«

»

Print this نوشته

پاسخ‌هائی به اعتراضات یک هوادار رژیم

بخش ۳

            جنبش سبز ـ جنبش دگرگونی

 ‌‌

پاسخ‌هائی به اعتراضات یک هوادار رژیم

 ‌‌

آقای همایون در بخش سوم گفتگویمان بر بستر پرسشهائی از ایران در باره «جنبش سبز»، چند ابراز نظر دریافت کرده‌ایم ‌که از سوی فردی در موضع طرفداری از دولت احمدی‌نژاد و نقد این جنبش مطرح شده‌اند و ما نیز آنها را بدون تغییر با شما در میان می‌گذاریم:

 ‌

ــ به این حرکت (جنبش سبز) خیلی انتقاد وارد است. اولا شعار مطرح ترشان که «مرگ بر دیکتاتور» است یک حرف خیلی کلی است، مثل اینکه بگوییم «جنگ بد است.» کسی مخالفِ مخالفت با دیکتاتوری نیست. ولی دیکتاتور کیست؟ استبداد و دیکتاتوری و اقتدار با هم فرق دارند. رهبر مقتدر با رهبر مستبد و رهبر دیکتاتور فرق دارد. این حرکت با کدام یک از تعاریف و به چه کسی یا کسانی دیکتاتور می‌گوید؟ اگر دولت آقای احمدی‌نژاد دیکتاتور بود که مخالفان الآن در خیابان‌ها نبودند و این حرف‌ها اصلا مطرح نمی‌شد.

 ‌

داریوش همایون ــ در آغاز می‌باید ارزش کار نویسنده این پرسش‌های اعتراض‌آمیز را شناخت. ما در هر جا باشیم و هر موضعی بگیریم همه ایرانی هستیم و روزی خواهد آمد که گفتگو را بجای باتوم و کارد و زنجیر و گلوله و زندان بنشانیم.

این درست است که شعار کلی نمی‌باید داد. ولی توجه داشته باشیم که شعار مرگ بر دیکتاتور پس از اعلام شتابزده نتایج انتخابات ریاست جمهوری (تنها دو سه ساعت پس از «قرائت» نزدیک به چهل میلیون رای کاغذی) و بی‌توجهی محض به اعتراضات داده شد. شعاری بود در ارتباط با رویدادی که خود مقامات جمهوری اسلامی‌ همه مقدماتش را فراهم کرده و سازمان داده بودند ــ از تعیین و اعلام کاندیدا‌ها تا تشویق مردم به رای دادن و استقبال مردم از انتخابات که چند هفته منظره شهر‌های ایران را عوض کرد. در هر کشور دیگری چنان رفتاری با صندوق‌های رای به اعتراض عمومی ‌می‌انجامد.

اقتدار با دیکتاتوری و استبداد تفاوت دارد و حکومت در هر جا می‌باید اقتدار داشته باشد. ولی آن تفاوت را همیشه می‌باید رعایت کرد. من نمی‌دانم فرق مستبد و دیکتاتور چیست. پیش از اینکه ما با زبان‌های اروپائی آشنا شویم به دیکتاتوری، استبداد می‌گفتیم مثلا در جنبش مشروطه. اکنون اگر کسی با دیکتاتوری مخالف ولی با استبداد موافق باشد نظرش درست است؟ اشکال تنها در واژه‌هاست؟ ایشان می‌گویند اگر دولت احمدی‌نژاد دیکتاتور بود که مخالفان الآن در خیابان‌ها نبودند؟ اما مخالفان در چند هفته‌ای که از نوشته ایشان می‌گذرد الآن یا در زندان‌ها هستند، یا در بهشت زهرا و گور‌های بی‌نشانی که مردم هر روز یکیشان را پیدا می‌کنند، یا زیر شکنجه مرده‌اند (ده‌ها نام را می‌توان آورد از ندا و ترانه و سعیده و… و نمونه نزدیک‌ترشان به حکومت، محسن روح الامینی) یا در دادگاه دسته جمعی تلویزیونی با آن وضع اعتراف می‌کنند. مردم دیگر الله‌ اکبر هم نمی‌توانند بگویند. در نماز جمعه هم آنها را می‌زنند و زخمی ‌می‌کنند. آنها در خیابان‌ها نیستند چون خطر جانی دارد. آنچه نویسده محترم می‌گویند مال‌‌ همان چند روز بود که همه غافلگیر شده بودند. در این چند هفته با مردم رفتاری شده است که خود رهبر جمهوری اسلامی ‌زندان کهریزک را بست و وعده رسیدگی به تجاوزات داد.

 ‌

ــ دولت آقای احمدی‌نژاد در سیاست خارجی هم از حق اتمی ‌شدن صلح‌آمیز ایران در برابر مقتدرین جهان دفاع کرد. این اقتدار است. دیکتاتوری نیست.

