«

»

Print this نوشته

جنبش سبز، دیباچه دمکراسی و حقوق بشر در ایران / گفتگوی فرخنده مدرس با فرهاد یزدی

جنبش سبز، دیباچه دمکراسی و حقوق بشر در ایران

گفتگوی فرخنده مدرس با فرهاد یزدی

 تلاش ـ در گفتگوئی شفاهی در باره شرایط کنونی در کشورمان از وجود سه کانون اصلی قدرت سخن گفتید. این سه کانون کدامند و وضعیت آنها را از نظر سهم در قدرت حکومتی، نفوذ و تأثیر عملی در سیاست‌های داخلی و خارجی و از نظر پایگاه اجتماعی و مردمی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فرهاد یزدی ــ به نظر می‌رسد که سه کانون اصلی قدرت همراه با چندین کانون درجه دو دیگر در پهنه سیاست و اقتصاد کشور در تنش با یک دیگر فعال هستند. سه کانون اصلی عبارتند از جنبش سبز، دستگاه رهبری نظام اسلامی‌ و ریاست جمهوری رژیم. یکی از کانون‌های درجه دوم قدرت را می‌توان بخشی از گروه‌های امنیتی و فشار که به دور مدیر کیهان چاپ تهران حلقه زده‌اند و جمعیت مؤتلفه نیز در بیش‌تر اوقات با آنان همنوا می‌باشند، در نظر گرفت. گروه دیگر برادران لاریجانی و متحدان آنان مانند مطهری و توکلی می‌باشند که مشخصه آنان مخالفت با رئیس جمهور نظام است. البته گروه‌های دیگر و بنیادهای متعدد رژیم نیز دارای قدرت می‌باشند که بنا به منافع خود با هریک از کانون‌ها همراهی کرده و یا از آن می‌برند.

جنبش سبز اما پشتیبانی بخش عظیمی ‌از ملت را همراه دارد و به نظر می‌رسد که‌هر روزه به عنوان نیروی جایگزین نظام اسلامی‌ خود را بیش‌تر تثبیت می‌کند. این کانون که در حال حاضر دارای قدرت بالفعل و مستقیم در سیاست ایران نیست، با وجود این به‌اندازه‌ای قوی است که در محاسبات تصمیم‌گیری نظام، بسیار تاثیر گذار می‌باشد.

این کانون بر اثر مسایل جدیدی که در جمهوری اسلامی‌ مطرح می‌کند و همچنین بر اثر اقدامات و سیاست‎های منفی نظام بر خیل هواداران آن افزوده می‌گردد. کروبی به طور صریح از یک دولت سکولار، در صورت انتخاب ملت، و برخلاف میل شخصی خود، سخن می‌گوید. به سخن دیگر بر اراداه ملی به عنوان تعیین کننده حکومت آینده ایران تکیه نموده است. البته او و دیگر رهبران این جنبش به درستی دریافته‌اند که‌ هر نوع دگرگونی می‌بایست از راه قانونی صورت گیرد. با وجودی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ‌به شدت منفور و از نظر ملت مردود است، اما با دگرگونی که از بطن آن صورت گیرد امکان کم‎تری وجود خواهد داشت که خشونت شدید و یا حتا جنگ داخلی این دگرگونی‌ها را همراهی کنند. چنانچه اگر وقایع پیش از ۲۲ بهمن ۵۷ با همین کیفیت از تحولات صورت می‌گرفت، که امکان آن وجود داشت، فجایع و کشتارهای پس از آن نمی‌توانست اتفاق افتد. در حال حاضر، ایران تحمل و آمادگی بسیار کم‎تری از سال ۵۷ برای یک انقلاب دیگر دارد. اصلح آن است که ‌هر نوع دگرگونی از داخل این رژیم و نه بر اثر انقلابی دیگر و یا حمله خارجی صورت پذیرد.

