بخش ۵
اوضاع ایران و کشورهای همسایه
پیششرطها و رابطه میان ایران و آمریکا
ــ در غرب کارنامه یکساله مبارزه علیه تروریسم بینالمللی و پیامدهای جنگ افغانستان چنین ارزیابی میشود:
ضربات شدید به شبکه تروریستی القاعده، رانده شدن طالبان از قدرت و رهائی ملت افغانستان از یک حکومت ارتجاعی و عقب مانده؛ هر چند بن لادن بعنوان دشمن شماره یک امنیت جهان غرب متواری و پنهان است، امّا افغانستان دیگر مرکز پرورش و صدور تروریست نیست و با تمام سختیها و موانع هر چند به زحمت در مسیر بازسازی و بازگشت به یک زندگی عادی است (البته آن برداشتی که پس از یک ربع قرن جنگهای مداوم، خونریزی و نابودی و ویرانی، از واژه عادی میتوان داشت.) جمعبندی شما از این یکساله گذشته چیست؟
داریوش همایون ــ نخستین سال دوران تازهای که در تاریخ جهان آغاز شده رویهمرفته موفقیتآمیز بوده است و مسیر آینده را تعیین کرده است. طالبان و القاعده که همه کشورهای همسایه و مهمترین مراکز تمدن جهانی را تهدید میکردند درهم شکستند؛ افغانستان با همه ناامنی و هرج و مرج و آینده مبهمی که دارد از یک مرکز پرورش و صدور تروریسم در بدترین صورت خود بدر آمده است و به دنبال آن پاکستان و تاجیکستان نیز کمتر احتمال دارد افغانستانهای دیگری بشوند. امریکائیان در افغانستان با دشواریهای باورنکردنی یک سرزمین غیرممکن روبرویند. ولی این دشواریها را میباید با خطرات سهمگین واکنش نشان ندادن و طالبان و بن لادن را به حال خود گذاشتن مقایسه کرد. اگر آمریکای بوش مانند امریکای کلینتون و کارتر رفتار میکرد امروز دنیا درکجا میبود؟
صد سال پیش جهان در دوران صلح مسلح بود. از پایان جنگ بزرگ، دوران آشوب و بحران فرا رسید و در کام جنگ بزرگتر جهانی دوم رفت. پس از آن جنگ سرد آمد و اکنون زمان جنگ بر ضد تروریسم بینالمللی است. این دوران نیز دشواریها و ناکامیهای بزرگ خود را خواهد داشت ولی همان عزمی که دو جنگ جهانی و جنگ سرد را برد، پشت سر این جنگ نیز دیده میشود. پس از درهم شکستن طالبان و القاعده، مهمترین تحول یک ساله گذشته همین تصمیم استوار امریکا به دنبال کردن جنگ در همه جبهههای نظامی، دیپلماتیک و مالی است که جهان آینده را بویژه در خاورمیانه شکل خواهد داد.
ــ در حالیکه بسیاری از افراد و جریانات سیاسی ایران در داخل و خارج به آمریکا بدلیل بمباران هوائی افغانستان تاخته و نسبت به نتایج نامطلوب این جنگ هُشدار میدادند ـ تا هفتهها پس از خاتمة موفقیت آمیز حملة نظامی آمریکا صفحات بیشماری از نشریات و مطالب خود را به بیان رنج و درد ملت افغانستان که زیر بمباران هوائی آمریکا هست و نیست خود را از دست میدهد، اختصاص دادند. ـ امّا امروز پس از حضور نیروهای غربی پاسدار صلح در خاک این کشور با مأموریت از سوی سازمان ملل و پس از تشکیل دولت موقت افغانستان و انتخاب مجدد کارزای، همین نیروها در قبال روزنههای امیدی که برآینده افغانستان و ملت آن باز شده است، سکوت اختیار نمودهاند.
