«

»

Print this نوشته

اولین محصلین ایرانی در اروپا / بخش ۱ / تحقیق از محمدطاهر موسوی‌زاده

نقش تاریخی ثمربخشی که فرزانگان در فرنگ تحصیل کرده پیش از آغاز مشروطیت و بعد از آن در جامعه ایرانی ایفا کرده‌اند، تا کنون ناشناخته مانده است. نخستین دسته‌های محصلین اعزامی به اروپا که در واقع نخستین فرزانگان و روشنگران ایرانی و نخستین هسته تحرک اجتماع به سوی بینش و دریافت نوها و واسطه و حامل دانش جدید اروپائی به این سرزمین‌نند، در غبار وقایع عادی روزانه محو و فراموش شده‌اند و تا کنون جز انگیزه‌هائی ناپایدار، عاملی برای بررسی همه جانبه در ارزیابی و تعیین چند و چونی تأثیرات آنها نبوده است.

avalin اولین محصلین ایرانی در اروپا

بخش ۱

آیندگان ۳۰ اردیبهشت ۱۳۴۸

تحقیق از محمدطاهر موسوی‌زاده

۲۷ سال پیش از محمدعلی پاشای مصری و ۵۰ سال قبل از دولت ژاپن، نایب‌السلطنه ایران نخستین محصل ایرانی را به فرنگ فرستاد.

استاد محمدعلی چخماق‌ساز اولین محصلی بود که با همسر فرنگی به ایران برگشت محصلی که استاد مجمع فراماسونری شد

نقش تاریخی ثمربخشی که فرزانگان در فرنگ تحصیل کرده پیش از آغاز مشروطیت و بعد از آن در جامعه ایرانی ایفا کرده‌اند، تا کنون ناشناخته مانده است. نخستین دسته‌های محصلین اعزامی به اروپا که در واقع نخستین فرزانگان و روشنگران ایرانی و نخستین هسته تحرک اجتماع به سوی بینش و دریافت نوها و واسطه و حامل دانش جدید اروپائی به این سرزمین‌نند، در غبار وقایع عادی روزانه محو و فراموش شده‌اند و تا کنون جز انگیزه‌هائی ناپایدار، عاملی برای بررسی همه جانبه در ارزیابی و تعیین چند و چونی تأثیرات آنها نبوده است. حال آن که برای شناختن یکی از اولین پایگاه‌های روشنفکری و فرزانگی در ایران باید به این دسته توجه کرد و در تطور و تشکل اندیشه‌های نو، رهاوردهای آنان را از دیار غرب ارزیابی کرد. چه ضمن همین ارزیابی ضعف‌ها و قوت‌های این دسته است که در می‌یابیم نخستین خطوط مبهم چهره فرزانه و روشنفکر امروزی، در همان سال‌ها رسم شده است و اگر امروزه با مسایل داد و ستد ماده خاکستری؛ فرار مغزها، گرایش طبقاتی فرزانگان به رفاه و امنیت اجتماعی، هر چند کاذب و عدم استفاده از تخصص افراد مواجهیم، نطفه این مشکلات در سال های دور گذشته ایجاد گشته و به اصطلاح آب از سرچشمه گل‌آلود است.

در این تحقیق کوشش بر این پایه استوار شده که سیمای نخستین تحصیل‌کرده‌های ایرانی در آینه عصر تحول و دگرگونی تصویر شود.

اولین اقدا

در سال ۱۱۸۹، به هنگام پایان یافتن مأموریت سه ساله “هر فرد جونس” بنا به تصمیم میرزا بزرگ فراهانی و عباس میرزای ولیعهد دو جوان ایرانی به همراه او برای تحصیل علوم جدید به انگلیس روانه شدند.

اولی، “کاظم” پسر نقاش‌باشی عباس‌ میرزا بود که برای تحصیل نقاشی می‌رفت، اما پس از هیجده ماه به بیماری سل مرد. دومی میرزا حاجی‌بابا افشار نام داشت که پسر یکی از صاحب‌منصبان ولیعهد بود و برای تحصیل علم شیمی و طب می‌رفت. “میرزابابا” با پشتکاری شوق‌آمیز به تحصیل پرداخت و در زمان مراجعت دسته دوم محصلین اعزامی در سال ۱۱۹۸ به ایران بازگشت و به سمت “حکیم‌باشی” ولیعهد به کار پرداخت. او طبیبی حاذق بود و عدم حضور او در سال ۱۲۱۲ سبب شد که بیماری عباس میرزا شدت یافته موجب مرگ او شود.

