«

»

Print this نوشته

گُورِ آزادیِ زنان در انقلاب اسلامی و حکومت دینی

گُورِ آزادیِ زنان در انقلاب اسلامی و حکومت دینی

 ‌

مهشید امیرشاهی

دی ۱۳۸۱

 ‌

ــ سرکار خانم امیرشاهی، از نظر ما بررسی ماهیت انقلاب اسلامی و ماهیت اندیشه حاکم برآن بدون توجه به مفهوم مقابل آن یعنی آزادیخواهی و ترقیخواهی مقدور نیست. ادعای آزادی و ترقی خواهی نیز بدون توجه به مسئله زنان اگر از مقولة شیادی سیاسی نباشد، مسلماً برخاسته از ضعف معرفتی و عدم درک مقولات فوق است. پس از این مقدمة طولانی، امّا باید بگویم که بسیار خرسندم که امسال موضوع انقلاب از زاویة مسئله زنان را با بانوئی در میان می‌گذارم که بدلیل کارآمد بودنش در عرصة فراخ کارهای خود به حق (بازهم با یاری گرفتن از کلام آقای رامین کامران) به اعتبار زنان ایرانی و جنبش استقلال‌طلبانه، تساوی‌طلبانه و آزادیخواهانه آنان بسیار مدد رسانده است.

گفتگوی ما با شما به مناسبت روزهائی است که ۲۵ سال پیشش دستاوردهای حقوقی زنان زیر پای انقلاب اسلامی لگدمال می‌شد، در ۴۰ سال قبل از آن حق رأی، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، قانوناً برای زنان به رسمیت شناخته می‌شد و در شصت و هفت سال پیش از این روز‌ها، زنجیر پیچه و چادر و چاقچور از دست و پای زن ایرانی باز می‌شد و بقول ایرج میرزا «حجاب این سد باب معرفت» از سر زن برداشته می‌شد.

نخستین پرسش آنکه نظر این بانوی گرامی در مورد این همه فراز و نشیب و این روزهای سرنوشت ساز چیست؟ سهم خود ما در پدیدار شدن و برآمدن این روز‌ها و حوادث آن‌ها چه بوده است؟

 ‌

امیرشاهی ـ سهم زنان در یک مورد، اساسی و چشمگیر است و آن قابلیتی است که زن‌ها، در تمام زمینه‌ها و میدان‌هائی که در آن‌ها امکان عرض اندام داشته‌اند، از خود بروز داده‌اند ـ در تمام شئون اجتماعی و حرفه‌ای این قابلیت محسوس است. امّا در رفع و دفع موانع اولیه باید عرض کنم که، سهم زنان محدود بوده است به فعالیت عدة معدودی در پشتیبانی از مشروطیت و در زمینة تعلیم و تربیت دختران. دلیل این محدودیت هم روشن است: نخستین قدم‌هائی که برای شرکت دادن زنان در مسائل اجتماعی برداشته شد، در صدر مشروطیت بود و بیشتر زنان ما در آن دوران نه فقط به حقوق خود آشنا نبودند، حتی امکان خواندن یا تعقیب مقالات و مطالبی را که به طور اعم در زمینة تحولات اجتماعی و به طور اخص در بارة خود آن‌ها به بحث گذاشته می‌شد نداشتند چه برسد به اینکه از خود زبان و قلمی داشته باشند تا در پی احقاق حقی باشند.

بنابراین منصفانه باید گفت که در آغاز این مردان ما، و به خصوص شاعران ما، بودند که در صدد رفع تبعیض از زنان برآمدند و آن‌ها را به برداشتن پیچیه و روبنده و ظاهر شدن در مجامع و شرکت کردن در فعالیت‌های اجتماعی دعوت و تشویق کردند. از شاعران لازم بود به طور مشخص و مجزا حرف بزنم چون همانطور که می‌دانید ما در سرزمین خودمان هروقت خواسته‌ایم فکری را در ذهن‌ها بنشانیم و در دل‌ها جا بدهیم از کلام شعری کمک گرفته‌ایم.

در دوران سلطنت خاندان پهلوی، زنان بدون شک به آزادی‌های بیشتر و گسترده‌تری دست یافتند. امّا این آزادی‌ها هم، (که از الگوی دنیای غرب برگرفته شده بود و به نظر من سرمشق درستی بود)، به زنان «اهدا» شد. پس در اینجا هم صحبت از بذل و بخشش از طرف مصادر امور است، نه از جد و جهد خود زنان برای رسیدن به آزادی. البته جمعیت‌ها یا انجمن‌هائی از طرف زنان به صورت خود جوش و مستقل در این سال‌ها ‌گاه به‌گاه و خرده خرده به وجود آمد، امّا بالاخره و متاسفانه همگی در «سازمان زنان» تحت ریاست شاهدخت اشرف پهلوی تحلیل رفت.