آیا برای نیروهای سیاسی ما مسائل افغانستان بهانه مناسبی برای تاختن به آمریکا و ستیز با دولت این کشور نیست یا اینکه ما هنوز در درک این واقعیت ناتوانیم که ملتها در مرحلة استیصال و عجز محض در حل مشکلات خود، از پذیرش دخالت مستقیم کشورهای قدرتمند ابائی نداشته و به راه حلهائی از بیرون چشم خواهند دوخت؟
داریوش همایون ــ امریکا ستیزی در محافلی حالت علت وجودی گرفته است. هر چه نشانی از امریکا داشته باشد بد است. ولی اگر امریکا نمیبود صدام حسین امروز بر دریای نفت خلیج فارس نشسته، ایران و هر که را در برابرش میبود با سلاحهای کشتار جمعی، از جمله بمب هستهای، یا تهدید میکرد و یا از میان برمیداشت؛ میلوسویچ طرح صربستان بزرگ خود را به بهای کشتار و پاکشوئی چند صد هزار تنی از کرواتها و مسلمانان عملی کرده بود؛ کشورهای عرب اسلامی یکپارچه پشت بن لادن بودند؛ و اروپا خود را بهر که اول میرسید تسلیم میکرد. کسانی که غم افغانها را میخورند چرا هنگامی که طالبان هزاران تن را در مزار شریف سر میبریدند خاموش ماندند؟
کشورهائی هستند که خود نمیتوانند به رهائی خویش برخیزند. افغانستان یکی از آنهاست. نه میتوانست خود را از طالبان رهائی دهد، نه میتواند خود را با همه کمکهای جهان خارج اداره کند. جز امریکائیان، به دلائل خودشان، هیچ کس به آنها کمک نمیکرد. بجای حکم صادر کردن بهتر است از خود افغانان بپرسند.
ــ پس از ترور ۱۱ سپتامبر و از هنگامی که رئیس جمهور آمریکا از ایران، عراق و کره شمالی تحت عنوان «محور شر» یاد کرد، تا کنون لحظهای نیست که در ایران از احتمال حمله نظامی به ایران سخن گفته نشود ـ حتا جناحهای درگیر در داخل جمهوری اسلامی بعضاً تحلیلها و تاکتیکهای خود را برمبنای این احتمال گذاشتهاند. از نظر شما حمله نظامی آمریکا به ایران در حال حاضر یا در آیندهای نزدیک عینیت خواهد یافت؟
داریوش همایون ــ در اینکه جمهوری اسلامی در ربودن توجه مقامات امریکائی با عراق پهلو میزند تردیدی نیست. بسیاری از سیاستگزاران و سازندگان افکار عمومی در امریکا جمهوری اسلامی را خطر امنیتی بزرگتری میدانند. عراق درکار ساختن سلاحهای کشتار جمعی است و زرادخانه سلاحهای شیمیائی و زیستشناسی هراسآوری دارد که میتواند به تروریستها برای کشتار مردم امریکا بدهد. عراق همچنین با همه نیرو به تروریسم در فلسطین کمک میکند تا جلو روند صلح را بگیرد. جمهوری اسلامی از این هردو نظر همسنگ عراق است ولی از آن گذشته در جنوب لبنان یک حکومت تروریستی که سراسر هزینههای آن را میپردازد برپا داشته است و اردوگاههای پرورش تروریستهایش دائر است و در افغانستان پشت سر نیروهائی است که از یکپارچگی و ثبات آن کشور زیان خواهند دید. عراق با امریکا جنگیده است ولی جمهوری اسلامی نیز از آغاز هرچه توانسته در گروگانگیری و ربودن و کشتار آمریکائیان و خرابکاری در تاسیساتشان کوشیده است.
آمریکا به یک اندازه تغییر رژیم را در هردو کشور لازم میداند؛ ولی در حالی که در عراق جز با لشگرکشی نمیتوان به این منظور رسید در جمهوری اسلامی امریکائیان امید خود را به مردم و بویژه توده جوانان بستهاند. اگر کشورهای پیرامون عراق شاهد برسازی توانائیهای نظامی آمریکا هستند در پیرامون ایران تدارک آنتنها و فرستندههای رادیو ـ تلویزونی را میبینند. حمله به ایران صرفا در رابطه با نیروگاه هستهای بوشهر است. اگر آمریکائیان نتوانند در چانه زنیهای خود با مسکو در این زمینه بجائی برسند نیروگاه بوشهر را میباید نابودشده گرفت. تردید نیست که آمریکائیان نخواهند گذاشت دست جمهوری اسلامی و عراق به سلاحهای هستهای برسد.
