نظاميان محصور
بعد از عبور از شهر يكسر بهقلعة «سلاسل» رفتيم، كه نظاميان در آنجا بودند. دكتر سلطان سيداحمدخان پيش آمد و قضية محاصرة خود و اين سيصد نفر را با بياني مؤثر شرح داد، و راپرت ذيل را كه خلاصه وقايع است بهرئيس كابينه سپرد. عين آن را كه جنبة تاريخي دارد در اينجا درج ميكنيم:
راپرت
«در تاريخ 23 سنبله سنة ماضيه در تحت رياست سرهنگ باقرخان مويان عدهاي قريب بهسيصد نفر، حسبالامر حركت نموده و در تاريخ 18 ميزان وارد شوشتر، حاكمنشين و مركز خوزستان شديم.
سرهنگ باقرخان و ساير صاحبنمصبان و افراد كاملاً شروع بهانجام وظايف مرجوعه نموده و همه نوع احترامات و شوؤنات نظامي و سياست دولت را در آن نقطه حفظ نموده، پس از هشت ماه سرهنگ سابق قشوني رضاقلي خان، با درجة ياوري از قسمت غرب بهرياست امنية خوزستان منصوب و وارد گرديد. از همان بدو ورود بر عكس رويه سرهنگ باقرخان، با كلية طرفداران شيخ خزعل در دزفول بهاسم «سياست امروزة دولت»، بناي دوستي و رفت و آمد را گذارده، و پس از جزئي توقف بهتوسط قطبالسادات دزفولي نمايندة خزعل در دزفول، بهشيخ معرفي شد، و از آن بهبعد باخزعل هم بناي دوستي و رفت و آمد را گذاشت.
خزعل هم نظر بهعمليات سرهنگ باقرخان كه كليتاٌ برخلاف آمال مشاراليه بود (مثلا ًخلع سلاح آدمهاي او و تبعيدشان از شوشتر)، شكايت از سرهنگ باقرخان، بهرضاقليخان نمود و از او تقاضاي دفع ضديت و همراهي سرهنگ باقرخان با خود را كرد. سرهنگ رضاقليخان در بدو ورود كاملاً با سرهنگ باقرخان طرح دوستي انداخته و با هم مكاتبات دوستانه داشتند. پس از آنكه رضاقليخان، پيغام خزعل و مقاصد دوستي خود را بهسرهنگ باقرخان ميگويد، مشاراليه جواباً اشعار ميدارد كه من در حدود وظايف اداري و شرافت مقام و شغل با خزعل ضديتي ندارم، و چون ديده و ميبينم كه مشاراليه برخلاف مقاصد دولت رفتار مينمايد، تا بتوانم جلوگيري نموده و راپرت ميدهم. از آن بهبعد ميان سرهنگهاي مذكور نقاري دست داده، و سرهنگ رضاقليخان از همان تاريخ بناي بدرفتاري با سرهنگ باقرخان گذارده، از جمله تمام قضاياي خوزستان را كه بهترتيب آيين خدمت نظامي بهاميرلشكر غرب راپرت ميداد و امير لشكر غرب هم رجوع بهرضاقليخان ميكرد، او كاملاً برخلاف راپرت ميداد و ضمناً مراتب امر و عمليات سرهنگ باقرخان را بهشيخ خزعل اطلاع ميداد. بالاخره در نتيجة تلگرافي كه دولت در خصوص ضبط اراضي كارون، توسط ادارة ماليه، بهخزعل مخابره نمود، رضاقليخان مجدداً اين پيشامد را در نزد خزعل از وجود سرهنگ باقرخان ناشي دانست، و خزعل را وادار نمودكه بهدولت بگويد كه من با عمليات دولت بهيچوجه مخالف نيستم، فقط با شخص سرهنگ باقرخان طرفيت و مخالفت دارم.
