«

»

Print this نوشته

گرهگاه ‌ایرانی ـ اسلامی / داریوش همایون

عرب‌ها برای اسلامی‌کردن ایران دویست سال و درجات باور نکردنی خشونت و کشتار لازم می‌داشتند. در کشوری که توده مردم خواندن و نوشتن نمی‌دانست و میان مناطق گوناگون آن، چه رسد به جهان بیرون، ارتباطی نبود باز ایرانیان، عرب نشدند و گذشته خود را پاک فراموش نکردند. ایران پیش از اسلام، ایران غیر از اسلام، مانند‌ شعله‌هائی از یک آتش درونی در اینجا و آنجا همچنان درخشید و در کوچک‌ترین فرصت از زیر خاکستر بیرون آمد و سرانجام در جنبش مشروطه با‌شعار زنده باد ملت ایران پیروزی نهائی خود را بر یک نگرش مذهبی که یا ایران را در برابر اسلام به چیزی نمی‌گرفت و یا به یاری و لطف اسلام قابل اعتنا می‌شمرد اعلام داشت.

D-Homayoun

گرهگاه ‌ایرانی ـ اسلامی

داریوش همایون

اندکی از جمهوری اسلامی ‌برنیامده، نویسندگانی “انقلاب‌ شکوهمند“ را حمله دوم اعراب نامیدند و هر سال که از این بیست و نه سال گذشته درستی نظر آنها را بیشتر نشان داده است. کارزار خستگی ناپذیر آخوند‌های فرمانروا و هزاران و صد هزارانی که به خدمت آنها کمر بسته‌اند بر ضد عنصر ایرانی ــ و بر ضد آنچه از زیبائی و والائی که دست‌شان می‌رسد ــ یکی از زننده‌ترین جلوه‌های حکومت اسلامی ‌است. انقلابی که رنگ ملی مذهبی به آن داده بودند نمی‌توانست ناسازگاری ‌اشکار این بندبازی و تقلب ایدئولوژیک را تاب آورد. انقلاب، مذهبی بود و حکومت آن هرچه بیشتر زائده‌های ملی را پس از مصرف بدور افکند.

در ایران ستیزی خمینی و پیروان‌ش تنها ملاحظات ایدئولوژیک در کار نمی‌بود. جدا از اینکه پرورش حوزه‌ای و حذف کردن تاریخ و فرهنگ بشری به سود یک دوره کوتاه و چند‌ شخصیت محدود، روان‌های کوچک آنان را به دشمنی با هر چه جز خودشان است برمی‌انگیخت، ناگزیر می‌بودند به یک ملاحظه حیاتی عملی نیز بیندیشند. آخوند‌ها صد سال دیر رسیده بودند. جامعه ‌ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، دو سه سده را ــ از بسیاری جهات ــ در نوردیده بود. آنها تنها با ایرانی سر و کار نداشتند که به ۱۴۰۰ سال تاریخ پر افتخار و استثنائی پیش از اسلام خود سربلند بود و زخم آن حمله نخستین را هنوز بر دل داشت. اسلامی‌ها برای آنکه بمانند بایست هم آن صدسال و هم آن ۱۴۰۰ سال را نابود می‌کردند. بهشتی که هوشمند‌ترین رهبر انقلابی بود در همان آغاز کار، هم مشکل رژیم تازه را دریافت و هم چاره آن را. او گفت ما [آخوند‌های بی خبر و خشک مغز] نمی‌توانیم به اندازه یک جامعه امروزی مانند ایران برسیم؛ می‌باید جامعه را به اندازه خودمان برسانیم. مذهب درجا زننده‌ای که توانسته بودند آن را با لگد انقلاب، پنج سده به پس رانند بایست آنچه را که از پیشرفت و روشنگری و والائی در برابر می‌یافت در بحارالانوار دفن کند.

