«

»

Print this نوشته

بازیابی جنبش مشروطه / گزینه جنگ

بازیابی جنبش مشروطه

گزینه جنگ

  • نادر صدیقی ـ انقلاب مشروطه به‌عنوان یکی از سرفصل‌های مهم تاریخ ایران، رویدادی است که با گذشت زمان همچنان اهمیت خود را حفظ نموده است. این انقلاب نخستین حرکت ملی آزادی‌خواهانه در میان کشورهای جهان، به‌جز چند کشور اروپایی و آمریکا، در آغاز سده بیستم بود و پیرو آن، ایران نخستین قانون اساسی دمکراتیک و پیشرفته برای زمان خود را در میان آن کشور‌ها به دست آورد.
  • این مقدمه نوشتاری است که در تارنمای حزب مشروطه ایران بازتاب یافته است. در زمینه این انقلاب تاریخی و دیگر مسائل مربوط به کشورمان به گفت‌و‌گوی هفتگی خود می‌پردازم با آقای داریوش همایون روزنامه‌نگار، نویسنده و نظریه‌پرداز سیاسی. درود بر شما آقای داریوش همایون در اروپا

همایون ـ درود بر شما

  • نادر صدیقی ـ آقای همایون، اگر چه ما بار‌ها و بار‌ها در مورد اهمیت انقلاب مشروطه، که همچنان این اهمیت را پس از گذشت بیش از یک‌صد سال حفظ کرده است، صحبت کرده‌ایم ولی همچنان جا دارد که بپردازیم به واقعاً پیام‌های این انقلاب تاریخی که همچنان در جامعه ایران زنده هستند. مهم‌ترین پیام‌ها به عقیده شما کدام بوده‌اند؟

همایون ـ یک ویژگی انقلاب مشروطه این است که نه‌تنها با گذشت زمان اهمیت پیام‌ها و دست‌آورد‌هایش آشکار‌تر می‌شود بلکه با وفق‌تر می‌شود با موقعیت کنونی ما. کنونی یعنی لحظه تاریخی در این صدسال. این از یک‌جهت، مایه تأسف هم هست. برای اینکه ملت ما در طول صدسال گذشته این اندازه در خراب کردن آنچه که داشته است موفق بوده که ما چندان چیزی برای مقایسه با گذشته خودمان نداریم که او را تحت‌الشعاع قرار بدهد.

هر کشوری روزهای تاریخی دارد و مایه سربلندی هم هستند این روز‌ها. ولی این روز‌ها یک دوره‌ای دارند از نظر معنای روزشان به‌اصطلاح. برای اینکه جامعه‌ها تحول پیدا می‌کنند و نسل‌هایی که پیاپی می‌آیند بجای ویران کردن آنچه که نسل‌های پیشین ساخته‌اند و به دست آورده‌اند و دشمنی ورزیدن به آن‌ها، بر آن‌ها می‌افزایند. ما در ایران نه‌تنها ـ و شاید این مرده ریگ امواج پیاپی مهاجمان خارجی است که از ۱۴۰۰ سال پیش آمدند و پیاپی ویران کردند، بازساخته شد، باز یک عده جدیدی آمدند ویران کردند… و داستان ویرانی‌ها است ـ شاید این اثرش روی مردم ما هم مانده است و عادت کرده‌ایم به اینکه ویران بکنیم. همان‌طور که عرض کردم به دشمنی برخیزیم، با نگاه خصمانه نگاه بکنیم و بنگریم به دست‌آوردهای پیشینمان. یک نمونه‌اش هم انقلاب مشروطه است. انقلاب مشروطه همان‌طور که گفتید، در این صدسال نشان داده است که حقیقتاً یک چرخشگاه تاریخی یگانه‌ای بوده است در تاریخ ما. برای اینکه نزدیک ۸۰۰ سال قرون‌وسطایی ما را پایان داد و ما را مثلاً فرض کنید از سده پنجم یا ششم میلادی رساند به سده هجدهم میلادی دستکم. خب این کار شوخی نبود. این کار را یک نسلی انجام داد که اتفاقاً بیشتر نام‌آورانش زیر بد‌ترین حملات نسل‌های بعدی قرار گرفتند. دشمنی‌ها با آن‌ها شد، آسیب‌ها دیدند در زمانی که مبارزه می‌کردند و بد‌تر از آن آسیب‌های معنوی بود و یادشان و خاطره‌شان بی‌اعتنایی بود که شدند. اصلاً فراموش شد. دو نفر، سه نفر، چهار نفر را گرفتند در تمام آن انقلاب و راجع به آن‌ها صحبت کردند و بقیه انگارنه‌انگار. و اتفاقاً آن دو نفر، سه نفر، چهار نفر با اینکه نقش بسیاری مهمی در به ثمر رساندن انقلاب داشتند، ولی آغازکنندگان انقلاب نبودند و پیام انقلاب را آن‌ها نیاوردند. و این خیلی خیلی مایه تأسف است و بخش بزرگی از واپس ماندگی ما و بدبختی کنونی ملی ما از همین رفتار است. حالا این‌ها گذشته است و بعد از صدسال ما باز داریم انقلاب مشروطه را کشف می‌کنیم. حقیقتاً دوباره کشف‌شده است. ده سال است شاید که انقلاب مشروطه وارد خودآگاهی ملی ایرانیان شده است. یا بر ضدش می‌کوشیدند در سال‌ها و دهه‌های پیش از آن، یا ندیده می‌گرفتند آن را، یا یک‌گوشه‌ای از آن را می‌گرفتند و می‌رفتند جلو و بقیه را اصلاً فراموش می‌کردند. و به هر حال مجموعه انقلاب مشروطه از طرف همه دست‌اندرکاران در این صدساله مورد بی‌اعتنایی یا تجاوز یا دشمنی قرار گرفتند. در دهه گذشته، بار دیگر این انقلاب پیامش آشکار می‌شود و توجه به آن برمی‌گردد ولی خب این بار با یک موج بزرگ سیل‌آسایی روبرو هستیم. این بازگشت به جبران این ۹۰ سال غفلت، ۹۰ سال دشمنی و ندیده گرفتن، حالا خیلی خیلی به‌صورت پرباری دارد ظاهر می‌شود.

