«

»

Print this نوشته

دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / هشت/ دکتر جواد طباطبایی

‌برای هر فردی که از عقل سلیم بهره‌ای برده باشد، این‌که مترجم باید از موضوعی که کتابی دربارة آن ترجمه می‌کند اندک دانشی داشته باشد، باید از بدیهیات بوده باشد. با نظری به بسیاری از متن‌های ترجمه شده در سال‌های اخیر به آسانی می‌توان دریافت که این امرِ بدیهی، در کشوری که ادبیات عالیترین فرآوردة علمی و تتبعات لغوی و ادبی بالا‌ترین تولید علم به شمار می‌آید، مانند بسیاری از بدیهیات، چندان بدیهی نیست.

‌‌

دربارۀ ترجمۀ متن های اندیشۀ سیاسی جدید

مورد شهریار ماکیاوللی

 ‌

هشت

 ‌

برای هر فردی که از عقل سلیم بهره‌ای برده باشد، این‌که مترجم باید از موضوعی که کتابی دربارة آن ترجمه می‌کند اندک دانشی داشته باشد، باید از بدیهیات بوده باشد. با نظری به بسیاری از متن‌های ترجمه شده در سال‌های اخیر به آسانی می‌توان دریافت که این امرِ بدیهی، در کشوری که ادبیات عالیترین فرآوردة علمی و تتبعات لغوی و ادبی بالا‌ترین تولید علم به شمار می‌آید، مانند بسیاری از بدیهیات، چندان بدیهی نیست. از آن‌چه تا این‌جا، در بخش‌های پیشین این نقد، از عبارت‌های ترجمه‌های فارسی شهریار نقل کرده‌ام، خواننده تصوری از مرتبة دانش مترجمان ایرانی از اندیشة سیاسی ماکیاوللی پیدا کرده است. به مقیاسی که در جزئیات ترجمه‌های فارسی دقیق می‌شویم، دریافتی اسفناک از گسترة بی‌اطلاعی مترجمان آن‌ها پیدا می‌کنیم. برای این‌که بار دیگر به وجوهی از اشکالات مشخص ترجمه‌ها برگردم، به نکته‌های دیگری در ترجمة رسالة شهریار اشاره می‌کنم که چنین بدفهمی‌هایی در آن اندک نیست؛ در این بخش، تنها به یکی از این نکته‌ها اشاره می‌کنم تا نمونه‌ای مهم از این بی‌اعتنایی مترجمان به نظام مفاهیم به دست داده باشم.

