جنبش سبز به ایران میاندیشد
نگاهی به مسئلة رهبری و ادبیات جنبش سبز
ماندانا زندیان:
ـــ یکی از مواردی که بسیار مورد توجه و بحث نویسندگان و تحلیل گران سیاسی قرارگرفته است، مسئلة رهبری در جنبش سبز است. نوشتهها و بحثهای نسل جوان ایران نشان میدهد که در جنبش سبز رهبری به آن معنای شناخته شده وجود ندارد و سران جنبش دنبال خواستهای بدنة جنبش حرکت میکنند.
دکتر داریوش همایون در این باره میگوید: «این خلاصة مبارزة صد سالة جامعة ایرانی برای بیرون آمدن از روحیة فرمانبری، اطاعت، پرستش و ایستادن روی پای خود است که به اینجا رسیده و بزرگترین قدرت این جنبش است. این جنبش در سرتاسر اجتماع پخش شده است. هزاران رهبر دارد. هر گوشهای، عدهای یا کسی دارند کارهایی میکنند و دیگران هم همکاری میکنند. . . ما وارد عصر نئوتکنیک شدهایم و جنبش سبز، جنبشی دموکراتیک است؛ جنبش پوپولیستی نیست. جنبش پوپولیستی بدون رهبری فرهمند امکانپذیر نیست.»
اما هستند نویسندگانی ـ تا آنجا که من خواندهام بیشتر در نسل گذشته، در میان جمهوریخواهان، و به ویژه در ایرانیان مقیم خارج از کشورـ که نداشتن رهبر را نقطه ضعف جنبش میدانند. نگاه شما از درون متن جنبش به این موضوع چگونه است؟
مهتاب/ تهران:
جنبش سبز نمیتواند یک رهبر داشته باشد. از کسی که رهبری یک جنبش پیشرو و نوگرا را با خصوصیاتی اینچنین را به عهده میگیرد انتظار میرود چنان ظرفیت سیاسی داشته باشد که وقتی به نام این جنبش سخن میگوید آرمانها و خواستهای مشترک جنبش را بیان کند. در غیر این صورت رهبری این فرد هم از سوی بدنة جنبش و هم از سوی نیروهایی که مواضع سیاسی دیگری دارند زیر سؤال میرود و یکپارچگی جنبش دچار تزلزل میشود. جنبش سبز در زیر ضربههای خشن یک رژیم بیرحم و مستبد شکل گرفته است و نیاز هرچه بیشتر به همبستگی دارد.
ما باید بپذیریم که آقای موسوی گاه مواضعی اتخاذ میکند که از سوی بسیاری از نیروهای فعال در این جنبش پذیرفتنی نیست. جمله معروف ایشان که «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» به وضوح به معنای نفی نیروهای عظیمی در جنبش سبز بود که خواستار دموکراسی لیبرال هستند و باور دارند که رسیدن به چنان خواستی در ساختار جمهوری اسلامی امکانناپذیر است. کسانی که جانشان را برمیدارند و به خیابانها میآیند تا جنبش را زنده نگاه دارند. سخن این است که نه آنان انتظار دارند آقای موسوی خواست آنان (نفی حاکمیت دین) را بپذیرد یا بیان کند و نه آقای موسوی میتواند آنان را نفی کند. در نتیجه هر دو پذیرفتهاند که مسئلة رهبری فرهمند را کنار بگذارند و هیچ مشکلی هم در این باره ندارند.
به نظر من مسئلة رهبری در جنبش سبز بیشتر بحث هموطنان خارج از کشور است. من چنین نگرانی در ایران و میان فعالان جنبش ندیدهام. سران جنبش خود میدانند رهبران ما نیستند، سخنگوی مطالبات ما هستند همراهان ما. آن چند تن هم که در خارج از ایران با قاطعیت دربارة شعارها و نمادهای همراه مردم در تظاهرات خیابانی نظر میدهند نه رهبران ما هستند نه نمایندگان ما.