“میرزابابا” حکیم‌باشی محمدشاه هم بود از زندگی نخستین محصل اعزامی ایران به اروپا، از سال ۱۲۱۶ دیگر اطلاعی در دست نیست، ولی مسلماً تا اواخر همین سال هنوز طبیب محمدشاه بوده است و نیز معرف “مولتیکف” روسی به حضور او. ویلیام بوکلند، معلم زمین‌شناسی او در انگلیس در ۱۱۹۴ کتاب زمین‌شناسی تألیف “ژرژ گوویه” را به رسم یادبود به وی اهدا کرده است و نیز جان ملکم در ۱۱۹۳ کتابی در شعر و ادب به وی داده که یکی از  آن دو در موزه‌ی انگلیس و دیگری در ایران است و تنها یادگار و مرده‌ریگ اولین محصل ایرانی اعزامی به خارج.

ظاهراً فرستادن این دو جوان به انگلیس، تفننی بیش نبود و در پس این تصمیم انگیزه و هدف خاصی به چشم نمی‌خورد. تنها به صرف تشوق نماینده‌ی انگلیس و بدون طرح از پیش اندیشیده، سبب شد که تقریباً ۲۷ سال پیش از محمدعلی پاشا مصری و ۵۰ سال قبل از دولت ژاپن، نایب السلطنه ایران اقدام به فرستادن “محصل” به اروپا کند. مخارج این دو محصل هر سه ماه در حدود ۳۰۳ تا ۳۲۷ لیره (۳۴۸۵ ـ ۳۷۶۰) بود.

نیاز فوری

جنگ‌های ایران و روس و دوشادوش آن خیانت و ناسپاسی نمایندگان و صاحب‌منصبان فرانسوی در داخل صفوف ارتش ایران ثابت کرد که برای اصلاح و سازمان دهی و تنظیم ارتشی نوین و سرپرستی صنایع به عناصر بیگانه نمی‌توان اعتماد کرد و یکسره سررشته‌های کار را به آنان سپرد. زیرا دو دولت یاد شده تا جائی که منافع‌شان اقتضا می‌کرد در جنگ‌ها شرکت می‌کردند و به محض تغییر جریان سیاست در اروپا و امکان دوستی با روس تزاری دست از کار می‌کشیدند و حتی پا را از حد فراتر نهاده، ایران را به ترک جنگ و گردن نهادن به تعهداتی شوم و حقارت‌آمیز وامی‌داشتند.

چنان که در وقتی که دوستی روس برای انگیس بخاطر کوبیدن ناپلئون بناپارت مغتنم بود، دولت ایران مجبور به قبول عهدنامه گلستان در سوم مهر ۱۱۹۲ شد. اجبار و گرفتاری دولت از سوئی و نیاز به سازمان دهی و تجهیز ارتش به شیوه‌های نوین در برابر سپاه مجهز و کارآمد روس از سوئی دیگر و نیز احتیاج به سرپرستان ایرانی برای گرداندن چرخ صنایع نوپا، عامل طرح نقشه قبلی برای فرستادن محصل به اروپا شد.

مصادف با همین ایام، دولت ایران طبق فصل پنجم عهدنامه ۱۱۹۳ ایران و انگلیس عملاً مجبور بود که برای این منظور دست نیاز به سوی انگلیس دراز کند.

در سال ۱۱۹۴ که از قطع روابط ایران و فرانسه اطمینان حاصل شد، “ولک” کارپرداز انگلیس، به علت اختلاف با عباس میرزا به صاحب‌منصبان انگلیسی که دیگر از ولیعهد اطاعت نمی‌کردند، دستور مراجعت داد. در این موقعیت بحرانی و خطیر، عباس میرزا و میرزا بزرگ، برای رفع نیازهای فوری، صلاح در این دیدند که چند تن را برای آموختن علوم و صنایع به انگلیس اعزام دارند. در پی این تصمیم به سال ۱۱۹۴ (جمعه دهم ج ـ ۱۲۳۰) پنج جوان ایرانی به همراهی دارسی تود صاحب منصب انگلیسی و “جیمز موریه” ـ نویسنده کتاب حاجی‌بابا ـ به لندن فرستاده سدند. این عده عبارت بودند از:

۱ـ میرزا سید جعفر، پسر میرزا تقی وزیر تبریزی، برای تحصِل مهندسی

۲ـ میرزا محمد صالح شیرازی کازرونی، ولد حاج باقر، برای تحصیل السنه و حکمت و تاریخ طبیعی

۳ـ میرزا محمدجعفر برای آموختن طب و شیمی

۴ـ میرزا رضا سلطان توپخانه، برای تکمیل توپخانه

۵ـ استاد محمدعلی چخماق‌ساز، شاگرد حبه‌خانه تبریز، برای یادگیری آهنگری، کلیدسازی چخماق‌سازی و غیره

مخارج یک ساله و هزینه سفر را طبق برآورد “دارسی” عباس میرزا به خود او پرداخته بود. ولی “دارسی” بین راه به آنان سختگیری‌های فراوانی روا داشت. به خصوص که سفر محصلین با واقعه “واترلو” مصادف شده بود.