در آغاز فصل پنجم شهریار، ماکیاوللی دربارة این‌که شهریاری که کشوری را گشوده باشد که مردم آن، پیش‌تر، با قانون‌های خود زندگی کرده‌اند و به حکومت قانون خوگر بودند، چگونه باید آن سرزمین را نگاه دارد، می‌نویسد که چنین سرزمینی را به سه صورت می‌توان نگاه داشت: نخست این‌که سپاهیان شهریار آن کشور را ویران کنند، دیگر این‌که خود او در آن کشور اقامت کند و سه‌دیگر: ــ آغاز ترجمة آشوری ــ «آزاد گذاشتن‌اش تا با قوانین خود زندگی کند و گرفتن خراج از آن و نهادنِ گروهی بر سر کارِ که رابطه‌یِ دوستانه‌یِ آن سرزمین را با تو نگاه دارند. چنین حکومتی که برکشیده‌یِ شهریار است، آگاه است که بی‌پشتیبانیِ قدرتِ او و دوستیِ او پایدار نخواهد ماند و می‌باید برایِ نگاهداشتِ آن از دل و جان بکوشد.» این عبارت در برگردان فارسی محمود محمود، اگر از انشای مترجم صرف نظر کنیم، بی‌شباهت به ترجمة آشوری نیست، اما در ترجمة زرکش یک نکته جالب توجه وجود دارد. او راه حل سوم ماکیاوللی را چنین ترجمه کرده است: «سوم این‌که اجازه دهیم آن کشور تحت قوانین خاص خویش زندگی کند و از آن‌ها خراج بگیریم. و همزمان داخل آن کشور حکومتی متشکل از تعداد معدود اعیان‌ـ الیگارشی ایجاد کنیم که با ما روابط دوستانه ایجاد کنند…» همة عبارت، و دنبالة آن، که از نقل آن خودداری کردم، در ‌‌نهایت سستی است، اما با این همه یک نکته در فهم اندیشة سیاسی در آن وجود دارد که از هر دو مترجم دیگر فوت شده است. «نهادنِ گروهی بر سر کارِ»، در ترجمة آشوری و «یک عده از سکنة آن مملکت»، در ترجمة محمود محمود، هیچ معنایی ندارد و معلوم نیست که آن گروه و عده‌ای که باید در کشوری که به تصرف شهریاری درآمده به کار گماشته شوند، چه کسانی باید باشند، زیرا «برکشیدن گروهی» و «بر سر کار گذاشتن آنان» مشکل نیست، آن‌چه اشکال دارد این است که اگر شهریاری بخواهد کشوری نوگشوده را در تصرف خود نگاه دارد، برای ادامة چیرگی خود به کدام گروه می‌تواند اعتماد کند؟ اگر مترجم فارسی وقت و نیروی خود را با چیدن کسره‌های بسیار و بی‌مصرف تلف نکرده بود، لاجرم، می‌بایست به جای ترجمة واژه به واژه و نفهمیدة متن به تفسیری مراجعه و مشکل اندیشه را حل می‌کرد و گرنه هزار سال است که فارسی‌زبانان «رابطه‌یِ دوستانه‌یِ آن سرزمین را…» را به صورت «رابطة دوستانة آن…» نوشته و خوانده‌اند و اتفاقی نیفتاده است، جز این‌که بسیاری از آنان آشنایی بیشتری از مترجمان زمان ما با ظرافت‌های اندیشه داشته‌اند و اندیشه را بهتر می‌فهمیده‌اند! عقل سلیم حکم می‌کند که یافتن «گروهی» در کشوری که مردم آن «با قانون‌های خود آزاد می‌زیستند» و به تصرف شهریاری بیگانه درآمده است، «گروهی» که دوست اشغالگر باشند و قدرت سازش با او را نیز داشته باشند، نباید کاری آسان باشد. وانگهی، نویسنده‌ای با دقت ماکیاوللی، با سابقة فرستادة سیاسی بلندپایة یک جمهوری آزاد در رنسانس ایتالیا، که هر بیکاره‌ای را ــ به قول مترجم فارسی ــ «برنمی‌کشید»، ناظر آگاه و تیزبین مناسبات سیاسی اروپا، که با رجال بزرگ زمان خود طرف صحبت و مذاکره بوده است، چگونه می‌توانست چنین یاوه‌ای بگوید؟ زرکش، که متن ایتالیایی ساده شده و همراه با توضیح ویراستار ایتالیایی را در اختیار داشته است، به احتمال بسیار، از توضیح او فهمیده است که وقتی ماکیاوللی می‌گوید که شهریاری که کشوری را اشغال کرده است و خود نمی‌تواند در آن کشور اقامت کند، باید «حکومتی از گروهی متنفذ» ــ یعنی uno stato di pochi ــ ایجاد کند تا با تأمین منافع آنان، و به میانجیگری آنان، بتواند بر آن کشور سلطه پیدا کند، صِرف نهادن هر گروهی بر سر کار نمی‌تواند باشد. در کشوری که مردم آن با قانون‌های خود آزاد زندگی کرده‌اند، جز آن گروه متنفذ، که به دنبال منافعی هستند که در حکومت قانون به دست نمی‌آید، به خفّت دوستی با اشغالگر خطر نخواهد کرد.