لاله/ اصفهان:
رسیدن به هر هدفی به پیمودن مسیری خاص نیاز دارد. جنبش سبز مردم ایران که رنگ سبز آن گرچه از مبارزات انتخاباتی آقای موسوی آغاز شد بعد از کودتای انتخاباتی معنایی به کلی متفاوت یافت، یک جنبش مدنی است و سخن از قانونمداری، مطالبات مشخص و بالا بردن سطح درک و توان ابراز قدرت دارد. امروز سخن ما از آزادی بیان و عقیده، تجمع مسالمت آمیز و رسانه خصوصی، توجه دادن به حقوق ملت، انتخابات آزاد و قانونمند است. یعنی پذیرش تکثر و تنوع در جامعه.
کدام یک تن هر چه فرهمند و کاریزماتیک میتواند این همه باشد؟ رهبر ما همین خواستهاست. در جنبش سبز رهبر و مسیر و هدف به گونهای بر هم منطبق شدهاند و این خیلی خوب است. چون از به بیراهه افتادن جنبش جلوگیری میکند. اصلا ما چرا باید امور عمومی را به دست یک تن بسپاریم و همگی به او چشم بدوزیم؟
بابک/ اصفهان:
رهبری جنبش سبز در روزهای انتخابات و پس از آن در تظاهرات میلیونی یک رهبری شبکهای به جای یک رهبری هرمی بوده است. در این جنبش هیچ کس به تنهایی تصمیم نمیگیرد، نخست فعالان سیاسی پیشنهادی را مطرح میکنند و اگر توافق بر روی آن بر اساس محدودیتها و ظرفیتها امکانپذیر باشد چهرههای شاخص جنبش ـ سران جنبش ـ (کسانی که نام آنها بیشتر در رسانهها به چشم میخورد) در آن مورد اعلام موضع میکنند. طبیعی است که این اعلام موضع عموماً با حس و حالی که از سوی مردم و فعالان انتقال داده میشود انطباق دارد. این یعنی پاسخ شعار «رأی من کجاست». بعد از هر حرکت نیز فعالان سیاسی ـ در داخل و خارج از کشور ـ به بررسی و نقد آن حرکت مینشینند و آنقدر مقاله و مصاحبه و سخنرانی منتشر میشود که هیچ صدایی خود را خاموش نمییابد.
رأی و نظر و حق دخالت ما در ادارة جامعه در همین مسیر تأیید و تمرین میشود. جنبشی که میخواهد جامعة شهروندی بسازد نمیتواند رهبر فرهمند داشته باشد، مسیر جنبش باید شبیه نقطة پیروزی باشد.
احسان/ لاهیجان:
در جنبش سبز چگونگی رهبری اهمیت دارد و نه اینکه چه کسی در مقام رهبر قرار دارد. فعالان جنبش به دنبال شیوهها و استراتژیها و روشها هستند و نه افراد. به نظر من مسئلة رهبری این جنبش درگیری ذهنی نسل پیش از ماست. من حتی یک مورد ندیدهام که هم نسلان ما در هر کجای این دنیا نگران نداشتن یک رهبر کاریزماتیک باشند. نسل ما اصلا رهبر کاریزماتیک را برنمیتابد، نه برای جنبش سبز نه برای هیچ منظور دیگر.
نسل پیش از ما درست بر عکس همه چیز را در شکل و نام و گذشتة افراد میبینند. یکی دو تجربهای هم که داشتهاند، با رهبران فرهمندی مانند رضا شاه، دکتر مصدق یا آیتالله خمینی بوده است. امروز دیگر زمان رهبری این آدمها نیست. هیچکس نمیتواند تجلی همة خواستهای ما باشد و هیچ کس نمیتواند خواستهای خودش را به ما تحمیل کند.
مهتاب/ تهران:
آقای همایون کاملا درست میگویند، جنبش سبز ما هزاران رهبر دارد که در سراسر اجتماع پخشاند. یعنی رهبری جنبش سبز غیرمتمرکز است. در این جنبش اصلاحطلبها، نیروهای غیرمذهبی، چپ، جبهه ملی، مشروطهخواه (حزب مشروطه ایران) و نیروهایی با دغدغههای قومی، جنسی و مذهبی حضور دارند و به نوعی هماهنگ با هم کار میکنند.
