«

»

Print this نوشته

هدف، تقویت اندیشۀ صلح و قوام دمکراسی است / فرخنده مدرس

این بارِ نخست نیست که از سوی «روشنفکران» پرغوغا و پرادعای وطنی ما در برخورد به برگزیدۀ هیئت داوری جایزۀ صلح ناشران آلمان، زبان آغشته به زهرخنده‌های مضحکه‌آمیز و پرنخوت اتخاذ شده است. تنها این بار دسترسی بسیاری از ایرانیان به رسانه‌های اینترنتی و به ویژه حضور گستردۀ فیس‌بوکی آنان، به بحث‌ها، در سطح نازل‌شان، ابعاد بزرگتری داده است.

Navid Kermaniنوید کرمانی

هدف، تقویت اندیشۀ صلح و قوام دمکراسی است

فرخنده مدرس

«این بنیاد در خدمت صلح، انسانیت و پیوند میان ملت‌هاست و این خدمت با اعطای جایزۀ سالانۀ صلح ناشران آلمان به شخصیتی که با تلاش‌های چشمگیر خود و مقدم بر همه در حوزۀ ادبیات، دانش و هنر به تحقق اندیشۀ صلح یاری رسانده باشد، صورت عملی به خود می‌گیرد. شایستگان دریافت این جایزه، بدون توجه به ملیت، نژاد و جهان‌بینی‌شان برگزیده می‌شوند.»

قطعۀ فوق بخشی از اساسنامۀ بنیادیست که به تصمیم اتحادیۀ ناشران آلمان در سال ۱۹۵۰ با هدف خدمت به گسترش اندیشۀ صلح و دفاع از انسانیت، و شکل‌گیری و قوام دمکراسی، تأسیس و در راستای تحقق این هدف وظیفۀ گزینش چهره‌ای در سطح جهان از میان اهل ادب، هنر و دانش را، برای دریافت جایزۀ صلح، بر عهده گرفته است. مراسم اعطای این جایزه، همه ساله، در آغاز پاییز، در زمان برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب در شهر فرانکفورت در کلیسای پائول برگزار می‌گردد.

بی‌تردید گزینش مکان فوق، برای اجرای مراسم اعطای جایزۀ صلح بر حسب تصادف و بدون توجه به معنا و جایگاه تاریخی رخدادهای صورت گرفته در این کلیسا و تاثیر این رخدادها بر سرگذشت پر فراز و نشیب آلمان نبوده است. این کلیسا در سالی پر حادثه و تاریخی ـ سال ۱۸۴۸ـ مکان گردهم‌آیی نخستین نمایندگان ملت آلمان و نشست‌هایی بود که در ارائه و طرح آرمان‌ها، امیدها و تلاش‌های خود در تاریخ این کشور و در پروسۀ تاریخی شکل‌گیری قانون اساسی آن جایگاه ویژه‌ای داشته و جنبۀ الگویی و راهنمایی یافته است.

از اینرو در تحقیقات و آثار تاریخی مربوط به پیدایش و تحولات قانون اساسی آلمان، کلیسای پائول و نشست نمایندگان ملت آلمان در آن، همواره بخش مهمی را به خود اختصاص داده است. از جمله در کتاب Grundrisse des Rechts – Verfassungsgeschichte که از منابع دانشگاهی در رشته حقوق عمومی و تاریخ قانون اساسی‌ست در بارۀ آن نشست آمده است:«در گردهم‌آیی نمایندگان ملت در نشست افتتاحی خود در ۱۸ می ۱۸۴۸ در کلیسای پائول فرانکفورت، مراسم ورود نمایندگان با استقبال شورانگیزی مواجه گردید.»

نشانه‌های آن استقبال در سروده‌های میهنی و سراسر انتظار و امید استقبال‌کنندگان به نمایندگان آن اجلاس در تأمین وحدت کشور و تأمین حقوق ملت بازتاب یافته و در پلاکاردی که بالای سر رئیس آن مجلس آویخته بود نمودار ‌گشت. رئیس آن مجلس که با اکثریت قاطع نمایندگان برگزیده شده بود در سخنان افتتاحیه خود اعلام داشت:

«آلمان خواهان وحدت است. خواهان کشوری است که بر آن ارادۀ ملت حاکم و زیر نفوذ همه اجزاء آن اداره گردد.»