در بطن نظام اسلامی ‌دو کانون دیگر قرار دارند که دارای قدرت نسبی بالفعل هستند، اما هر روزه از توان بالقوه آنان کاسته می‌شود. پس از پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی ‌که در نتیجه آن نهاد ریاست جمهوری رژیم به شدت به سود رهبری ضعیف گردید، در پنج سال گذشته ریاست جمهوری نظام، قدرت بیش‌تری را به زیان رهبری و به نفع خود انباشته است. سه وزارت خانه‌های امور خارجه، اطلاعات و ارشاد به طور سنتی در اختیار رهبر نظام قرار داشتند. رئیس جمهور که بزرگ‌ترین محرک و انگیزه او گردآوری هر چه بیش‌تر قدرت است، تحمل این وضع را نداشت. امروزه تا اندازه زیاد مهار دو وزارت‌خانه اطلاعات و ارشاد با بر کنار کردن وزیران مورد اعتماد رهبر نظام در اختیار رئیس جمهور قرار گرفته است. جنگ بر سر مهار وزارت خارجه میان آن دو در جریان است. رئیس جمهور با تعیین چهار نماینده ویژه خود، دست درازی به این دیگر حریم رهبری را آغاز کرده است. آغاز مذاکره با آمریکا یکی دیگر از نقاط اختلاف شدید میان آن دو می‌باشد.

در این میان، قدرت مطلق رهبر رژیم بر سپاه پاسداران تا مقدار زیاد لطمه خورده است. سپاه پاسداران بر اثر سال‌ها جنگ قدرت در داخل رژیم، دیگر به طور دربست در اختیار رهبر رژیم نیست. رئیس جمهور با وارد کردن سپاه به امور اقتصادی، توانسته‌ هواداری بخش بزرگی از فرماندهان را جلب کند. بخش بزرگی از بدنه سپاه جلب جنبش سبز است و برخی از فرماندهان هنوز وفادار به رهبری هستند. از نظر سپاه امکان حمله نظامی ‌به ایران، مساله اصلی می‌باشد. در صورت اتفاق چنین احتمالی، بازنده اصلی سپاه پاسداران خواهد بود که در خط مقدم هدف حمله قرار دارد. از این رو، امکان زیادی وجود دارد که سپاه از کاسته شدن تنش و تلاش رئیس جمهور برای مذاکره با آمریکا پشتیبانی به عمل آورد.

کانون‌های درجه دوم و دیگر کانون‌های قدرت؛ با در نظر گرفتن منافع خود، وفادارای ثابتی نداشته و همان طور که در ترکیب نیروئی خود سیال هستند، در رابطه با کانون‌های اصلی قدرت نیز متغیر عمل می‌کنند. البته‌ همه آنان هوادار بقای نظام اسلامی ‌می‌باشند که آنان را به منافع سرشار رسانده است. از این رو با جنبش سبز نمی‌توانند هم نوایی داشته باشند. بسیاری از وقایع رو در رویی با جنبش سبز و حمله به اصطلاح “لباس شخصی‌ها” وسیله این کانون‌های قدرت با و یا بدون اطلاع و با یا بدون تائید کانون‌های اصلی قدرت صورت می‌گیرند. حمله اخیر به منزل کروبی می‌تواند وسیله گروه امنیتی بدون اطلاع و تایید کانون رهبری و یا ریاست جمهوری انجام پذیرفته باشد. اما هزینه آن در هرحال به پای رژیم و به ویژه رهبری نوشته می‌شود.

چنانچه اشاره شد، با گذشت زمان براثر بی قانونی، بی تدبیری، فساد و جنگ قدرت در داخل نظام، از قدرت دو کانون حکومتی به نفع جنبش سبز کاسته می‌شود. هواداران دو کانون حکومتی بر اثر گرانی، تبعیض، فساد، کمبودها، اعدام و زورگویی هر روز جذب جنبش سبز می‌گردند. رواداری که جنبش سبز تا کنون توانسته خود را با آن تعریف نماید، نوید جذب نیروهای هر چه بیش‌تر هوادار دگرگونی را می‌دهد. توازن به نفع جنبش سبز در حال بهم خوردن است.

