«

»

Print this نوشته

روزنامه نگاری و سیاست / گفت‌و‌گوی ماندانا زندیان با علیرضا بهنام

136 Behnam Alirezaروزنامه نگاری و سیاست

گفت‌و‌گوی ماندانا زندیان با علیرضا بهنام

 علیرضا بهنام، شاعر، روزنامه نگار، و مترجم، زادۀ سال یکهزار و سیصد و پنجاه و دو خورشیدی در تهران و دانش آموختۀ مترجمی زبان انگلیسی، کارگردانی سینما و مهندسی عمران در ایران است. وی در درازای حرفۀ روزنامه نگاری خود، مسئولیت و دبیری فصل‌های ادبی ـ فرهنگی نشریات متعددی را در درون کشور به عهده داشته است.

آقای بهنام در حال حاضر ساکن تهران است.

 ***

‌ ‌

ماندانا زندیان ـ در تاریخ همروزگار ما، سیاست و روزنامه نگاری ـ به معنای امروزی و فراگیر آن: بحث و نقد و مقاله و شعر، و نه تنها گزارش نویسی و خبرنگاری؛ در خدمت یکدیگر بوده‌اند؛ از حسن تقی‌زاده تا دکتر حسین فاطمی ـ روزنامه نگار تأثیرگذار در دوران ملی شدن نفت ـ و این اواخر، آقای علی ابطحی، مشاور آقای خاتمی، سیاستگری روزنامه نویس در فضاهای انگاری  ـ می‌توان مسیر روزنامه نگاری را تا سیاست و وزارت یا برعکس دید.

به نظر شما نبود امکان فعالیت آزاد احزاب سیاسی، یا تعداد بسیار کمتر مخاطبان جدی دیگر رسانه‌ها، روزنامه نگار ایرانی را از دهه‌ها پیش به چنین مسیری رسانده است؟

 ‌

علیرضا بهنام ـ به باور من تلفیق سیاست با دیگر شوون زیست انسان ایرانی ذاتی شرایطی است که او در آن زندگی می‌کند. بدیهی ست که روزنامه نگاری نیز از این واقعیت برکنار نیست. کافی است شرایط امروز ایران را با هر مقطعی از تاریخ کشورهای دیگر که در آن نقض حقوق اساسی انسان مساله اصلی جامعه بوده است مقایسه کنید. از دیدرو گرفته تا امیل زولا و از مایاکوفسکی تا نرودا هر کدام به رغم هویت دیگرشان به عنوان شاعر و فیلسوف و رمان نویس و در مقام یک روشنفکر عرصه عمومی به نوعی به جبر زمانه درگیر روز و روزنامه بوده‌اند. در روزگار ما نیز فعالان عرصه اجتماع و فرهنگ، روزنامه نگاری را مجالی برای پیش بردن اهداف بشردوستانه خواسته‌اند که در کشوری مانند ایران ناگزیر با سیاست پیوند می‌خورد. البته در این میانه حساب بازیگران سیاسی مانند اقای ابطحی از دیگر کنش‌گران عرصه فرهنگ جداست. چرا که ایشان با روزنامه نگاری به مفهومی که در دنیا از آن استفاده می‌شود نسبتی ندارند. این قبیل سیاست‌مداران از روزنامه یا هر رسانه دیگر برای انتقال ایده‌ها و عقاید خود استفاده می‌کنند و این موجب می‌شود که نتوانیم عنوان روزنامه نگار را بر ایشان اطلاق کنیم. اولین اصل روزنامه نگاری انتقال بی‌طرفانه اطلاعات است و این چیزی است که برای یک کنش‌گر سیاسی اصولا مفهوم ندارد چرا که کنش‌گر سیاسی با حضور خود سویه گیری را نمایندگی می‌کند.

از این نوع خاص روزنامه نگاران سیاستمدار که بگذریم در فضای حقیقی اطلاع رسانی نیز در یکی ــ دو دهه اخیر به دلایل مختلفی روزنامه نگاری ایران بیش از پیش با سیاست پیوند خورده است. اولین چیزی که درون مرزهای ایران روزنامه را با سیاستمداران پیوند می‌دهد نوعی تلاش برای پیدا کردن حاشیه امن است. در نبود قانونی که جریان آزاد اطلاعات را در داخل کشور تضمین کند و با وجود پاره‌ای مقررات که عملا با مسدود کردن راه‌های عرفی کسب آزاد اطلاعات دست روزنامه نگار را می‌بندد به نظر می‌رسد نزدیک شدن به قدرت سیاسی و کسب مصونیت حاصل از آن برای کسب اطلاعات دست اول و ارائه آن به جامعه انتخابی ناگزیر برای بسیاری از روزنامه نگاران است. به جرات می‌توانم بگویم عمده روزنامه نگاران حرفه‌ای که در این سال‌ها به رغم اختلاف عقیده با مطبوعات حزبی همکاری کرده‌اند بیشتر چنین دغدغه‌ای داشته‌اند.