با همة این احوال قوانینی که در جهت دفاع از حقوق زنان در این دوره وضع شد و درهائی که به روی زنان گشوده شد همه در آگاه کردن زنان نسبت به موقعیتشان بسیار مؤثر و مثبت بود.

در نتیجه ـ همانطور که در ابتدای سخن گفتم ـ در آن دسته از فعالیت‌های اجتماعی که زنان توانستند به ابتکار و ارادة خود وارد میدان شوند کاملاً درخشیدند. نفوذ و رسوخ زنان در نهادهای مختلف اجتماعی به درجه‌ای بود که حتی یورش بی‌امان جمهوری اسلامی هم نتوانست آن را ریشه کن کند. شاید بتوان گفت که این نفوذ، به رغم و لج جمهوری اسلامی، رشد هم کرد.

 ‌

ــ مصادف با تحقق انقلاب اسلامی، در پاریس کمیته‌ای از سوی زنان فمینیست اروپائی تشکیل شده و ۱۸ تن به نمایندگی از سوی این کمیته ـ از جمله آلیس شوارتزر از رهبران صاحب نام مبارزات زنان آلمان ـ بدلیل نگرانی از وضعیت زنان ایرانی تحت حکومت تازه تأسیس شدة اسلامی، سفری چند روزه به ایران انجام دادند. شوارتزر پس از ملاقات با زنان روشنفکر و سیاسی بسیار از جریان‌های فکری گوناگون از جمله زنان چپ، مسلمان، غیر مذهبی، تحصیل کردگان غرب در ایران و پس از بازگشت از این سفر در انتهای مقالة گزارش گونة خود از باور عمیق زنان روشنفکر ایرانی به انقلاب و بهره‌گیری «پسران الله» از این باور‌ها می‌نویسد:

«فریده (یکی از میان نام‌های بیشمار زنان مدافع انقلاب اسلامی) و خواهرانش آنقدر شایسته بودند که در راه «آزادی» جان دهند. امّا آن‌ها این شایستگی را نداشتند تا در آزادی زندگی کنند.»

خانم امیر شاهی شما بعنوان بانوئی با اشراف به مفهوم و ارزش آزادی، نویسندة آزاده‌ای که آزادی را شرط حیات قلم می‌داند و روشنفکری که انقلاب اسلامی را در اوج آن با معیار آزادی و بویژه آزادی زنان سنجید و در برابرش ایستاد، نظرتان در مورد برداشت یک زن روشنفکر اروپائی از باورهای زنان انقلابی ایران در آن روز‌ها چیست؟ رابطة حضور گستردة زنان در انقلاب و نگاه آنان به امر آزادی چگونه قابل توضیح است، انقلابی که سمت گیری آن در مخالفت با حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی بویژه آزادی زنان بود؟

 ‌

امیرشاهی ـ معنای حرف خانم شوارتزر طبعاً برای من روشن است و مورد تأیید من، اما میل دارم در اینجا اضافه کنم که به گمان من آن کسی شایستگی برخورداری از آزادی را دارد که آزادی را بشناسد، طالبش باشد و در حفظش بکوشد، نه الزاماً آن کسی که آمادگی دارد در راه «هدفی» بمیرد. آدم‌ها ‌گاه حاضرند برای اهدافی بمیرند که ممکن است به نظر من و شما به کلی نا‌معقول بیاید. مثلاً «کِش‌بازان» که خودشان را از پل‌های مرتفع بین زمین و آسمان‌‌‌ رها می‌کنند هدفشان دستیابی به هیجانی است که هر بار تجربه‌اش مویی ـ یا کشی! ـ با مرگ فاصله دارد، همینطور اسکی بازان خارج پیست یا ماتادورهای اسپانیائی، اما نمی‌دانم چقدر می‌شود این افراد و اهدافشان را با آزادی مرتبط دانست.

بسیاری از زنان نامدار که در آغاز انقلاب به ایران آمدند (و بیشترشان از طرف زنان انقلاب‌زده هو و رانده شدند) تصور این را هم نمی‌کردند که شهیدان و رهروان انقلاب اسلامی کمتر‌ شناختی از آزادی ندارند، به دنبالش نیستند و برایش نمی‌جنگند. حتماً پس از دیدار و گفتگو با عده‌ای از این زنان انقلابی، مطلب برایشان روشن شده است و دردناک و یا لااقل غیرقابل فهم هم بوده است، ولی درد و سردرگمی عارض از عکس‌العمل‌های انقلابیون برای آن گروه از زن‌های ایرانی که صمیمانه خواستار آزادی بودند بی‌تردید از این خانم‌ها هم عمیق‌تر بود.

