دکتر جلاییپور، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است که نباید افزایش تعداد خانوادههای فروپاشیده را به فروپاشی خانواده در ایران تعمیم داد. او ظهور خانوادههای مدنی با روابط عادلانهتر میان زن و شوهر و نیز فرزندان و والدین را یکی از تغییرات مثبت ساختار خانواده در ایران میداند؛ خانوادهای که درست در نقطه مقابل خانوادههای سنتی و یا پدرسالار قرار دارد و زن و مرد در آن دارای حقوق و مسئولیتهای تقریبا یکسان هستند. جلاییپور به ظهور خانوادههای سفید هم اشاره میکند؛ خانوادههای توافقی که به صورت رسمی در جایی ثبت نمیشوند.
گفتگو با دکتر جلاییپور در مورد تغییرات خانواده ایرانی : ظهور خانوادههای مدنی با روابط عادلانهتر میان زن و شوهر و نیز فرزندان و والدین را یکی از تغییرات مثبت ساختار خانواده در ایران است
۱۳۴۸/۱۰/۱۱
****
افزایش آمار طلاق، کاهش آمار ازدواج، افزایش تعداد خانوادههای پارتنرشیپ به سبک کشورهای غربی و کاهش تعداد فرزندآوری خانوادهها باعث شده که این روزها صحبت از فروپاشی خانواده ایران مطرح شود. اما آیا به راستی خانواده ایرانی در معرض فروپاشی قرار گرفته است؟ دکتر جلاییپور، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است که نباید افزایش تعداد خانوادههای فروپاشیده را به فروپاشی خانواده در ایران تعمیم داد. او ظهور خانوادههای مدنی با روابط عادلانهتر میان زن و شوهر و نیز فرزندان و والدین را یکی از تغییرات مثبت ساختار خانواده در ایران میداند؛ خانوادهای که درست در نقطه مقابل خانوادههای سنتی و یا پدرسالار قرار دارد و زن و مرد در آن دارای حقوق و مسئولیتهای تقریبا یکسان هستند. جلاییپور به ظهور خانوادههای سفید هم اشاره میکند؛ خانوادههای توافقی که به صورت رسمی در جایی ثبت نمیشوند.
جلاییپور، کاملا با سیاستهای دولت نهم و دهم در مورد خانواده مخالف است، اما به دلایل کاملا متفاوتی جوانان را- البته در صورت دارا بودن شرایط و مهارتهای لازم- تشویق به تشکیل خانواده و فرزندآوری میکند. گفتگوی ما با دکتر جلاییپور در مورد تغییرات خانواده ایرانی را میخوانید.
****
سوال: مدتی است که بحث فروپاشی خانوادههای ایرانی مطرح میشود. آیا شما این فرضیه را قبول دارید؟
جلایی پور: نهاد خانواده بهرغم کلیه تغییراتی که در حال تجربه است، همچنان در اغلب جوامع و بهخصوص در جامعه ما، یکی از نهادهای اساسی و تاثیرگذار است و ما نباید از جایگاه و نقش فعلا جایگزینناپذیر آن غفلت کنیم. حتی من معتقدم که نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد و بسیاری از ضعفهای نهادهای اصلی دیگر را هم جبران میکند. مثلا پروسه اجتماعی کردن فرزندان به شدت تحت تاثیر خانواده است چون معلوم نیست که الگوی آموزش و پرورش ما چیست و قصد دارد چه انسانی را رشد و پرورش دهد؟ یک فرد انتزاعی حافظ نظام. مدنیتی که هم اکنون در کشورمان می بینیم، مرهون نهاد خانواده است. اصولا بار تربیت اخلاقی و اجتماعی بیشتر روی دوش خانوادههاست. در ایران، پدر و مادر، برادر و خواهر بزرگ، نگرانیهایی راجع به اعضای خانواده دارند که رفع این نگرانیها در کشورهای توسعهیافته وظیفه دولت و نهاد آموزش و نهادهای فرهنگی مدنی یا دولتی است. مثلا نگران تحصیل و شغل و بهداشت و مسکن و اعتیاد و آموزش زبان دوم فرزندان هستند. به نظر من، این کارهایی که نهاد خانواده در ایران انجام میدهد، مبتنی بر گذشت بسیار است. الان خیلی از پدرها و مادرها به خاطر سرنوشت و آینده بچهها از زندگی خود و دههها پساندازشان میگذرند و این مساله ربطی به مذهبی و یا سکولار بودن خانواده ندارد.
