«

»

Print this نوشته

مرگ هم بود بازگشت هم بود / حوادث آذربایجان / حزب دمکرات چگونه تأسیس شد؟ /

 

آنها که از نزدیک شاهد جریان تشکیل فرقه مزبور بودند و می‌دانستند در زیر کاسه چه نیم کاسه‌ای قرار گرفته برخود لرزیدند و کسانی که تنها از دور اخباری در این باره می‌شنیدند، وقتی مواد اول و چهارم اعلامیه مزبور را که مربوط به محو زبان فارسی و آثار ایرانی و تجزیه آذربایجان بود خواندند، به فکر فرو رفته و منتظر وقایع و حوادث آینده شدند.

 

Mrg ham bod

حوادث آذربایجان

‌  ‌

حوادث آذربایجان ــ آذربایجانی‌ها و به خصوص اهالی شهرهای تبریز و رضائیه و اردبیل و میانه و زنجان و مراغه در دوره تسلط فرقه دمکرات روزها و ساعات هولناکی را گذراندند که تصور آن نیز برای برادران تهرانی و سایر اهالی کشور ایران دشوار و غیرممکن است.

برای آن که خوانندگان محترم از چگونگی وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه دمکرات و تسلیم پادگان‌های نظامی و سایر تحولات تاریخی این استان اطلاع حاصل نمایند، با اجازه عموم به همراهی خوانندگان گرامی چند سالی به عقب برگشته و اوضاع آذربایجان را قبل از تسلیم واحدهای نظامی ازنظر می گذرانیم تا شاید بدین ترتیب بتوانیم علل این حوادث را از لحاظ عوامل داخلی و خارجی در برابر خود به خوبی مجسم سازیم.

‌‌  ‌  ‌

آذربایجان بی استاندار ــ در زمان حکومت آقای صدر، آذربایجان که از حیث وسعت و جمعیت و ثروت و موقعیت بزرگترین و مهم‌ترین استان‌های ایران است، چند ماه بدون سرپرست ماند و به علت نبودن استاندار رشته انتظام امور آن ازهم گسیخت و کارهای اداری و امور اجتماعی آن استان تمرکز و وحدت لازمه را از دست داد.

آذربایجانی‌ها، مرکز یعنی مجلس و دولت را مسئول این قضیه می‌دانند و عقیده دارند که در فرستادن استاندار به آن استان، مجلس و دولت اهمال و مسامحه نمودند، در صورتی که من که یکی از اهالی آذربایجان هستم بخوبی می‌دانم که مسئولیت بی‌استاندار ماندن آذربایجان فقط و فقط متوجه وکلای آن روز آذربایجان بود و بس، و سایر نمایندگان مجلس و حتی هیئت دولت نیز مسئولیتی نداشت.

من در این‌جا راجع به خصوصیات وکلای دوره چهارم آذربایجان و علت این که چرا عده‌ای از آنها در اقلیت و دسته‌ای در اکثریت بودند چیزی نخواهم نوشت، بلکه به طور کلی لازم است خوانندگان محترم بدانند که چون آقایان نمایندگان آن روز آذربایجان در خصوص تعیین و اعزام استاندار به آن استان دارای وحدت‌نظر و فکر نبودند و بلکه دراین مورد مخالفت شدیدی با یکدیگر داشتند، به این جهت دولت در انتخاب استاندار و اعزام به آذربایجان سرگردان و بلاتکلیف ماند.

به عنوان مثال: اگر دولت می‌خواست مطابق نظر بعضی از آنها مرحوم داور را بفرستد، سایرین با مخالفت شدید خود مانع این کار می‌شدند و چنانچه به صلاح دید بعضی از آنها آقای فرخ را کاندید این مقام می‌کردند دیگران از ابراز همکاری خودداری نموده و کار شکنی می‌کردند.

این اختلاف به جایی رسید که وقتی که به دستور دولت، آقای سرهنگ همایونی که ( در مهرماه ۲۷ مرحوم شد) فرمانده ژاندارمری آذربایجان برای استقبال فرخ با عده‌ای ژاندارم به میانه آمد، ۱۷ روز بلاتکلیف در آن‌جا ماند و از آمدن استاندار خبری نشد!

در نتیجه این جریانات، چند ماه آذربایجان که از هر حیث موقعیت حساسی را دارا می‌باشد بی‌سرپرست ماند.

روسای دوایر دولتی در نتیجه نبودن استاندار ناچار شدند مستقیماً به مرکز مراجعه نمایند.

این وضع مصادف با فصل برداشت محصول و تماس شدید مامورین ژاندارمری با مالکین و کشاورزان شد.