اگر کسی اندک آشنایی با اندیشة سیاسی داشته باشد، می‌تواند از ظاهر عبارت حدس بزند که نکته‌ای در آن وجود دارد، اما قرینة مهم دیگری نیز وجود دارد که اگر مترجمی مبنای کار را بر ترجمه‌های دست دوم بگذارد، نمی‌تواند بداند. آن نکتة مهم به واژگان به کار رفته در عبارت و تاریخ تحول مفاهیم مربوط می‌شود، که مترجمان فارسی، از آن‌جا که، بر حسب معمول، بیشتر از آن متفنّن هستند که با چنین نکته‌های ظریفی آشنایی داشته باشند، نمی‌توانند بدانند. گفتم که ماکیاوللی از ایجاد حکومتی دست نشانده از متنفذان، که در اصطلاح اندیشة سیاسی آن گروه را الیگارشی می‌خوانند، یعنی uno stato di pochi سخن می‌گوید نه از «نهادنِ گروهی بر سر کارِ… که برکشیده‌یِ شهریار» ند. این «برکشیدن» ــ که پیش‌تر نیز به عنوان معادلی برای voltare la reputazione ــ آمده بود، از آن واژه‌های بی‌معنایی که هر جا قافیه تنگ آمد، در ترجمة آشوری تکرار می‌شود و مهم‌ترین نقش آن در ترجمه نیز جز این نیست که برخی از مفاهیم مهم اندیشة سیاسی ماکیاوللی را به سخنی عامیانه و مبتذل تبدیل کند. ترکیب uno stato di pochi در زبان ایتالیایی، به عنوان مفهومی در اندیشة سیاسی، از طریق ترجمه‌های لاتینی نوشته‌های فلسفة سیاسی یونانی وارد این زبان شده است. مترجمان لاتینی این رساله‌ها ترکیب لاتینی paucorum potentia را در ترجمة oligarchia یونانی، یعنی نوع منحرف حکومت اشرافی، آورده بودند و اهل زبان در تحول زبان ایتالیایی نیز ترکیب uno stato di pochi را با گرته‌برداری از آن اصطلاح لاتینی جعل کردند که به جای نظام فرمانروایی الیگارشی به کار می‌رفت و ماکیاوللی نیز آن را به همین معنا به کار برده است. در ترجمة پرایس و اسکینر نیز آمده است:

… exacting tribute and setting up an oligachical governmemt that will keep…

در آغاز بند دوم از‌‌ همان فصل پنجم، بار دیگر، ماکیاوللی‌‌ همان ترکیب را به مناسبت اشاره به نمونه‌هایی از حکومت الیگارشی توسط دولتی اشغالگر می‌آورد و می‌نویسد که اسپارتیان و رُمیانْ آتن و کارتاژ را تصرف کردند و حکومت الیگارشی در آن‌جا ایجاد کردند و… در این‌جا نیز ماکیاوللی‌‌ همان ترکیب uno stato di pochi را به کار برده است.

 محمود محمود، که پیش‌تر‌‌ همان ترکیب را درست ترجمه نکرده بود، در مورد اخیر، به احتمال بسیار با تکیه بر توضیحی که مترجم انگلیسی آورده بود تا خواننده‌ای که اهل اصطلاح نیست مطلب را بفهمد، نوشته است: «… این طرز عمل را در تواریخ اسپارت‌ها و رومی‌ها داشته‌ایم [.] اهالی اسپارت [...] آتن و طِبِس را بواسطة ایجاد حکومت‌های الیگارشی (مقصود از حکومت یک عدة معدودی است) در اطاعت خود نگاه داشتند…» جملة داخل دو هلال را مترجم افزوده تا خوانندة هشتاد سال پیش که آشنایی چندانی با اصطلاحات اندیشة سیاسی نداشته است منظور از الیگارشی را بداند. زرکش نیز که بیشتر از آن‌که زبان ماکیاوللی را بداند و متن را دنبال کند، با توجه به توضیح ویراست ایتالیایی ترجمه می‌کند، کمابیش عبارتی را آورده است که بی‌شباهت به جملة محمود محمود نیست. او می‌نویسد: «… اسپارت با خلق حکومتی از افراد معدود (یک الیگارشی دست‌نشانده. م) توانست مدتی سلطهٔ خود را بر آتن و تِب برقرار کند.» ترجمة آشوری، بار دیگر، در بی‌اعتنایی به بحث ماکیاوللی، در ادامة‌‌ همان اشتباه نخست، چنین است: «اسپارتی‌ها و رومی‌ها نمونه‌هایِ این روش‌ها را به دست داده‌اند. اسپارتی‌ها با گماشتنِ گروهی از شهروندانِ آتن و تِبِس بر این دو شهر فرمان می‌راندند و…» پرایس و اسکینر، که به سبب آشنایی با اصطلاحات ایتالیایی و اندیشة سیاسی در موارد بسیاری ترجمة دقیق‌تری عرضه کرده‌اند، به جای setting up an oligachical governmemt… این‌جا،… by establishing oligarchies there… آورده‌اند و از آن‌جا که می‌دانستند که دو اصطلاح ایتالیایی و انگلیسی معادل‌اند نیازی به ترجمة واژه به واژه ندیده و توضیحی نداده‌اند. این ترجمه، که به سال ۱۹۸۸ در مجموعة متن‌های اندیشة سیاسی دانشگاه کیمبریج منتشر شده بود، و البته ترجمه‌های دقیق‌تر دیگری که در زبان انگلیسی وجود دارد، از زمان دومین چاپ نخستین ویراست ترجمة فارسی می‌توانست در اختیار مترجم قرار گیرد، و نیازی به گفتن نیست که گام نخست در پژوهش آشنایی با منابع اصلی است.