در همين موقع ثقهٌ الملك، حكومت خوزستان، بههمراهي ارفعالممالك نايبالحكومه كه هر دو از طرفداران وثوقالدوله و كاملاً مخالف و بر ضد كابينة حضرتاشرف سردارسپه بودند، بهاهواز وارد شدند. ثقهٌ الملك پس از اخذ دوهزار ليره و معاون او هزار ليره، كاملاً بر ضد سرهنگ باقرخان قيام نموده و درحقيقت اساس خيانت و تمرد خزعل در مقابل اوامر دولت و مخالفت رضاقليخان، نتيجة ورود و تحريك اين دو نفر بود. در هر صورت سرهنگ باقرخان عزل، و سرهنگ رضاقليخان بهرياست قوا منصوب، و روز بيستم برج سنبله بهشوشتر وارد و پس از بازديد قشون چنين اظهارداشت:
«نظر بهاينكه سرهنگ باقرخان نتوانست حفظ سياست دولت را در اين قسمت بنمايد به مركز احضار و من بهرياست شما منصوب گرديدم.»
بعد بلاواسطه بهطرف اهواز حركت و هنوز مراجعت ننموده، در آنجا با خزعلمشغول بعضي اقدامات شد. عمليات سرهنگ رضاقليخان رفته رفته كاملاً مشهود گرديدكه علناً بر ضد سياست دولت بوده و ميباشد. بدين واسطه عموماً رأي داديم كه برخلاف احكام مشاراليه رفتار نموده و علناً علم مخالفت برافرازيم. اين بود كه قرار شد در تحت رياست سلطان حسين آقاخان عظيمي شروع بهتصرف كلية شوشتر نموده، و طرفداران خزعل را نيز كه در آنجا ضد دولت تبليغ مينمودند، دستگير نماييم. طرفداران خزعل از شوشتر فرار نموده و بهاهواز رفته نزد رضاقليخان شكايت نمودند. مشاراليه هم فوري سلطانحسين آقا را بهاهواز احضار نموده كه پس از چند روز مراجعت كرد. در مراجعت اظهار داشت كه رضاقليخان مداركي بهمن ارائه داد كه معلوم است عمليات مشاراليه، بدون اجازه و اطلاع دولت نيست و حكم نمود كه شوشتر و مواقع متصرفه را تخليه نماييم. بعد از چند روز ديگر، يعني در روز 8 ميزان، مجدداً سلطانحسين آقا را احضار ولي اين دفعه مراجعتش نداد.
در تاريخ 9 ميزان عموم صاحبمنصبان را در تلگرافخانه احضار و سؤال نمود، كه آيا اين اقدامات و تصرف شوشتر بدون اجازة من بهچه علت بوده، در صورتيكه مسؤول قضاياي اخير خوزستان من هستم. از طرف عموم صاحبمنصبان توسط دكترسلطان سيداحمدخان ابراز گرديد كه مقصود ما فقط حفظ شرافت نظام و حفظ درجه و مقام خود است. مشاراليه اظهار داشت كه مسؤول حفظ شوؤنات و اسلحه و جان و مال شما و حتي حفظ مقام سلطنت و مملكت ايران، من هستم. در همين تاريخ طرفداران خزعل از اهواز بهشوشتر مراجعت نموده و عدهاي تفنگچي، قريب سيصد الي چهارصدنفر، بهشوشتر وارد، و جمعي از اهالي هم بهكمك آنها مسلّح شده شوشتر و نظاميان را محاصره نموده، يعني نظامي را از خروج از دروازه شهر ممانعت مينمودند، و علناً اظهار ميداشتند كه يا بايستي اسلحه خود را تسليم نموده و خزعل را بشناسيد، يا آنكه داخل جنگ شويد. اوايل وقوع اين قضايا، غالب اهالي شوشتر طرفدار دولت و نظاميان بودند، ولي پس از مدتي كه ديدند دولت توجهي ننمود و گويا قواي خوزستان را فراموش كرده بود، مردم هم از طرف دولت مأيوس شدند و دسته دسته بعضي از ترس خزعل و بعضي