با آغاز تجاوز پوتین به اُکراین و برقراری تحریمهای سخت غرب، و با رسیدن بوی خطرات ناشی از آن، به مشام هواداران دور و نزدیک رژیم اسلامی، آنان را، چون همیشه و در هر بحرانی، به دست و پای «چارهاندیشی»، انداخت و در آن میانه زمزمه و توصیۀ اخذ موضع «بیطرفی» برخاست. و با سرعت شگفتآوری، همۀ بخشها و جناحهای مختلف درون نظام اسلامی و مدافعان دور و نزدیک آشکار و پنهان را موقتاً، یعنی تا خاتمۀ مذاکرات جاری در بارۀ سرنوشت برجام و چشمانداز برداشتن تحریمها، به یک موضع مشترک، یا به زبان خود رژیم به یک «اجماع»، رساند، که به تعبیری همان موضع «بیطرفی» است. آن «اجماع» سپس خود را در «رای ممتنع» نمایندۀ رژیم به قطعنامۀ پایانی نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مبنی بر محکومیت تجاوز پوتین به اُکراین، عینیت بخشید.
رژیم اسلامی از شعار «جنگ را متوقف کنید»، بر سینۀ جوان و دلاور مهسا کمالی، میهراسد!
فرخنده مدرّس
در مواجهه، با نخستین اعلام همبستگی ایرانیان با مردم اُکراین، و اقدام اعتراضی جمعهایی از آنان، به تجاوز ارتش روسیه با شعار «مرگ بر پوتین»، رژیم اسلامی تیغ سرکوب خود را بکار انداخت و جلوی گسترش اعتراضات مردمی را گرفت. اما، به موازات آن و برای سرپوش گذاشتن علت این سرکوب و سعی در تخطئۀ دلایل تنگنای برخاسته از وابستگی خود به رژیم پوتین، درهای هواخوری را به روی «اصلاحطلبان حکومتی» گشود، تا بار دیگر، با صدور بیانیهها و خطابیهها میدان تبلیغات و خلط بحث و تلاش در انحراف نگاهها از موضوع اصلی را در دست گیرند. تأثیر و فشار اولیۀ حوادث ناشی از تجاوز پوتین و پیامدهای آن بر سرنوشت نظام اسلامی بیش از آن بود که بتواند بینیاز از دستهای یاری دهندۀ نیروهای ذخیرۀ خود یعنی«اصلاحطلبان» از مهار و کنترل تحولات داخلی علیه خویش برآید. سیدعلی خامنهای فرصتی میخواست تا خود را دوباره بازیابد و پشت جبهه پوتین را با تنشافرینیهای در راه محکم کند. و این فرصت را باردیگر اصلاحطلبان فراهم آوردند.
تداوم تحریمهای گسترده علیه روسیه، رژیم اسلامی را نیز به تنگنای پرمخاطرهای دچار خواهد کرد. به موازات توان رو به ضعف اقتصادی و نظامی روسیه امکانات پوتین، درحمایت از تعدی و اجحاف رژیمهای فاقد پشتوانۀ داخلی و وابستۀ به خود، کاهش خواهد یافت. به لرزه افتادن پایههای تضمین ایمنی رژیمهای وابسته از سوی روسیه، سران رژیم اسلامی را نیز به هراس انداخت. از اینرو، و زیر فشار این هراس، بار دیگر نیروهای دفاعی خود، یعنی اصلاحطلبان را به میدان فراخواند، تا به طرقی که خوب میشناسند و در آن مهارت یافتهاند، مرحله به مرحله نگاهها و بحثها را از مسیر علیه نظام اسلامی منحرف کنند. اباطیل اصلاحطلبان، به رغم ظاهری متفاوت، اما در هدف یگانه است، اصل آنست که در شرایط دشوار کنونی، تهدیدهای احتمالی از داخل و از سوی مردم ایران، از اصل ماهیت و کلیت نظام، به عنوان خطر اصلی علیه ایران، دور شود. کانون اصلی نظام اسلامی، یعنی سیدعلی خامنهای و دستگاه مخوف امنیتی ـ سپاهی آن همواره توانسته، تحت پوشش اصلاحطلبان، از هر بحرانی بدرآید و سیاستهای مخرب خود علیه ایران را ادامه دهد.