تلاش ـ  در نگاه نخست ارزیابی از جنبش سبز به عنوان مرکز ثقل امیدها و مبارزات و مقاومت‌های نیروهای خواهان دگرگونی‌های اساسی در نظام سیاسی و یا شناختن این جنبش به عنوان جایگزین رژیم اسلامی ‌و یا ارزیابی آن به عنوان فاکتوری در محاسبات حکومتی… به نظر می‌رسد، پیوندی محسوس با آنچه در کشور می‌گذرد نداشته باشد.

تشکیل کانون‎های آشوب و ناامنی در حکومت و از سوی آن علیه مردم، سرکوب شدید هواداران فعال جنبش سبز، آزار و محدودیت‌های شدید علیه سرآن و سخنگویان این جنبش همه به نشانه افت و ضعف جنبش سبز گرفته می‌شود. راه تدریجی و به قول معروف گام به گام آنان توسط بسیاری از مخالفین نظام در خدمت حفظ نظام اسلامی ‌ارزیابی می‌شود.  برخی از مخالفین بدیل‌های رادیکال‌تری را تبلیغ می‌کنند که یک سوی آن لاجرم ضدیت و مخالفت با حضور کسانی چون آقایان موسوی، کروبی یا خانم رهنورد … است. چرا باید جنبش سبز را با همین ترکیبی که از سرآمدان و سخنگویان می‌شناسیم و نقشه راهی که برای دگرگونی‌ها ارائه می‌کنند، مسیر درست روندهای روبه آینده دانست؟

فرهاد یزدی ــ راه‌حل رادیکال می‌تواند به ویرانی، کشتار و حتا جنگ داخلی که نتایج آن نامعلوم است، بکشد. چنانچه اشاره شد، ایران پس از یک دوران ویرانی انقلاب، هشت سال جنگ با عراق و حکومت سی و یک ساله نظام اسلامی‌ که سراسر آشوب و کشتار بوده است، دیگر تاب توان برکناری رادیکال نظام اسلامی ‌را ندارد. پیامدهای هر نوع دگرگونی رادیکال نیز رادیکال خواهند بود که به معنای کشتار و بی قانونی هرچه بیش‌تر است. مشگل بتوان از چنین دیباچه‌ای به دمکراسی و حقوق بشر رسید.

جنبش سبز که مشروعیت خود را از استقبال ملت کسب کرده است، به طور طبیعی اراده ملی را تعیین کننده دانسته و بر آن به طور مکرر تاکید کرده است. از این رو رهبری جنبش از آن ملت است و سرآمدان آن نه به عنوان رهبر بلکه سخنگویان آن هستند. چنین موضع‌گیری راه را برای هر گونه دگرگونی حتا تا مرحله الغاء نظام اسلامی ‌از راه قانون اساسی و پرهیز از خشونت باز گذاشته است. سابقه کشورهایی که در همین دوره حیات حکومت اسلامی ‌از خودمختاری به دمکراسی و برقراری حاکمیت قانون رسیده‌اند، پیش روی ماست. کشورهای کمونیست اروپای شرقی در حالی که‌ هنوز کمابیش یک میلیون سرباز شوروی در خاک این کشورها حضور داشت، در انقلاب به اصطلاح “مخملی” از راه ‌همان قانون سفت و سختی که زیر سرنیزه ارتش سرخ پس از جنگ دوم جهانی بر قرار شده بود، در سال ۱۹۸۹ به آزادی دست یافتند. خشونت ناشی از چنین دگرگونی در مقایسه با دست آورد آن (حتا در رومانی) بسیار ناچیز بود. احزاب کمونیست که به ‌هر حال به مراتب از دیوان‌سالاری نظام اسلامی ‌با انظباط و کارآتر بودند، در برابر ناکامی‌های خود، فشار ملت و امید به آینده نوید بخش، تاب نیاورده و تسلیم شدند. هم جنبش سبز و هم نویدی که به‌همراه آورده و هم ملت ایران دارای چنین قابلیت دگرگونی مسالمت‌آمیز هستند. جنبش سبز با فراگیری و رواداری که در کانون آن قرار دارد و در نتیجه ‌همه افراد ملت، حتا مخالفان را نیز در برمی‌گیرد، توانسته به عنوان گزیداری شایسته، دمکرات و عاری از خشونت خود را معرفی نماید.