 ‌

داریوش همایون ــ دفاع از حق اتمی‌شدن صلح آمیز ایران بسیار خوب است و اقتداری هم لازم ندارد زیرا همه دنیا آماده است هر کمکی در این زمینه به ایران بکند. پیشنهاد پشت پیشنهاد داده‌اند و امروز هم اطمینان داشته باشند که اگر جمهوری اسلامی ‌جدی باشد هر کمکی بکنند. اشکال در این است که به هر دلیل کشور‌های مقتدر جهان به سخنان سران جمهوری اسلامی ‌اعتماد ندارند و ادامه این وضع ممکن است کار را به جائی برساند که اقتدار دولت احمدی‌نژاد به اقتدار صدام حسین شباهت یابد. او دو بار و هر بار به مراتب با اقتدار بیشتری در برابر بزرگ‌ترین کشور‌های جهان ایستاد ــ حتی وقتی نیم میلیون سرباز پشت مرز‌هایش گرد آمده بودند. اصرار دولت احمدی‌نژاد بر پیشبرد برنامه اتمی ‌به این صورت و در برابر جامعه بین‌المللی (به سه قطعنامه تحریم جمهوری اسلامی ‌در شورای امنیت سازمان ملل متحد توجه فرمائید) ارتباطی به دیکتاتوری و دمکراسی ندارد. در اینجا اختلاف بر سر مصلحت ملی است.

 ‌

ــ یک انتقاد بسیار مهم دیگر که به این اعتراض‌ها وارد است این است که به اصطلاح سبز‌ها با اینکه تمام تاکید و شعار‌ها و خواست‌هایشان بر اساس ارزش‌های ملی و حقوق شهروندی و جامعه مدنی است و این خواست‌ها حتی بر اساس مشروطیت که با این حرکت خیلی مطرح‌تر شده است و سبز‌ها هم خیلی به آن استناد دارند و از آن یاد می‌کنند و خودشان را همراه با خواسته‌های آن می‌دانند، اول به یک کشور یکپارچه و با حکومت قانون احتیاج دارد. سبز‌ها حتی یک جا با خودشان پرچم ایران را حمل نمی‌کنند. آیا این خودش به معنای زیر سوال بردن این پرچم و این نظام نیست؟ گرچه ادعای دیگر سبز‌ها این است که خواستار مطالباتشان در چهارچوب قوانین نظام هستند. طرفداران آقای احمدی‌نژاد در تمام گرد‌همایی‌هایشان پرچم ایران را همراه دارند. در عکس‌ها مشخص است.

 ‌

داریوش همایون ــ هر ملتی به کشور یکپارچه با حکومت قانون نیاز دارد ولی با همه اهمیتی که می‌توان به پرچم رسمی ‌داد نیاوردنش در تظاهرات انتخاباتی یا اعتراضی نه نشانه بی‌اعتقادی به قانون است نه یکپارچگی کشور را به خطر می‌اندازد. پرچم رسمی ‌و ملی اختراع اروپائی‌هاست ولی ما در بیرون ندیده‌ایم که مردم در هر تظاهرات خود پرچم ملی را بیاورند. اگر هواداران ریاست جمهوری پرچم می‌آورند مربوط به خود آنهاست و نیاوردن پرچم نمی‌تواند بر ضد تظاهر کنندگان بکار رود. اما رنگ سبز تا پیش از این تظاهرات، بسیار هم در جمهوری اسلامی‌ احترام و عزت داشت. اگر یک عده می‌خواهند به یاری چنین رنگی خود را مشخص کنند و یکدیگر را بشناسند از دشمنی با قانون و یکپارچگی کشور نیست. در هیچ جای جهان چنین برداشتی نمی‌کنند. آیا برای نشان دادن پایبندی به حقوق شهروندی و جامعه مدنی و ارزش‌های مدنی حتما می‌باید پرچم رسمی‌ کشور را دائما به رخ کشید؟ آیا همراه داشتن پرچم از سوی طرفداران احمدی‌نژاد از آن‌ها فعالان جامعه مدنی و حقوق شهروندی ساخته است؟

 ‌

ــ چطور می‌شود همه این کارهای زیرکانه بدون هدایت و رهبری هیچ جریانی چه از داخل چه از خارج چه ایرانی چه غیر ایرانی صورت بگیرد؟ آیا پوشش خبری وسیع غرب در ابتدای این اعتراض‌ها به خاموش نشدنش کمک زیادی نکرد؟ آیا همین کمک به یک انقلاب مخملی نیست؟