ــ یکی از سخنگویان اصلاحطلبان دینی در بهمن ماه گذشته در مقالهای در ماهنامه آفتاب ضمن تحلیل «راهکارهای اصلاحطلبان» تحت شرایط مختلفی که ممکن است در آینده برای ایران پیش آید، از نیروهای خارجی و بینالمللی بعنوان فاکتوری نام میبرد که در صورت فشار و اقدامات ناگهانی خود (البته تا زمانیکه اصلاحطلبان در حکومت حضور دارند) در مورد ایران به زیان جنبش اصلاحطلبی عمل خواهند نمود. وی در مقابله با این فاکتور از نیروی ایرانیان خارج کشور بعنوان «لابی پرقدرت جنبش اصلاحطلبی» نام برده که میتواند برعلیه و در جهت خنثی سازی نیروهای خارجی وارد عمل شود.
اخیراً اعلامیهای در فراخوان دولتهای ایران و آمریکا به آغاز مذاکرات و برقراری رابطه با یکدیگر از سوی افرادی از نیروهای خارج کشور صادر شده است که نگارندگان و سازماندهندگان اصلی آن از چهرههای معروف اپوزیسیون مدافع «دوم خرداد» هستند. آیا این اعلامیه در جهت عملی ساختن همان راهکارهای مورد نظر اصلاحطلبان در جهت خنثی سازی فشارهای بین المللی نیست؟
داریوش همایون ــ این درست است که فشارهای خارجی که اکنون درجهت سرنگونی جمهوری اسلامی است سودی به حال جنبش اصلاحطلبی ندارد. جنبش اصلاحطلبی سه سالی است درکار بیآبرو کردن خویش است و نخست مردم ایران و اکنون نیروهائی در بیرون از آن ناامید میشوند. هیچکس نمیتواند بیش از اینها منتظر جنبشی که اساسا سازشکارانه است تا اصلاحگرانه بماند. ولی سخنگوی یادشده در ارزیابی «لابی پر قدرت جنبش اصلاحطلبی» در میان ایرانیان خارج کشور دچار اشتباه شده است. این «لابی» اگر عوامل مزدبگیر بنیاد علوی نیستند که در اجتماعات بیرون سرشان را نمیتوانند بلند کنند، بقایای انقلابیان شکوهمندند که بهای همدستیشان را با اصلاحطلبان با انزوای روزافزون میدهند. پارهای از آنان در آن هشت ساله سراپا فرورفته در خون و فساد، «لابی پرقدرت جنبش میانه روی و سازندگی» بودند و عملا از جریان خارج شدند.
«لابی پر قدرت» با اعلامیه… در جهت خنثی کردن فشارهای بینالمللی به میدان آمده است ولی اکنون خودش از هرسو زیر حمله و فشار است. من از اینکه نام چند تنی از دوستان مورد احترام و علاقهام را در این اعلامیه در کنار عوامل رژیم در امریکا میبینم بسیار متاسفم. ردیف کردن چند ده امضا در زیر اعلامیهای با این پیام و بهمراه چنان عناصر شناخته شدهای هیچ کس را متقاعد نخواهد کرد. موضوع اصلی که نادیده گرفته شده آن است که دیگر نمیتوان با ورق دوم خرداد بازی کرد. دوم خرداد سپری شده است. ولی چنانکه از سخنان دوم خردادیان نیز بر میآید بازی از اینها پیچیدهتراست. ورق اصلاحات اکنون در دستهای رفسنجانی بازی میشود. ظاهرش این است که امریکا میباید برای نیرو بخشیدن به اصلاحگران از سختگیری دست بردارد و هرچه زودتر رابطه را برقرار کند. ولی اصلاحگران مورد نظر، دوم خردادیان نیستند که اتفاقا روی پیششرطهای امریکا بیش از امضاکنندگان اعلامیه اصرار دارند. همان که فرمان اقدام به «لابی پرقدرت» در بیرون را صادر کرد امروز مدافع اصلاحات از نوع چینی است. اکنون که از راه دوم خرداد به اصلاحات نرسیدهاند میخواهند نخست با پوشش دوم خرداد به امریکا نزدیک شوند و سپس به رهبری سردارشان، سرکوب را سختتر، حکومت را با اقتدارتر، و دست تاراج را از اینهم گشادهتر سازند.
