سردبیر فرخنده مدرس
راست است که گفتمان مسلط بر یک جنبش اجتماعی و خیزش مردمی تصویری از اهداف و آیندهی آن را ترسیم میکند، اما هنگامی که واقعهای از پیش بزرگ جلوه میکند و بر معنای آن، قبل از رسیدن تأثیر و پیامدهایش انگشتِ تأئید گذاشته میشود، واقعیت هرآنچه باشد، در برابر این جلوه رنگ میبازد. اما چه بسا بند و ریسمان واقعیتها ـ همهی آنچه که در لحظههای حال رخ میدهند ـ در ابتر ماندن و ناکام گذاشتن هدفها، کج و وارونه شدن گفتمان و دستآخر واژگون شدن آن سهم اساسی را داشته باشند.
دو تجربهی تاریخی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی هردو نشان دادند از گفتمان تا تحقق اهداف آن فاصله بسیار است، نه الزاماً فاصلهی زمانی، بلکه فاصلهی مادی، فکری و فرهنگی، همراه با نقش تأثیرگذار واقعیتها در لحظههای جاری. لحظههائی که همهی امکانات در کنارِ کاستیها، از جمله بروزات فکری، فرهنگی و رفتاری عناصر حاضر در آن، اجزای اصلی آن واقعیتها را ساخته و پدیدار میسازند.
با وجود دگرگونیهای تاریخی جامعهی ما زیر تأثیر آن دو انقلاب و در سایه سرشت از اساس متضادشان، اما هیچ یک به آن نقطهای که میخواست نرسید. نه اولی توانست در پرتو گفتمان مسلطش به ایرانی آزاد، مترقی، سراپا مدرن بیانجامد و نه دومی ـ باز هم در سایهی سرشت گفتمانیاش ـ قادر شد، ایرانی و ملتش را در سقوط تباهی اخلاقی برخاسته از سلبِ اختیار و مسئولیتِ انسان، در هیئت جامعهای فرو رفته در دین و خرافات و در بیخودشدگی بندهوار اعضای آن، غرق و نابود کند. و امروز پس از یک سده از رخداد اول و سه دهه از رویداد دوم با سومین حرکت گستردهی اجتماعی مردم ایران، «جنبش سبز»، روبروئیم.
حال در اندیشیدن به آیندهی جنبش سبز و با نگاه به نافرجامی آن دو رویداد گذشته و اندیشناک نسبت به این آینده، پرسشی که پیش میآید، از چگونگی واقعیتها و کیفیت لحظههای جاری و زورآوری تأثیرگذار آنهاست. پرسش از میزان آگاهی و تسلط بر این واقعیتهاست. این که آیا واقعیت چیزیست جز آنچه و آن گونه که هست؟ و آیا چیزیست جز آنچه و آن گونه که آفرینندگانش ـ همهی ما ـ دراین لحظهها میاندیشند، میکوشند و رفتار میکنند؟ اگر آری، آیا نباید در واقعیتها و چگونگی لحظههای جاری و در اندیشه و رفتارها بیشتر درنگ کنیم؟
این شمارهی فصلنامهی تلاش در اصل بیلان کوچکی است در میانهی کار، از همان اندیشهها و رفتارها که لحظهها و واقعهها را میآفرینند. نگاهی است نمونهوار به موقعیت «جنبش سبز» در پرتو نمونههائی از سخنان، تعریفها و تعبیرها، درکها و رفتارها، چارهجوئیها، و بیان احساسها و آرزوها، که در قالب برخی از مهمترین موضوعات مطرح و جاری در لحظههای کنونی ریخته شدهاند. تلاشی برای یافتن پاسخ به این پرسش که آیندهی جنبش سبز با چنین نمونههائی چه خواهد بود؟
و اما پیش از پرداختن به معرفی مضونی سه بخش جداگانهی این دفتر که حلقهی ارتباطی این بخشها با هم، همان پرسش در بارهی آیندهی جنبش سبز از روی واقعیتهای نمونهوار امروز است، جا دارد یادآور شویم؛ ما این شماره را با اجازهی همهی همکاران و تمامی نقشآفرینانِ مدافعِ این جنبش و با سر فرود آوردن در برابر شکوهِ تکانهای که تا همین نقطه به ایران و ایرانی دادهاند و به احترام و الهام از آن «دفتر سبز» مینامیم و آن را به نشانهی سربلندی و ارجی که در دل داریم به این جنبش عظیم مردمی و تمامی مدافعانش تقدیم میکنیم.
