«

»

Print this نوشته

آزاده دواچی

‌‌

‌به خردادهایی که تکرار می شوند

 آزاده دواچی

 ‌

‌‌

‌‌

‌‌

حاشیه ام را به کناری ببر

تا خون

از دهانم  تراوش نکند

تا مناجاتی باشم ،

بر دیوار هرخانه ای

تا کلاغهای سبز ،

پرنده های سرخ ،

بالهایشان را به رویم بگشایند

خسته ام از کودکی ِانقلاب،

از خردادهایی که تکرار می شوند

و از مرگ این همه پرنده


از تابوتهای گریزان در پشت بامها

و از پوتین هایی ،

که گلهای باغچه ام را لگد کرده اند

صورتم را در دستت بگیر،

و چشما نم را در کاسه ای بگذار

تا تلف شدن لک لک هایی را نبینم

که بر شانه ام آشیا ن کرده اند

استخوانهایم را ،

در این آبهای کم رنگ حل کن

نگاهم را به بغل گیر،

تا چشمم به داسها نیفتد

با سرهای بریده در دستشان

حاشیه ام را بگیر

سرم را بلند کن

تا تصویرم را کدر ببینی

که رو به آفتاب، آرام نم می کشد

و خو نی کم رنگ ،

از لبانش بیرون می زند

خسته ام، حاشیه ام را بگیر

 ‌