آقای نیکجو رئیس اداره گمرگ آذربایجان که به سمت کفالت استانداری آذربایجان تعیین شده بود، بلافاصله با مشورت آقای سرهنگ همایونی فرمانده ژاندارمری منطقه آذربایجان و نمایندگان وزارت دادگستری و کشور برای جمع‌آوری و برداشت محصول و اخذ بهره مالکانه از رعایا، بخشنامه‌ای تنظیم نمودند که چند روزی نیز به اجرا گذاشته شد.

در این بخشنامه مالکین از گرفتن رسومات غیرعادی محروم شده بودند.

رسومات مزبور بر اصول ظالمانه‌ای قرار گرفته است. مثلاً به مالک اجازه می‌دهد هر وقت که بخواهد رعیت خود را به بیگاری وادار سازد و این رسوم رعیت را ناگزیر می‌نماید در پایان هر سال زراعتی، مرغ و خروسی اضافه به مالک پیشکش بدهد.

این عادات کهنه و استبدادی در دوره پادشاه سابق نیز متروک شده بود. ولی وکلای ثروتمند آن روز آذربایجان که به شدت با اقلیت مبارزه می‌کردند، برای آن که فشار بیشتری برطرفداران کشاورزان و دهقانان وارد سازند، دولت را مجبور کردند به مامورین خود دستور دهد تا کشاورزان را وادار به اجرای آن عادات و رسوم کهنه بنماید، که به این ترتیب عملاً قدرت و نفوذ خود را برمخالفین تحمیل کنند.

در نتیجه پس از مدت کوتاهی بخشنامه مزبور مورد اعتراض حکومت مرکزی قرار گرفت و مفاد آن برخلاف اصول مالکیت تشخیص داده شد و بخشنامه دیگری از مرکز برای وصول بهره مالکانه از طرف آقای صدر صادر و به آذربایجان مخابره گردید.

ادارات ژاندارمری و دادگستری و هم چنین رعایا و مالکین به علت تضاد این دو بخشنامه دچار سرگردانی و بلاتکیفی شدند و با آن که در چگونگی و ماهیت این دو بخشنامه تفاوت بسیار ناچیزی دیده می شد، ولی همین اختلاف جزئی وسیله به دست ماجراجویان داد تا رعایا را تحریک نموده و مرکز را دشمن کشاورز و طرفدار مالک معرفی نمایند.

بخصوص چون بخشنامه ثانوی در زمان حکومتی صادر شده بود که بیشتر وکلای آذربایجان و بطور کلی مناطق شمالی کشور مخالف آن حکومت بودند، به این جهت مخالفین با کمک وکلای مزبور حداکثر استفاده را از این فرصت نمودند و با نشریه‌های گوناگون و تبلیغات مختلف و متنوع پردامنه، عده‌ئی از آذربایجانی‌ها را برعلیه مرکز تحریک و بسیج کردند.

در این جا لازم است تذکر داده شود که مخالفین در تمام این تبلیغات خود موفقیت بزرگی به دست نیاوردند و هیچ‌گاه نتوانستند توده اصیل و وطن‌پرست آذربایجان را با خود هم رنگ و هم‌صدا نمایند.

وکلای دسته اقلیت منطقه آذربایجان شاید در این تحریکات جز در فشار گذاشتن حکومت مرکزی و وادار ساختن آن به استعفا نظر دیگری نداشتند، ولی کسانی که از دیرباز رعایا را برعلیه مالکین و آذربایجانی‌ها را برعلیه سایر هم‌وطنانشان تحریک می کردند و خلاصه بنام رعیت و ارباب و ترک و فارس بین برادران ما خندق جدائی هولناکی ایجاد می‌نمودند، از این موقعیت استفاده کردند و دست به عملیات شدیدی زدند.

اولین قربانی این تحریکات حاجی احتشام لیقوانی بود.

پس از این واقعه که جریان آن به تفصیل در جراید نوشته شد و در مجلس شوری نیز مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و مسببین آن نیز شناخته شدند، هیئتی برای بازرسی به ریاست سرلشگر جهانبانی به تبریز اعزام گردید.

قسمتی از عناصر ضددولت مرکزی که بعد از این واقعه، هم‌چنین پس از حوادث فرار افسران خراسان به طور کلی نقاب از چهره‌شان برداشته شده و دچار شکست گردیده بودند، ناچار شده ماسک خود را عوض کرده با قیافه جدیدی خود را معرفی نمایند.

زیرا تبلیغاتی که در سابق به نفع یک طبقه مخصوص می‌کردند نتیجه‌ای را که انتظار داشتند نداد و برای جبران این اشتباه متوسل به تغییر نام و عوض کردن ظاهر شدند.