جنبش سبز با نگاه به تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و عوارض و مشکلات آن از تمرکزگرایی گذر کرده است. حرف ما این است:
۱- جنبش سبز عجله ندارد. ۲- جنبش سبز رهبر کاریزماتیک ندارد. ۳- جنبش سبز، سیاه و سفید ندارد. ۴- جنبش سبز ترس و واهمه ندارد. ۵- جنبش سبز خودی و غیر خودی ندارد. ۶- جنبش سبز به ایران میاندیشد.
مهشید/ کرمان:
جنبش سبز یک جنبش فرا مذهبی، فرا قومی، فرا ایدئولوژیک، فرا طبقاتی و فرا قشری است که نمیتواند یک رهبری سنتی یا کاریزمانیک را پذیرا شود و بیشتر به خردگرایی جمعی تمایل دارد. خردی جمعی که بتواند فعالان سیاسی از همه گروههایی که همراه جنبشند را به رسمیت بشناسد.
نتیجه این امر کاهش هزینهها و استفاده حداکثر از نیروی مردمی و کمترین خسارت از سوی حکومتی است که برای بقای خود ظرفیت کشتار معترضان و نابود کردن بسیاری از منابع کشور را دارد. نیروها و فعالان جنبش سبز نشان دادهاند که علیرغم رنگارنگی جامعه میتوانند بر سر اصولی توافق کنند. مسئلة رهبری جنبش هرگز دغدغة ما نبوده است.
ماندانا زندیان:
ـــ آقای موسوی در بیانیة شانزدهم خود گفتهاند که زیباترین پدیده این است که مردمی از سلیقههای گوناگون گرداگرد هم هستند که تفاوتها و تنوعهایشان را کنار نمیگذارند، بلکه به رسمیت میشناسند.
و تأکید کردهاند: «در تمام این مدت کسی لازم نمیدید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود. در آن یگانه شدنها حظی وجود داشت که فطرتهایمان میپسندید. چنین چیزی بدون تردید نشانهای از طلوع بزرگی و رشد در حیات یک ملت است.»
با این وجود برخی نویسندگان و تحلیلگران سیاسی ـ به ویژه اصلاح طلبان ـ در داخل و بیشتر در خارج از کشور طرح برخی خواستها و شعارها را در ایران نقد میکنند و مثلا شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» را تندروی میخوانند.
شعارهای جنبش سبز در عرض شش ماه گذشته بسیار گسترش یافتهاند و از «رأی من کجاست؟» به باطل شمردن ولایت آقای خامنهای و طرح «جمهوری ایرانی» و پس از آن «دولت سبز ملی» رسیدهاند، نگاه شما به این روند چگونه است؟ آیا باید مراقب شتاب این گسترش بود؟
حنانه/ تهران:
به نظر من جنبش سبز همانطور که آقای موسوی به خوبی دریافتهاند، یک جنبش متکثر است و هر کس باید آزاد باشد در متن این حرکت خواست و شعار خود را مطرح کند. خوب است یک شعار هم وجود داشته باشد که بتواند همه را دور هم جمع کند و این شعار وجود دارد و آن خواست انتخابات آزاد و به شمار آمدن رأی و نظر ما در ادارة جامعه است.
ما پذیرفتهایم که در درون جنبش سبز آدمهایی هستند که به آقای خمینی احترام میگذارند و آدمهایی هم هستند که هیچ نظام دینی را باور ندارند و به خصوص رژیم جمهوری اسلامی را به هیچ وجه اصلاحپذیر نمیبینند. یعنی کسانی هستند که هنوز جمهوری اسلامی را میخواهند (در فرمی تغییر یافته از درون) و کسانی که جدایی دین را از حکومت میخواهند. این آدمها گرد هم آمدهاند تا جامعهای شهروندی بسازند که در آن خودی و غیرخودی وجود ندارد. به این منظور دارند تمرین میکنند خواستها و شعارهایشان را هم از همین ابتدای مسیر خودی و غیرخودی نکنند و این نقطة قوت جنبش ماست.