 ‌

داریوش همایون ــ مسـلما هر جنبشی رهبـرانی دارد. جنبش سـبز نیـز رهبران خود را دارد. منتـها نمی‌توان فرد یا حتی افراد معینی را به عنوان رهبران نشان داد. رهبری در جنبشی که نمی‌تواند سازماندهی شود زیرا هم شمار افراد آن بسیار زیاد است و هم اجازه به آن داده نخواهد شد ناگزیر غیر متمرکز و در سطح جامعه گسترده است. تظاهرات عظیم پس از ۲۲ خرداد بی‌هیچ مقدمه صورت گرفت. امکان تهیه‌های از پیش نبود، زیرا هیچ کس پیش بینی نمی‌کرد که نتایج انتخابات به آن صورت اعلام شود. ما در عصر انقلاب ارتباطات بسر می‌بریم و ایرانیان با هوشمندی و توانائی‌هائی که دارند، به ویژه نسل جوان‌تر ایرانیان که نویسنده محترم نیز ظاهرا از‌‌ همان نسل هستند ــ و من این را از بخش دوم پرسششان در می‌یابم ــ به آسانی تکنولوژی نوین را در خدمت خود گرفته‌اند و در آن نوآوری‌هائی نیز می‌کنند. داشتن رهبری سند محکومیت هیچ جنبشی نیست.

من در بیرون ایران هیچ نشانی از رهبری جنبش سبز نمی‌بینم. پشتیبانی هست ولی رهبری نه، چون نیازی به آن نیست. کار‌های زیرکانه‌ای را که نویسنده محترم به آن اشاره می‌کنند به آسانی از سوی چنین مردمی ‌و چنین نسلی که من باز خود ایشان را نمونه می‌آورم می‌توان انتظار داشت. ایرانیان بی‌خودستائی مردمان باهوشی هستند. تنها ما نیستیم که ادعا می‌کنیم. هر خارجی که با ایرانیان تماس داشته است می‌گوید.

خاموش نشدن آتش بیش از هر عاملی از بزرگی آتش است. نمی‌شود یک حرکت میلیونی در چند روز به توقف بیفتد. هر روز که بر آن بگذرد عمرش را دراز‌تر می‌کند. سرکوب نیز بر قدرت و پابرجائی‌اش می‌افزاید و هر چه سرکوب تلخ‌تر باشد انرژی بیشتری را در پشت جنبش ذخیره می‌کند تا باز از جائی بیرون بزند. این در طبیعت هر جنبش اجتماعی است. جنبش سبز در جهان بازتاب گسترده‌ای داشت. هر جنبش دیگری نیز بسته به ابعاد خود آن و اهمیت کشوری که صحنه چنان رویداد‌هائی است‌‌ همان حال را پیدا می‌کند. نویسنده محترم چنان که حدس می‌زنم انقلاب اسلامی ‌سال ۱۳۵۷ را ندیده‌اند. بازتاب جهانی آن هزار برابر این جنبش بود. آیا انقلاب را می‌باید به آن دلیل دست پخت پوشش خبری وسیع غرب دانست؟

هر کس با کار رسانه‌ها در یک جامعه آزاد آشنائی داشته باشد که دستگاه حکومتی قانونا و فرا‌تر از قانون، همه چیز را کنترل نمی‌کند می‌داند که آن‌ها به این پوشش‌ها زنده‌اند. در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، خود وزارت ارشاد اجازه داد که شمار زیادی از روزنامه‌نگاران بین‌المللی به ایران بیایند. آن‌ها آمدند و دیدند که مردم چه ‌اندازه موضوع را جدی گرفته‌اند و بعد هم از نزدیک شاهد حرکت اعتراضی و دنباله‌های آن بودند و همه را گزارش کردند و افکار عمومی ‌جهانی طرف مردم را گرفت که همیشه چنین بوده است و از سی و یک سال پیش اول در ایران و سپس از فیلیپین ۱۹۸۰ تا اوکراین و گرجستان این دو سه ساله همه جا تکرار شده است. اگر این فرایند به نظر مشکوک بیاید بیشترین شک را می‌باید درباره خود انقلاب اسلامی ‌داشت که پوشش خبری آن تا کنون در جهان مانند نداشته است.

دو کلمه پایانی درباره انقلاب مخملی. من طبعا مخالفتی با انقلابی که از خشونت عاری باشد و برای دمکراسی و حقوق بشر برپا شود ندارم و در اینکه آیا این انقلاب مخملی هست یا نیست مشکلی نمی‌بینم. ولی این البته نظر من است. اما اگر خود حکومت احمدی‌نژاد کار را به این رویداد‌های تاسف‌آور در تاریخ ایران نمی‌کشاند و از انتخابات چنین فاجعه ملی در نمی‌آورد آیا اصلا نامی ‌از انقلاب به میان می‌آمد؟

 ‌

ــ با سپاس از شما و قدردانی از اقدام با ارزش نویسنده این پرسش‌ها

شهریور ماه ۱۳۸۸