عرب‌ها برای اسلامی‌کردن ایران دویست سال و درجات باور نکردنی خشونت و کشتار لازم می‌داشتند. در کشوری که توده مردم خواندن و نوشتن نمی‌دانست و میان مناطق گوناگون آن، چه رسد به جهان بیرون، ارتباطی نبود باز ایرانیان، عرب نشدند و گذشته خود را پاک فراموش نکردند. ایران پیش از اسلام، ایران غیر از اسلام، مانند‌ شعله‌هائی از یک آتش درونی در اینجا و آنجا همچنان درخشید و در کوچک‌ترین فرصت از زیر خاکستر بیرون آمد و سرانجام در جنبش مشروطه با‌شعار زنده باد ملت ایران پیروزی نهائی خود را بر یک نگرش مذهبی که یا ایران را در برابر اسلام به چیزی نمی‌گرفت و یا به یاری و لطف اسلام قابل اعتنا می‌شمرد اعلام داشت. در دهه‌های پایانی سده بیستم و آستانه انقلاب الکترونیک و در جامعه‌ای که دیگر بی‌سواد نبود و دور‌ترین روستائیان‌ش نیز در احساس تاریخی ملی انباز‌ شده بودند وظیفه ‌ایران زدائی آخوند‌ها و ملی مذهبی‌ها بسیار دشوار‌تر می‌بود. خلخالی نتوانست تخت جمشید را ویران کند و بازرگان که گفت ایران پس از ‌شاهنامه دیگر به گوش‌ها نرسید و با‌ شاهنامه تمام ‌شد به بی‌اعتنائی عمومی‌ برخورد. این کوتاهی و بی خدمتی دیگرش را نیز بر “آدم خوبی“ که او می‌بود بخشودند.

ولی تنش میان ملی و مذهبی در نظام آخوندی هست و تا هر کدام بر سر جایشان نشانده نشوند خواهد بود. در سه ساله گذشته به ویژه به نظر می‌رسد که مذهبیان خیز نهائی را برای نابود کردن ایران و در آوردن‌ش به کشور امام زمان برداشته‌اند. آب بستن به آثار تاریخی، ویران کردن هر چه بتوان به بهانه ساختن نابود کرد، و گذاشتن بقیه به آسیب باد و باران، یک گوشه سیاست آنهاست، پاکسازی کتابخانه‌ها از آثار “خلاف سیاست“ politically incorrect و نامطلوب، آخوندی کردن کتاب‌های درسی، اسلامی‌ کردن، به معنی بی محتوا کردن علوم انسانی، تهی کردن دانشگاه‌ها از استادان، کاستن از بودجه آموزش و پرورش و سرازیر کردن منابع مالی به مسجد‌ها و هیئت‌ها و تبلیغات مذهبی، تنگ کردن عرصه بر ناشران و نویسندگان و روزنامه نگاران، گوشه دیگر آن. نبرد فرهنگی در همه زمینه‌ها در گرفته است و پول و تعصب و نادانی دارد کار خود را می‌کند.

***

اینهمه بس نیست، ایران از پویا‌ترین و آگاه‌ترین ایرانیان تهی می‌شود. آخوند‌ها، بخشی آگاهانه و بخشی به طبیعت رژیم و جهان‌بینی آلوده خویش، و بخش مهمی ‌هم به برکت گنج باد آورده دلار‌های نفتیT فضائی از ایران ساخته‌اند که آن برجسته‌ترین ایرانیان نمی‌توانند بی‌دشواری زیاد در آن دوام آورند ولی می‌توانند بی‌دشواری زیاد از آن بیرون بزنند. در هر جای جهان پیشرفته فوج فوج ایرانیان را می‌توان دید که تازه مهاجرت کرده‌اند. در آماری که چندی پیش در جمهوری اسلامی ‌انتشار یافت فرار مغزها به سالی ۱۸۰ هزار تن رسیده بود. دانشجویان ممتاز ایرانی تقریبا بی‌استثنا در دانشگاه‌های بیرون از دست می‌روند. از دانشاموزان برنده المپیاد‌های ریاضی یکی هم در ایران نمی‌ماند. رئیس بانک در دبی به ‌آشنای ایرانی خود در اروپا اظهار‌ شگفتی می‌کند که در کشور‌ شما، کشوری که همه ما داریم از کف می‌دهیم، چه خبر است که هر که پولی به دستش می‌رسد به آنجا می‌برد. در کانادا و امریکا و استرالیا و اقتصادهای بزرگ‌تر جهانی البته ‌این انتقال سرمایه از ایران چنان نمودی ندارد؛ ولی اگر گفته آن پیمانکار قدیمی ‌ایرانی که دست از کار کشیده است درست باشد مهندسان جوان نیز در نخستین فرصت سرمایه‌هائی را که به کاردانی و زرنگی گرد آورده‌اند به بیرون می‌فرستند و ‌شرکت‌های خود را جمع می‌کنند. ایران با همه امکانات کار ــ امکاناتی که بیش از پیش در ساختمان و زمین و واردات منحصر می‌شود ــ  برای آنان زندانی بیش نیست. مردمان کامیاب همان اندازه در رها کردن‌ش بی تاب‌اند که واپس ماندگان و به جان آمدگان.