اگر به من اجازه بدهید واکنش بعضی از زن‌های انقلاب‌زده را در بارة حجاب اسلامی برایتان نقل کنم که در آن زمان دود از سر من بلند کرد. (اگر فقط به موضوع چادر می‌پردازم به این دلیل است که اجباری اعلام کردنش اولین دستبرد آشکار به حقوق زنان بود، وگرنه در بارة باقی مسائل هم فرمایشات این خانم‌ها شنیدنی است):

خاطرم هست که یکی از زنانی که پیش از انقلاب خود را از آزاد زنان قلمداد می‌کرد و با بزرگان می‌نشست و از مشاهیر حرف می‌زد و به کودکان ما هم درس می‌داد، در بارة چادر اجباری در آن زمان گفت، «چه اشکالی دارد، وقتی آقا دستور می‌دهد سر می‌کنیم!» و صمیمانه نمی‌فهمید که نمی‌توان شاگردان دختر را مجبور به سر کردن چادر کرد و بعد از آن‌ها خواست که آزاد فکر کنند. زن دیگری، که از مبارزان سیاسی مشهور بود، در مصاحبه‌ای با یکی از خبرنگاران خارجی با افتخار هرچه تمام‌تر ادعا کرد: «یک چادر که سهل است، من حاضرم برای موفقیت انقلاب هزاران هزار چادر سرکنم!» گوئی اصلِ مسئله موفقیت انقلاب است و نتایجی که به بار می‌آورد فرعِ بر موضوع. یکی دیگرشان، که او هم نام و شهرتی داشت، هرجا توانست گفت و نوشت که «فقط فواحش علیه سرکردن چادر دست به تظاهرات زده‌اند!» بدون اینکه قبح این قضیه را درک کند که به فرض زنی فاحشه باشد، کسی حق تعیین نوع لباس او را ندارد. چهارمی، که خودش هم مثل شوهرش بین سیاست زدگان به داشتن تمایلات تند وطن پرستانه شناخته بود، وقتی با مقنعه‌ای زفت‌وار در خیابان به دوستی قدیمی برخورد و اظهار تعجب او را از قیافة خودش شنید جواب داد: «این روسری امروز برای من مثل پرچم ایران مقدس است!» و انگار نه انگار که دارد با این اعتراف زشت آزادی را در پیشگاه تقدس قربانی می‌کند.

به نظر من از این آشکار‌تر نمی‌توان ناآشنا بودن با آزادی را به نمایش گذاشت. دردناک است که بگویم یکی از این چهار به طرز فجیعی به دست لشوش اسلامی کشته شد و سه دیگر امروز آوارة تبعیدند.

تمام زنانی که در به ثمر رساندن انقلاب نقش داشتند، با اولین قدم گور آزادی زن را کندند! همه متعلق به نسلی بودند که از مزایای آزادی‌های نسبی و اهدائی که قبلاً صحبتش را کردم بهره‌مند شده بودند بدون آنکه قدرش را بدانند یا در حفظش بکوشند. آنهائی که مدعی بودند در پی کسب آزادی‌های بیشترند ـ که حق مسلم همة ایرانیان بود ـ ظاهراً نمی‌دانستند که آزادی‌هائی که ما از داشتنش محروم بودیم، (مهمترینش آزادی سیاسی که زمینه را برای دیگر آزادی‌ها هموار و آماده می‌کند)، به قیمت بی‌بها شمردن آزادی‌های موجود تحصیل نمی‌شود بلکه فقط در گرو به وجود آوردن نظام سیاسی معینی است به نام دمکراسی لیبرال. گوئی تصورشان این بود که هرنظام و حکومتی، اعم از مذهبی و خلقی، بالاخره یک رشته آزادی را دو دستی به آن‌ها تقدیم می‌کند!

حقیقتاً حضور گستردة زنان را در فعالیت‌های انقلابی و نگاه‌شان را به آزادی از هیچ راهی نمی‌توان توضیح داد مگر از طریق جهل کم نظیرشان در بارة ماهیت حکومت الهی و بیگانگی عمیقشان با مفهوم آزادی.

 ‌

ــ در رمان «در حضر» خواننده با زنی (شخصیت اصلی رمان) آشنا می‌شود که بخشی از زندگی خود را در دوره‌ای سپری کرده که در آن «آزادی زنان» در عرصه‌هائی از زندگی خصوصی و اجتماعی به رسمیت شناخته شده و کسی نمی‌توانست در آن دوران زنانی را که از این آزادی‌ها بهره می‌گرفتند مورد تعرض قانونی قرار دهد. امّا این مفهوم از آزادی‌های فردی، هیچگاه از سوی جامعه ما بطور کامل پذیرفته نشد و در باور عمومی اعتبار و احترام نیافت. بسیار بودند زنانی که در استفاده از آزادی‌های فردی و قانونی خود مورد تعرض غیرقانونی قرار می‌گرفتند. تا امروز که به «یمن» انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی آزادی‌های زنان مورد تعرض رسمی و قانونی است.