اما در سالهای اخیر، تعداد خانوادههای فروپاشیده در ایران افزایش یافته است هرچند که من در تعیین درصد آن بسیار محتاط هستم. خانوادهای فروپاشیده است که نمیتواند نقش و کارکردهای مثبت و حمایتی خانواده را ایفا کند و و محل آسایش افراد نیست. به این معنا بسیاری از خانوادههای پس از طلاق فروپاشیده نیستند و بسیاری از خانوادههای بدون طلاق فروپاشیدهاند. برخلاف بسیاری که مهمترین دلیل فروپاشی خانوادهها در ایران را تحولات ارزشی میدانند، من علت اصلی این فروپاشیها را در درجهی اول ناکامیهای اقتصادی میبینم. وقتی درآمد یک خانواده از پس هزینهها برنمیآید، بهانههای اختلاف و تنش افزایش مییابد. علت اصلی بسیاری از تنشهای ظاهرا غیراقتصادی نیز ناکامیهای اقتصادی و افق ناروشن یک زندگی حداقلی مطلوب است. متاسفانه در دوره دولت نهم و دهم، بهرغم تمام شعارهای تبلیغاتی و خالیبندیها، تعداد این خانوادهها افزایش یافته است. پارهای مطالعات معتبر تجربی نیز نشان میدهد که یکی دیگر از عوامل مهم فروپاشی خانوادهها عدم آموزش مهارتهای ارتباط جنسی سالم و رضایتبخش زوجین در شرایط و جهانی است که خودآگاهی جنسی و توجه به لذتهای تنانه و حقوق مرتبط با بدن افزایش یافته است. اما باید تاکید کنم علیرغم همهی ناهنجاریها و آسیبهای موجود نهاد خانواده در ایران و افزایش تعداد خانوادههای فروپاشیده، خود نهاد خانواده هنوز فرونپاشیده است و نسبت به برخی نهادهای دیگر وضعیت بهتری دارد. این در حالی است که بخش بزرگی از فشار ناشی از ناکارآمدی دولت و مدرنیتهی بدقوارهای که در ایران تجربه میکنیم روی نهاد خانواده است.
سوال: به تغییرات خانواده ایرانی اشاره کردید. می شود در مورد این تغییرات، بیشتر توضیح بدهید؟
تغییراتی که خانواده ایرانی تجربه کرده است، از لحاظ اجتماعی مهم است و در بستر تحولات بزرگ اجتماعی است که در ایران رخ داده است. اندازه خانواده در ایران در طول چند دههی اخیر به میزان چشمگیری کوچک شده است. در سال ۸۵ اندازه خانواده ۴ نفر بوده است و الان ۵/۳ نفر است و البته این رقم در تهران از ۷/۳ در سال ۸۵ به ۲/۳ کاهش یافته است. به همان میزان که تعداد بچهها کمتر شده است، میزان سرمایهگذاری خانوادهها بر فرزندانشان افزایش یافته است و این مساله منفی نیست. میتوانیم بگوییم که ایران نیز به تعبیر گیدنز وارد دوران «فرزندِ گران» و فرزندسالاری شده است که در آن نیازهای کودکان بر نیازهای والدین مقدم داشته میشود. ما هم اکنون در مناطق شهری با خانوادههایی روبرو هستیم که زنان در این خانوادهها دارای تحصیلات عالی هستند ولی متاسفانه اکثر آنها در خارج از خانه شغلی ندارند و به همین دلیل در داخل خانه همانند یک مدیر داخلی قوی عمل میکنند و به جای اینکه همانند سابق چندین بچه به دنیا بیاورند و آنها را برای بزرگ شدن و بازی به کوچهها بفرستند، فرزند کمتری دارند و به این فرزند به چشم یک سرمایهگذاری بلندمدت نگاه میکنند. البته باید مطالعات تحقیقی نشان دهد که در مناطق محروم و روستایی وضعیت چگونه است.