در بحران کنونی و وحشت رژیم، یکی از دستهای یاریدهنده، سیدمحمد خاتمی، با تأخیر، ظهور یافت و اعلامیهای بیخاصیت صادر نمود. در چنین شرایطی بار دیگر ضرورت یافت، تا وی از غیبت بدر آید، نقاب ازچهرۀ ممنوعهاش برگرفته شود، تا بدون هر اشارهای به ریشههای بحران و بدون کمترین اشاره و اعتراضی به سرکوب مردم و بدون هیچ اعتنایی به دلایل موجه تنفر ملت ایران از وابستهکردن کشور به روسیه یا چین توسط رژیم، چند قطره اشک تمساح برای مردم اُکراین بریزد وچند شعار لغو وبیربط در مورد «مردمسالاری اسلامی» بدهد و بعد به «حصر خانگی» خود بازگردد و چهره در نقاب غیبت و انتظار، در امید به رسیدن «معجزهآسا» به مقام رهبری، فروکشد. البته ابراز وجود با تأخیر این «مرد ناتمام»، با همۀ بیخاصیتی، اما این خاصیت را داشت که غوغایی در سامانهها و رسانههای نیروهای چپ همدست اصلاحطلبان بیاندازد و بار دیگر با تظاهر به شگفتی، از این حضور سخن گویند و بیانیۀ وی را رسانه به رسانه و دست به دست بچرخانند.
نمونۀ زیرکانهتری از برخورد «تحلیلی و استراتژیک» به تجاوز پوتین به اُکراین، از قلم افرادی در صف اصلاحطلبان، اما نزدیکتر به رئیسجمهور سابق یعنی سیدحسن روحانی، نظیر سجاد فتاحی جاری گردید، و «دید استراتژیک» این دسته از اصلاحطلبان را نیز در هدایت افکار به امیدهای واهی در چهارچوب حفظ نظام و ریختن آبِ پاکی بر دست همگان، که باید در انتظار بمانند، نمودار ساخت. سجاد فتاحی که، در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی «تحلیلگر ارشد» وی در «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» بود و امروز نیز از «تحلیلگران» فعال در سایت «ایران پایداراست، در همان نخستین لحظههای آغاز تجاوز روسیه به اُکراین، در نوشتۀ خود، نخست خواست «فعالین سیاسی»، مبنی بر اخذ موضع علیه تجاوز روسیه به اُکران را، با توجه به وابستگی رژیم اسلامی به روسیه و چین، امری، خلاف واقعبینی و «بیرون از طاقت» رژیم، مورد انتقاد قرار داده و وابستگی رژیم اسلامی به این دو کشور را نیز منتج ازنقصهایی میشمارد که در ساختار نظام وجود دارد و مستلزم «تغییرات اساسی»ست، اما در نهایت راه حل «استراتژیک» آن را نیز موکول به «حل بحران جانشینی» مینماید. این «تحلیلگر استراتژیست»، در آن مقاله مینویسد:
«ماهها پیش از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، در سلسله یادداشتهایی درباره مسئلهٔ جانشینی در ایران گفته شد که تا اطلاع ثانوی موضع جمهوری اسلامی در برابر تمامی تحولات مهم داخلی و خارجی را باید بر اساس بحران جانشینی پیشروی این نظام سیاسی تحلیل کرد. نحوهٔ مواجهۀ جمهوری اسلامی با موضوعاتی چون انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، سند همکاری ایران و چین، طرح محدودیت اینترنت و تهاجم نظامی روسیه به اوکراین در همین راستا قابل تحلیل و بررسی است… در چنین صحنهای تنها گزینۀ بقا وابستگی و تبدیل شدن به مستعمره پنهان روسیه و چین است. این موضوع زمانی که بحران جانشینی نیز نزدیک و نزدیکتر میشود فشار بیشتری را بر نظام سیاسی جهت وابستگی هرچه بیشتر به روسیه و چین اعمال میکند؛ چون با بروز مسئلهٔ جانشینی، حمایت روسیه و چین برای گذر از این بحران، ضروری است.»