به گفتۀ تاریخ‌نگاران، آن سخنان رئیس نخستین مجلس ملی و بانی نخستین طرح قانون اساسی دمکراتیک آلمان در حقیقت «پیوند میان همۀ افکار ملی، دمکراتیک و مدافع حکومت قانون را برقرار نمود» و به رغم همۀ فراز و نشیب‌ها، موفقیت‌ها و ناکامی‌های بعدی، این رشتۀ پیوند بار دیگر خود را در سال‌های بعد از جنگ دوم در صورت‌های مختلفی به نمایش گذاشت. البته از آن تلاش‌های نخستین تا استقرار و استواری قانون اساسی جدید آلمان (۱۹۴۹) یک سده‌ای‌ گذشت؛ سده‌ای سراسر خونین، همراه با انقلاب‌ها و نبردهای خشونت‌بار درونی، جنگ‌های بنیاد برافکن بین‌المللی، همراه با جنایت‌‌ و اعمال ضد بشری بی‌مانند و در نهایت اشغال، تقسیم و جدایی این مردمان به دو کشور بدست متفقین.

از زمان تدوین و تصویب قانون اساسی جدید آلمان، مبتنی بر احترام به اندیشۀ صلح و در خدمت بدان و متعهد به تأمین و تضمین حقوق برابر انسان‌ها و پایبند و ملتزم به هدایت و ادارۀ کشور به ارادۀ ملت و بدست نمایندگان مردم در چهارچوب قانون اساسی آن، تا امروز، یعنی سربرآوردن کشوری پیشرفته و مرفه با مناسبات انسانی، دمکراتیک، رفاه اجتماعی بالا و با احترام عمیق به قانونمداری که بستر استوار پیوستن موفقیت‌آمیز و از راه‎های صلح‌آمیز دو آلمان را فراهم ساخت، ۶۵ سال گذشته است.

در آن صد سالۀ خونین و پس از آن ابتذال و شکست انسانیت، آن انسان «خردورز» در اوج شرمساری از خویش و شرمنده از آلودگی به بدترین جنایت‌ها، برای بیرون آمدن از دوزخ خودساخته و برای آغازی نو باید از جایی، یا به قول متداولِ امروزی میان ما ایرانیان، از سنتی آغاز می‌نمود. در آن زمین سوخته در خاتمه جنگ جهانی دوم، آن تجربۀ یک سدۀ پیش از جنگ یعنی نشست نمایندگان در کلیسای پائول فرانکفورت، و آرمان‌ها و دستاوردهای آن، بی‌تردید می‌توانست الگوی شایسته‌ای به حساب آید، که آمد.

از این نمونۀ شایسته الهام‌ها و ایده‌های بسیاری در تحقق اموری گرفته شد که امروز در کشور آلمان از بدیهیات محسوب می‌شوند؛ از آن جمله احترام به استقلالِ عمل و تضمین آزادی و امنیت اهل فکر، دانش و هنر در خدمت به دوام و قوام و پیشرفت جامعه. نخستین نطفه‌های اولیۀ چنین درکی از ضرورت آزادی و استقلال سرآمدان فکری و فرهنگی و بستر مناسب بکارافتادن و شکوفایی خلاقیت و استعدادهای آدمی را می‌توان در همان ایده‌ها و آرمان‌های گردهم‌آیی کلیسای پائول یافت.

البته دغدغۀ حفظ صلح و تلاش برای دفاع و تقویت اندیشۀ آن، بعدها در منظومۀ فکری اهل دانش و هنر و فرهنگ این کشور جایگاهی ویژه یافت. پس از آن تجربه‌های تلخ یک سده‌ای و خاصه با گذشتن از جهنم دو جنگ جهانی، در میان همۀ مطالبات انسانی عدالت‌‌جویانه و آزادی‌خواهانه و قانونمدارانۀ سرآمدان فکری، فرهنگی و سیاسی تازه، بدیهی‌ بود که دغدغۀ صلح و راه‌های دستیابی به «صلح پایدار» چه در درون مرزهای کشور و چه با جهان گسترده و متنوع بیرون، باید مقامی برجسته و کانونی می‌یافت که یافت.