تغییر مهم دیگر، کاهش آمار ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج و آمار طلاق است. همه این عوامل باعث میشود که بگویند نهاد خانواده در معرض فروپاشی است. این درست نیست. به نظر من یکی از تغییرات مهمی که خانواده در ایران تجربه میکند، ظهور و بروز خانوادههای توافقی، خانوادههای برابر و خانوادههای مدنی است. در خانوادههای مدنی، روابط بین زن و مرد و فرزندان یک رابطه پدرسالارانه و آمرانه نیست و برابریخواهانهتر، اخلاقیتر، عادلانهتر و دموکراتیکتر است. این خانواده مبتنی بر توافق، تعامل، تفاهم و همزیستی عادلانهتر است، گرچه هنوز با خانوادهی کاملا عادلانه فاصله دارد و مناسبات همسران و نیز والدین و فرزندان در آن هنوز در حال تغییر و برابریخواهانهتر شدن است. در این خانوادهها نوعی تقیسم کار توافقیتر صورت میگیرد. ممکن است زن در خانه بماند و به کارهای خانه رسیدگی کند ولی مثل سابق نیست که انجام این کارها وظیفهاش محسوب شود، در حالی که چندسال قبل وقتی زنان در بیرون از خانه کار میکردند، باید مثل یک زن سنتی همه کارهای خانه را هم انجام میدادند. در خانوادههای مدنی اینطور نیست. تقسیم وظایف صورت میگیرد و در مورد انجام کارها توافق میشود. حتی ممکن است مرد در خانه بماند و از بچهها مراقبت کند و حتی اگر مرد نانآور اصلی باشد در کارهای خانه و مربوط به فرزندان مشارکت و سهم بیشتری از گذشته دارد. البته در خانواده مدنی هم اختلاف و دعوا رخ میدهد ولی برخوردهای مدنیتری صورت میگیرد. حتی اگر زن و مرد بخواهند از هم جدا شوند، با هزینه و تنش کمتری جدا میشوند و مثل قدیم نیست که خون به پا کنند و اختلافات کینهای پیدا کنند.
فکر میکنید چنددرصد خانوادهها در ایران، خانوادههای مدنی و برابرتر هستند و چند درصد سنتی و یا پدرسالار؟
متاسفانه مطالعات تجربی معتبر در مورد خانواده در ایران دربارۀ این موضوعات کم است. من یک مطالعه چهار پنج سال پیش در شهر تهران انجام دادهام و بر اساس آن به نظرم حدود ۲۵ درصد خانوادهها در تهران مدنی هستند. ۵۰ تا ۶۰ درصد خانوادهها هم هستند که میراثدار خانواده سنتی و مردسالار هستند، ولی به مرور به میزان بیشتری تحت تاثیر الگوهای خانواده مدنی قرار گرفتهاند. نکتهای که باید بر آن تاکید کنم این است که من لزوما خانوادهی ایرانی را مردسالار نمیبینم و همین محل اختلاف ما با بعضی فمینیستها است. اولا خانوادهی مدنی بنا بر تعریف غیرمردسالار است و به مرور عادلانهتر میشود و ثانیا همهی خانوادههای سنتی نیز لزوما با مردسالاری حاد مواجه نیستند.
درصد کمی از خانوادهها نیز فروپاشیده هستند که تعدادشان دقیقاً معلوم نیست. یعنی خانوادههایی که محل امن و آسایش هیچکدام از اعضای خانواده نیست، نه برای زن، نه برای مرد و نه برای فرزند. من در تعیین درصد تعداد این خانوادهها خیلی محتاط هستم مگر اینکه مطالعات تجربی معتبری در این مورد صورت بگیرد. در خانوادههای فروپاشیده، خانه محیط تنش و اضطراب است. شما میدانید که جامعه ما یک جامعه مدرن تنشزا است و اگر خانواده هم جای امن نباشد، تعداد افراد افسرده و دارای آسیبهای روانی افزایش مییابد. در بیرون از خانه تنش دائمی وجود دارد و اگر داخل خانه هم همینطور باشد، افراد دیگر هیچ جایی برای آسایش و استراحت ندارند.
در آخر این تقسیمبندی، یک تعداد خیلی خیلی کمی خانواده های سفید قرار میگیرند؛ خانوادههایی که دو طرف قصد دارند با هم زندگی کنند ولی آن را ثبت نمیکنند چون نمیخواهند خود را اسیر قانون کنند.