نکته دیگر اینکه روزنامه نگاری در ایران جز در پاره‌ای شاخه‌های اجتماعی که اینجا موضوع بحث ما نیست فعالیتی به لحاظ اقتصادی زیان ده است. در نتیجه روزنامه نگار داخل کشور برای بقای فعالیت خود در اکثر موارد نیازمند بهره‌گیری از یک کانون اقتصادی به عنوان پشتوانه مالی است. این کانون اقتصادی به طور معمول نمی‌تواند نزد فعالان اقتصادی جامعه جست‌و‌جو شود چرا که با توجه به بی‌ثباتی قانون در مواجهه با مطبوعات و برخورد سلیقه‌ای و حذفی با فعالان مطبوعاتی این نوع فعالیت عموما به لحاظ اقتصادی خطرپذیری بالایی را می‌طلبد که فعالان عرصه اقتصاد را از سرمایه‌گذاری در آن منصرف می‌کند. منابع مالی فراهم شده برای یک تشکل سیاسی تبعا گزینه بعدی برای تامین سرمایه لازم است و می‌بینیم که در اکثر موارد گزینه مطلوب ممکن برای روزنامه نگاران حرفه‌ای نیز چیزی جز همین نیست.

در ‌‌نهایت باید گفت جریان اصیل روزنامه نگاری کشور در سال‌های بین ۷۶ تا ۸۴ مجال رشد را در سایه سیاست جذب حداکثری اصلاح‌طلبان یافته بود و این خود دلیلی برای جمایت منتقدانه روزنامه نگاران حرفه‌ای از جریان اصلاحات بوده است.

م. ز ـ از نگاه شما در جایگاه یک روزنامه نگار، با سابقۀ مسئولیت دبیری بخش‌های فرهنگی نشریات گوناگون در درون کشور، نقش کوشندگان فرهنگی و سیاسی جامعه ایرانی درون و برون مرز ــ از جمله نویسندگان و روزنامه نگاران فضاهای انگاری ــ در پالایش فرهنگ بر‌تر، و فرهنگ عمومی جامعه ایرانی و بالاکشاندن سطح اخلاق در جامعه، هر دسته در گسترۀ امکانات و توانایی‌های ممکن، چه اندازه بوده است؟

 ‌

علیرضا بهنام ـ بی‌تردید کنش‌گران فرهنگی درون و بیرون مرز در ایحاد حساسیت در جامعه نسبت به مقولاتی اساسی نظیر حقوق شهروندی نقش عمده‌ای داشته‌اند. در این میان نویسندگان تارنماهای خصوصی یا وبلاگ‌ها با عمومی کردن تجربه خصوصی خود توانسته‌اند درک جدیدی از فردیت را به نمایش بگذارند که به سرعت از میان مخاطبان تحصیل کرده و آشنا با رایانه آن‌ها عبور کرده و به سطوح میانی و کم سواد جامعه منتقل می‌شود. از سوی دیگر ارتباط دوسویه کنش‌گران فرهنکی داخل و خارج از کشور در بسیاری از موارد به ایجاد روحیه رواداری و تحمل غیر منجر شده است که سنگ بنای تبدیل دموکراسی به مطالبه اصلی جامعه را می‌گذارد.

باید اضافه کنم که با ایدئولوژیک کردن حوزه فرهنگ و اطلاق صفاتی مانند بر‌تر به آن موافق نیستم. آنچه در این سال‌ها جامعه ما به دنبال آن بوده است همانا گذار از اخلاق کانتی و رسیدن به درکی نسبی از امر اخلاقی است که تفاوت‌ها را ارج می‌نهد و فرهنگ را به انواع بر‌تر و فرو‌تر نمی‌کاهد. نقش کوشندگان فرهنگی داخل و خارج از کشور در فرهنگ عمومی نیز به باور من درست همین است که مقابل ایدئولوژیک شدن امر اخلاقی بایستند و بیش از پیش به جامعه نشان دهند که اخلاق امری فردی است و مسوولیت فرد در قبال جامعه تنها با توافق جمعی و در قالب میثاق‌های ملی و بین‌المللی قابل تعریف است.