یعنی برای آن که مخالفین بیشمار خود را که تقریبا اکثر طبقات متنفذ ایرانی و بخصوص پیشه‌وران و کسبه و بازرگانان و مالکین بودند فریب داده، در عین حال در دنیای خارج نیز هوادارانی برای خود پیدا کنند، نام دمکرات را برخود گذاشتند.

‌‌  ‌  ‌

حزب دمکرات چگونه تأسیس شد؟

حزب دمکرات حزبی جدیدالتأسیس بود که وظیفه داشت مقاصد زعمای خود را در پشت پرده جدیدی انجام دهد.

این حزب ظاهراً نماینده طبقه مخصوصی بود که سعی می‌نمودند خود را طرفدار اصول دمکراسی و آزادی معرفی نمایند و برای این منظور نیز عده‌ای از محترمین و معدودی از متنفذین و محروم الوکاله‌های دوره چهاردهم مجلس را گردهم جمع کرده بودند.

این طبقه یعنی آقایانی که خود را به دمکرات‌ها  چسبانده بودند به خیال خود زرنگی نموده و با یک تیر دو نشان زده بودند.

از یک طرف دارائی و ثروت خود را حفظ نموده و از سمت دیگر امیدوار بودند که اگر حوادثی روی دهد که منجر به شروع انتخابات در وضع آن روزی با بودن نیروهای خارجی در ایران شود، به کمک آنها به وکالت مجلس انتخاب شوند.

این تصوری بود که این زرنگ‌ها یعنی در حقیقت این اغفال شدگان پیش خود می‌نمودند، در صورتی که جریان واقعی این بود که سلسله جنبانان حزب دموکرات نیز برای آن که اعتماد عمومی را بسمت خود جلب نموده و حقیقت را از عموم مکتوم دارند، عده‌ای از همین گمراهان را بسمت خود جلب کردند تا از نام و موقعیتی که اینها داشتند ولو بسیار ناچیز هم بود، استفاده برند.

روز سوم شهریور ۱۳۲۴ پیشه‌وری مأیوس از تهران و مجلس چهاردهم، پیشه‌وری که اعتبارنامه‌اش لغو  روزنامه‌اش توقیف شده بود، وارد تبریز شد و در دنبال مکاتبات خصوصی که با آقای میرزاعلی شبستری داشت و سفری که بعد از شهریور متفقاً به خارج از ایران نموده بودند، با همکاری صادق پادگان اساس سازمان فرقه‌ای را ضمن یک بیانیه چاپی که در روز دوازدهم شهریور منتشر شد، به اطلاع عموم اهالی تبریز و تهران و آذربایجان و ایران رساند.

پیشه‌وری در یادداشت‌های خود راجع به تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان این طور می‌نویسد:

«در آن موقع در آذربایجان جز حزب توده تشکیلات دیگری وجود نداشت. این سازمان درنتیجه مبارزه چند ساله خود فرسوده و بد نام شده بود.

جبهه آزادی که بر اثر زحمات من و شبستری بوجود آمده بود و عده‌ای از آزادی‌خواهان قدیمی و مشروطه چپ‌ها عضویت آن را داشتند، با آن که آلودگی نداشت معهذا فاقد قدرت مبارزه بود.

پس از مذاکرات مفصلی که سه روز تمام بین من و شبستری و صادق پادگان ادامه یافت، بالاخره تصمیم گرفتیم فرقه دمکرات آذربایجان را ایجاد کنیم و قبل از همه صادق پادگان را مامور کردم با روسأی حزب توده و اتحادیه کارگران آذربایجان وارد مذاکره شود و مقدمات الحاق آن‌ها را به این فرقه فراهم آورد.

روز دوازدهم شهریور بیانیه معروف فرقه را صادر کردیم. در این بیانیه دو ماده که یکی مربوط به زبان ترکی و دیگری مربوط به خودمختاری آذربایجان بود، در بین فارس ها و طرفداران آنها اثر سوئی کرد. «ناگفته نماند که بیانیه فرقه دموکرات آذربایجان دارای دو ماده زننده و ۱۰ ماده خوش ظاهر و خوب بود.»

آنها که از نزدیک شاهد جریان تشکیل فرقه مزبور بودند و می‌دانستند در زیر کاسه چه نیم کاسه‌ای قرار گرفته برخود لرزیدند و کسانی که تنها از دور اخباری در این باره می‌شنیدند، وقتی مواد اول و چهارم اعلامیه مزبور را که مربوط به محو زبان فارسی و آثار ایرانی و تجزیه آذربایجان بود خواندند، به فکر فرو رفته و منتظر وقایع و حوادث آینده شدند.