فکر می کنید مواردی مثل جهیزیه، مهریه، مراسم عروسی با هزینههای سرسامآور، نابرابریهای قانونی زنان در خانواده، تا چه اندازه در ظهور خانوادههای سفید نقش دارند؟
باید با این افراد مصاحبه کرد تا دلایلشان را دانست. متاسفانه فرصت نداشتم تا در این مورد کار کنم. ولی در همین تعداد محدودی که دیدم و با آنها حرف زدم، برداشتم این بود که این افراد تحت تاثیر ارزشهای تغییریافته هستند، یعنی تحت تاثیر ارزشهای جامعه پسامدرن و پساصنعتی. ما میبینیم که در خانوادههای مدنی و برابر، ارزشهای جامعه مدرن حکمفرما است یعنی ارزشهایی مثل برابری، دگردوستی، کار و فعالیت زیاد، آیندهنگری. ولی در خانوادههای سفید ارزشهای پسامدرن حکمفرما است، یعنی توجه به فردیت رها شده و لذتجویی بیشتر. در جامعه پسامدرن، افراد خودمحورتر هستند و زیر بار هیچ الزامی نمیروند، حتی خانواده. البته هنوز تعداد این خانوادهها در ایران زیاد نیست، ولی باید در این مورد بحث و مطالعه شود که اگر تعداد این خانوادهها زیاد شود، چه تغییراتی در جامعه رخ میدهد. در مواردی شاهد بودم که افراد به دلیل احتیاطهایی که برای ازدواج رسمی دارند، یکی دو سال به این سبک زندگی کردهاند ولی بعد به صورت رسمی ازدواج کردهاند و بچهدار شدهاند. این اصلا منفی نیست، مثل دوره نامزدی و دورههای آشنایی قبل از ازدواج که حالا طولانیتر شده است. ولی از یک جایی به بعد این مساله نگرانکننده میشود و آن هم این است که این سبک ازدواج و زندگی خیلی بازاری و آزاد از هنجارهای اخلاقی رابطهی زناشویی/دوستی میشود. یعنی زن و مرد به مدت شش ماه تا یکسال بدون التزام جدی به اخلاق رابطه با هم زندگی میکنند و بعد به دنبال رابطه با شخص دیگری میروند، یعنی حتی سریعتر و بیآدابتر از تغییر ماشینشان، رابطههایشان را هم عوض میکنند. اگر این موارد در جامعه زیاد شود میتواند به خصوص از منظر سرنوشت فرزندان این رابطهها در نبود چارچوبهای حقوقی و اخلاقی حمایتکننده نگرانکننده شود.
در اینجا یکی از انتقادهایی که به بخشی از ادبیات فمینیستی در ایران دارم این است که به جای نقد مردسالاری بعضا اصل خانوادهی ایرانی را زیر سوال میبرند و توجه نمیکنند که خانواده مدنی، بر خلاف خانوادهی مردسالار، میتواند رهاییبخش باشد و به خصوص در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران کارکردها و نقشهای مثبت جایگزینناپذیری دارد. بسیاری از فمینیستهای رادیکال به مطالعات در حوزه خانواده کمتوجهی میکنند، در حالی که فردی مثل گیدنز معتقد است که دمکراسی در سطح کلان در یک جامعه تثبیت نمیشود مگر اینکه تعداد خانوادههای مدنی زیاد شود. انتقادم به پارهای از فمینیستهای رادیکال این است که، بر خلاف فمینیستهای پختهتر، درصد و نقش مثبت خانواده سفید را بیش از آنچه مطالعات تجربی نشان میدهد بزرگ میکنند. باید در این زمینه مطالعه و تحقیق شود که آیا این خانواده سفید میتواند مقدمه تثبیت یک خانواده مدنی باشد و یا یک نوع نگاه بازاری ابزاری به رابطه زن و مرد است.