براي تملّق و جمعي هم بهطمع ليرههاي خزعل بناي بدرفتاري را نسبت بهنظاميان گذاشتند. چنانچه در فوق اشاره شد، جمعي از اهالي بهكمك خزعليان، مسلّح شده و مخالف نظاميان بودند. اما با آنكه نظاميان در قلعة «سلاسل» سخت محصور و قادر بهبيرون آمدن نبودند، غير از جملة «زنده باد نجات دهندة ملت و پدر قشون و محيي مملكت ايران»، كلمهاي از نظاميان شنيده نشده است. خلاصه از آن تاريخ تا 10 قوس كه درست سه ماه ميشود اين عده نظامي فداكار در اين قلعه خود را حفظ كرده و شرافت نظامي را از دستبرد خائنان مصون داشتهاند. تمام اطراف محاصره بود. هيچوقت تلگراف يا مكتوبي نميرسيد. هر كاغذي كه مهر سانسور رضاقليخان را نداشت، اگر چه از خود خزعل بود، باز و تفتيش ميشد. اهالي شهر نيز كه رفته رفته ما را فراموش شده و بيچاره ميديدند، دست بهشرارت برآورده بودند. وجه هم بهيچوجه در ميان نظاميان پيدا نميشد. قريب پنج ماه بود كه ديناري نگذاشته بودند بهما برسد. معذلك افراد نظاميان ثابت قدم مانده و فريب تطميع و تهديد فرستادگان شيخ را نخوردند. گاهي قاصدي را با هزار زحمت يافته و به«بهبهان» يا ميان «چهارلنگ» ميفرستاديم كه شايد خبر ما را بهمركز برسانند و از حال ما اطلاع بدهند. اما اگر آن اخبار هم بهمراكز مهمه رسيده باشد، ما از جواب و تصميم مربوط بهآن اطلاعي نميتوانستيم حاصل كنيم. واقعاً در اين قلعه و به آن وضع محاصره سه ماهه، اين افراد معدود در ميان آتش و دشمن، ثبات قدمي بهخرج دادند، كه فقط از ايرانيان قديم و روميان، معهود و مسموع است. چون بعد از مدتي سلطانحسين آقا مراجعت نكرد، از حال او بهوسايلي استفسار كرديم، معلوم شد مشاراليه را هم در اهواز توقيف كرده و تحتالحفظ بهمحبس فيليه (در محمّره) بردهاند و رضاقليخان شب و روز در صدد است كه راهي بهقلعه «سلاسل» يافته و ما را تسليم خزعل نمايد، يا افراد را بتدريج بفريبد و از ما جدا كند. فقط پشتگرمي ما بهاين حصار منيع بود كه فيالحقيقه لايق تعمير و توجه كامل است. و هر وقت فكر ميكرديم كه اين قلعه را چه مردمان با همت و پهلواني ساختهاند و ما از نسل آنها و حافظ نام آنها هستيم خون در بدن همگي بهجوش ميآمد. هر روز در مواقع مختلفه براي افراد نطق ميكرديم و آنها را بهصبر و ثبات تشويق و ترغيب مينموديم. طرفداران خزعل روز بهروز از جنگ «زيدون» اخبار موحش ميدادند و ما را محزون ميكردند. تا اينكه در روز 10 قوس عدهاي از دزفول وارد شدند، و بعد از آنكه آنها را با اشرار و محاصرين در زد و خورد ديديم هورا كشيده نام مبارك را بر زبان رانديم، و از قلعه خارج شده از عقب سر بر آنها تاختيم و شهر را كاملاً تصرف كرديم. سرمنشاءهاي فساد را بعضي مقتول و بعضي دستگير نموديم. جمعي هم متواري شدند. از جمله كاظم داود و اتباعش كه از اشرار معروف بودند، هنوز دستگير هستند و اهالي از اين فتح نظاميان و مغلوبيت اشرار شادماني و تشكر كردند و بر دولت و اقبال حضرت اشرف دامت عظمته دعاگو شدند.»