ماکیاوللی اصطلاح uno stato di pochi یا حکومت الیگارشی را در دو مورد در همین فصل پنجم به کار برده است. حکومت الیگارشی، مانند اریستوکراسی، نوعی از حکومت گروه اندک و به تعبیر ارسطو در رسالة سیاست صورت منحرف آن است. پیش‌تر، در بحث از ترجمة اصطلاح grandi ایتالیایی، گفته‌ام که ماکیاوللی به عمد اصطلاح اریستوکراسی یا اشرافیت را استعمال نکرده است و نمی‌توان با داعیة فارسی‌نویسی آن را به «سالاران» ترجمه کرد. پیش از آن‌که به این بحث برگردم، باید این نکته را بیفزایم که از آنجا که بیشتر مترجمان فارسی نظام مفاهیم را جدّی نمی‌گیرند، به هر مناسبتی واژگان خود را تغییر می‌دهند و اگر خواننده‌ای به متن اصلی یا ترجمه‌ای از آن دسترسی نداشته باشد، در مواردی نمی‌تواند منطق اندیشه را دنبال کند و ظرایف بسیاری از او فوت می‌شود. در فصل نوزدهم، ماکیاوللی، بار دیگر، به رویارویی بزرگان و مردم در مناسبات قدرت بازمی‌گردد و بویژه به جایگاه آن دو در نظام سلطنتی فرانسه اشاره می‌کند. در ترجمة آشوری آمده است: «آن کس که این پادشاهی را بنا نهاد، از بلندپروازی و بی‌پروایی والاتباران آگاه بود و بر آن شد که لقمه‌ای در دهانِ ایشان گذارد و دهانِشان را ببندد. از سوی دیگر، به بیزاریِ مردم از والاتباران، که از سرِ ترس است، آگاه بود…» در دنبالة همین فقره، در‌‌ همان بند، چهار بار دیگر نیز «والاتباران» تکرار شده است. در آغاز عبارتی که از ترجمة آشوری نقل کردم، مترجم فارسی مرتکب یک اشتباه بزرگ شده است: ماکیاوللی از potenti سخن می‌گوید، یعنی گروهی از افراد متنفذ و قدرتمند، که البته به ضرورت «والاتبار» نیستند. وانگهی، ماکیاوللی نمی‌گوید که باید «لقمه‌ای در دهان و…»، که تعبیری سخت عامیانه است و جدّی نیست. بدیهی است که ماکیاوللی، چنان‌که خود او به تکرار بویژه در گفتار‌ها گفته است، اهل «تدابیر نیم‌بند» و به اصطلاح «نان قرض دادن» نبود، بلکه او می‌گوید بنیادگذار نظام حکومتی فرانسه بر آن بود که ضروری است تا عنانی بر دهان این قدرتمندان گذاشته شود تا آنان را اصلاح کند. در دنبالة همین عبارت، ماکیاوللی «قدرتمندان» را‌‌ رها می‌کند و به رویارویی «بزرگان و مردم» باز می‌گردد و جز به grandi یا «بزرگان» اشاره‌ای نمی‌کند، اصطلاحی که آشوری پیش‌تر «سالاران» ترجمه کرده بود و در این فصل «والاتباران» ترجمه می‌کند. در واپسین جملة همین بند، مترجم می‌نویسد: «دیگربار، سخن را با این نکته به پایان می‌برم که شهریار می‌باید والاتباران را ارج گذارد، امّا جانبِ مردم را نیز نگاه دارد.» ترجمة این فقره با آن‌چه از عبارتی که پیش‌تر نقل کردم مبنی بر این‌که باید لقمه‌ای در دهان «والاتباران» گذاشت، سازگار است، به این معنا که اگر «والاتباران» نخست‌‌ همان «والاتباران» دوم می‌بودند، هر دو ترجمه می‌توانست درست باشد، اما اگر موضوع عبارت نخست را «دهنه‌ای بر دهان قدرتمندان» ترجمه کنیم، و نه «لقمه‌ای بر دهان والاتباران»، این ارج گذاشتن به کسانی که عنانی بر دهان آنان گذاشته شده است، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