بنابراین با توجه به آن شرایط حاکم برجامعه و در دوره‌ای که رمان «در حضر» ناظر برآن است می‌توان گفت؛ شخصیت رُمان زنی است که برای استفاده و بهره‌گیری از حقوق و آزادی‌های قانونی خود شرایط اجتماعی و باورهای عمومی را به چالش می‌طلبد. چنین آگاهی و خودآگاهی را در نزد چه میزان از زنان جامعه‌امان، بویژه زنان روشنفکر می‌توانستیم در سال‌های انقلاب باز یابیم؟

 ‌

امیرشاهی ـ بله، این برداشت کاملاً درست است و من امیدوارم که همة خوانندگان کتاب، راوی «در حضر» را در پرتو این نور ببینند. همانطور که قبلاً هم عرض کردم نسل من و حتی بزرگ‌تر از من و طبعاً جوانتر‌ها، همه در حمایت قوانینی رشد کرده بودیم که مدافع بعضی از حقوق زنان بود، گرچه همانطور که گفتید جامعه هنوز از این قوانین پیروی نمی‌کرد. امّا باید در نظر داشت که همیشه و در همه جا تحکیم و تثبیت آنچه قانون اعطا می‌کند مستلزم تغییر بینش و عادات اجتماعی یک قوم و ملت است که به هر حال با سرعتی که قانون وضع می‌شود پیش نمی‌رود. این دقیقاً آن بخش از مسئله است که به تحقق رساندنش اساساً از دولت و حکومت ساخته نیست و بیش از همه بسته به همت و غیرت مدافعان آزادی است، اعم از زن و مرد. دستگاه دولتی فقط موظف است این قوانین را بسیار جدی تلقی کند و با ندیده گرفتن و سهل‌انگاری در قبال خلافکاران و خلافکاری‌ها قانون را منسوخ و بی‌اهمیت جلوه ندهد. هیچ احقاق حقی جز به این صورت میسر نیست. (باید به این نکته آگاه بود و دانست که در آینده هم وقتی قوانین مطلوب و جامعی در باب حقوق زنان وضع شود، گرچه بار مبارزه را سبک‌تر می‌کند ولی وظیفة تثبیت و تحکیم این قوانین را از دوش کسی برنمی‌دارد.)

در جمهوری اسلامی هم در یک جمله: هر قانونی که وضع شد ضد زن و در جهت تحقیر زن بود.

راستش نمی‌دانم این نوع آگاهی در دوران انقلاب در چه درصدی از زنان وجود داشت. آماری در این باره در هیچ کجا ندیده‌ام. به تجربة شخصی اینقدر می‌دانم که در میان زنان معروف به روشنفکر این درصد به طرز دردناکی پایین بود.

 ‌

ــ از‌‌‌ همان آغاز روزهای انقلابی و روزهای نخست تحقق انقلاب اسلامی، نشانه‌های بسیاری وجود داشت که حکایت از بزودی پایمال شدن و لغو حقوق و آزادی‌های زنان می‌کرد. این نشانه‌ها به شهادت گفته‌های شما، به گزارش زنان روشنفکر اروپائی پس از بازگشت از ایران انقلاب‌زده و به شهادت عمل اقلیتی از زنان که در اعتراض به اجباری شدن حجاب دست به تظاهرات زدند (و مورد قهر و غضب زنان انقلابی نیز قرار گرفتند) قابل رؤیت بود.

علیرغم قابل رؤیت بودن نشانه‌ها بخش عظیمی از زنان تحصیل کرده و دانشگاه دیده، زنان با موقعیت‌های اجتماعی و شغلی قابل توجه، حتی زنان تحصیل کرده در غرب و خوگرفته به آزادی‌های غربی در تحقق این انقلاب تا پای جان ایستادند و نشانه‌های نزول و افول وضعیت حقوقی و اجتماعی خود را در باتلاق انقلاب ندیدند.

