«

»

Print this نوشته

دو خرداد، دو نسل، دو خواست، یک گفتمان / مهشید و رضا/ ایران

Talsh_k_680دو خرداد، دو نسل، دو خواست، یک گفتمان

مهشید و رضا/ ایران

به هما زاهدی

ــ شانه امن خردمندترین پیکارها.

 

 

 

خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت، «دمکراسی خواهی» جوانانی که دهه ای پیش تر حضور نیرومند خود را به رخ خردادی دیگر کشیده بودند، به «آزادی خواهی» جوان ترهایی پیوست که حق فرد انسانی را به صورت خواسته ای روشن، مرکز و محور فعالیت سیاسی جامعه ساختند.

 

مسئله انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، برای این دو نسل، که هشتاد درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند، بر خلاف ایرانیان خارج از کشور، بحثی نظری نبود. امکانی بود که می شد از آن فرصت ابراز خواسته های طبقات گوناگون جامعه ایران را بیرون کشید و با چالش نامزدهایی که تقریبا هیچ امیدی به توانایی شان در دگرگون کردن شرایط کشور نمی بود، به چالش نظامی برخاست که تا دهه ای پیش، راهی جز بی تفاوتی، سرسپردگی یا دشمنی – همه بی منطق و بی فایده از منظر امر عمومی- در برابرش به چشم نمی آمد.

 

ولایت فقیه، سپاه پاسداران، قانون اساسی جمهوری اسلامی، شورای نگهبان، انتخابات غیر آزاد، آقای احمدی نژاد، و اقتصاد ویران شده کشور ایران به زندگی روزانه ما گره خورده اند، ما با این امور آشنا نیستیم، هماوردیم؛ و یادآوری های بخش هایی از اپوزیسیون خارج کشور پیرامون این امور به ما که در حقیقت عناصر واقعی و زنده بحث های نظری آنها هستیم، بیشتر به ناآگاهی آنان از واقعیت های جامعه- که طبیعتا می تواند پس از سی و دو سال زیستن در فضاهای فکری خودساخته روی دهد- و کم شمردن درک ما از امر عمومی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم بازمی گشت، که با اضافه شدن عامل تکرار بی حاصل، بی اثر شده بود و هر چه می گذشت و می گذرد بی اثر تر و گاه نامربوط می شود.

 

ما توهم آزادشدن انتخابات را نداشتیم. تلاش می کردیم محور قراردادن مطالبات قشرهای گوناگون جامعه را ادامۀ یاری رساندن به شکل گیری جامعه مدنی سازیم. تلاشی که مثل تلاش های بسیار دیگر هنوز از سوی طیف وسیعی از اپوزیسیون برون مرز بی ثمر ارزیابی می شود.

 

اما در ارزیابی نهایی علی رغم تبلیغ گسترده رسانه های اپوزیسیون برای تحریم انتخابات، و بی ثمر خواندن تلاش های فعالین درون، بسیاری از ما «مسئله انتخابات» را جدی گرفتیم و از آن فرصت ساختیم. فرصتی که سرافرازیم تحریم کنندگان انتخابات نیز از آن برای موثرترین مبارزه سه دهه گذشته بهره می برند.

 

تقلب بزرگ انتخاباتی بزرگ ترین کمک ممکن به ما شد. ما در تمام مطالباتمان از حقوق بشر نوشته بودیم و خواست برخاستن همه قوای حکومتی را از افراد جامعه و سازمان دادن جامعه را به صورتی که حقوق برابر افراد بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر حفظ شود، مطرح کرده بودیم.

حق فردی ما، رای ما، خارج از چهارچوب قوانین همین نظام دزدیده شد، و ما که نه قهر کرده بودیم و در خانه مانده بودیم، و نه قصد شکستن شیشه و آتش زدن شهر را داشتیم، مطالبات مدنی خود را با یک جنبش اجتماعی دنبال کردیم که مثل هر جنبش اجتماعی حقی را از صاحب قدرتی می خواست و چون این قدرت حکومت بود پیام جنبش اجتماعی ما سیاسی شد و چون ما سیاست را در خواست جابه جایی قدرت محدود نمی دیدیم پیام سیاسی جنبش اجتماعی مان اخلاقی گشت.