سوال: بهرغم انتقادهایی که شما به برخی فمینیستها دارید، شخصا به عنوان یک زن فمینیست فکر میکنم که وقتی زنان در خانواده، دارای حقوق برابر نیستند، حتی اگر مسئولیتهای برابر بپذیرند و این سبک زندگی و یا خانواده سفید میتواند گزینه خوبی برای زندگی مشترک دو نفر باشد. اما متاسفانه چندسال گذشته که در هند زندگی میکردم میدیدم که دختران دانشجوی ایرانی که با پسران ایرانی این سبک خانواده را تشکیل داده بودند، تحت تبعیضهای مضاعف قرار داشتند. موارد نه چندان کمی (با توجه به جمعیت دانشجوهای شهر) را میدیدم که حتی دختر از جانب پسر مورد ضرب و شتم قرار میگرفت و پسر او را تهدید میکرد که اگر این رابطه را قطع کند، به خانوادهاش اطلاع میدهد که دخترشان دیگر باکره نیست! در درون خود خانواده هم زن، علاوه بر تحصیل باید برای مرد غذا می پخت و به همه کارهای خانه رسیدگی میکرد. اما جالب اینجاست که وقتی با چند نفر از دوستانم در ایران صحبت میکردم، مواردی از خانوادههای سفید را در جمع فامیل داشتند که بسیار هم رابطه صمیمانه و خوبی با هم داشتند. خود شما فکر میکنید که این سبک خانواده، ممکن است چه مزیتها و چه مشکلاتی را برای جامعه به همراه داشته باشد با توجه به این که این سبک زندگی در ایران از لحاظ قانونی پذیرفته شده نیست.
جلاییپور: ببینید الان مشکل بحث ما این است که ما هیچ تحقیق تجربی معتبری در این مورد انجام ندادهایم. خود شما موارد نگرانکنندهای را شاهد بودید و در عین حال افرادی را هم دیدهاید که تجربه مثبتی از این نوع خانواده دارد. ما الان نمی توانیم راجع به این قضیه بحث کنیم که چند درصد از ازدواجهای سفید، نمونههای منفی است و چقدر آن مثبت است. همانطور که گفتم هنوز تعداد این خانوادهها در ایران زیاد نیست، پس من به صورت فرضیهوار و با توجه به مشاهداتم میگویم که برخی از اینها مقدمه یک زندگی مدنی است که بعد از مدتی ازدواجشان را ثبت میکنند و خانواده برابر و مدنی را شکل میدهند. من معتقدم الگوی خانواده سفید به منزله یک ارزش در برابر الگوی خانواده مدنی به لحاظ تجویزی به ضرر زنان و به نفع کسانی است که در این رابطه دست بالاتر را دارند و در این ساختار حقوقی و اجتماعی نابرابر موقعیت برتر دارند که پسران هستند. البته این را هم باید بگویم که در مواردی هم زنان دست بالا را در این خانوادهها دارد، زنانی که یا تفاوت ظاهری و جسمی با همتای پسر دارند و یا موقعیتهای مالی بهتری دارند و تحت عنوان قشنگ خانواده سفید، رابطهشان را ثبت نمیکنند و وارد زندگی مشترکی میشوند که لزوما در آن اخلاق رابطه رعایت نمیشود و چارچوب حقوقی عادلانهای نیز از آن حمایت نمیکند.
در حال حاضر، مطالعات غیرتعمیمیافته تجربی من نشان میدهد که اتفاقا نباید در این شرایط الگوی خانواده سفید را تجویز کرد چون احساس میکنم که با توجه به ساختارهای حقوقی و فرهنگی و اجتماعی نابرابر کنونی در عمل در این سبک زندگی زنان بیشتر قربانی میشوند. مگر اینکه با پشتوانههای کافی و به طور سنجیده وارد این سبک زندگی و رابطه شوند که برای هر دو شکوفاکننده باشد.
ولی همین جا باز هم تاکید میکنم که وضعیت انواع خانواده در ایران را نباید یککاسه کرد. نباید به طور کلی بگوییم خانواده فروپاشیده است، چون شاهد رشد خانواده مدنی هستیم، خانوادههای سنتی ـ مدنی هم در حال تجربه گذار هستند و حتی بسیاری از خانوادههای فروپاشیده هم اگر بتوانند معضل اقتصادیشان را حل کنند، به انواع دیگر خانواده میپیوندند.
سوال: پس شما بهرغم اینکه مخالف بحث فروپاشی خانواده در ایران هستید، از بحث گذار در خانواده ایرانی حمایت میکنید؟
جلایی پور: بله. به نظرم تجربههای متفاوت و سبکهای مختلف زندگی خانوادگی در ایران در جریان تغییرات مرئی و مهمی هستند. اگر در ایران خانواده فروپاشیده باشد، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری نباید این میشد. در حالی که اکثر صاحبان نفوذ میخواستند آقای جلیلی رای بیاورد، کسی رای آورده که دورترین فاصله را با آقای جلیلی دارد. اینکه حتی در روستاها هم ۷۰ درصد مردم به روحانی رای دادند، نشان میدهد که مکانیسمهای دیگری عمل کردهاند و به نظر من یکی از آنها خانواده و روابط فامیلی است.