مهتاب/ تهران:
این بحث بر سر شعارها به نظر من از پایه اشتباه است. ما سال هفتاد و هشت این اشتباه را کردیم و پذیرفتیم که نباید خواستها و شعارهای گوناگون را به خیابانها کشاند تا خواست مشخصتر ما که اعتراض به قانون اصلاح مطبوعات بود به جایی برسد. مردم باید بتوانند خواستهایشان را در جامعه مطرح کنند. خیابان را نمیشود از درون خود جنبش کنترل کرد و به مردم گفت که حرفشان را نزنند چون الآن وقتش نیست.
به نظر من با فضای گسترده و بازی که تکنولوژی در اختیار جنبش سبز قرار داده است و با وسعت اندیشه و نقدپذیری جنبش سبز هر حرکت یا شعار نامناسب خود به خود اصلاح میشود یا پایان میپذیرد. این اتفاق چندین بار در همین شش ماه رخ داد. ما امروز به جایی رسیدهایم که جز مرگ بر دیکتاتور، شعار مرگ نداریم. روز اول ما اینجا نبودیم. جنبش سبز یک مسیر است، مسیری دور از یک ایدئولوژی به آن معنا که پاسخ همه چیز را در خود دارد. هر قدم ما فتح هدفی است که در چند قدم پیشتر اصلا وجود نداشت. ما به سادگی به «مرگ بر هیچ کس» نرسیدیم. سیاست در کشور ما به قدری خشن بود که شکل گیری اندیشة «مرگ بر هیچ کس» یک معجزه است. ما این معجزه را در دستهای خودمان خلق کردیم. دیگر چه جای نگرانی است؟ شعارهای تندی هم اگر طرح شد خودشان کنار رفتند.
احسان/ لاهیجان:
شعارهای جنبش سبز و حتی تجمعهای ما یکی از شگفتیهای این جنبش است. ما تقریبا هرگز نمیفهمیم آغاز این هماهنگیها کجاست. بر تلفنهای همراه، در ایمیلها، در فیس بوک، تویتر و در سایت بالاترین پیامها را میگیریم، پیشنهاد میدهیم، اصلاح میشویم و اصلاح میکنیم و روز موعود میرسد و همدیگر را میبینیم.
درست است که گسترش تظاهرات یکی از مهمترین جلوههای جنبش سبز است و کمک میکند تا در دستگاه سرکوب خلل بیافتد، ولی ما نمیتوانیم خودمان خودمان را سرکوب کنیم تا مبارزه با یک سرکوب دیگر را ادامه دهیم. خیلی خوب است در این باره حرف بزنیم و به نتیجه برسیم. حرکتهایی مانند همین گفتگو و بسیار گفتگوهای دیگر که در این شش ماه صورت گرفت و تا آنجا که امکان داشت منتشر شد و مورد بحث قرار گرفت نمیگذارد جنبش سبز از مسیر متمدن و امروزیاش منحرف شود.
ما هموطنان خارج از کشور را داریم و برخی از آنان دارند با ما در این فضا نفس میکشند. بعضی نظرها و تحلیلها و نقدها و پیشنهادهای هموطنان خارج از کشور حقیقتا در هر اعتراض با ما به خیابان میآیند و به ما کمک میکنند. سیاستگران فرهیختة تبعید شدة ما که به اینترنت و ماهواره و شبکههای سیاسی خارج از ایران دسترسی دارند نشان دادهاند به این مهم که شعارهای جنبش سبز تأثیر فراوانی در بالا بردن سطح جنبش و رساندن پیام ما به مجامع بینالمللی داشته، آگاهند و راهنمایی آنها برای ما مغتنم است. من هم هیچ جای نگرانی نمیبینم.