پیشه‌وری از این اعلامیه نسخ متعددی به مراجع قانونی و صلاحیتدار و کمیته‌های احزاب و انجمن‌های محلی شهرهای مختلف آذربایجان و ایران فرستاد.

بسیاری از افراد عادی و آزادیخواهان که مدت‌ها در زیر فشار قرار داشتند و منتظر پیدایش نهضتی بودند، با حرص و ولع بسیار اعلامیه مزبور را از نظر گذراندند.

در اولین نظر گمان می‌کردند این‌بار نیز مانند نهضت مشروطیت، آذربایجان برای آزادی سایر استان‌ها پیشقدم شده و این نهضت قیام ترقی‌خواهانه‌ایست، هم چنین وقتی مواد اول و چهارم اعلامیه را خواندند دچار احساسات تازه عجیبی  شدند.

احزاب آزادیخواه و افراد مترقی بسیاری از شهرها تلگرافی به پیشه‌وری زدند و تقاضا کردند دو ماده مزبور حذف یا تعدیل شود، ولی پیشه‌وری که اختیاری از خود نداشت و مقصود از نهضت مزبور نیز انجام همان دو منظور بود، در بیانیه فرقه دمدکرات آذربایجان تجدید نظر نکرد.

مثلاً در رضائیه آقایان حمید آقازاده، ابراهیم سپهر، صولت آقازاده، کرمعلی زمانی، ربیع انصاری، مصطفی منوچهری، در منزل شخص اخیر جلسه‌ای تشکیل دادند و اعلامیه مزبور را مطالعه و در نتیجه تلگراف زیر را به تبریز مخابره کردند.

(تبریز ـ کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان ـ چون چند ماده از مرامنامه فرقه لازم است اصلاح گردد، متمنی است دو نفر نماینده اعزام دارید تا پس از مذاکره و اصلاح، در رضائیه نیز فرقه تشکیل شود)

چند روز بعد آقای حسینقلی کاتبی مدیر روزنامه فریاد و جعفر کاویان ورسام وارد رضائیه شدند و با آقایان نامبرده مذاکره کردند و چون نتوانستند افکار خود را به معترضین بقبولانند به تبریز مراجعه کردند.

پیشه‌وری پس از این جریان، تلگرامی بشرح زیر به رضائیه مخابره کرد: «من احتیاجی به فرقه دموکرات مشروطه نخواهم داشت.»

به این ترتیب دست پیشه‌وری اولین بار از طرف عده ای از اهالی رضائیه رد شد ولی او از این دو ماده ثقیل که مانند خندق گود و عمیقی تبریز را از تهران، و آذربایجان را از ایران جدا می‌کرد دست برنداشت.

عملیات فرقه دموکرات آذربایجان به سرعت پیش می‌رفت. وقت کم بود، نیروهای خارجی از ایران می‌رفتند و لازم بود قبلاً حاصل عملیات خود را به صورت مشتی برای فشار بر دولت مرکزی درآورند.

بار دیگر در اینجا قسمتی از عملیات مقدماتی تشکیل فرقه دموکرات را از یادداشت‌های خود پیشه‌وری نقل می‌کنیم.

«روز ۲۲ شهریور هیئت مؤسسان را تشکیل دادم در این کمیسیون به اکثریت آراء من بسمت صدر فرقه و شبستری بسمت معاونت انتخاب شدیم. بی‌ریا صدر شورای متحده در این روز وابستگی شورای متحده را به فرقه اعلام داشت هرچند او از خود ما بود، ولی رسمیت این عمل خیلی به نفع ما تمام شد. عصر این روز هم پادگان و قیامی در جلسۀ عمومی حزب توده از طرف فرقه دمکرات صحبت کردند و چون زمینه حاضر بود، حزب توده نیز الحاق خود را به ما اعلام و تشکیلات مزبور منحل گردید.»

روزها به سرعت می‌گذشت. روز دهم مهر ۱۳۲۴ اولین کنگره حزب نوزاد تشکیل گردید. در این جلسه که صورت مجلس آن محفوظ است ولی برای جلوگیری از اطاله کلام از درج آن خودداری می‌شود، از همه طبقات: حاجی، ملا، بازرگان، رئیس ایل، کرد، روشنفکر، کمونیست، وجیه‌المله شرکت داشتند.

پیشه‌وری برای آن که توجه همه را به حزب خود جلب کند و از پشتیبانی کلیه طبقات برخوردار گردد، از هر طبقه شخصی را آورده بود، ولی همین اشتباه سبب شد که چندی بعد اختیار کار را از دست داده و فرقه جدیدش بصورتی درآید که از کارگر تا بازرگان و از میهن‌پرست تا مهاجر آواره، همه مخالف و دشمن آن باشند.