آن «تحلیل استراتژیک» با وعدهای موهوم پایان یافته و نتیجهای جز انتظار و بیعملی نمییابد و در این نتیجه شباهت خود را به حرفهای خاتمی آن «مرد ناتمام» به نمایش میگذارد. حال اگر، در اینجا، از فتاحی و سایر فعالین در کانون گرد حسن روحانی بپرسیم که در مرکز این امید پروری شما برای «حل بحران جانشینی» به عنوان مقدمۀ حل تمام مسائل و مشکلات ایران، چه کسی نشسته؟ و جای سیدعلی خامنهای را چه کسی باید بگیرد و بر مسند ولایت مطلقۀ فقیه تکیه زند، تا «بحران جانشینی» به نحو «مطلوب» حل شود؟ طبعاً دریافت پاسخ، از زبان سامت و «ناتمام» فتاحی چندان دشوار نخواهد بود؛ ولینعمت سابق «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری»، یعنی «آقا» حسن روحانی، در مقام «رهبر معظم». با امید به اینکه؛ روحانی اگر ولی فقیه شود، رابطه با غرب برقرار، تحریمها منتفی و «حقوق شهروندی خواهد آمد و وابستگی غیب خواهد شد و… با روحانی در مسند ولی فقیه «کسی میآید/ کسی که مثل هیچکس نیست»! کسی که یکبار با وعدههای بسیار، از جمله حل بحران و تنش در روابط بینالمللی آمد و با تکیه به آرای بالای مردم! اما جز در تباهی آن آرا، بر باد دادن امیدهای آن مردم و ضایع کردن اموال این ملت، عمل نکرد. و جز به «آقا» به «رهبر معظم نظام» خدمت و تمکین ننمود؛ در اوجدادن به موج فساد و سرکوب درونی و در پوشش دادن به فساد بیرونی به دست مافیای سپاه، در دادن پوشش ایمنی و خبری به اقدامات برونمرزی سپاه قدس به زعامت قاسم سلیمانی، در خدمت به روسیه و سوریه، در پوشش دادن به تشکیل سپاه حشدالشعبی و تقویت حزبالله لبنان، با هزینههای سنگین و خالی کردن جیب مردم ایران. او نیز آزمون خود را پس داد، آزمودهتر و ماهرانهتر از رفسنجانی و خاتمی، با علم به معنای تخریبی «استراتژیک» همۀ آن اقدامات پنهان از چشم مردم ایران و بر ضد منافع آنان و در مسیر وابستهکردن میهن.از یاد نبریم که واژۀ دهان پرکن «استراتژی» را که تا آن موقع تنها در اتاقهای «فکر» امنیت سپاه، تحت نام «سیاستهای راهبردی» شنیده میشد، توسط رئیس جمهور بنفش در دهان روزنامهنگاران، محققین، استادان و تحلیلگرانی چون قوچانی و زیدآبادی و فتاحی تقدیم گردید؛ استراتژی نابودی ایران زیر نام «ایران پایدار»!
اما نمونههای دیگری نیز وجود دارند، که حضورناپیدایشان، به مراتب گستردهتر و در بخشهایی نیز، در حمایت از نظام اسلامی و لاجرم بازگذاشتن دست کانون اصلی قدرت، یعنی خامنهای و سپاه امنیتی، نظام اسلامی، بسیار پوشیدهتر و نقش و کارکرد آنها، برای رژیم اسلامی تعیینکنندهتر است. چنانکه، با آغاز تجاوز پوتین به اُکراین و برقراری تحریمهای سخت غرب، و با رسیدن بوی خطرات ناشی از آن، به مشام هواداران دور و نزدیک رژیم اسلامی، آنان را، چون همیشه و در هر بحرانی، به دست و پای «چارهاندیشی»، انداخت و در آن میانه زمزمه و توصیۀ اخذ موضع «بیطرفی» برخاست. و با سرعت شگفتآوری، همۀ بخشها و جناحهای مختلف درون نظام اسلامی و مدافعان دور و نزدیک آشکار و پنهان را موقتاً، یعنی تا خاتمۀ مذاکرات جاری در بارۀ سرنوشت برجام و چشمانداز برداشتن تحریمها، به یک موضع مشترک، یا به زبان خود رژیم به یک «اجماع»، رساند، که به تعبیری همان موضع «بیطرفی» است. آن «اجماع» سپس خود را در «رای ممتنع» نمایندۀ رژیم به قطعنامۀ پایانی نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مبنی بر محکومیت تجاوز پوتین به اُکراین، عینیت بخشید.
اما رأی ممتنع رژیم، برخلاف تبلیغاتی که هواداران آن میکنند، نه بیطرفانه است و نه گویای «گام اولی» در جهت تغییر در سیاستهای تنشآفرین رژیم در منطقه. نه حکایت از گشایش بنبست دشمنی با آمریکا و اسرائیل دارد و نه در داخل زمینۀ «تحولات اساسی در ساختار» نظام را فراهم میکند. این رأی تنها از بد حادثۀ تحریمهای سنگین علیه روسیه و پیامدهای ناهنجارِ آن برای رژیم اسلامی و از روی حَرَج، برای نجات مذاکرات و برای برداشتن فشار تحریمها از سوی کشورهای غربی، در صندوق انداخته شده است. هر حرف دیگری از سوی هواداران نظام اسلامی، جز حرافی برای پوشاندن بحران مشروعیت نظام اسلامی و مخدوش کردن جدایی صف مردم ایران از کل نظام اسلامی، و در نتیجه، همدستی با کل رژیم در سرکوب خواستهای مردم نیست. در حقیقت، معنای واقعی «رأی ممتنع» رژیم اسلامی را باید در پس پردۀ مذاکرات برای تعیین سرنوشت برجام، فشارهای استعمارگرایانۀ روسیه، و خوشخدمتیها خامنهای و سپاه وابسته به پوتین و در فاکتورهای کوچک و بزرگ دیگری، جستجو کرد. پایکوبی ابلهانه و تبلیغ واهی آن به عنوان «گام اول» تنها از صف اصلاحطلبان برآمده و جزیی از شگردهایشان در دور ساختن خطر از وجود نظام اسلامی بوده است. از چهرههای بارز این صف، این روزها، احمد زیدآبادیست.