 

پیکار جنبش سبز برای ساختن ایرانی است با شهروندانی آگاه از حقوق فردی خود و حقوق شهروندی خود و دیگران، و تعهد به مسئولیت های اجتماعی که حقوق فردی و شهروندی را پاس می دارند؛ ما سیاست و دولتی می خواهیم غیر دینی که از یکپارچگی کشور و یگانگی ملت ایران، حقوق فرد انسانی در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، و حق مردم بر حکومت دفاع کند، به توسعه اقتصادی و فرهنگی کشور متعهد بماند و استقلال را به معنای صرف منابع انسانی و مالی کشور برای کشور بداند و نه توهم دیوارکشیدن گرد سرزمینی که دیری است به جهان هزاره نو پیوسته است.

 

بیست و دو ماه پیش، دو نسل، دو خواست، دو بحث مسلط «دمکراسی» و «آزادی»، جایگاه درست خود را در فرهنگ برتر جامعه ایرانی یافتند. این جاافتادن در فرهنگ برتر- که امیدواریم در آینده در سازمان های سامان دهنده کشور نهادینه شود- آغاز درک نیاز به دگرگونی در اندیشه، نگاه، خواست و برخورد به امر عمومی در جامعه شد. دگرگشت وسیع اجتماعی نیاز به همراه شدن لایه های گوناگون جامعه دارد که با آگاهی رسانی و گشودن فضای فکری جامعه به تغییر گفتمان جامعه در لایه های هر چه بزرگ تر برسد، چنان که با همت بالای جنبش سبز، تا راه سبز امید رسید و نامزدهای مورد تایید شورای نگهبان جمهوری اسلامی را در برابر آن شورا و آن نظام و همراه و همرزم ما قرارداد.

 

اگر به آگاهی، واقع بینی و درک سیاسی، سطح بحث ها و شیوۀ برخوردها و ابتکارهای جامعه درون نگاه کنیم، در یک نگاه فراگیر، ما حتما بی خطا نیستیم، ولی از بخش بزرگی از جامعه سیاسی ایرانیان خارج از کشور پیش تریم، گرچه قراردادن حقوق بشر در مرکز هر خواسته و شکل یافتن گفتمان «دمکراسی لیبرال» را تا حد زیادی مدیون بحث های روشنگر برون مرز، به ویژه نوشته های ژرف و خردمندانه آقای داریوش همایون هستیم.

پیش تر بودن ما از هر منظر به سود همگان، حتی هموطنان برون است، که پیکار در اینجاست و هر گونه پیروزی یا شکست، برای ما و آنها نیز، در همین جا معنای عینی و واقعی- و نه انگاری- خواهدداشت.

پیش تر بودن ما یک ارزش دیگر هم دارد، باورکنیم که در عصر ما امکان گسترش آگاهی و خردمندی، حتی با حکومت های مستبد وجوددارد و لازم نیست هدف اصلی ما از مبارزه جا به جایی قدرت باشد و استراتژی مان تشکیل مراکز و جایگزین های قدرت.

گسترش آگاهی همچنان و همیشه می تواند استراتژی ما بماند. آگاهی به فضیلت می رسد و فضیلت به مسئولیت پذیری، مسئولیت پذیری شهروندان نگاهبان دمکراسی باقی می ماند تا به استبداد بازنگردد. جنبش سبز از این منظر پیروز است، چرا که شهروند ایرانی ناظر بر رفتار حکومت شده است؛ و پیکار سبز- باز از این منظر- همیشه ادامه خواهد داشت چرا که استبداد های کوچک و بزرگ در فرهنگ و سیاست سخت به دمکراسی تبدیل می شوند و دمکراسی ها ساده به استبداد می رسند، چنان که در فضاهای سیاسی درون و برون می بینیم.

 

ششم فروردین هزار و سیصد و نود خورشیدی