م. ز ـ پیش از برگزاری انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی در ایران، جمعی از فعالین سیاسی، اجتماعی و دانشجویی با امضای بیانیه‌ای خواست‌های خود را از انتخابات و نیز از رئیس جمهور آینده مطرح کردند و تاکید نمودند که «تجربه مشارکت بی‌قید و شرط و غیربرنامه‌ای در انتخابات و نیز تحریم مطلق و از ابتدای فرایند فضای انتخاباتی، هیچکدام نتوانسته است به رشد جنبش‌های اجتماعی و یا حل معضلات کشور و مردم منجر شود… در نتیجه ما برخورد کنشگرانة مطالبه محور، با فرایند و فضای انتخاباتی خواهیم داشت تا به تدریج «گفتمان مطالبه محور» را (به‌جای مشارکت بی‌قید و شرط و نیز تحریم از ابتدای فرایند انتخابات) مطرح کنیم.» بخش قابل توجهی از این بیانیه به آزادی و حقوق بشر می‌پردازد.

به نظر شما سهم گزاری روزنامه نگاران درون یا برون، در نزدیک کردن جریان‌ها و خانواده‌های سیاسی گوناگون،‌گاه مخالف، به یکدیگر و رسیدن به همرایی بر احترام به کرامت حق فردی و آزادی در چهارچوب اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، از چه زمان و در کدام مسیر شکل گرفت؟

 ‌

علیرضا بهنام ـ به باور من پس از دوران کوتاه بهار ۵۸ که می‌توان از آن به بهشت روزنامه نگاری ایران تعبیر کرد مقطع سال‌های ۷۶ تا ۸۰ نقطه عطفی بود که توانست موقعیت از دست رفته روزنامه نگاران را به عنوان زبان گویای مطالبات مردمی به ان‌ها بازگرداند. همینشان بازیافته روزنامه نگاری است که در دو مقطع ۸۴ و ۸۸ به روزنامه نگاران این قابلیت را می‌بخشد که اقشار گوناگون کنش گران فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج از کشور را بر سر حداقل‌هایی از مطالبات به توافق و اجماع برسانند. بیانیه‌ای که از آن یاد می‌کنید با عنوان «یک ضرورت» به نوعی الهام گرفته از پیش‌نویس منشور کانون نویسندگان ایران است که در دوران سرکوب قیام‌های مسلحانه سال ۴۹ و علیه خفقان ایجاد شده در کشور نوشته و منتشر شد و سندی است بر مطالبات جامعه روشنفکری ایران که در قالب‌های مرسوم سیاسی نمی‌گنجد و تنها چیزی را که به رسمیت می‌شناسد حقوق انسانی افراد جامعه است.

 ‌

م. ز ـ اگر بپذیریم اصلاحات، به معنای دگرگون کردن آنچه زمانش سرآمده است، می‌باید بهکرد گستره‌های فرهنگی و سیاسی، و نیرومند کردن نهادهای گوناگون مدنی را همراه همدیگر به پویش نوسازندگی جامعه تبدیل کند؛ و اگر روزنامه نگاری را راهی برای آشناکردن طبقۀ متوسط جامعه با امر همگانی بدانیم، (در جامعه‌ای مانند ما، شاید موثر‌ترین راه) سهم روزنامه نگاری ایران، پس از خرداد هفتاد و شش، با دست بالا‌تر استعدادهای جوان در بحث و نقد و بررسی سیاست، ادبیات، نقاشی، موسیقی، فیلم ـ فرهنگ در معنی فراگیر ـ در گشاده کردن ذهنیت جامعه و هموارکردن راه فراروییدن جنبش اجتماعی سبز چگونه و چه اندازه بوده است؟

علیرضا بهنام ـ آنچه می‌توان در پاسخ به این سوال گفت در خود سوال نهفته است. در سال‌های پس از خرداد ۷۶ و در پی باز‌تر شدن فضای فرهنگی کشور امکان مشارکت روزنامه نگاران مستقل در فعالیت‌های فراگیر روزنامه نگاری مهیا شد. با استفاده از این امکان به وجود امده بود که این عده از روزنامه نگاران به ایجاد فضایی برای همه‌گیر شدن مطالبات مدنی و آشناسازی جامعه با دستاوردهای جدید اندیشه بشری در مقولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی روی آوردند. تلاش برای ایجاد نهادهای مردم نهاد در حوزه اجتماعی و ایجاد و گسترش جمعیت‌های هنری  ـ ادبی مختلف درون مرز‌ها با پیگیری روزنامه نگاران این دوره زمانی بود که ممکن شد. در عین جال نباید نقش هنرمندانی که در این دوره به روزنامه نگاری روی آوردند را در گسترش تلقی عمومی نسبت به هنر نادیده گرفت.

جنبش سبز به عنوان تلاشی برای به رسمیت شناخته شدن حقوق فردی و نمودی از کارامدی ایده جامعه مدنی به اعتقاد من از دل همین تلاش‌ها و آگاهی رسانی هاست که بنا می‌شود.