ــ میدانیم چنانچه آمریکا سیاست حمله نظامی به ایران را دنبال نماید دلائل محوری دولت این کشور، نقش حکومت اسلامی در حمایت از تروریسم بینالمللی و حمایت آشکار و پنهان از سازمانها و گروههای تروریستی و از این طریق تخریب در پروسه صلح میان اسرائیل و فلسطین و همچنین تلاش برای دستیابی به سلاحهای اتمی و کشتار جمعی است. جالب توجه این است که موارد فوق همچنین سالهاست که در فهرست مطالبات اپوزیسیون دمکرات و مدافع صلح ایران جای دارند. امّا در بیانیه «فراخوان مذاکرات» نه تنها در خصوص این مطالبات سکوت شده است بلکه حتی به هر دو کشور توصیه میشود که بدون هیچ پیششرطی با هم به مذاکره بپردازند. این سکوت از نظر شما به چه معناست؟ آیا طرح مطالبات فوق در مورد حکومت اسلامی با وجود و حضور اصلاحطلبان دیگر موضوعیتی نداشته و تنها اتهام و بهانه جوئی از سوی دولت آمریکا برعلیه رژیم ایران است؟
داریوش همایون ــ آنچه امریکا از جمهوری اسلامی میخواهد، و در حکومت کنونی امریکا بطور جدی میخواهد، به خاطر مردم ایران نیست و در جهت منافع ملی خود آن کشور است. ولی احترام به حقوق بشر در ایران، بریده شدن دست تروریسم اسلامی در میهن ما، موقوف شدن بازی خطرناک سلاحهای کشتار جمعی، بویژه بمب هستهای، که امنیت ایران و زندگی مردم ما را تهدید میکند همه در جهت منافع ملی ما نیز هست و هیچ دلیلی ندارد که امریکائیان را از پافشاری بر این شرایط بازداریم. به بهانه ظاهری نجات یک جماعت ورشکسته که پنج بار اکثریتهای خرد کننده انتخاباتی نیز نتوانست جانی در کالبد بینورشان بدمد نمیتوان ملتی را قربانی کرد. دست برداشتن از پیششرطهای امریکا همان است که رفسنجانی هم میخواهد. صدام حسین هم میخواهد.
ــ امکان دیگر اینکه؛ امضاء کنندگان اطمینان دارند، حتا با کمترین یا هیچ پیششرطی هم جمهوری اسلامی پای میز مذاکره علنی با آمریکا نخواهد رفت چون چنین اقدامی یعنی برقراری مذاکره و رابطه با آمریکا خود بخود به مفهوم دست کشیدن از سیاستهای گذشته خواهد بود. آیا این فرض صحیح است؟
اگر چنین است چگونه میتوان نقش عربستان سعودی در پرورش و حمایت از تروریسم اسلامی دخالت و تخریب در مسئله صلح میان اسرائیل و فلسطین و نقض گسترده حقوق بشر در این کشور با وجود دوستی و رابطه عمیق بین سران حکومتی این کشور با آمریکا را توضیح داد؟
لازم بهیادآوری است از سوی برخی از تهیه کنندگان اعلامیه مذاکره با آمریکا براین دوسـتی و ادامه همان سیاستها تکیه میشود.
داریوش همایون ــ حتا ضد امریکائیترین آخوندها نیز از خطری که نزدیک میشود به هراس افتادهاند و اگر بتوانند آمریکا را نرم کنند، وارد مذاکرات بیقید و شرط خواهند شد. آنها برای ادامه حکومت خود تا همه جا میروند. امیدوارند با دادن امتیازات یک سویه به شرکتهای امریکائی ــ در ابعاد چند برابر آنچه به شرکتهای فرانسوی دادهاند ــ یک «لابی پر قدرت» واقعی در امریکا به سود طرح چینی کردن جمهوری اسلامی بوجود آورند. از دوم خردادیان نیز، پارهای دانسته و پارهای ندانسته، دارند در خدمت این طرح در میآیند. همه امضا کنندگان احتمالا تا اینجای مسئله را نمیبینند.
مقایسه جمهوری اسلامی و عربستان سعودی یک ترفند دیگر برخی از سیاستگران جاگرفته در «منطقة خاکستری» برای دور کردن خطر از جمهوری اسلامی است (منطقه خاکستری، فضای ایرانیان «مخالف» است که با جمهوری اسلامی نیز رفت و آمد در سطحها و درجات گوناگون دارند.) عربستان سعودی بیش از آنکه کشوری باشد یک پمپ بنزین خانوادگی است (هفت هزار تن و به تندی رو به افزایش) به عنوان حکومت در اختیار آمریکاست و به عنوان خوان یغما گروگان هر قدرتی در خاورمیانه. از مصریان و سوریها و گروههای تروریستی اسلامی و فلسطینی و طالبان و حتا جمهوری اسلامی هیچ کس نبوده که باج و امتیاز و «پول حفاظت» از آن نگرفته باشد. عربستان سعودی با دور ریختن پول، خود را، اگرچه موقتا، از مهلکه بدر میبرد؛ جمهوری اسلامی با دور ریختن پول برای خود خطر میخرد.