تلاش ـ برخی از گروه‌ها و سازمان‌ها و نیروهای مخالف حکومت اسلامی، فراگیری جنبش یا سرشت آن را که به گفته شما بر مدار رواداری شکل گرفته، کافی نمی‌دانند و برای دفاع از این جنبش و مبارزات خطیری که مبارزان داخل در آن و در خط مقدم جبهه پر خطر آن درگیرند، پیش‌شرط‌های دیگری می‌گذارند، و بدون پیش‌شرط‌هایشان در دفاع از جنبش سبز دچار لکنت زبانند یا حتا بر ضد آن تبلیغ می‌کنند. شاید بهتر باشد که معنای «فراگیری و رواداری» را که محور تعیین کننده ماهیت جنبش سبز می‌دانید، اندکی بیشتر باز کنید و توضیح دهید که چرا با چنین سرشتی همه آنچه که در محدوده احترام به حق حاکمیت ملت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر دست یافتنی‌تر به نظر می‌رسد.

فرهاد یزدی ـ جنبش سبز وسیله‌ی ملت و بر علیه بی‌قانونی، بی‌دادی و اولویت ندادن به منافع ملی شکل گرفته است. رهبری آن از آنِ ملت است و همه را در بر می‌‌گیرد. سخنگویان آن به نیکی به محدودیت‌های خود آگاه‌ هستند و می‌دانند که نمی‌توانند خارج از دایره فراگیری ملی سخن گویند. می‌بینیم که این سخنگویان با وجودی که بیش‌تر عمر خود را در راه خدمت به این رژیم صرف کرده و به آن اعتقاد دارند، به صراحت اعلان آمادگی کرده‌اند که بر خلاف میل شخصی، در صورت تصویب به اراده ملی دایر بر تغییر رژیم احترام گذارند. این سخنگویان به صراحت اعلان کرده‌اند که جنبش، همه ملت و حتا مخالفان را نیز در بر می‌گیرد. همه ملت بدین معناست که تمایزات قومی ‌و زبانی در آن پذیرفته شده است. از دید جنبش سبز اصل، اراده ملی است. اراده ملی به نوبه خود تضمینی است برای بر قراری حکومت ملی، اجرای حقوق بشر و آزادی‌های فردی.

تجربه یکسد و چند ساله مشروطیت، حکومت سی و یک ساله رژیم اسلامی ‌و جامعه مدنی، ایران را پذیرای لیبرال دمکراسی کرده است که تضمین کننده حقوق همه افراد ـ حتا اقلیت یک نفره ـ می‌باشد. ایران امروز بیش از هر کشور دیگری در منطقه آمادگی پذیرایی این اصول را دارد. اصول لیبرال ـ دمکراسی تضمین می‌کنند که دیگر دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت و حتا اکثریت بر اقلیت نتواند در ایران شکل گیرد. البته استواری چنین نظمی ‌نیاز به زمان دارد. در صورت موفقیت در مبارزه، نخست مردم‌سالاری حکم فرما گردیده و آن اصول پس از این مرحله نخست، به تدریج و در درازمدت قوام خواهند گرفت. جنبش سبز بازتابی است از چنین خواست ملت که در حال شکل گرفتن است.

در این برهه، مبارزه بر علیه رژیم اسلامی ‌است. هرگونه پیش‌شرط گذاردن به ‌هزینه یکپارچگی بی‌تردید از توان مبارزه خواهد کاست. البته در صورت پیروزی، شکی نیست که از دل جنبش، احزاب سیاسی با ایدئولوژی‌های ویژه و راه‌حل‌های خود برای حل مسایل کمرشکن ایران، زاده خواهند شد. احزاب لازمه دمکراسی‌اند. اما تا آن روز و تا رسیدن به آن مرحله، نیاز به پیش‌شرط دیگری نیست.