دکتر جواد طباطبائی در اثر خود «دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران»، دیدگاه قابل توجه‌ای ارائه می‌دهد. وی معتقد است، هر نشانه‌ای از یک واقعیت را اگر حتی تعداد اندکی ببینند، پس آن واقعیت قابل رؤیت است. وی بهمراه این نظر عبارت شیوا و در عین حال پر معنی می‌آورد و می‌گوید: «نگاه کردن به ضرورت دیدن نیست»

از نظر شما علت این «ندیدن»‌ها چه بود و مسئولیت آن برعهده چه کسانی؟ چه عواملی و چه شرایط اجتماعی اینچنین اکثریت زنان روشنفکر ما را در برابر احساس مسئولیت نسبت به خود و نسبت به جامعه‌اشان بی‌حس ساخته بود؟

 ‌

امیرشاهی ـ آدمی اگر به فکر دیدن چیزی نباشد یا تمایل به دیدن چیزی نداشته باشد آن چیز را نمی‌بیند. اگر کسی به نیت یافتن مگس‌کش در اطاقی بگردد دیگر مشکل کتاب یا گلدان یا فرش یا عروسکی که محتمل است در اطاق باشد چشمش را می‌گیرد، حالا هر قدر این اشیاء دیگر درشت‌تر و پر حجم‌تر از مگس‌کش باشد! تازه اگر ببیند التفاتی به آن‌ها نمی‌کند. بدون کمترین تردید علائم و نشانه‌های متعدد و بارز پایمال شدن حق زنان از نخستین روزهای انقلاب جلو چشم همه بود ـ روشن و بی‌ابهام! دلیل ندیدن یا دیدن و بی‌التفاتی کردن آن دسته از زنان به این علائم، این بود که توجه آن‌ها به مسائل دیگری معطوف بود که به نظرشان مهم‌تر از حجاب و سنگسار شدن و نیم مرد به حساب آمدن و… و… و… می‌آمد ـ مسائلی از قبیل مبارزه با امپریالیسم، تحکیم دستاوردهای انقلاب، تقویت امام، وحدت کلمه و غیره. گرفتاری بستگی‌شان به یک رشته افکار سیاسی معین بود که اولویت‌های دیگری را ایجاب می‌کرد و به کلی به حقوق زنان بی‌اعتنا بود. و البته ـ ناچار باز تکرار می‌کنم ـ نداشتن درکی درست از آزادی و بی‌اطلاعی از اینکه آزادی زنان با هر نظامی سازگار نیست و بی‌خبری از این‌که تنها دمکراسی متضمن آزادی سیاسی است و در نبود آزادی سیاسی تمام آزادی‌های دیگر در معرض خطر و از دست رفتن است.

 ‌

ــ چپ‌ها و در کنار آن‌ها زنان مذهبی همراه با پدیدة جدید «فمینیست‌های اسلامی» و همچنین زنان بریده از سازمان‌ها و احزاب سُنتی و فمینیست‌های امروز، هر یک در پاسخ به پرسش فوق نظری متفاوت ارائه می‌دهند، گذشته از نظر زنان مذهبی و «فمینیست‌های اسلامی» که اساساً آنچه را که در گذشته بود نمودار «فساد و فحشاء» و «غربزدگی» زنان ایرانی و وسیله قرار گرفتن در جهت تحقق نیات استعماری دانسته و آغاز تاریخ «بیداری» و «رهائی» زنان را در همراه شدنشان با مبارزات اسلامی و پیوستن به صفوف انقلاب و بالاخره «پیروزی الگوی زن مسلمان» بر «الگوی زن غرب زده» می‌انگارند، امّا اکثر چپ‌ها و فعالین سابق سیاسی و فعالین جنبش امروز زنان در مورد مواضع خود نسبت به گذشته و همچنین نقش زنان در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی یا سکوت می‌کنند و یا اینکه علت این انحراف تاریخی را به سلطة فرهنگ و تفکر مردسالاری نسبت داده و ریشه آن را در توافق و رضایتی که مردان از جاری شدن مقرارت اسلامی بعنوان تضمین کنندة موقعیت برتر خود بر زنان داشتند، می‌بینند. بر اساس چنین دیدگاهی زنان را نمی‌توان در انحرافات و شکست‌های تاریخی کشور سهیم و مسئول دانست، زیرا مسئولیت‌خواهی مستلزم حضور با نگاهی آگاهانه و معطوف به مصالح خود در حوادث و نقطه عطف‌های تصمیم‌گیری است. از نظر این نیرو‌ها زنان به این مفهوم از سراسر تاریخ ایران غایب بوده‌اند.

‌نظر شما در خصوص چنین دیدگاهی چیست؟ آیا اساساً زمینه‌ای موجود بود که زنان ایران بتوانند با حفظ و اتکاء به استقلال فکری و با نگاه آگاهانه به مصالح خود به مقابلة موثر با این انقلاب بپردازند یا حداقل با آن همراه نشوند؟

 ‌

امیر شاهی ـ این زمینه مسلماً موجود بود، ولی وجود زمینه برای تحقق هیچ امری کافی نیست، برای تحقق بخشیدن به امور شعور و آگاهی و همت لازم است.