هر چند كيفيت اين محاصره و مقاومت پهلوانانه را بهاجمال شنيده بودم، ليكن اصغاي آن از زبان شخصي كه خود شاهد تمام وقايع بلكه عامل عمدة اين قضيه بود، هيجان و تأثيري فوقالعاده در من ايجاد كرد. گويي خودم در تمام اين مصائب با آن عده شريك بودهام. پس دكتر را نوازش كردم و از اين ابراز وطنپرستي و مردانگي تمجيد گفتم و بهطريق ذيل نظاميان را مخاطب ساختم:
سربازان فداكار،
من و ايرانيت، از شما خوشنود هستيم. شما مقدمهٌ الجيش قواي ايران بوديد در مركز اشرار. شما نمونة قدرت ايران بوديد در ميان دسايس و تجهيزات دشمن. سه ماه تمام بيآذوقه، بي مونيسيون و بي مخارج، با اشرار مقاومت كرديد. قلعة «سلاسل»، بعد از زمان ساسانيان، چنين سكنه و مستحفظين باشرافتي در خود نديده بود. هزاروپانصد سال بر او گذشت و در و ديوارش از انعكاس فريادهاي وطنپرستانه بهاهتزاز نيامد. پانزده قرن از عمر او سپري شد و يك عده سپاه جدي و جنگجوي وطنپرست را در آغوش نكشيد. ديوارهاي اين حصار پرافتخار سالها بود كه بيرق جنگي ايران را بر فراز خود نميديد. شما در مقابل، عليرغم تمام قواي خصم، اين بيرق را سه ماه تمام بر پاي نگاهداشتيد. در مدتي كه از خيانت تباهكاران، صفحه خوزستان براي سوختن شما و سوختن ايرانيت كانون فروزاني شده بود، شما در اين قلعه، ميخي در چشم دشمن بوديد. شما فهمانديدكه هنوز جوانان ايران در عروق خود، خون همراهان شاپور و سپاهيان بهرام و قشون نادرشاه را ذخيره دارند. شما بهخزعليان خيانتكار، مبرهن كرديد كه ايراني شرافت و استقلال و قدرت مملكت خود را بهپول و نعمت سهل است، بر جان خود هم ترجيح ميدهد. شما مرا بيش از پيش اميدوار كرديد كه زحمات چند سالهام بههدر نرفته و چنانكه مفسدين ميگويند، در زمين شوره تخم سنبل نكاشتهام.
شما قشون ايران را بهتر از هر لشكر عظيمي معرفي كرديد. شما پشت دشمن را بهلرزه درآورديد. اگر شجاعت، نخستين صفت سرباز است، ثبات و پايداري دومين صفت او محسوب ميشود. اكنون مژده ميدهم كه برادران شما نيز در جبهة سلطانآباد و رامهرمز بر بقية اشرار غلبه كردند و امير مجاهد و همراهانش را بهزمين فرو بردند. امروز خوزستان كه زندان شما محسوب ميشد، تفرجگاه قشون جوان است. مخصوصاً شما را بهاهواز احضار ميكنم كه مركز خصم خود را بي سپر نظاميان ببينيد و به جبران سختيهاي صدروزه از لذت فتح برخوردار شويد.
پس از آن بهتماشاي اين قلعه منيع و محبوب كه از عهد افتخار ايران حكايت ميكند، و جان و شرافت نظاميان پهلوان ما را حفظ كرده است، پرداختم. عصر امر دادم ابلاغيه ذيل را براي آگاهي اهل شوشتر تهيه نمايند و چون چاپ نيست، چند نسخة خطي تدارك كنند.
ابلاغيه
عموم اهالي خوزستان، از وضيع و شريف و عشاير، و مخصوصاً ساكنين شوشتر، بايد بدانند كه مقصود من از عزيمت از تهران بهدورترين ايالات اين مملكت براي تصفية امور جارية اين حدود و رفع قضاياي وارده بر آن نبوده و نيست، زيرا اين موضوع اهميت آن را نداشت كه من بهشخصه عزيمت اين صفحه كرده، و كافي بود كه يكي از صاحبمنصبان را مأمور تصفية قضاياي اين خطه نموده و حل معضلات را بهسرنيزة نظاميان فداكار حوالت نمايم، بلكه يگانه منظور من از تحمل زحمات و متاعب و طي اين مسافت بعيد، فقط براي آن است كه شخصاً بهدادخواهي هموطنان خود و آن رعاياي بيچاره كه هر روز در معرض تجاوزات بيموضوع واقع ميگردند، قيام نموده باشم. در اين موقع كه لطف پروردگار و توجّهات ائمه اطهار سلامالله عليهم اجمعين زمام مقدرات اين كشور را بهدست من سپرده است، ناچارم كه بهنام مسوؤليّت مملكتي و مسوؤليّت وجداني، هرگونه زحمت و مشقّت را برخود هموار كرده و شخصاً بهاطراف و اكناف مملكت توجه نموده، مظلومين و ملهوفين را نوازش كرده، داد قلوب آنها را از دست ستمكاران بستانم.
