتمان توسعه و ترقی هفت هشت دهه برتری داشت؛ اسباب قدرت در دست آن بود و یک طبقه متوسط که همه‌اش هم به مانند‌های پویان و شریعتی و آل احمد تسلیم نشده بود، سوار بر موج آن، فاصله جامعه قرون وسطائی را چند صد سالی با جهان همروزگار کوتاه‌تر کرده بود. آن طبقه متوسط می‌توانست از سوی پادشاه با دادن امتیازات به تاخیر افتاده بسیج شود؛ یا دست کم هنگامی‌ که نمایندگان فراوانش در تظاهرات قانون اساسی به خیابان‌ها ریختند از سوی حکومت بختیار پشتیبانی شود.

این درست است که فرصت طلبی و پیوستن به طرف برنده، سهم شیر را در راندن مردم به انقلاب می‌داشت ولی فرصت دیگری به مردم عرضه نشد. حتی این شعور را نداشتند که رساله و کتاب‌های خمینی را که در جمهوری اسلامی‌جمع آوری شده است در دسترس مردم قرار دهند. من در وزارت اطلاعات و جهانگردی خبر از کتاب‌های خمینی نداشتم. دروغ گوئی و پوشاندن حقیقت چنان جای بزرگی در روان‌شناسی و سیاست‌های آن رژیم داشت که نگذاشت شاه بجای شنیدن پیام انقلاب،‌‌ همان با در میان گذاشتن بیماری کشنده‌اش با مردم همه منظره را دگرگون سازد. بختیار با سخنرانی‌هایش کوشید گفتمان را عوض کند. ولی کار از نمایش یک نفره گذشته بود. یک بسیج گسترده ضرورت می‌داشت ــ از جمله با شرکت کسانی که حکومت لرزان بی‌اعتبار تا واپسین لحظه، آنان را به‌‌ همان اندازه انقلاب دشمن می‌داشت.

ما پس از پیروزی انقلاب طبعا چیرگی محض گفتمان میان تهی و ناقص‌الخلقه مارکسیست ـ اسلامی‌را مسلم می‌گیریم ولی ورشکستگی آن گفتمان که از‌‌ همان فردای انقلاب آشکار شد نشان می‌دهد که آن گونه‌ها هم نبوده است و یک رهبری سیاسی آگاه و مصمم در زرادخانه ‌ایدئولوژیک خود نیز سلاح‌هائی می‌داشت که رویاروی شعار‌های خمینی و چپگرایان و مصدقی‌ها بفرستد. در این جبهه نیز مانند جبهه سیاسی، رژیم پادشاهی شش ماه ترجیح داد میدان را بی‌مبارزه به دشمنان بسپارد.

‌ ‌

ــ جای دیگری در یکی از نوشته‌های خود در باره نظراتی که در باره علل وقوع انقلاب اسلامی‌داده شده است، اشاره نموده‌اید: «تلاش شده است ثابت شود (از سوی انقلابیون گذشته) که گناه از مخالفانشان بوده است.» اما آیا اساساً تصمیم دیگری، در فضای برانگیخته و حضور میلیون‌ها توده مردم، برای رسیدن به هدفی که از دهه‌ها پیش برای همگانی کردنش تلاش شده بود، آن هم از سوی کسانی که خود در راه این هدف کوشش‌های بسیار ـ تا مرحله از جان‌گذشتگی ـ کرده بودند، ممکن و مهم‌تر از آن منطقی بود؟ کجای این سخن که عمل از منطق هدف پیروی می‌کند خطاست؟

‌ ‌

داریوش همایون ـ آن انقلابیون از آغاز و پیش از آنکه بدنبال میلیون‌ها کشانده شوند می‌توانستند تصمیم‌های دیگری بگیرند. بخشی به علت تصمیم‌های خود آنان بود که حضور آن میلیون‌ها صورت گرفت. اگر عمل از منطق هدف پیروی می‌کند و به باخت همگانی، بیش از همه دست زنندگان به عمل، می‌انجامد پس منطق هدف عوضی بوده است. ما که عروسک خیمه شب بازی روزگار یا تماشاگران بی‌اختیار و بی‌مسئولیت توطئه ابرقدرت‌ها نیستیم. راهی را از میان راه‌های گوناگون بر می‌گزینیم و بعد قربانی منطق آن می‌شویم. خطائی در این فرایند نیست، سراپای این گزاره خطا بوده است.

‌ ‌

ــ انقلابیون پیشین هنوز هم به اصول و آرمان‌های خود نگاه می‌کنند و خود را در شرکت در انقلاب محق می‌دانند. آن‌ها رهبری مذهبی انقلاب را تا سرنگونی رژیم وقت در خدمت اهداف خود می‌دیدند و بعضاً هنوز هم می‌بینند. نگاه کنید به گفتگو و پرسش‌های فرستاده دولت فرانسه نزد خمینی ـ در مصاحبه با ابراهیم یزدی در سامانه روز ـ وی‌‌ همان جمهوری فرانسه مورد نظرش بود، تنها با قید اسلامی! آیا خمینی معنای حکومت اسلامی ‌را از «سرآمدان اهل قلم و فکر» جامعه‌مان پنهان کرده بود؟

‌ ‌

داریوش همایون ــ من بهتر و بیشتر از خود خمینی پاسخی ندارم که ریشخند کنان می‌گفت «بازی خورده‌اند!» اما شاید کار آن سروران از آن هم بد‌تر بوده است. آن‌ها در به در درپی بازی خوردن می‌بودند. می‌گویند خمینی را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند چه می‌خواهد و به شاه گریانی که همراه با گروهی از بالا‌ترین سران کشوری و لشگری چنان می‌رفت که نگاهی نیز به پشت سر نینداخت اطمینان نمی‌کردند. اما می‌توانستند به کسی که نخستین سخن‌ش در رسیدن به خاک میهن «هیچ» بود (در پاسخ چه احساسی دارد؛) و نخستین سخنرانی‌ش «من توی دهن این دولت می‌زنم؛ من دولت تعیین می‌کنم» تا سال‌ها اطمینان کنند.