ولی برویم سر الگوی زن مسلمان. الگوی زن مسلمان چیست یا کیست؟ ببینید، آمدن اسلام به ایران پیامدهای تاریخی و اجتماعی و فرهنگی فراوان به همراه داشت که نکات و آثار منفی آن فزون و فراوان است. عده‌ای ـ که من به تحقیق در میانشان نیستم ـ جنبه‌های مثبتی هم در این پیامد‌ها دیده‌اند، ولی تصور نمی‌کنم حتی خوشبین‌ترین آنان در این نکته با من اختلاف نظر داشته باشد که یکی از منفی‌ترین جنبه‌ها و تأثیرات اسلام برجامعه ما نفی نقش زن در اجتماع بوده است، چون زن در اسلام، نه فقط به اعتقاد و گمان من بلکه به شهادت تمام سنن اسلامی و قوانین فقهی، محلی از اِعراب ندارد. از بدو رواج اسلام، یعنی در طول این ۱۴ قرنی که از عمر پیدایش این مذهب می‌گذرد، فقط از چند زن آن هم در صدر اسلام و آن هم در رابطه با شوهر یا پسرشان اسمی در میان است. این زنان همه بحمدالله به عفت و عصمت مشهورند ولی گویا جز این، صفت دیگری ندارند یا صفات دیگرشان قابل ذکر نیست. زینب به عنوان غمخوار پدر یا عزادار مرگ فرزندان مطرح است و فاطمه همیشه در سایه پدر یا شوهر عنوان می‌شود. (از عایشه، که تنها زن فعال و زیرک و از نظر سیاسی حتی جاه‌طلب صدر اسلام است به نیکی یاد نمی‌شود مخصوصاً بین شیعیان، به دلایلی روشن که نیازی نیست به آن‌ها بپردازیم.) زنان مذهبی می‌خواستند زینب و یا فاطمه باشند؟ نیازی به انقلاب برای این کار نبود. کسی مانع از این نبود که آن‌ها در عین حفظ عفت و عصمت به تیمار پدر و پسرشان مشغول باشند یا در صورت بروز مصیبت در عزای آنان اشک بریزند. چرا می‌خواستند همة زنان زینب فاطمه باشند؟ به هر حال برگروه مذهبی حرجی نیست چون معتقدند که همه چیز با آن‌ها یعنی از صفر شروع می‌شود، که طبعاً اعتقادی جنون‌آمیز است. راستش تمام افراد این گروه مرا به یاد «زهرا خانم» می‌اندازند که در ماه‌های اول انقلاب علمدار دستة زنهای حزب‌اللهی بود (بدل مادینة «ماشالاقصاب» که ریاست کمیتة سفارت امریکا را برعهده داشت!) از دید این‌ها آزادی اسلامی برای زن چیزی بیشتر از معادل شمردن صیغه شدن با آزادی جنسی نیست.

مشکلات چپی‌ها عمیق‌تر و پیچیده‌تر است. از یک طرف می‌خواهند از خود سلب مسئولیت کنند در نتیجه صحبت از فرهنگ مردسالاری و بقیه قضایا را به میان می‌آورند، از طرف دیگر هنوز با دمکراسی لیبرال مشکل دارند و نمی‌خواهند بپذیرند که مفهوم آزادی زن از بطن آن تفکر سیاسی ‌زاده شده است نه از رحم سوسیالیسم. علاوه بر این‌ها تا امروز با انقلاب اسلامی تسویه حساب فکری نکرده‌اند از همین رو در معرض دل دادن به حکایت «فمینیسم اسلامی» هستند که در حقیقت به آن‌ها فرصت می‌دهد تا هم انقلاب را محکوم نکنند هم به دمکراسی روی خوش نشان ندهند و هم مسئولیت خودشان را به گردن فرهنگ ناسازگار و ستم مردان بیاندازند و خلاصه سرخودشان و بقیه را با بازی رفرم سنت اسلامی، آن هم از درون، گرم نگهدارند.

 ‌

ــ گروه‌هائی دیگر از زنان براین نظرند که در هرصورت آنچه قبل از انقلاب اسلامی بعنوان حقوق و آزادی‌های زنان حاصل شد، اموری بدیهی بوده و دیر یا زود بدرجات گوناگون بدست می‌آمدند. امّا آنچه اهمیت دارد، اِشکال و روش‌های نادرست در پیشبرد این حقوق و آزادی‌هاست. یعنی اِشکال در «فرمایشی» و «بخشنامه‌ای» و «دیکته‌ای» بودن چنین رفرم‌های اجتماعی از جمله در امور مربوط به زنان است که از ویژگی‌های حکومت‌های دیکتاتوری است. چنین حکومت‌هائی از جمله حکومت پهلوی‌ها خود را سرمنشاء هرگونه تحولی در جامعه دانسته و همواره از حضور فعال و مستقل مردم در تحولات اجتماعی هراس دارند. بهمین دلیل زنان روشنفکر و مستقل ایران بهیچ روی خود را در بدست آمدن امتیازات در عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی و خصوصی در گذشته سهیم ندانسته و با این دستاورد‌ها هیچگاه احساس یگانگی نداشتند. و از در ستیز و ضدیت با روش‌های زورمنشانه رژیم گذشته بود که بدامان انقلاب اسلامی درغلطیدند.