این فصل ناظر بر دیدگاه جمهوری‌خواهانة ماکیاوللی و یکی مهم‌ترین فصل‌های شهریار است. او، در ادامة بحث در این‌که در هر دولت‌ـ شهر و کشوری «دو طبع مخالف» وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را از میان برداشت و شهریار باید بتواند با راضی نگاه داشتن مردم آنان را به خود جلب کند و با نرنجاندن بزرگان قدرت آنان را نیز مهار کند ــ زیرا مردم را می‌توان خرسند کرد، اما بزرگان را که بلندپرواز و بی‌پروایند، تنها می‌توان نرنجاند ــ تا اعتدالی میان آن‌ها برقرار شود، بار دیگر، به این بحث بازمی‌گردد و، با ذکر مورد ترتیبات نظام سلطنتی فرانسه، تجدید مطلعی می‌کند. کسی که «این نظام سلطنتی را سامان داد»، یعنی آن‌که نهادهای آن را سامان داد (che ordino quellò regno) که یکی از آن نهاد‌ها همانا «قدرت» (autorità) مجلس فرانسه است، از آن‌جا که می‌دانست که مهار قدرت بزرگان و بلندپروازی‌های آنان، و نیز رعایت جانب مردم، امری آسان نیست، «داور سومی» برقرار کرد تا پای پادشاه در میان نباشد و او بتواند ــ ترجمة آشوری ــ «هم عنانِ والاتباران را نگاه دارد و هم جانب مردم را». این واژة «عنان»، که گویا به قرینة «دهنه‌ای» آورده شده است که پیش‌تر حذف شده بود، معادلی در متن ندارد، اما ماکیاوللی می‌گوید که آن داور سوم باید بتواند، برای نگاه‌داشت اعتدال میان مردم و بزرگان، «اینان را ضرب کند (battessi e grandi) و موجبات خرسندی مردم را فراهم آورد.» از این ملاحظات اجمالی می‌توان دریافت که ماکیاوللی، به عنوان نظریه‌پرداز جمهوری‌خواهی، به خلاف نویسندگان سیاستنامه‌ها، که به پادشاه توصیه می‌کردند در همه حالی جانب بزرگان را نگاه دارد، و با مردم به عدالت رفتار کند، به شهریار توصیه نمی‌کند که «لقمه‌ای در دهان بزرگان بگذارد»، زیرا او می‌دانست که امتیاز دادن موجب نمی‌شود که بزرگان از بلندپروازی‌ها و جاه‌طلبی‌های خود دست بردارند، بلکه، برعکس، «این نان قرض دادن»، در صورت «لقمه‌ای در دهان آنان گذاشتن»، بر آتش جاه‌طلبی‌ها خواهد دمید. از این‌رو، ماکیاوللی بر آن است که شهریار باید با بستن دهنه‌ای آنان را اصلاح کند و حتیû «آنان را ضرب» کند. ترجمة متن‌های مهم اندیشه بدون فهم نظام فکری نویسندة آن امکان‌پذیر نیست و ایرادهایی که در بیشتر ترجمه‌های فارسی وجود دارد، ناشی از اشکالی در فهم زبانی یا اختلاف سلیقه میان مترجم و منتقد نیست، که با «سراسر باز نگریستن» در متنی که فهمیده نشده، و با «از نو نگریستن سراسر آن… واژه به واژه» بتوان مشکل را حل کرد، بلکه باید متن را فهمید و در آن به عنوان یک کلّ منسجم نگریست.