فروپاشی خانوادهها به اعتیاد، خودکشی و افسردگی مفرط منتهی میشود. ولی در ایران خانواده به این مرحله نرسیده و با مشکلاتی روبرو است و البته برخی از تغییرات خانواده نگرانکننده است. مثلا وضعیت اقتصادی باعث شده خانوادهها امنیت کمتری داشته باشند. افراد دیر ازدواج میکنند و وقتی هم ازدواج میکنند، بچهدار شدن را به تعویق میاندازند. فکر میکنم تعداد یک تا سه بچه برای هر خانواده نرمال است و افراد باید بعد از ازدواج به فکر بچهدار شدن باشند وگرنه پروژۀ مشترکی بین زن و مرد شکل نمیگیرد که بخواهند دهها سال روی آن کار کنند. بچهداری مهمترین پروژۀ اجتماعی بین همسران در هر جامعهای است.
سوال: یعنی شما با گفتمان دولت احمدینژاد در مورد فرزندآوری بیشتر زنان موافق هستید؟ همانطور که میدانید دولت نهم و دهم با انجام سهمیهبندیهای جنسیتی در ورود به دانشگاهها، انجام طرحهای دورکاری، ایجاد محدودیت برای اشتغال زنان و تاکید مداوم بر نقش مادری و همسری، تلاش داشت تا زنان را مجبور به خانهنشینی و فرزندآوری بیشتر کند. از سوی دیگر زنان از سلطه قانون تبعیضآمیز رنج میبرند، قانونی که حتی برای حق حضانت و سرپرستی فرزندانشان با مشکل مواجه هستند. در چنین شرایطی آیا میتوان دختران جوان را به سمت تشکیل خانواده و فرزندآوری سوق داد؟
جلایی پور: ببینید اتفاقا من حرفهای شما را کاملا تایید میکنم. بحث من با گفتمان دولت نهم و دهم در مورد خانواده کاملا متفاوت است. در گفتمان دولت نهم و دهم وقتی در مورد تشکیل خانواده و بچهدار شدن حرف میزدند، کاری به کیفیت جمعیت نداشتند. برایشان فقط مهم بود که به هر طریقی خانوادهها بچهدار شوند تا زنان گرفتار بچه شوند و نتوانند از خانه بیرون بیایند و مثلا مسائل سال ۸۸ دوباره تکرار نشود. در سال ۸۸ شاهد بودید که ۵۰ درصد سه میلیون نفری که در تهران برای اعتراض به خیابانها آمدند، زنان بودند. فکر کردند که بهتر است زنان خانهنشین و بچهدار شوند تا از خانه بیرون نیایند. و یا مثلا میخواستند جمعیت شیعیان جهان را افزایش دهند. ولی من از زاویه دیگری به این موضع نگاه میکنم. من اتفاقا معتقد هستم که چه زن و چه مرد باید وقتی ازدواج کنند که یک مهارتی کسب کرده باشند، شغلی به دست آورده باشند و بعد تعهد به تشکیل خانواده بدهند و در رابطه با همسر هم به عدالت جنسیتی و اقتضاتات مشارکت عادلانه در تربیت فرزندان و ادارهی امور خانوار پایبند باشند. اما وقتی کسی دارای همه شرایط است و تشکیل خانواده نمیدهد، به نظرم نگرانکننده است. نگرانی من یک نگرانی مدنی راجع به آینده فرد و جامعه است، پس با گفتمان دولت نهم و دهم فرق دارد. هر جامعهای به نهاد خانواده احتیاج دارد و نهاد خانواده را افراد با فعالیت مشترک ادامه میدهند و این باید بر اساس آگاهی طرفین باشد. فکر میکنم اگر فردی احساس میکند که مهارتی کسب کرده و شغلی دارد، باید به جامعه خود احساس تعهد و ازدواج کند. لازم نیست برای دمکراسی و جامعه مدنی ایثار کند! همین که خانوادهای مدنی و عادلانه تشکیل دهد کافی است و از طریق مدیریت همان خانواده میتواند برای رشد جامعهاش ایثار کند. اگر افراد بهترین دوران زندگیشان را با تجرد بگذارند، خود پدر و مادرهای آنان که دوران زندگی خودشان را با تعهد گذراندهاند تنها میشوند. الان شما مشکلات پیری را در بقیه جوامع ببینید. اتفاقا در خود کشورهای اروپایی چون افراد میانسال شاهد وضعیت زندگی سالمندان مجرد هستند، بعد از ۳۵-۳۶ سالگی به دنبال ازدواج و تشکیل خانواده میروند. اگر نسل ۲۵ تا ۳۵ ساله ایرانی هم دنبال ازدواج و تعهد خانوادگی نروند، در چنددهه دیگر مشکلات و بحث «امان از تنهایی» پیش میآید. در این میان دولت باید به معیشت مردم سر و سامان بدهد و نهادهای مدنی هم باید ارزشهای مدنی و مسئولیتپذیری را مطرح کنند.