لاله/ اصفهان:
شعارهای جنبش از روزهای ابتدایی این حرکت تا کنون تفاوتهای بسیاری کرده است . درست است که گروهی از تحلیلگران سیاسی به این نتیجه رسیدهاند که توقعات جنبش سبز بسیار بالا رفته و شعارهای آنان از درخواست پس گرفتن رای فراتر رفته و امروز شخص رهبری نظام را هدف قرار داده و میگویند مردم از سران جنبش پیشی گرفتهاند. به طوری که سران جنبش (موسوی و کروبی) به دنبال این حرکت میدوند نه مردم به دنبال آنان. یعنی موضوع رهبری جنبش و شعارهای جنبش در بیشتر مواقع با هم نقد میشوند و مورد سؤال قرار میگیرند. این حرف ها بیهوده با هم همراه نشدهاند. به نظر من هم مسئلة مطالبات و شعارهای جنبش سبز بی ارتباط با مسئلة رهبری این حرکت نیست.
وقتی میگوییم جنبش سبز رهبر فرهمند را برنمیتابد، به نوعی به این معناست که جنبش سبز چنان سریع خودش را اصلاح میکند و پیش میرود و به روز میشود و چنان افکار و باورهای گوناگونی را در خود جای داده است که یک شخص نمیتواند همیشه چند قدم از آن جلوتر باشد و مسیر را به جنبش نشان دهد.
شما همین سخنان آقای موسوی را با عکس العمل نخستش به « جمهوری ایرانی» مقایسه کنید، او هم دارد با همة ما رشد میکند و میآموزد. دربارة شعارها هم همینطور است. آگاهی و حضور گسترده مردم با نگاههای مختلف در داخل و خارج کشور از نقاط قوت جنبش سبز است و نشان میدهد که اعتراضات مربوط به یک گروه یا جناح خاص نیست و مردمان بسیاری با اختلاف نظرهای بسیار در آن حضور دارند و همین حضور همگانی تبدیل به یک شبکه اجتماعی با رهبری غیرمتمرکز شده است.
عدم امکان فعالیت موثر نهادهای مدنی مانند مطبوعات و احزاب و ارتباط کمتری که روشنفکران به همین دلائل با بدنه جامعه میتوانند برقرار کنند، در جنبش سبز حل شده است. هر یک تن در این مسیر یک رسانه است. سانسور هر صدا سانسور یک رسانه است. آیا ما چنین چیزی را میخواهیم؟ بگذاریم حرف ها زده شود. مطالبات مطرح شود بعد اکثریت تصمیم میگیرند کدام حرف را بپذیرند.
جنبش سبز میتواند از این چندصدایی برای تحمیل خواستهای به حق خود استفاده کند. و این خواستهای به حق هرچند نباید با ادبیات تند مطرح شوند ـ که نمیشوند ـ ولی اصلشان باید مطرح شود. سکولاریسم یکی از خواستهای اساسی ماست و نباید به هیچ دلیلی از مطرح کردنش هراس داشته باشیم.
شعار جمهوری ایرانی در ذات خود حامل این پیام است، یعنی ما حکومت دینی نمیخواهیم. من شک ندارم در میان ما همه خواهان نظام جمهوری نیستند. کسی که چنین ادعایی کند خود میداند که دارد خود را فریب میدهد. مسئلة این شعار تأکید بر عرفیگرایی است به گونهای که میشود در ایران مطرح کرد. جنبش سبز همة تشکل های سیاسی را در خود جای داده است و وقتش که برسد میایستد تا همة این تشکلها حرفشان را بزنند و رأیشان را به صندوقها بریزند. اصلا ما برای چنان روزی است که از امروز خود گذشتهایم. طرفداران پادشاهی همان اندازه در این کشور حق دارند که طرفداران جمهوری. هیچ بحثی بر سر این واقعیت نیست. ولی در شرایطی که یک کلمه کمتر از جمهوری اسلامی را با هراس میتوان بر زبان آورد واقع گرایانه نیست که از اشکال دیگر نظام آینده سخن گفت. آینده متعلق به همة ماست. همه با هم میسازیمش.