در لندن نیز این انگلیسی به طمع‌ورزی و نیز به تحریکات “موریه” باعث شد بیش از نصف مدتی که محصلین در انگلیس بودند به بطالت و بدون اخذ نتیجه‌ای بگذرد. “دارسی” بر آن قصد بود که علاوه بر پولی که از ایران بابت این محصلین می‌گرفت، از دولت انگلیس نیز هزینه تحصیلی برای آنان بگیرد و در این راه نیمی از وقت آنها را تلف کرد، ولی بالاخره به یاری “حاجی‌بابای افشار”، اولین محصل اعزامی که حالا لباس انگلیسی برتن داشت و “جان ملکم” به تحصیل در مدارس و کارخانه‌ها مشغول شوند.

البته ناگفته نماند که این عده با کوشش خود و به کمک معلمین خصوصی و موجرانشان زبان انگلیسی را به خوبی آموخته بودند.

به خاطر بدرفتاری انگلیس‌ها و همچنین بدگوئی مقیمین ایران در لندن، این پنج جوان که تازه براه پیشرفت افتاده بودند، پس از سه‌سال و ۹ ماه اقامت و بیش از یک‌سال و نیم تحصیل مجبور به بازگشت شدند.

بدین ترتیب که “حاجی‌ میرزا ابوالحسن شیرازی”، موقعی که در سال ۱۱۹۸ به سفارت دوم خود به لندن رفته بود، آنها را به وطن بازگرداند. از لحظه کسب خبر مربوط به بازگشت، تا رسیدن “میرزا ابوالحسن” که مدت زمانی به طول انجامید هر کدام در کمال جدیت، کوشش کردند تا فنون و علوم تازه‌ای را علاوه بر رشته تخصصی خود بیاموزند. به عنوان مثال در عرض همین مدت بود که “میرزا صالح” صنعت چاپ سنگی را آموخت.

از این پنج نفر، تنها “میرزا جعفر طبیب” که هنوز یک ‌سال به اتمام تحصیلش مانده بود اجازه اقامت گرفت. با این همه در مراجعت شش تن بودند، میرزا حاجی‌بابای دکتر که ۱۱۸۹ در لندن بود، میرزا سید جعفر مهندس، میرزا صالح، میرزا رضا مهندس، استاد محمدعلی چخماق‌ساز و همسر انگلیسی استاد محمدعلی.

“دارسی” و “ئلک” برای رسیدن به هدف‌های دولت انگلیس از راه‌های گونه گون و با طرح نقشه‌های مختلف به کار پرداختند:

ابتدا “دارسی تود” ـ همچنان که یاد شد ـ بی دلیل محصلین را مدت یک‌سال و نیم سرگردان نگهداشت و با این حیله که هر کدم را در حومه شهر جا داد و دور از دیگران نگهداشت تا نتوانند با یکدیگر تماس بگیرند و کاری از پیش برند. و بعد با تشویق آنها به ازدواج با دختران انگلیسی و تبلیغ به دین مسیح، سعی کردند که آتش وحدت ملی را در قلبشان خاموش سازند. البته این اقدامات بی‌نتیجه نیز نماند:

کار تحصیل میرزا رضا و میرزا جعفر که برای صنایع تازه ضرورت داشت ناقص ماند، استادمحمدعلی چخماق‌ساز، بدون مشورت با دوستان خود و طبق آداب اروپائی، در کلیسا با دختری از کسبه‌زادگان انگلیس ازدواج کرد و دوستانش تا هنگام مراجعت به وطن از این راز بی‌خبر بودند. می‌توان گفت که استاد محمدعلی چخماق‌ساز؛ پیش‌قدم محصلین ایرانی بود که با زن فرنگی به ایران برمی‌گردند. میرزا صالح نیز استاد مجمع فراموشخانه (فراماسونری) شد.

اگرچه به خاطر سالدیدگی اعزامین و حسن تدبیر میرزا سیدجعفر مهندس نتایجی که حاصل شد؛ ارزنده و راهگشا و مؤثر بود؛ حاجی‌بابای دکتر؛ همچنان که یاد شد، حکیم‌باشی عباس میرزای ولیعهد و محمدشاه شد.

ادامه دارد