تلاش ـ از قضا با استناد به تجربه انقلاب اسلامی ‌و استقرار حکومت آن، که تنها سرکوب آزادی‌های فردی، اجتماعی و تبعیض جنسی و دینی، سرکوب دائمی ‌فرزندان ایران در کردستان در آذربایجان در بلوچستان به شدت هرچه بیشتری بدنبال آورد و آسیب‌های جبران ناپذیری را به احساس همبستگی ملی و یکپارچگی ایران وارد ساخت، نیروهای بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که برآنچه می‌خواهند از همین امروز پافشاری کنند و دفاع از جنبش سبز را به خواسته‌های خود مشروط سازند. از جمله سازمان‌های قومگرا، می‌گویند فدرالیسم قومی ‌ـ زبانی را بپذیرید، به اقوام ایرانی بگوئید ملیت‌های ایران ـ و امروز هم از «مناطق ملی» در ایران صحبت می‌کنند ـ تا ما هم از جنبش سبز دفاع کنیم. طرفداران جنبش سبز بر ماهیت «لیبرال ـ دمکراتیک» اهداف و مطالبات آن تکیه کرده و معتقدند با پیروزی این جنبش به‌همه‌ی مطالبات برحق پاسخ داده خواهد شد. پرسش اینجاست که رابطه مبانی دفاع از آزادی فردی و برابری حقوقی انسان‌ها در سراسر ایران و برای تک تک ایرانیان با افکاری که وابستگی‌های خونی، نژادی، مذهبی، طبقاتی را مبانی و انگیزه فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خود قرار می‌دهند، چیست؟

فرهاد یزدی : جنبش سبز مبارزه ملت ایران است بر علیه نظام اسلامی ‌و در راه رسیدن به مردم‌سالاری. این جنبش از آنِ تمامی ‌ملت ایران و برای ملت ایران است. ما یک ملت داریم و آن نیز ملت ایران است که در درازای هزاران سال شکل گرفته و همبستگی ملی را ایجاد کرده است. تمام تیره‌های ایرانی و همه‌ی شهروندان این سرزمین در این ملت می‌گنجند. مبارزه برای رسیدن به حقوقی است که به‌همه تعلق دارد و همه در برابر آن حقوق مساوی هستند. نمی‌توان به خاطر تفاوت‌های طبقاتی، مذهبی، زبانی و قومی‌ برای گروهی حقوق ویژه در نظر گرفت و دیگران را از آن محروم نمود. در یک دمکراسی لیبرالی، چنانچه گفته شد یک رشته حقوق برای همه منظور شده است که‌ همگان به طور مساوی از آن برخوردار می‌شوند. می‌توان به سابقه این امر در جهان غرب که چنین نظامی ‌حکم فرماست مراجعه کرد. جنبش‌های جدایی‌طلب در این نظام‌ها نتوانستند اقبال عمومی ‌را به دست آورند. اروپای شرقی نیز گام‌های بلندی در این راه برداشته است که می‌تواند سرمشقی برای ما در ایران باشد.

در این که نظام اسلامی، آسیب شدیدی بر همبستگی ملی وارد آورده است، جای تردیدی نیست. در این که نظام اسلامی‌ در کردستان، آذربایجان و بلوچستان به سرکوب دایم فرزندان ایران دست زده است نیز شکی نیست. اما این آسیب به تمامی ‌افراد، گروه‌ها و تیره‌ها وارد شده است. آیا می‌توان گروه و طبقه‌ای را یافت که از این مورد مستثنی باشد؟ راه ترمیم نه از جدا سازی و دسته‌بندی بلکه از راه ‌همه‌گیری و روداری است که تمامی ‌ملت در آن احساس همبستگی نمایند. امروز جنبش سبز چنین جایگاه و امکانی را فراهم آورده است.