این سخن آقای موسوی را باید در بسیاری جاها آورد تا بیشتر خوانده شود و دیگر کسی رنگ پرچم را مجوز ورود به تجمع ها نکند و نظرات خود را بیانگر نظرات سران جنبش و مردم ایران نداند.
بابک/ اصفهان:
اقتدارگرایان معمولا از رادیکال شدن شعارها استقبال میکنند و تجربه نشان داده است همواره اقتدارگرایان برای انحراف جنبشهای مردمیخود فضا را رادیکالیزه میکنند تا سرکوب جنبش آسان توجیه شود. ایرانیان خارج از کشور به دلیل مواجه نبودن با محدودیتهایی که شبکههای اجتماعی داخل کشور دارند در برخی مواقع میتوانند با دستهای بازتری به جنبش سبز یاری رساندند. تجربه قبل و بعد از انقلاب نشان میدهد مهمترین نقشی که ایرانیان خارج از کشور میتوانند داشته باشند حمایت از جنبش مردم در داخل و انعکاس آن در خارج از کشور است.
جنبش سبز و اصلاحات به دنبال تحول تدریجی و درونزا هستند، به نظر من این که عدهای به دنبال تسریع در جنبش و دادن شعارهای تند هستند، درست نیست. دلیل تدریجی بودن جنبش آگاهی دادن به مردم است و این کار را نمیتوان به طور دفعی انجام داد. ما هر ارزشی را که در این مسیر در خود نهادینه کنیم فردای پیروزی در فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه نهادینه خواهیم کرد. من نمیگویم طرح سکولاریسم یا شعاری مانند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران زیاده روی است. اینها فوقالعاده است. اما شعارهایی که خواستار براندازی تمامیت نظام هستند جایی در این میان ندارند. و خوشبختانه همانطور که دیگران گفتند خود به خود حذف میشوند.
با این همه من هم موافقم که باید و نباید در طرح خواستهای جنبش درست نیست. خوب این است که آقای کدیور شعار جمهوری ایرانی را تند و فاقد معنا بخواند، طرفداران پادشاهی ادبیات این شعار را نقد کنند و آقای نوری علا از لزوم تأکید بر شعار جمهوری ایرانی بنویسد و ما هم اینجا این حرفها را بزنیم. آنچه از میان همة این نوشتهها و حرفها بیرون میآید نزدیکترین انتخاب به درست است.
مهشید/ کرمان:
شعارهای جنبش سبز بر ضد استبداد و ارتجاع و در حمایت از آزادی و دمکراسی و عدالت است. جنبش سبز با وجود چند صدایی یک جنبش ملی است. حرکتی است که از ایدة ملی ـ مذهبی عبورکرده است. به دین دینداران احترام میگذارد اما خواستار حاکمیت خرد جمعی بر جامعه است.
طرح شعارهایی مانند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران یا استقلال آزادی جمهوری ایرانی اصلا نشان دین ستیزی و تندروی و افراط نیست. نشان ملی بودن خیزشی است که شکل گرفته است. ما برای نخستین بار نامزدهای ریاست جمهوری را به جایی رساندیم که از مطالبات ما و منافع ملی سخن بگویند. جنبش سبز شاید در حقیقت با همان گفتمان مطالبه محور آغاز شده بود ولی آن روزها در دست قشر خاصی از جامعه بود، بعد از تقلبی که صورت گرفت، جنبش سبز به معنای واقعی یک حرکت شهروندی شد و هر ایرانی دریافت که یک شهروند است با حقوقی که باید برایش بایستد.
شعار رأی من کجاست از حقوق مدنی ما سخن میگوید. حقوقی که همه صداهای جنبش سبز حتی آنها که با نظام جمهوری اسلامیمخالفت بنیادی ندارند بر آن توافق دارند. این اشتراک دارد ما را پیش میبرد و جای هیچ نگرانی نیست.
ماندانا زندیان
ـــ با سپاس از همة شما که نظر دادید.