بدین ترتیب گردهم‌آیی سالانه کلیسای پائول شهر فرانکفورت، با حضور جمعی از اهل نشر افکار و ایده‌ها را امروز نمی‌توان از روند حوادث تاریخی و رخدادها و تجربه‌های گذشتۀ این کشور جدا نمود. تنها بر بستر چنین تاریخی و با برقراری پیوند میان امروز و آن گذشته می‌توان دریافت که چرا بخش بزرگ و تعیین‌کننده‌ای از سه نسل سرآمدان فرهنگی، فکری و سیاسی این کشور، که گردهم‌آیی کلیسای پائول و بانیان جایزۀ صلح آن تنها نمونه‌ای از آنست، تمام نیروی انتلکتِ مستقل و متکی به خود را بکار بسته‌اند تا در طوفان حوادث و گردبادهای بحران‌های جدید رشته عقلانیت و انسانیت بر زمین استقلال و آزادی فکر، بیان و قلم را از دست ندهند و کانون‌ها و مراکز دفاع از صلح، بشردوستی و خدمت به برقراری پیوند میان ملت‌ها و مردمان سرزمین‌های دیگر را خالی نگذارند. و در این راه از جستجو برای دستیابی به افکار مقوم اندیشۀ صلح و همزیستی و کاهش زمینه‌های جنگ و جنگ‌افروزی و کاستن از حس بیگانگی میان مردمان و ملت‌های جهان دست نشویند و «امیدوار» بمانند و از هر تلاش خلاقانه در گشایش درهای بیشتری به روی یکدیگر و به روی افکار، فرهنگ‌ها و ادیان گوناگون، مشروط به پایبندی و احترام به منطق گفتگو و دیالوگ مسالمت‌آمیز، استقبال نمایند.

بیان این مقدمۀ تاریخی، به نظر ما، برای گام نهادن درمسیر درستِ هر بحث و برخوردی به برگزیدگان دریافت‌ جایزۀ صلح ناشران کتاب آلمان و گردهم‌آیی سالانۀ آن درکلیسای پائول و همچنین در بحث و برخورد به چهرۀ برگزیدۀ امسال آن یعنی نوید کرمانی نویسندۀ آلمانی ـ ایرانی و سخنان وی اجتناب‌ناپذیر بوده است. زیرا خارج از هر گونه اختلاف نظری با آن یا این وجه گرد‌هم‌آیی‌های سالانه در کلیسای پائول و صرف نظر از مخالفت با چهره‌ای از برگزیدگان آن کانون، یا اختلاف نظر با این سخن یا آن نگرش یا جهان‌بینی دریافت‌کنندۀ جایزۀ این نهاد، شرط انصاف حکم می‌کند که برای چنین تلاش‌ها و امیدهای بسته بدآن سر احترام فرود آوریم. چنین احترامی حکم خردِ آگاه به این تاریخ و آگاه به وظایف برخاسته از شرایط تاریخی امروز است، که از قضا بی‌ربط به موقعیت و وضعیت ما، به هم‌میهنان ما و کشور ما ایران نیست که از هر سو که بنگریم نفعی اساسی و بزرگ، در گسترش اندیشۀ صلح و دمکراسی و قانونمداری و التزام به ارادۀ ملت، آن هم از راه‌های مسالمت‌آمیز چه در درون، چه در منطقه و چه در رابطۀ با جهان قدرت، دارد. اما به نظر می‌رسد که هنوز درجۀ انتظار چنین احترامی از سوی ما ایرانیان را باید بسیار پایین کشید، و پایین‌تر از دفعات پیش.