همانطور که شاهد بودیم، دوره احمدینژاد دوره تخریب بود و بنیانهای ارزشی و اقتصادی جامعه در معرض خطر قرار گرفت و موقعیت کشور ما در جهان هم در معرض خطر قرار گرفته بود. الان فکر میکنم دولت جدید باید کمک کند تا کشور ما به سمت ثبات برود. از سوی دیگر جوانان بالای ۲۵ سال ما هم تعهد مدنی داشته باشند به تشکیل خانواده و بچهدار شدن در چارچوب رابطهای مدنی و عادلانه و اخلاقی با همسر. مسلم است که بچهدار شدن تعهد بسیار سنگینی است ولی یک موضوع مشترک برای زندگی است و باعث تداوم خانوادهها میشود و شاید بعد از خودشکوفایی خود همسران، مهمترین کاری باشد که هر زن و شوهری در جامعه انجام میدهند. البته هم زن و هم مرد باید در کلیه مسئولیتهای نگهداری، تربیت و پرورش کودک مشارکت عادلانه داشته باشند.
لذا من به جوانانی که شغل و مهارتهای لازم را دارند توصیه میکنم که یک ازدواج سنجیده و پخته انجام دهند؛ ازدواجی که مبتنی بر عشق و علاقه و شناخت عمیق و تناسب سبک زندگی و سنخ روانی باشد و در عین حال فاکتورهای دیگر هم در آن رعایت شده است. حالا که وارد دوره اعتدال هم شدیم و آقای روحانی میگوید اعتدال یعنی توازن بین آرمانها و واقعیتها. من هم به اعتدال اعتقاد دارم و میگویم اعتدال در تشکیل خانواده یعنی توازن بین تمایلات و علایق فردی و ملاحظاتی که پدر و مادرها و صاحبان تجربه در ارتباط با خانواده دارند. یک زن و مردی که میخواهند ازدواج کنند باید بین تمایلات و علاقۀ خودشان و بین ملاحظاتی که بزرگترها دارند تعادل برقرار کنند. اگر در یک ازدواج فقط دنبال تمایلات فردی خودمان برویم معلوم نیست به کجا میرویم و اگر فقط بخواهیم علاقه خود را کور کنیم و حرف بزرگترها را گوش کنیم این دیگر زندگی نمیشود. باید یک تعادلی در اینجا برقرار کرد. تمایلات و علایق افراد در انتخاب شریک زندگی و تشکیل خانواده نقش بسیار مهمی دارد، ولی در عین حال باید از تجربه بزرگترها هم کمک گرفت، هرچند که در نهایت خود فرد باید برای زندگیش تصمیم بگیرد. حالا اگر مشکلی هم پیش آمد، آن را هم به صورت مدنی میتوان حل کرد. طلاقی که به زندگی غیررضایتبخش پایان میدهد بهتر از ازدواجی است که بدون خودشکوفایی طرفین ادامه مییابد. به نظرم اگر فرد در روابط خانوادگی مستحکم و عادلانه کار نکند معلوم نیست در جامعۀ بزرگتر بتواند برای جامعه مدنی یا دموکراسی مستحکم قدم بردارد. این نقش خانوادهی مدنی در ارتقای دموکراسی و رفاه موضوعی است که در ادبیات روشنگرانۀ بخشی از فمینیستهای رادیکال کمتر به آن پرداخته میشود.
http://norooznews.org/news/2014/04/1/3630