تلاش ـ شاید رابطه میان دفاع از یکپارچگی ملی و تمامیت سرزمینی ایران و اصل یک ملت یک دولت با اصول مربوط به آزادی و حقوق بشر و مطالباتی که در چهارچوب آن می‌گنجند، روشن نیست. بعضاً کسانی دفاع از آزادی و حقوق برابر را مستلزم  کوتاه آمدن از تکیه بر اولویت دفاع از ایران می‌دانند. طبعاً توضیح پیوند گسست ناپذیر این دو در درجه نخست وظیفه کسانی است که امروز این پیوند را ناگسستنی می‌دانند و از آن دفاع می‌کنند؟

فرهاد یزدی : ملت نیاز به سرزمین دارد. ملت ایران در درازای چند هزار سال، با تغییرات بزرگ در این سرزمین زیسته است و این سرزمین را از آن خود می‌داند. ملت ایران یکپارچگی سرزمینی را طلب می‌کند و در درازای تاریخ در راه حفظ آن از قربانی کردن جان و مال دریغ نورزیده است. حقوق ملت در چارچوب سرزمینی آنان به دست می‌آید. دولت که در دمکراسی‌ها، برگزیده ملت است، حافظ حقوق ملی و فردیست. تکه تکه کردن کشور و سپردن آن به دست گروه‌ها و تیره‌های زبانی و مذهبی و قومی ‌به جز ایجاد یک طبقه برگزیده نوین و در نتیجه پایمال شدن حقوق دیگر افراد و ایجاد جنگ داخلی نتیجه‌ای نخواهد داشت. یک ملت دولتی می‌خواهد که به تواند حقوق ملی را تأمین و ضمانت کند. دولت برآمده از لیبرال دمکراسی در درازمدت تامین کننده و تضمین کننده حقوق ملی و فردی خواهد بود. البته برای دفاع از حقوق فردی نیاز به ثبات و آرامش است. در صورت بی‌ثابتی، شورش و جنگ داخلی، زیر پا گذارادن حقوق فردی امریست عادی و دائمی.

تلاش ـ ما در تجربه‌های تاریخی‌مان سابقه ناکام ماندن مترقی‌ترین اندیشه‌ها و روندهای اجتماعی‌مان را کم نداریم، از جمله آرمان‌های مشروطه خواهی یا تلاش‌ها و آرزوهائی برای توسعه و ترقی ایران و… ظرف دهه‌ها تلاش تحقیقی و نظری روشنفکران و اندیشمندانمان، نشان داده شده است که از جمله مهمترین دلایل این ناکامی‌ها ناروشنی مفاهیم و اندیشه‌هاست. قالبی و شعاری کردن و در نهایت کج و خم کردن آنها موجب افتادن به بی‌‌راهه‌ها شده است. جنبش سبز ممکن است بدست رژیم سرکوب شود، یا مبارزه در مسیر آن در اثر وقایعی تحمیلی که ‌هستی ایران را تهدید کنند، کنار گذاشته شده یا نابود شود، اما امروز چه می‌توان کرد که ‌اندیشه درست زیر بار افکار نادرست مدفون نگردد؟

فرهاد یزدی : جنبش سبز بر بستر درست در حال پیش‌رویست و هر روزه براثر سرشت فراگیرنده و رواداری که در کانون آن به وجود آمده است، بر تعداد هواخواهان آن افزوده می‌گردد. راه برای همه برای پیوستن به این جنبش باز است. پیش‌شرطی خواسته نشده و پیش‌شرطی پذیرفته نیست. بدور از هر اتفاق غیرعادی، رهبری خردمندانه ملت در نهایت پیروزی را سبب خواهد شد. ما نمی‌توانیم و حق نداریم که با پیش کشیدن موضوعات متفرقه به ‌هر یک از دو اصل این جنبش (فراگیری و رواداری) آسیب رسانیم. وظیفه امروز ما گرد آمدن به دور پرچم سبز برای بر قراری مردم‌سالاری در ایران است.

تلاش ـ با سپاس بی‌پایان از شما