این دفتر در سه بخش تنظیم شده و بخش نخست آن میدانی است آزاد، برای ارائهی جلوههای فرهنگی و روحی خودانگیخته و در خدمت بیان احساسها و برداشتهای بزرگترین بخش شرکت کننده در این جنبش، یعنی جوانان، در قالب شعر و نوشتههای کوتاه. نمونهی اشعاری که در خود، شادی و رنج برخورد احساسها و عاطفهها به لحظههای واقعی را ثبت کردهاند. مقالهها و نوشتههای کوتاهی، همچون نوشتهی «محسن عمادی»، به مثابه شجرنامهی کشمکشهای درونی یک انسان، که پرده از راز آغاز و چگونگی سربرآوردن فردیت، شخصیت، استقلال و آزادگی انسانیست، برآمدی که نوید آن را از درون این جنبش و نسل آن میشنویم. از آغاز چگونگی دزدیده شدن دوران کودکی یک نسل برای تربیت و ساختن «انسانهای مجازی» تا رسیدن همان نسل به نقطه مقاومت و عزمِ تغییر. نمونهای از نوشتههائی در بیانِ امیدواری و جستن راههای تحقق آرزوهای بلندی که در فکر و احساس «احسان» و احسانهای دیگر جاریند. محل درج ترجمهی مهدی نسرین، گزینش شایستهای که مترجم به یاری آن به همه ایرانیان درگیر در مبارزات کنونی و به ویژه همهی آن جوانانی که در دفاع از زندگی، زیبائی، شادابی و آزادی ایستادگی میکنند، کسانی که در مقابله با تجاوزگران جبار، همآن گونه که سارتر گفته است: «پای قراردادی آزادانه و غیرقابل فسخ با خود ایستاده و به همگان خدمت میکنند»، معنای عملشان را یادآور میشود… و اشعار و نوشتههای دیگر که بابت آنها از تک تک همکارانمان در این بخش، سپاسگزاری میکنیم.
نمونههائی از دریائی از نوشتهها و اشعاری است که این روزها همه جا میبینیم و میخوانیم. جلوههائی از گوشههای افکار و احساسی که حتا اگر باری گران از رنج لحظههای واقعی را با خود حمل می کنند، اما ـ در درجهی نخستِ اهمیتشان ـ بیانگر این واقعیتند که سی سال زیستن با پدیدهای ناخوانا، در نویسندگان و سٌرآیندگانِ این سطرها به عنوان نمایندگانی از نسلِ جوانِ جنبش سبز، احساس ناخشنودی، نارضائی از بیگانه شدن اجباری از خود، به ناگزیری در نشان دادن واکنش و مقاومت رسیده است، ناخشنودی که جبران خود را در همرنگی، همدلی و هماهنگی سراسر شادیآور با جنبشی سراسر امید ـ جنبش سبز ـ میجوید.
گردآمدنِ این بخش زیبا و سرشار از طبعهای لطیفِ هنرمندانه ممکن نمیشد، جز به تلاش، همت و پایداری چند ماهه هنرمند و شاعر جوانمان، ماندانا زندیان. شایسته است در اینجا از نقشِ خانم زندیان در مقام سردبیری این بخش یاد و از ایشان و همه افرادی که در کنارشان با تلاش همکاری کردهاند، سپاسگزاری کنیم. همچنین یادآور شویم که طرح روی جلد برای نخستین بار توسط ایشان در اختیار ما قرار گرفت. ما به عنوان یکی از بهرهگیرندگان این طرح زیبا، مراتب سپاس خود از عکاس و طراح آن و ستایش از طبع هنرمندانهشان را اعلام مینمائیم. همچنین مراتب قدردانی و وامداری خود را از خانم زندیان بابت خطاطیهای دو جلد رو و پشت مجله و همینطور بابت نقاشی ایشان که در جلد پشت بکارگرفته شده است، اعلام داریم. نقاشی و بازآفرینی مناسب برای چاپ، از عکسی به غایت زیبا که پس از راهپیمائی عظیم مردم در «روزقدس» پخش شد، با عکاس ناآشنا برای ما، همچون هزاران عکس و تصویر و طرح دیگر از جنبشی که به سرچشمه الهام و برانگیزندهی ذوق و شوق آفرینشگری هنرمندانمان بدل شده و شاعر دوستداشتنیام رضا مقصدی در ترنم شعری دلانگیز و ستایشگرانه از آنهمه قامتهای بپاخاسته باغی آفریده و ما را به تماشای شگفتیآور آن فرا میخواند. نقاشی ازعکس دخترکی در لباس سرخ، با دستهای برافراشته با دو انگشت به نشانه پیروزی و آزین یافته به ربانهای سبز، موها رها و نیمهی پائینی صورت و دهان بسته در دستمالی سبز به علامت پیوند و همبستگی با جنبش سبز. دخترکی نشسته برشانههائی همچون نشانهای برپاداشته از تمامی طرافت، شادابی، سرزندگی و نماد سلامت نفسِ جنش سبز. تصویری که شاید شایستهترین نام برای آن «بالهی سبز» باشد چه در چشم یک تصویرگر هنرمند، استاد هنرهای تجسمی و طراحان رقص، هیچ از یک لحظهی ثبت شدهی زیبا و هنرمندانهی رقص باله کم ندارد.
بخش دوم این مجله بیارتباط با بخش نخست آن نیست. در کنار آن پرسشی که حلقه اصلی پیوند بخشهای سهگانه است، بخش دوم برای نسل جوان و آرمانخواه جنبش سبز سخن بسیار دارد. حکایتی است از رابطه آرمانخواهی و عمل. حکایتی است از تجربهای گرانقدر از نگاهِ و از زبان جوانان آرمانخواه نسلِ گذشتهی انقلابی. نسل جوانِ گذشتهی انقلابی هیچ در آرمانخواهی و از خودگذشتی در راه ایرانی بهتر کم از نسل امروز نداشت. آن نسل نیز همه چیز را برای همگان بهتر میخواست، اما….