پاسخ شما به چنین تحلیل‌هائی چیست؟ با توجه باینکه شما مرزبندی‌های روشنی در برابر روش‌های دیکتاتوری حکومت پهلوی دارید، آیا در مورد رفرم‌های مربوط به حقوق زنان در این دوران با همین دید انتقادی می‌نگرید؟

 ‌

امیرشاهی ـ یکی از نکاتی که امیدوارم انقلاب اسلامی به ما یاد داده باشد این است که هیچ امری بدیهی نیست! در آن زمان هم بسیاری به ضرس قاطع فرمودند انقلاب به خودی خود آزادی به ارمغان می‌آورد، خاطرتان هست؟ نیاورد. به علاوه چرا این «امور بدیهی» تا امروز ـ یعنی حدود یک سده پس از نهضت مشروطه در ایران ـ هیچ مصداقی برای زنان عربستان سعودی، فی‌المثل، پیدا نکرده است؟ زنان عرب از ما نالایقترند یا کمتر سزاوار آزادی؟ طبعاً هیچکدام. مبدأ را نهضت مشروطه گرفتم چون واقعاً نمی‌دانم اگر ایران با انقلاب مشروطیت به راه تجدد نیفتاده بود امروز سرنوشت زنان ما چه می‌شد و یا اگر رفرم‌های حدود پنجاه سال سلطنت پهلوی‌ها به مرحلة اجرا گذاشته نشده بود، ما زن‌ها چه میزان به حقوق خود آگاه می‌بودیم ـ هرچند درست است که در آن نیم قرن جنبة نمایشی و فرمایشی شرکت دادن زنان در بعضی زمینه‌ها بر رعایت جوهر آزادی زنان می‌چربید.

حوزة سیاست بارز‌ترین صحنة این نوع نمایشات بود. هیچ زنی ـ سوای چند سفیر و وکیل و وزیر، که جملگی فرمانبردار بی‌قید و شرط دستگاه حکومتی بودند ـ هرگز به عرصه‌اش راه نبرد و درست به همین دلیل در طول این سال‌ها هیچ زن سیاستمدار قابلی در ملک ما امکان شکوفائی و بالیدن نیافت. (اگر بفرمائید که وضع برای مردان هم در این مورد عیناً به همین منوال بود، عرض خواهم کرد که کاملاً حق با شماست.)

از زنانی که بدون داشتن کمترین صلاحیت یا لیاقت به مقامات سیاسی گمارده شده بودند حرفی نمی‌زنم، به عنوان نمونه فقط از خانم فرخ رو پارسا اسم می‌برم، که هم صاحب صلاحیت و لیاقت بود و هم دارای فضل و کمال. این بانوی سرافراز که از جمله زنان تحصیل کرده و کاردان ملک ما بود (و من شخصاً افتخار شاگردیش را داشته‌ام)، به عنوان دبیر و بعد به عنوان مدیر از فرهنگیان صاحب فکر و برجستة ایران به شمار می‌آمد، در صورتی‌که در دوران وزارت از او فکر و درخششی، که از دیگر وزرای فرهنگ متمایزش سازد، دیده نشد ـ بی‌شک از این رو که امکان عرضه فکری به او داده نشد.

اهمیت آزادی‌های سیاسی را هم چند بار طی صحبتمان متذکر شدم و دیگر نیازی به تکرارش نمی‌بینم، فقط در اینجا اضافه می‌کنم که فقدان این آزادی در دوران پیش از انقلاب مردم را در شرایطی قرار داد که به دنبال خمینی بروند و از این رهگذر همة ایرانیان، و نه فقط زنان، بازنده از ماجرا بیرون آمدند.

پس از تمام این توضیحات، من تصور نمی‌کنم حق بود این خانم‌ها به دلیل ضدیت با «کشف حجاب» و یا «قانون حمایت خانواده» به دنبال انقلاب بروند، چون معتقد بودند این تحولات و تغییرات دستوری و فرمایشی است! برای پشتیبانی از خمینی چنین بهانه‌ای حقیقتاً مایة بی‌آبروئی است. مُهر باطل زدن بر هر آنچه در دوران پهلوی انجام شده است، تحت این عنوان که حکومت دیکتاتوری بود، عمل لغوی است، همانقدر که توجیه دیکتاتوری پهلوی، با استناد به تغییراتی که در مملکت ایجاد کرد، سخن یاوه‌ای است.