‌ ‌

ـــ اجازه دهید برگردیم به انتقاد شما به انقلابیون سابق در ندیدن سهم خود در پرتو «گناه» مخالفان و اشتباهات دیگران. آیا تصمیم‌گیری‌ و عمل سیاسی را می‌توان در خلأ، بیرون از شرایط و مستقل از مقدمات آن بررسی و ارزیابی کرد؟ پیامدهای عمل سیاسی را چطور؟ در این میان انگیزه‌ها و آرمان‌های خیرخواهانه چه جایگاهی دارند؟ اساساً مسئولیت در حوزه عمل اجتماعی از کجا آغاز می‌شود؟

‌ ‌

داریوش همایون ـ تصمیم گیری یعنی گزینش؛ گزینش از میان شماری،‌گاه انبوهی از گزیدار‌ها. (option به معنی طیف احتمالات است که سپس به گزینه می‌رسد. گزینه گزیداری است که اختیار شده است). طبیعی است که گزینش بر مقدمات استوار است و با در نظر گرفتن پیامد‌ها صورت می‌گیرد. نکته اصلی در همین جاست. هر کس برداشت خود را از مقدمات و پیامد‌ها دارد و آنجاست که درست از نادرست باز شناخته می‌شود. هیچ جبری در گزینه‌ها نیست. هر کس هرچه «با نفس خود می‌کند به مراد هوای خویش» است. مسئولیت یعنی همین که انسان «با نفس خود به مراد هوای خویش» آن کند که سود شخصی روشن رایانه‌اش در آن باشد. روشن رایانه به معنی فرا‌تر از ملاحظات تنگ و سودجوئی فرصت طلبانه. این انتظار بزرگی است که از یک طبقه سیاسی بتوان داشت ولی هنگامی‌که پای یک ملت در میان است، در شرایطی مانند امروز، می‌باید اندکی از خود فرا‌تر رفت و به جامعه بزرگ‌تر اندیشید.

‌ ‌

ــ اجازه دهید در خاتمه پرسشی را مطرح کنیم که شاید جنبه شخصیتی ـ کاراکتریستیک ـ فردی داشته باشد. آیا مسئولیت در حوزه ‌اندیشیدن، استقلال رأی و نظر، خاصیت و ویژگی فردی ندارد؟ دامنه آن کدام نیرو را در بر می‌گیرد، روشنفکران یا همگان؟ (در اینجا از بکارگیری واژه عوام آگاهانه خودداری می‌کنیم. زیرا قاعدتاً فاصله میان روشنفکران و عوام را نیروهای دیگری پر می‌کنند که عامی‌نیستند.) بسیار شنیده‌ایم که ‌اندیشه و عقل از هیچ فرمانی ـ و لاجرم سرکوب ـ تبعیت نمی‌کند. در حوزه فکر، انتخاب راه و دست زدن به عمل اجتماعی آیا تکیه بر عناصر بیرونی ـ از جمله سرکوب یا فضای عمومی‌ـ نادیده گرفتن و خلع عنصر و سرشت روشنفکری از حوزه مسئولیت آن نیست؟ آیا گمراهی و ناراست بودن دیگران توجیه گر اشتباهات و گمراهی‌های «من» است؟

‌ ‌

داریوش همایون ــ اندیشه و عقل را در بیشتر تاریخ به آسانی سرکوب کرده‌اند و نیروی عادت و فشار همگنان در آن سهمی ‌بیش از استبداد حکومتی داشته است. ولی اساسا انسان با اندیشه و عقل تصمیم نمی‌گیرد. چنانکه هیوم گفت اندیشه و عقل به انسان بهترین راه اجرای فرمان عواطف پر شور (پاسیون،‌‌ همان هوای دل) را نشان می‌دهد. در اینجا به اهمیت بلوغ عاطفی که باز هیوم و دوست همفکرش آدام اسمیت بر آن تاکید داشتند و فضیلت‌های مدنی از آن می‌زاید می‌رسیم. سرامدان جامعه بیش از دیگران نیاز به چنان بلوغ و چنان فضیلت‌هائی دارند. تسلیم شدن به توده‌های به هیجان آمده، توده‌هائی که خود سرآمدان به هیجان آورده بودند، همواره در شکست و بدبختی فرو می‌رود. آن چوپان که با نی سحرآمیزش پیشاپیش گله به پرتگاه افتاد بهترین تمثیل در این جستار ماست. آیا گناه ما به گردن دیگران بود؟ آری، گناه دیگران نیز به گردن ما بود.

ــ آقای همایون با تشکر از شما.

اسفند ماه ۱۳۸۷

نقل از : فهرست (bonyadhomayoun.com)