بدیهی است که حتیû اگر آشوری معنای واژة «دهنه» را که در ترجمه‌های انگلیسی به عنوان معادل ایتالیایی آمده، نمی‌دانست، با نگاهی به ابتدایی‌ترین فرهنگ لغت، می‌توانست معنای آن لغت را پیدا کند، اما این‌که به دانستة خود، یا فرهنگ لغت مبنی بر این‌که باید دهنه‌ای بر بزرگان گذاشت، اعتماد نکرده، این است که او با دریافتی از منطق سیاستنامه‌نویسی، که منطق ادب فارسی نیز هست، رساله‌ای را در ترجمه گرفته که با گسستی از سیاستنامه‌نویسی «انقلابی» در اندیشة سیاسی ایجاد کرده است. او می‌بایست به سخن ماکیاوللی اعتماد می‌کرد که به تکرار، و در مناسبت‌های مهم، گفته است که او در راهی گام گذاشته است و نظری متفاوت از نویسندگان پیش از خود داشته است. ماکیاوللی، در ادامة آن‌چه از فصل نوزدهم دربارة نظام سلطنتی بسامان فرانسه گفته است، در مخالفت با اندرزهای اخلاقی سیاستنامه‌نویسان، با تأکید بر ضرورت توجه به مردم و مهار قدرت بزرگان، پرتوی نیز بر دیدگاه مخالف با سیاستنامه‌نویسی می‌افکند و در توضیح سبب این‌که پیوسته نمی‌توان خوب بود و، در سیاست، سرنگبین می‌تواند بر صفرا بیفزاید، می‌نویسد: «می‌توان گفت که کردارِ خوب‌‌ همان اندازه بیزاری‌انگیز تواند بود که کردار بد؛ و بنابراین… شهریاری که خواهانِ پاییدنِ دولتِ خویش است، چه بسا ناگزیز باشد که خوب‌کردار نباشد.»