این بارِ نخست نیست که از سوی «روشنفکران» پرغوغا و پرادعای وطنی ما در برخورد به برگزیدۀ هیئت داوری جایزۀ صلح ناشران آلمان، زبان آغشته به زهرخنده‌های مضحکه‌آمیز و پرنخوت اتخاذ شده است. تنها این بار دسترسی بسیاری از ایرانیان به رسانه‌های اینترنتی و به ویژه حضور گستردۀ فیس‌بوکی آنان، به بحث‌ها، در سطح نازل‌شان، ابعاد بزرگتری داده است. وگرنه به عنوان نمونه بازگشتی به انبوه نوشته‌های نکوهش‌گر از سوی ایرانیان در برخورد به چهره‌های برگزیده دیگر این بنیاد، یعنی آنه‌ماری شیمل در ۱۹۹۵ (۱) و هابر ماس در ۲۰۰۱ (۲) و این بار نوید کرمانی در ۲۰۱۵ (۳) نشان می‌دهند که نوع برخورد ما به مسائل تغییری نکرده است و از نظر «روشنفکری» ما همه موضوعات مهم جهان باید از دریچۀ مبارزات سیاسی ما علیه رژیم ایران، که دست بر«قضا» اسلامگراست بگذرند، و از دریچه نگاه ما به اسلام نگریسته شود.

در نگاه بی‌اعتنای ما به مضمون بحث‌های اندیشمندان و روشنفکران غربی که سعی می‌کنند با توجه به تجربه‌ها به پرسش‌ها و نیازها و چالش‌های جدید خود پاسخ گویند، اهمیتی نمی‌یابند. به عنوان نمونه برای ما مهم نیست که آنه‌ماری شیمل در سخنرانی خویش به مناسبت دریافت این جایزه، به جریان سودجویی از اسلام در بازی‌های سیاسی و قدرت می‌تازد و از مخاطبین غربی خود می‌خواهد که به لطف و محبت به رنگارنگی جامعه‌های اسلامی و برداشت گوناگون آن بنگرند. یا این که هابر ماس، در برابر چالش جدید مدرنیته و سکولاریسم در مواجهه تازۀ غرب با «دنیای» اسلام و سیر جدید اسلامگرایی و تأثیر آن بر شرایط جهانی چه می‌گوید و چه روش و راهی را در برخورد به اسلامگرایی پیشنهاد کرده و تکیۀ خود را بر تقویت کدام «دیسکورس» در اسلام و با اسلام و بر کدام زمینه می‌گذارد و به تفکیک و مرزهای روشنی در بارۀ یک جامعۀ کثرت‌گرا و استقلال دین از سیاست و علم بیان می‌کند.

به طبع این هم، از نظر ما ایرانیان، اهمیتی ندارد که اساس سخن انتقادی نوید کرمانی متوجۀ خود مسلمانان است؛ که با این همه ادعای عشق به دین خود، تا کنون از عهدۀ کوچکترین پرسش‌ها در برابر بزرگترین جنایت‌ها به نام این دین برنیامده‌اند. شگفتا که این نکته در سخنان نوید کرمانی در نظر و در ارزیابی‌های ما ایرانیان، هیچ جلوه‌ و جایی نمی‌یابد، که از قضا بدترین شکست‌های تاریخ دراز خود را، از خود، به دلیل فقدان نگاه انتقادی به خویش و به ارکان مختلف فرهنگی و فکری خود خورده‌ایم. برخلاف ما، اما از نظر روشنفکران غربی سخنرانی این نویسندۀ آلمانی ـ ایرانی در بیان این نکته «اوج» یافته و به مرتبۀ «سخنی بزرگ» می‌رسد که نقد خود را فراتر از مهر به خود و دوست داشتن دیگری را فراتر از حسابگری‌های خودخواهانه قرار می‌دهد و می‌گوید:

«عشق به آنچه متعلق به خود است، به فرهنگ خود، به سرزمین خود و همچنین به شخص خود، در نگاه انتقادی به خویش اثبات می‌شود. اما عشق سراسر برخاسته از شور و عاطفه تنها در برابر دیگری معنا می‌یابد. دلبستگی به خود برای آن که به وادیۀ خودخواهی، خودپرستی و تکبر سقوط نکند باید دائماً با نقد خویش و درگیر شدن با خود همراه شود. همین سخن، به ویژه امروز، در بارۀ اسلام نیز صدق می‌کند. کسی که به عنوان مسلمان با دین خود درنیافتد و آن را مورد تردید قرار ندهد و نگاه پرسشگر نقادانه‌ای به آن نیافکند، چنین مسلمانی به دین خود عشق نمی‌ورزد.»