همين اراده و همين عقيده است كه اكنون مرا بهجانب خوزستان رهبري كرده، و در تحت همين منظور و مطلوب است كه بهكلية اهالي اجازه ميدهم كه هرگونه مطلب و شكايتي دارند بهمن مراجعه كرده، و ايفاي حقوق از دست رفتة خود را مطالبه نمايند. اگرچه درشوشتر جماعتي گرد آمده بودند كه شرارت و فضولي را بر آسايش خلق ترجيح داده و بهيك طريق بيرويه قدمهاي شرارتآميزي برداشتند، و حق آن بود كه بهنام حفظ مصالح جماعت تمام آنها را محو و نابود و نصيب چوبه دار نمايم، معهذا چون اين شرارتها را فرع عدم شعور مرتكبين آن دانسته و در اين موقعي كه همه، اوضاع كنوني را با ترتيبات سابق مقايسه كرده و فهميدند كه دولت از كمترين خطايي صرفنظر نخواهد كرد و براي مجازات متجاوزين تا آخرين حدود مملكت تصميم خواهد گرفت، و در اين موقعي كه همه فهميدند اوضاع سابق واژگونه شده و امروز، روز اطاعت و انقياد است، من هم با توجهي كه دولت هميشه نسبت بهرعايا و اهالي مبذول داشته، بهاهالي شهر عفو عمومي ميدهم و مايلم كه بدون خوف و خشيّت در آرامگاه خود زيست نمايند. ولي در ضمن بدانند كه اين حس رأفت و عطوفت و عفو و اغماض براي گذشته است و تصور نكنندكه باز ميتوانند از عواطف دولت استفاده نمايند. صريحاً ميگويم كه از اين بهبعد هركس برخلاف مصالح مملكتي قدمي بردارد، با شديدترين اقسام، مجازات خواهد شد و از احدي صرفنظر نخواهم نمود. چون روزگار شرارت و تجاوز و جسارت سپري شده، مردم بايد آزادانه بهكار زراعت و فلاحت خود پرداخته و در صدد ترقّي تجارت و صنايع باشند، كه هم خود بهفيض دسترنج خود رسيده و هم مملكت آباد و از وجود آنها استفاده نمايد.
اينك براي حفظ همين ترقّي و تعالي و آسايش خيال مردم است كه سوق مقداري قواي نظامي را بهپشتيباني اهالي امر ميدهم، و همانطور كه حفظ حدود اهالي بهآنها توصيه شده و ميشود، عموم اهالي نيز بايد وجود آنها را مغتنم دانسته و بدانند كه قشون براي حفظ رعيت و آباداني مملكت و آسايش اهالي است. بهپشتيباني قشون تمام مردم ميتوانند بهفراغت خاطر بهمصالح امور خود بپردازند، و با كمال اطمينان و امنيت در اماكن خويش بيارامند و نظر بهاينكه قشون ايران براي ايران و براي رفاه حال ايراني تأسيس يافته، بديهي است وسايل آسايش اهالي بهدست قشون فراهم خواهد گرديد، و مردم هم بايد در پرتو اين امنيت و عدالت، پيوسته نظر خود را بهمركز مملكت دوخته، اوامر دولت را مطيع و منقاد باشند. براي تكميل آسايش اهالي بههمة مردم آزادي و اختيار ميدهم، كه مطالب خود را مربوط بههر كس و هر نقطه باشد، مستقيماً بهخود من مراجعه نمايند، تا با وسايل لازمه موجبات ترفيه حال آنها، آن طوري كه مقتضي حقانيت است، تمهيد گردد.»
رئيسالوزرا و فرماندة كل قوا
از جمله تلگرافات متعددي كه در اين دو شب اقامت شوشتر واصل گرديد مشروحة ذيل است كه حكومت نظامي تهران مخابره نموده است.
معلوم ميشود وكلاي خائن از شنيدن خبر تسليم خزعل و تصفية كار خوزستان بههيجان آمده و خودنمايي و دستوپايي ميكنند. قصد دارند افكار مرا بهجانب مركز متوجه سازند كه كاملاً امر خوزستان تصفيه نيايد. اين است خلاصة مذاكرات جلسة سري در عصر 15قوس:
«داور نطقي كه پايه آن بر مخالفت بود ايراد كرد. از جمله گفت كه بايستي كلية عمليات خود را از صلح و جنگ در خوزستان بهتصويب مجلس برسانند. اشخاص ديگر از قبيل ميهن، سركشيكزاده، و غيره مخالفتهاي شديدي كردند. معلوم نيست خيال آنها چيست؟ ظاهراً جز مشوش كردن افكار حضرت اشرف منظوري ندارند. اين اقدامات هم دنبالة تحريك انگليسيها است.»
حكومت نظامي تهران