بی‌دقتی‌هایی از این دست در ترجمه‌های فارسی شهریار اندک نیست. کافی است که با فراغت از خواندن سطحی متن اندکی در مباحث آن دقیق شویم، زیرا ترجمه‌ها، بویژه ترجمه‌های ادبی که به نثری شیوا نوشته شده‌اند، هم‌چون خانه‌ای از پای‌بست ویران‌اند که مترجم در بند نقش ایوان بوده، که اتلاف وقت برای یافتن بهترین شیوة نوشتن همزه و کسره به جای مراجعه به تفسیر‌ها و فرهنگ‌ها برای فهم معنای دقیق عبارت متن نمونه‌ای از این وقت‌کشی‌هاست. در فصل بیست و پنجم از رسالة شهریار، ماکیاوللی این بحث را مطرح می‌کند که «در کارهای بشری بخت تا کجا دست اندر کار است»، و آن را با «رودهای خروشان» مقایسه می‌کند که چون «طغیان کنند» ــ «چون سر برکشد»، در ترجمة آشوری ــ بر دشت‌ها جاری می‌شوند، درخت‌ها و بنا‌ها را می‌افکنند و چون رودهای خروشان در زمان طغیان چنین‌اند (E benché sieno così fatti)، این طور نیست که… آشوری، که رود‌ها را به رود ترجمه کرده، در ترجمة جزءِ اخیر، می‌نویسد: «با این همه، اگر چه طبع‌اش چنین است، امّا…» بدیهی است که کاربرد واژة «طبع‌اش» می‌توانست ایرادی نداشته باشد، اما اندکی پائین‌تر، ماکیاوللی از شهریاری سخن به میان می‌آورد که کارهای خود را به امان بخت‌‌ رها نمی‌کند، بلکه شیوه‌ای را در پیش می‌گیرد که با «مزاج زمانه» یا (la qualità de» tempi) سازگار باشد. آشوری در این مورد نیز بار دیگر واژة «طبع» را در ترکیب «طبع زمانه» می‌آورد، اما، اندکی پائین‌تر، که ماکیاوللی، بار دیگر تعبیر la qualità de» tempi را که از مباحث مهم اندیشة سیاسی اوست، تکرار می‌کند، مترجم فارسی آن را به «طبع زمانه» ترجمه و چند سطر پائین‌تر نیز‌‌ همان را تکرار می‌کند، اما در ادامة همین عبارت از «مزاج روزگار» سخن به میان می‌آورد که می‌نویسد: «چه بسا مزاج روزگار با روش کسی که…» این عبارت در متن جمله‌ای شرطی است که مترجم آن را با آوردن «چه بسا» برگردانده ــ و من در بخش دیگری خواهم گفت که این «چه بسا» به معناهای متفاوت و متضاد به کار رفته و در مواردی نیز یکسره هیچ معنایی ندارد ــ و «مزاج» را بر «روزگار»، که‌‌ همان «زمانه» است، افزوده است. در پایان، همین فصل نیز آن‌جا که ماکیاوللی می‌گوید که «پس، من نتیجه می‌گیرم که چون بخت موجب می‌شود که زمانه دگرگون شود…»، مترجم فارسی به آوردن «پس، نتیجه می‌گیریم که بخت گردان است که…» بسنده می‌کند. او، در آغاز همین عبارت، به دلیلی که بر من معلوم نیست، فاعل جمله را جمع می‌بندد، اما در ادامه از زبان‌‌ همان فاعل جمع می‌نویسد: «… من همانا بر آن‌ام که…» در عبارتی از فصل هیجدهم، واژة «مزاج» بار دیگر در ترکیب «مزاج جهان» نیز تکرار شده است که هیچ ربطی به موارد پیشین ندارد. در این عبارت، ماکیاوللی نوشته بود کسی که بخواهد مردم را فریب دهد، پیوسته، کسانی را پیدا خواهد کرد که آمادة فریب خوردن هستند. او به مورد پاپ الکساندر ششم اشاره می‌کند که در یافتن فریب‌خوردگان کامیاب بود، زیرا «این وجه از امور عالم (questa parte del mondo) را خوب می‌شناخت» که در ‌ترجمة فارسی آشوری چنین است: «… زیرا مزاجِ جهان را از این جهت نیک می‌شناخت».