 ‌

ــ بنظر می‌رسد از هر منظرگاهی که به مسئله شرکت زنان در انقلاب اسلامی بعنوان انقلابی در ضدیت با منافع تاریخی آنان، بنگریم، یک حلقه مشترک در همه این دیدگاه‌ها (بجز زنان مذهبی و کسانی که از الگوهای اسلامی ـ فمینیستی دفاع می‌کنند) می‌یابیم و آنهم توافق همه آن‌ها برروی فقدان مقولة «استقلال» در نظر، عمل، زندگی و منش و باورهای زن ایرانی در کل و در بخش‌های وسیعی از زنان روشنفکر و فعالین سیاسی ـ اجتماعی بطور ویژه بوده است.

تعبیر شما که در استقلال اندیشیده‌اید، در استقلال نوشته‌اید و در استقلال زیسته‌اید و در بسیاری اوقات مستقلانه تا سر حد تنهائی نیز عمل کرده‌اید از این مقولة پر اهمیت چیست؟ چرا امروز این «مفهوم» به یکی از مهم‌ترین مضامین بحث‌ها در جنبش آزادیخواهی نه تنها در میان زنان بلکه کل جامعة روشنفکری بدل شده است؟

 ‌

ــ من با این تحلیل و نتیجه گیری کاملاً موافقم و این فکر را درست می‌دانم. به نظر من شرط لازم آزادی داشتن استقلال فردی است. وابستگی بسیاری از زنان ما به گروه‌ها و دسته‌هائی که منافع خاصی را در چارچوب‌های معینی دنبال می‌کرد موجب تضعیف استقلال فردی آن‌ها بوده است. من شخصاً از هر آنچه استقلال رأیم را ناچیز شمرده است همیشه دوری جسته‌ام. برخورداری از این استقلال برای من بی‌‌‌‌نهایت حایز اهمیت بوده است. به دست آوردن این استقلال از نهراسیدن در گفتن واقعیت و حقیقت میسر می‌شود، حتی وقتی دیدن واقعیت و گفتن حقیقت مد روز نیست و به دهان همه خوش نمی‌آید و طبعاً مشکلاتی را هم ایجاد می‌کند که می‌بایست پذیرفت. آدم‌ها اشتباه می‌کنند ولی آدم مستقل مرتکب اشتباهات خودش می‌شود نه مرتکب اشتباهات دیگران. متکی بودن به باید و نبایدهای جمعی و گروهی احتمالاً پناهگاهی است و رفاهی به همراه دارد ولی اراده را برای تصمیم گیری سُست می‌کند و آدمی را به دنباله‌روی بدون تفکر وامی‌دارد. من هرگز نتوانسته‌ام اجازه بدهم که دیگران به جای من فکر کنند. به هر حال امروز، به تمام دلایلی که آشفته و بدون ترتیب و آداب در بالا ذکر کردم، بسیاری به اهمیت داشتن استقلال فکری و فردی پی برده‌اند. به ویژه زن‌ها ـ چون امروز بیش از پیش واقف شده‌اند که صاحب حقوقی هستند و این حقوق به آن‌ها اجازه می‌دهد که جسماً و معناً مستقل بمانند ـ یعنی می‌دانند که بدن آن‌ها چون عقیده و اندیشه‌شان متعلق به آنهاست و این دو وجه استقلال به هم بسته است و به یک اندازه محترم و هر دو می‌بایست از تعرض مصون باشد.

ــ آیا بنظر شما گزینش نام «جنبش مستقل زنان» برای مبارزات اجتماعی و گستردة امروز زنان ایران با محتوای این مبارزات انطباق دارد؟

امیر شاهی ـ اگر جنبشی باشد که استقلالش را حفظ کند، حتماً ـ ولی قبل از اینکه بگویم استقلال در مقابل چه چیزهائی باید حفظ بشود این را بگویم که پایه گزاران اولیة «انجمن دفاع از حقوق بشر» فرانسه همه از کمونیست‌های دو آتشه بودند که تا مدت‌های مدید حاضر نشدند از حقوق قربانیان جهان کمونیست دفاع کنند یا حتی فجایع استالینی را مردود بشمارند! و وقتی در روال کارشان تجدید نظر کردند و از اشتباهات گذشته‌شان اظهار ندامت، که استخوان قربانیان هم خاک شده بود. بنابراین سالیان سال کلمات «حقوق» و «دفاع» و «بشر» در عنوان این انجمن بی‌مسمّا بود! پس انتخاب اسم به تنهائی مشکلی را حل نمی‌کند. اگر به کار گرفتن واژة «مستقل» در جنبش زنان به معنای بریدن واقعی از فمینیسم اسلامی یا فمینیسم شبه مارکسیستی یا فمینیسم دولتی و فرمایشی باشد انتخاب خجسته‌ای است. مبارکشان باد.