بیتردید، قاسم سلیمانی عنصری بس خطرناک و زیانآور برای ایران بود، اما رژیم اسلامی از این گونه عناصر کم ندارد. کل بساط این رژیم با همۀ عوامل و عناصر آن باید از ایران برچیده شود و این برچیده شدن تنها و تنها بدست ایرانیان و بدون دخالت بیگانگان، به ویژه با پرهیز از اقدامات نظامی بیگانگان باید صورت گیرد. زیرا سرنگونی رژیم اسلامی تنها بدست ایرانیان در ایران میتواند بقای ایران را تضمین نموده و هزینههای برچیدن این رژیم شوم را به کمترین رساند.
سخن در بارۀ حادثهای مهم، همچون حملۀ پهپادهای آمریکا به خودروهای نیروی حشدالشعبی و کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی در نزدیکی فرودگاه بغداد اگر بر پایۀ احساسی دوگانه، و علیه هر دو طرف درگیر در وقایع اخیر بیان شود، بیتردید نباید به منزلۀ بیطرفی یا سرگشتگی ایرانیان تلقی گردد. حداقل ما ایرانیان نمیتوانیم در قبال چنین حوادثی موضع بیطرفانهای داشته باشیم و یا حتا به سکوت از کنار آن ــ به امید آنکه این بحران نیز بگذرد ــ عبور کنیم.
چگونه میتوان، به عنوان ایرانی، در برابر اقدامات و روشهایی، بیطرف ماند یا سکوت کرد یا به شعف افتاد، که آخرین امیدها و آرزوها به حل اختلافات میان حکومت اسلامی و آمریکا، از طریق مذاکرات مسالمتجویانه، را زیر انبوه هر چه بیشتر خصومت و کینهورزی و آشوب و خونریزی مدفون میسازند؟ اقدامات «تلافیجویانه» و کوته بینانهای که رفته رفته فرجام تیره، علیه ایران، را نزدیکتر خواهد ساخت و کشور را به سرعت بیشتری به سوی اقدامات نظامی مستقیم و گستردهتری خواهد راند؟
طبعاً ایرانیانی که به ایران میاندیشند و آن فرجام تیره را پیش چشم دارند، حسابشان، از دو دسته از ایرانیان جداست. از هواداران حکومت اسلامی که بهانهای تازه برای دشمنی بیشتر با آمریکا و توجیه رژیم خویش یافته و هیزم بیشتری زیر آتش بحران گذاشته و سرپوشی بر اقدامات تحریکآمیز و خشونتبار نیروهای فشار در عراق، به رهبری قاسم سلیمانی، میگذارند. و همچنین از آن دسته از ایرانیانی که مخالف حکومت اسلامی هستند و کشته شدن قاسم سلیمانی را فرصتی برای شادمانی و پایکوبی یافتهاند.
برای ایرانیانی که به عاقبت ایران میاندیشند و به پیکارهای شجاعانۀ مردم ایران در داخل کشور، برای برچیدن بساط کلِ نظام اسلامی، امید بستهاند، هرگونه دامن زدن به تحریکات تلافیجویانه و قدرتنمایی خشونتبار و تنشها و آشوبهای بیشتر، خطر درگیری نظامی علیه ایران را افزایش میدهند و خدمتی به پیکار مردم ایران به حساب نیامده و تنها به نفع حکومت اسلامی برای بلند کردن صدای بلندگوهای «حق بهجانبی» خود و به حرکت درآوردن بازوهای تروریستیاش خواهد بود و سودی برای ایران و ایرانیان در تقویت موج جدید مبارزات دلاورانۀ آنان نخواهد داشت. کمترین زیان اقدام آمریکا به قتل پاسدار سلیمانی، یکدست شدن دوباره بدنۀ سپاه و نیروهای بسیجی است که در اثر خیزش سراسری آبان ماه مردم ایران، به لرزه افتاده و وجدانهای بیدار اعضایی از این بدنه را، در برابر سرکوبهای خونین مردم ایران توسط رژیم دچار شرمساری شده بودند.
پاسدار سلیمانی عنصر مهمی در میان عناصر سیاسی، نظامی یا حتا دیپلماتیک رژیم اسلامی بود و جایگزینی وی و تواناییهایش در خدمت به رژیم اسلامی به آسانی صورت نخواهد گرفت. این فرماندۀ سپاه قدس کارنامۀ درازی در خدمت به نظام ولایتفقیه و در خدمت رهبری خامنهای دارا بود. اما کارنامۀ وی تنها بر بستر کارنامۀ چهلسالۀ رژیم و در چهارچوب ایدئولوژی امتگرای آن قابل بررسیست که هنوز همۀ حقایق و همۀ جنبههای پرآسیب آن علیه ایران آشکار نشده است. اقدامات و نقش مهم سلیمانی از ماهیت این رژیم و اهداف آن که سراسر به زیان ملت ایران بوده است، جدا نیست. حضور وی در جبهههای جنگ هشتسالۀ صدام علیه ایران و همچنین فرماندهی وی در تأسیس و بکارگیری نیروهای شبهنظامی شیعه علیه داعش در سوریه و عراق، و شکست این هیولای خونخوار اسلامی، حتا اگر به عنوان نقطۀ تلاقی منافع رژیم با مصلحت کشوری که زیر فرماندهیاش قرار داشته به حساب آمده و حتا اگر هالهای از خدمت به ملت ایران را با خود داشته باشد، اما چنان زیر سایۀ سیاهکاریهای رژیم و تبهکاریهای وی قرار گرفته و در آن غرق شده است، که در تحلیل نهایی و در قیاس با خطراتی که ایران را بدانها گرفتار کرده است، اصلاً نمیتواند به چشم آید.
واردکردن سپاه مزدور شیعه حشدالشعبی به ایران، تأسیس نیروی زینبیون افغانی در ایران، به مثابۀ خطری بالقوه علیه امنیت کشور، صرف داراییهای هنگفت از اموال ایرانیان و تلف کردن ثروت این ملت در جنگ داخلی سوریه و به نفع بشاراسد، تقویت مالی و نظامی حزبالله لبنان در جنگ با اسراییل و در اقدامات تروریستی آن در چهارگوشۀ جهان، صرف هزینههای هنگفت در خریدن سیاستمداران فاسد عراق، تنها چشمههایی از «هنر» و «استعداد» پاسدار سلیمانی بوده است که البته خطرات و آسیبهای ناشی از آنها در برابر بزرگترین خطر،علیه آیندۀ کشور، یعنی راندن ایران به دامان وابستگی به روسیه، کاملاً رنگ میبازند.
بیتردید، قاسم سلیمانی عنصری بس خطرناک و زیانآور برای ایران بود، اما رژیم اسلامی از این گونه عناصر کم ندارد. کل بساط این رژیم با همۀ عوامل و عناصر آن باید از ایران برچیده شود و این برچیده شدن تنها و تنها بدست ایرانیان و بدون دخالت بیگانگان، به ویژه با پرهیز از اقدامات نظامی بیگانگان باید صورت گیرد. زیرا سرنگونی رژیم اسلامی تنها بدست ایرانیان در ایران میتواند بقای ایران را تضمین نموده و هزینههای برچیدن این رژیم شوم را به کمترین رساند.