این اشاره را نیز باید افزود که واژة «طبع» در جای دیگری به معنای «سرشت آدمی» نیز استعمال شده است. در فصل ششم، آن‌جا که ماکیاوللی از ضرورت مسلح بودن پیامبران برای پیروز شدن سخن می‌گوید، در ترجمة فارسی آمده است که «از اینروست که پیامبرانِ سلحشور همگی پیروز بوده‌اند و پیامبرانِ بی‌سلاح ناکام مانده‌اند». عبارتی که به دنبال همین مطلب آمده، چنین ترجمه شده است: «افزون بر آنچه گفتیم، باید دانست که طبعِ مردم همواره به یک رنگ نمی‌ماند. آنان را آسان به سویی می‌توان کشید اما نگاهداشتِشان در آن جهت دشوار است. از اینرو، می‌باید چنان کرد که هرگاه پایه‌یِ ایمانِشان سستی گیرد به زور ایمان آورند.» واژة «سلحشور» در ترجمة armati و «بی‌سلاح» نیز در ترجمة disarmati آمده که صورت‌های دیگری از‌‌ همان arme است که پیش‌تر اشاره‌ای به اهمیت آن آورده‌ام. اگرچه «سلحشور» در معنای «سلاح به هم رسانیدن و تحصیل کردن اسباب جنگ» نیز آمده است، اما در این مورد به قرینة تأکید ماکیاوللی بر «سلاح»، «بی‌سلاح» بهتر بود «باسلاح» یا «مسلح» ترجمه می‌شد. با این همه، اگر همین مترجم در استعمال «سلحشور» پیگیر می‌بود، می‌توانست برای خواننده اشکالی ایجاد نکند، اما‌‌ همان واژة armati ایتالیایی، در فصل چهاردهم، «مردِ سلاحدار» و در فصل بیستم نیز «بی‌سلاح و سپاه» ترجمه شده است. وانگهی، واژة arme «جنگ‌افزار»، «سلاح» و نیز «سازـ وـ برگ» ترجمه شده، که اگر در جای دیگری همین ترکیب به عنوان معادلی برای واژه‌ای که هیچ ربطی با «سلاح» ندارد، آورده نشده بود، می‌توانست درست باشد، اما شگفت این‌که مترجم‌‌ همان «سازـ وـ برگ» را به عنوان معادلی برای ordinata virtù آورده که در تقابل با نیروی «بخت» به معنای هنر مردانگی سامان یافته است تا شهریار بتواند با تکیه بر آن در برابر بخت پایداری کند. در عبارتی که نقل کردم، «طبع مردم» معادلی برای la natura delli populi است، اما چنان‌که پیش‌تر نیز گفته‌ام، همین «طبع» در معناهای دیگری نیز آمده است و، اگرچه در این مورد نادرست نیست، اما بویژه با توجه به استعمال آن در معنای دقیق طبِّ قدیم، که توضیح داده‌ام و مترجم متوجه اهمیت آن نشده است، خالی از مسامحه نیست، زیرا ماکیاوللی این‌جا از «سرشت دگرگون شوندة مردم» سخن می‌گوید. افزودن بر این، ماکیاوللی نمی‌گوید که مردم را می‌توان به سویی کشید، بلکه می‌گوید که «قانع کردن مردم برای این‌که به امری باور کنند، آسان است، اما باید چنان سامانی ایجاد کرد ــ یعنی چنان نظامی در کشور برقرار کرد یا essere ordinato in modo che که قرینة‌‌ همان اصطلاح ordinata virtù است و نه «چنان کرد که» که در ترجمه آمده و هیچ معنایی ندارد ــ که اگر باور آنان سستی گیرد به زور باور کنند.» چنان‌که ملاحظه می‌شود، این‌جا نیز تعارض میان «به آسانی قانع کردن» یا è facile a persuadere و کاربرد قهر یا per forza برجسته شده که در هر دو مورد مفاهیم دقیق اندیشة سیاسی هستند، در حالی‌که «به سویی کشیدن» بیشتر برازندة چراندن رمه است.

دنبالة همین عبارت نیز با توجه به آن‌چه گفتم، دارای اهمیت است. ماکیاوللی می‌نویسد که اگر موسیû، کورش، تسئوس و رمولوس مسلح نمی‌بودند، چگونه می‌توانستند مردم را به احترام به «نظام‌های خود» (le loro constituzione) وادار کنند؟ چنان‌که در زمان ما ــ یعنی ne» nostri tempi ــ بر برادر جیرولامو ساوُنارولا آمد، که، آن‌گاه که عامة مردم باور خود را نسبت به او از دست دادند، با نهادهای جدیدی (ne sua ordini nuovi) که ایجاد کرده بود، نابود شد، زیرا او نتوانسته بود «چنان شیوه‌ای برقرار کند» (e lui non aveva modo) که… این جزء در ترجمة فارسی چنین است: «… اگر سلحشور نمی‌بودند کی می‌توانستند دیرزمانی نهادهایِ خود (le loro constituzione) را محترم بدارند، چنان‌که در روزگارِ خود سرنوشتِ برادر… را دیدیم که… او و نهادهایِ تازه‌اش (ne sua ordini nuovi) چه‌گونه سرنگون شدند؛ و او نه وسیله‌ای (e lui non aveva modo) برایِ پابرجا نگاه داشتنِ باورندگانِ خویش داشت نه راهی برایِ باوراندنِ خویش به ناباوران.» در این عبارت، ماکیاوللی سه اصطلاح مهم اندیشة سیاسی خود را ــ که عبارت‌اند از ordini، constituzione و modi ــ به دنبال هم آورده و مترجم فارسی نیز مانند بسیاری از موارد به تمایز میان مضمون آن‌ها توجهی نشان نداده است.