در این بخش با چهارتن از اعضای سابق جنبش چریکی ایران، کسانی که برای تغییر وضعیت و در بیتابی رسیدن به آرمانهای خود، همهی خشم خویش در برابر قهر و سرکوب حکومتی را در نیروی اسلحه ریختند، به گفتگو نشستهایم. گفتگوئی در بارهی این که آیا آن تجربه درسی یا عبرتی برای امروز دارد؟ در یکی از این گفتگوها بهزاد کریمی از چهرههای سرشناس سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و از اعضای سابق جنبش مسلحانه چریکهای فدائی خلق میگوید: «من در این جوانان ، امروزم را می بینم و آنها فردا بهتر خواهند فهمید که امروز آنان تکوین و تحول دیروزیها بوده است.»
فهم این سخن هوشمندانه که تبیینی است از نوع رابطه ما با گذشتهمان، میتواند ناظر بر یکی از مهمترین شاخصها و تمایزهای آیندهسازِ جنبش سبز با رخدادهای گذشته باشد، بسته به آن که امروز در برابر آنچه که به عنوان واقعیت سرکوب، قهر و خشونت حکومتی و بستن فضای سیاستورزی، چگونه رفتار کنیم. این که آیا خواهان آیندهی دگرگونهایم یا تکرار گذشته؟
بخش سوم، نگاهی است به وضعیت نظام جمهوری اسلامی و بحران مشروعیت آن، از آغاز تا امروز، بر بستر بحثهائی حول مبانی نظری مشروعیت نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه که به سرعت، تنها پس از دو سه هفته از برآمد جنبش سبز و در پیش گرفتن رویه خشونت و سرکوب از سوی حکومت، به صورت گستردهای درگرفت و خیلی زود به بحث در پایهها و مبانی مشروعیت نظامهای سیاسی انجامید. بحثی اساسی و پر اهمیت که بی تردید، تنها برای نشان دادن بحران مشروعیت یا فقدان مشروعیت نظام جمهوری اسلامی، و مشروع نمودن مبارزه حاضر و جاری با آن یا علیه بخشی از آن نیست، چه در تأملات فکری امروز ایرانیان گرانیگاه بحث این پرسش است که آیا نظامهای شکل گرفته برپایه تبعیض و نابرابری ـ حتا با رأی اکثریت ـ میتوانند اساساً از مشروعیتی برخوردار باشند؟ اهمیت این بحث برای ما در سنجش افکاریست که امروز در جنبش سبز حضور فعال و تأثیرگذاری دارند، سنجش درک و مبانی فکری آنان از نابرابری و تبعیض و مصداقهای آن. و دانستن این که چگونه بار دیگر نظرات بظاهر مطلوب و مقبول مدعی مخالفت با بیعدالتی و تبعیض حاکم میتوانند از راهها و کورههای ناشناخته نگهدار نظامهای کهنه تبعیض یا برپاگر اشکال جدیدی از آن دست در آینده گردند.
***
ماندانا زندیان (متولد سال ۱۳۵۱ ـ اصفهان) شاعر و هنرمندی پراستعداد و کوشا که نخستین سرودههایش به آغاز نوجوانی بازمیگردد. او علاوه بر سرودن شعر و انتشار مجموعههائی از سرودههایش، همچنین در زمینههای دیگر فرهنگی به ویژه نقد آثار ادبی، هنری و اجتماعی دستی توانمند و در گردآوری آثار هنرمندان و چهرههای فرهنگی میهنمان (از جمله جمع آوری و تنظیم ترانههای زویا زاکاریان، و انتشار گزینهای از آن آثار با نظارت شاعر در مجموعهای به نام “طلوع از مغرب” نشر پژوهه ـ ایران / ۱٣٨۱) همتی بلند دارد. در همه این زمینهها تا کنون مقالات درخور توجهای از وی در رسانههای مختلف ایرانی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است، از جمله معرفی، بررسی و نقد نقاشیهای حسام ابریشمی. هنرمند بلند نظری که با دستی باز به درخواست ما برای بهرهگیری از برخی آثارش در این دفتر پاسخ مثبت داد.
ماندانا زندیان پس از پایان تحصیلات خود در رشتهی پزشکی در ایران، به آمریکا مهاجرت کرد و هماکنون علاوه بر فعالیتهای ادبی به کار و تحقیق در زمینهی بیماریهای مادرزادی نوزادان مشغول است.
حضور و توجه ویژهی ماندانا زندیان به سیاست و رویدادهای سیاسی کشورمان و حمایت فعال و پرشورش از جنبش سبز ما را بر سر راه وی قرار داد. علاقمندی مشترک و همسوئی نگاه به این جنبش عظیم اجتماعی، ما را در کنار هم از عهده انتشار دفتر دیگری از فصلنامه تلاش ـ «دفتر سبز» ـ برآورد.