زیدآبادی که، از میان جبهۀ اصلاحطلبی، به جامۀ تحلیلگر و راهنمای رئیس جمهور جدید درآمده، فعلاً پشتش محکمتر و میدان حرافیهایش بازتر است، نهال امید واهی را بر شورهزار، سیدابراهیم رییسی این لعبتک «رهبر معظم» در مقام رئیس جمهوی فاقد رأی مردم، مینشاند. واقعیت آن است که تغییر صف و سُریدن از بغل یک رئیسجمهور به آغوش بعدی، برای برخی از اصلاحطلبان، مانند آب خوردن، آسان است. بسته به ولیمۀ سیاسی داشته و به منزلۀ ارتقاء از «اصلاحطلبی» ساده و فاقد اهمیت به مقام «تحلیلگری» و «مشورتی» است که صدور جواز آن نیز در دست مقام رئیسجمهوری وقت قرار دارد. این جواز در مورد زیدآبادی، به گفتۀ خودش، «با تماس از دفتر» سیدابراهیم رئیسی به محض «حضور در ساختمان پاستور» صادر شد. این تماس ظاهراً زیدآبادی را به چنان باوری دچار کرده که گویا امورات ابراهیم رئیسی بدون نظرات تحلیلهای روز به روز و لحظه به لحظۀ زیدآبادی نمیگذرد. از این رو هر روز به محض گشودن چشم از خواب، وی یکی دو تحلیل، در بارۀ مسائل روز، را روانۀ رسانههای چاپی و اینترنتی میکند. زیدآبادی با تکیه بر «رأی ممتنع» به عنوان «گام اول» بر مواضع ضدغربی «اصولگرایان» میتازد و بر آنها روی ترش، میکند، اما سعی واثقی دارد که ابراهیم رئیسی از این صف جدا کند. و میگوید که رئیسی «خواستار منازعه با غرب نیست» به این ترتیب، در شرایط دشوار کنونی، زیدآبادی داوطلب شده پیچک امید واهی را بر گرد دیرک رئیسجمهور حاضر بپیچد. همانطور که زمانی این دیرک رفسنجانی بود، بعد بر پیکرخاتمی رهبر اصلاحات پیچانده شد، و بعد نوبت به «رئیس جمهور امید و اعتدال» رسید. همۀ پیچکهای امید خشک شدند، اصلاحطلبان در مقامهاو شهرتهایشان بالا پایین رفتند اما دیرکها همچنان ماندهاند.
واقعیت آنست که هیچ یک از رؤسای جمهور رژیم اسلامی گذشته، حتا تا لحظۀ مرگ، از داعیۀ قدرت و طلبکردن سهمی از آن، با ادعای داشتن برنامۀ «بهتری» برای ادارۀ کشور، دست برنداشتهاند. حال آنکه، در تمام طول دورههای هشت ساله آنها، بدون استثناء، وضع کشور رفته رفته رو به وخامت بیشتر گذاشته است. امروز وضع ایران وخیمتر از همیشه است. خامنهای در خیالات خود، هذیانهای خطرناکی را بر زبان جاری میکند، وعدۀ فراهم آمدن «مقدمات ظهور امام زمان» را میدهد برای انجمنهای اسلامی در کشورهای غربی جواز و اختیار نمایش سرسپردگی خود به روسیه و پیروی از ایدئولوژی ضد غرب را صادر میکند، برای ایجاد رعب و وحشت در دل پیکارگران و مردم ایران، لشکر سینهزنی در خیابانها به راه میاندازد. در عراق سپاه مزدورنش، اولین نمایشات تشنجی را آغاز کردهاند. اما سپاه اصلاحطلبی، در برابر همۀ این حوادث هراسآور، دم فرو بستهاند، تا نیاز بعدی از سوی نظام اسلامی فرارسد. تا آن زمان، این در اختیار «آقای ولایتمدار» است تا برای آنان سرمشق معنای واقعی «رأی ممتنع» را بنویسد و آرزوی «جانشینی» را به گورهای حصرهای خانگی رؤسای جمهور امروز و سابق بسپارد.