در هیچ یک از این نظرات، بحث بر سر مضمون اسلام یا کتاب آسمانی آن نیست و در آنها تنها بر وجود تعبیرهای مختلفی از اسلام و از قرآن انگشت گذاشته می‌شود. در هیچ یک از این گفته‌ها ضدیت با اسلام به منزلۀ دین‌ستیزی و اسلام ستیزی وجود ندارد. در همۀ این نگاه‌های بیرون از دین اسلام و فرهنگ جوامع اسلامی، حساب باورهای دینی مردمان از دینِ آلوده به قدرت و ابزار سیاست جدا شده است. در بحث‌های این شخصیت‌ها هیچ مسلمانی و اساساً هیچ باورمند دینی به صرف باور دینی خود و به دلیل دلبستگی به آیین‌ها و مناسک آن به دیدۀ سوءطن یا تبعیض نگریسته نمی‌شود و از شنیدن این سخنان احساس ناامنی و وحشت در دل هیچ انسانی، مگر آنان که بر ضد انسانند، برنمی‌خیرد. و در نهایت همه این سخنان، همچنان که نوای برخاسته از سخنان دارندۀ جایزۀ صلح ناشران آلمان در سال ۲۰۱۵ با این گفتۀ پردامنه هم‌آوا می‌شوند و بنیاد آن را تقویت می‌کنند که: «زیست مؤمنانه تنها در یک جامعۀ عرفی‌گرا ممکن است».

شاید بخش بزرگی از مسلمانانی که این روزها پناه و امنیت خود و فرزندان خویش را در کشوری چون آلمان جستجو می‌کنند هرگز نام این اندیشمندان و روشنفکران از جهان فلسفه و دانش و ادب و هنر غربی به گوششان نخورده باشد، و کمترین اطلاعی نداشته باشند که کسانی در این کشور بخاطر تلاش‌هایشان در ایجاد و گسترش فرهنگ آزادی و همزیستی ادیان و زندگی مسالمت‌آمیز میان اقوام و در دفاع از حق انسانی‌ هر فردی در وفاداری به باورهای دینی‌اش به گرفتن جایزه‌ای نائل شده و می‌شوند، اما این انسان‌های جنگ‌زده به غریزه و در تجربه دریافته‌اند که امنیت و صلح و رفاه، آنجایی حاصل می‌شود که بر جنگ و به ویژه جنگ‌های قومی و مذهبی و در صدر همه جنگ خشونت‌بار بر سر قدرت نقطۀ پایانی گذاشته شده باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ از جمله وقایع مهم ۱۹۹۵، سال اعطای جایزۀ صلح ناشران آلمان به آنه‌ماری شیمل: ترک سومالی توسط نیروهای صلح سازمان ملل، بعد از کشته شدن ۱۳۲ تن از سربازان آن در اثر عملیات تروریستی و بعد از آن اوج‌گیری جنگ داخلی قومی و مذهبی در این کشور آفریقایی

۲ـ یورگن هابر ماس دریافت‌کنندۀ جایزۀ صلح در سال ۲۰۰۱، پس از حملۀ تروریست‌های اسلامگرا به برج‌های آمریکا و آغاز جنگ افغانستان. نظرات این فیلسوف آلمانی در بارۀ تعبیرهای متعادل از اسلام و ارتباطات و مراودات وی با بخشی از روحانیون ایران از سوی مخالفین نظام اسلامی در خارج کشور، همواره مورد نقد و نکوهش شدید قرار گرفته است. به ویژه سفر وی به ایران در زمان ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی و گفته‌های وی در مصاحبه‌ای با روزنامۀ «فرانکفورتر آلگماینه» و نظراتی که در بارۀ تحولاتی در ایران و درصف نیروهای مذهبی ایران مشاهده کرده بود، با برخوردهایی منفی مواجه شد.

۳ـ اعطای جایزه به نوید کرمانی همزمان با گسترش هول‌آور جنایت‌های داعش و ادامۀ جنگ‌های خونین قومی، مذهبی کشورهای عربی سوریه و عراق و لیبی، وبه راه افتادن بزرگترین موج آوارگی و پناهندگی بعد از جنگ جهانی دوم