تاریخ عراق را با خون نوشتهاند. خشونتی که هر صفحه آن را پر کرده کم مانند است. از این جهت عراق بیش از آنکه متعلق به قرن بیستم باشد از آن دورههای توحش و جاهلیت است. مردم عراق در حاشیه نیمه دوم قرن بیستم میزیند اما سیاستهایشان مستقیماً به قرون وسطی و پیش از آن برمیگردد.
سنت خشونت در عراق
آیندگان ۵ شهریور ۱۳۴۸
داریوش همایون
تاریخ عراق را با خون نوشتهاند. خشونتی که هر صفحه آن را پر کرده کم مانند است. از این جهت عراق بیش از آنکه متعلق به قرن بیستم باشد از آن دورههای توحش و جاهلیت است. مردم عراق در حاشیه نیمه دوم قرن بیستم میزیند اما سیاستهایشان مستقیماً به قرون وسطی و پیش از آن برمیگردد.
بهانههای این خشونت مزمن با گذشت زمان تغییر کرده و شکست جامعه عراقی در مبارزه با توسعه پیوسته ماهیت خشونت سیاسی را به پستی برده است. بدین ترتیب اگر در آغاز خونریزی به خاطر هدفهای عالی ضد استعماری بود، اندک اندک به ژرفای گانگستریسم تنزل کرد. امروز خشونت دیگر نه یک مرحله مبارزه بلکه یک شیوه زندگی است. نخستین عکسالعمل سیاستهای عراق است در برابر کمترین دشواری.
طبیعت اقلیتی حکومت در عراق گرایش به خشونت را در سیاستهای آن کشور بسیار تشدید کرده است، در چند صد سال حکومت عثمانیان یک نیروی خارجی که با قسمت عمدهای از جمعیت عراق در کشمکش مذهبی بود به زور فرمان میراند. پس از عثمانیان نیز همان روحیه ادامه یافت و استفاده از چندگانگی مردم عراق و مسلط ساختن یک عنصر نژادی ـ مذهبی بر دیگران به جامعه عراقی حالتی ساختگی داد و عراق از همان آغاز در راهی افتاد که حل مسالمتآمیز تضادهای اجتماعی ـ سیاسی غیر ممکن گردید و داوری نهائی به اسلحه سپرده شد. از آنجا که رهبران حکومتی خود را همواره در مخاطره حس میکردند، خشونت را یک شیوه معمولی فرمانروائی گردانیدند و جنبشهای مخالف نیز با خشونتی برابر دست آهنین قدرت حکومتی را به مبارزه طلبیدند.
تا انگلستان آشکار و پنهان عراق را بازیچه خود کرده بود، قیامهای مخالف جنبه ضد استعماری داشت. “بکرصدقی” و “رشیدهالی گیلانی” و جانشین موفقتر آنان، کودتای ژوئیه ۱۹۵۸ هدف خود را پایان دادن به دورهٔ نفوذ استعماری در عراق قرار دادند.
ولی پس از آنکه عراقیها به خود گذاشته شدند دریافتن بهانههای دیگری برای ریختن خون یکدیگر به دشواری نیفتادند. از ۱۹۵۸ تا دوران برتری بعثیها نبرد سه جانبه میان ناسیونالیسم عراقی، ناسیونالیسم عربی و کمونیسم بود. عبدالسلام عارف با برافراشتن علم وحدت با مصر و تحلیل بردن عراق در جریان ناسیونالیسم عرب یک دورهٔ دهساله خونریزی را آغاز کرد و فرصتی را که برای از نوساختن جامعه عراقی به دست آمده بود لااقل تا یکی دو دهه از میان برد.
بنبست میان ناسیونالیستهای عراقی و ناسیونالیستهای عرب بعثیها را به قدرت رساند. آنها قبلاً کمونیستها را قصابی کرده بودند و چند سالی را به برکناری یکدیگر و توطئه بر ضد هم مسلکان خود گذرانیدند. مبارزات برونی و درونی آنها با گذشت سالها بیرحمانهتر و تهیتر از هر محتوای ارزنده گردید و وقتی سرانجام البکر و نظامیان همراهش به قدرت رسیدند عراق در سیر خونین و پرآشوب خود بدترین جنبههای قدرتطلبی محض و غلبه ملاحظات صرف خصوصی را در سیاست تجربه کرد.
امروز عراق یک حکومت “انقلابی” و “سوسیالیست” دارد که در سیاست خارجی “مترقی”ترین راهها را برگزیده است. مفهوم صفت “انقلابی” آنست که گروه حاکم میتواند هر تجاوزی به حقوق بشری بکند. بر دار کشیدن گروه گروه مردمی که گناه آنها را هیچ دادگاه آزاد و قانونی تأیید نکرده است و برپا داشتن صحنههای سرور شادمانی برگرد اجساد آنان، ضبط اموال هرکس که جرئت کند عقایدی از خود داشته باشد. متهم کردن هر شخصیت عراقی دوازده سال گذشته به جاسوسی آمریکا و اسرائیل سختگیری به کردان و شیعیان و اکنون سنیان عراقی.
از صفت “سوسیالیسم” رهبران عراقی رکود اقتصادی، متوقف شدن فعالیتها و فرار سرمایهها و توانائی مطلق خود را بر منابع ملی در نظر دارند. “سوسیالیسم عراقی” به نظامیان امکان میدهد، و در دهسال گذشته امکان داده است، که هر چه میتوانند خود را به زیان طبقات و گروههای دیگر جامعه ثروتمندتر کنند. در عین حال سوسیالیسم اجرای طرحهای سودمند به حال عموم مردم را فدای نقشههای جاهطلبانه رهبران نظامی میکند و سهم مردم را در کارهای کشور و تعیین سرنوشت آن به حداقل میرساند.
سیاست خارجی “مترقی” به عراق امکان میدهد با هر جنبش مستقل ملی مخالفت ورزد و سرکوبی هر ملت آزادهای را تأیید کند. این سیاست دوست آلمان شرقی، پشتیبان چکسلواکی و مخالف رومانی است و میکوشد بصره را به صورت یک پایگاه دریائی برای قدرتهای خارجی درآورد و در خلیجفارس همان نقش را بر عهده گیرد که مصر در مدیترانه شرقی بر عهده گرفته است.
همین سیاست خارجی دست عراق را در توطئه برضد ملکحسین اردن همان اندازه بازگذاشته است که بر ضد یاسرعرفات الفتح و از عراق عاملی ساخته شبیه مصر پیش از ژوئن ۱۹۶۷ که در هر پایتخت عربی سابقهای از توطئه و تحریک داشت. هدف این سیاست خارجی در رتبه اول پیروزی تبلیغاتی در افراطیترین محافل و جناحهاست و وسائل و عواقب آن هر چه ناپسند باشد مورد نظر رهبران عراقی نیست.
البکر و تکریتی و دیگر سرکردگان نظامی پوشیده از نشان و مدال عراقی کاری به این ندارند که جامعه عراقی را به نحو چارهناپذیر پاره پاره کردهاند و با وانمودن عراق به عنوان لانه جاسوسی حرمتی برای مردم خود نگذاشتهاند و با وحشیانهترین شیوههای محاکمه و مجازات آبروی کشور خود را بردهاند. برای آنها مطرح نیست که هر روز که بیشتر خود را بر عراق تحمیل میکنند تجزیه آن کشور را اجتنابناپذیرتر میسازند. آنها محصول سنت خشونتی هستند که زندگی دو نسل عراقیها را زهرآگین کرده است.