آمریکائیان میتوانند عربستان سعودی را تحمل و تا اندازهای کنترل کنند و بهر حال آن را برای طرحهای خود در عراق لازم دارند. جمهوری اسلامی برفراز کشوری مانند ایران از مقولة متفاوتی است. در عربستان سعودی جایگزینی جز اسلام انقلابی در افق به چشم نمیآید. در ایران اسلام انقلابی منتظر هر جایگزینی است و مردمی که دیگر میتوان گفت سراسر عرفیگرا (سکولار) شدهاند بیش از هر جامعه دیگر در آن منطقه آماده حکومت مردمسالار و برپایة حقوق بشر هستند. ایرانیان حتا دارند از نظر فرهنگی و سیاسی از خاورمیانه بیرون میآیند. کدام سیاستگزار روشنبینی در امریکا میتواند ایرانیان را با عربستان سعودی مقایسه کند؟
ــ در متن اعلامیه «فراخوان به مذاکره…» نیروهائی در درون اپوزیسیون متهم به کارشکنی در برقراری رابطه بین ایران و آمریکا شدهاند. در بحثهای شفاهی برخی از مبتکران این اعلامیه پافشاری روی مطالباتی نظیر رعایت حقوق بشر در ایران، دست شستن از سیاستهای تروریستی و تروریسم دولتی و اتخاذ مواضع عاقلانه و مطابق برمنافع ملی ایران در قبال اسرائیل و به رسمیت شناختن این کشور بعنوان پیششرطهای هرگونه مذاکره و رابطه سیاسی ـ اقتصادی، به منزله «تحریک آمریکا به حمله نظامی به ایران» قلمداد میشود. تا چه میزان چنین مواضعی منصفانه است. آیا اساساً در میان ایرانیان نیروی قابل ملاحظهای که مدافع درگیر شدن ایران در جنگی جدید آنهم با آمریکا باشد وجود دارد؟
و اساساً چه مسائلی موجب شده نیروهائی که خود دههها در چارچوب مواضع ایدئولوژیکیشان از مبلغین پرحرارت ستیز با آمریکا بودهاند امروز خود را طلایه دار انحصاری طرح مذاکره و رابطه با آمریکا میدانند؟
داریوش همایون ــ در میان مخالفان شناخته جمهوری اسلامی هیچ کس را نمیتوان نشان داد که پشتیبان حمله امریکا یا هیچ کشوری به ایران باشد. اصرار بر استراتژی کنونی امریکا اتفاقا هر ضرورت و امکان حمله را از میان خواهد برد. هیچ قدرتی در جهان نمیتواند به کشوری که حقوق بشر در آن رعایت میشود و تروریسم در سیاستهایش جائی ندارد و درپی دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی نیست حمله برد. منتقدان بهتر است برای دفاع خود از مواضع جمهوری اسلامی (در واقع از مواضع رفسنجانی زیر پوشش دوم خرداد) درپی استدلالهای نیرومندتری باشند.
ــ با توجه به اینکه کمتر نیروی معقولی در اپوزیسیون مدافع دشمنی و ستیز با آمریکا یا هر کشوردیگری است و همه جهان و زودتر از همه خود آمریکائیها به موضع علاقمندی ملت ایران به عادی سازی روابط میان دو کشور پیبردهاند، اصولیترین شکل طرح مسئله چیست و چگونه و در چه مقطعی میتواند طرح موضوع برقراری رابطه ایران و آمریکا منبطق برمنافع ملی ایران و در جهت تقویت چشم اندازهای دمکراسی در ایران باشد؟
داریوش همایون ــ اصولیترین شکل برقراری رابطه با امریکا اجرای پیش شرطهای سه گانه است. عملی ترینش اصرار بر آن پیش شرطها و گذاشتن قدرت سیاسی و اخلاقی امریکا در پشت مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیمی است که اصلا نمیباید روی کار میآمد.
ــ آقای همایون! سپاسگزار از وقتی که به ما دادید.
شهریور ماه ۱۳۸۱