به‌اندازه‌ای مطالعات بدیع و استادانه در زمینه انقلاب مشروطه انتشار پیداکرده است در بیرون و درون ایران، و نگاه‌های خیلی تازه و ژرف به این انقلاب که مایه خوشحالی ما است و نشان می‌دهد که با همه معایبی که ما داریم به‌عنوان یک ملت، از دست نرفته‌ایم و بالاخره به خودمان می‌آییم و زمانی برای جبران اشتباهاتمان اقدام می‌کنیم.

انقلاب مشروطه پیام جهان امروز است. عرض کردم که انقلاب مشروطه ما را وارد سده هجدهم میلادی کرد. سده هجدهم، سدة بسیار بسیار مهمی است در تاریخ جهان. به عصر روشنگری معروف است. عصر خرد معروف است و کتاب‌های تاریخ از این سده به این عناوین نام می‌برند. انسان نگاهش به جهان عوض شد و به‌طور قطع از آن سده بود که مردمان اختیار خودشان را در دست گرفتند و از توسل به نیروهای ماوراءالطبیعی و امداد غیبی و دعا و چله‌نشینی ـ حالا در مذهب مسیحی این چیز‌ها کمتر است تا تشیع ما که اصلاً هنگامه‌ای است از این بابت‌ها و آن‌ها هم سهم خودشان را داشتند ـ معترضه عرض کنم، آگهی‌هایی می‌خواندم در روزنامه از نومسیحیان ایرانی. و انگارنه‌انگار که این‌ها روحیه‌شان کمترین تغییری کرده است. با‌‌ همان زبان و روحیه امامزاده‌ای راجع به مسیحیت صحبت می‌کنند. من مسیحی شدم، درسم خوب نبود، بعد که مسیحی شدم در امتحان قبول شدم! من مریض بودم، وقتی مسیحی شدم شفا پیدا کردم! عیناً‌‌ همان بساط امامزاده داوود و…. این رفته توی خون این مردم. ولی خب اروپایی‌ها هم داشتند از این چیز‌ها.

این انقلاب مشروطه ما را وارد سده هجدهم کرد که سده خردگرایی بود و سده روشنگری. ولی سده هجدهم محصول مستقیم سده هفدهم بود. سده هفدهم، سده بازتعریف ملت‌ها است. ملت‌ها وجود داشتند. این‌طور نیست که بعضی از دائره‌المعارف‌ها نوشته‌اند مفهوم ملت از سده هفدهم به‌وجود آمد. نه، این‌طور نبود. ملت‌ها همیشه بوده‌اند. احساسات ملی هم بوده است، جنگ‌های ملی هم بوده است، و در تمام اروپا، جنگ‌ها جنگ‌های ملی بود. حتی جنگ‌های مذهبی یک پوشش مذهبی بود بر رقابت‌های ملی و اختلافاتی که میان ملت‌ها پیش می‌آمد. در قرون هفدهم، مفهوم ملت و حدود و وظایف و تکلیف‌هایش و حقوقش، این‌ها معلوم شد. همان عهدنامه وستفالی ۱۶۴۸، اروپا را ساخت. آن عهدنامه به جنگ‌های مذهبی روی‌هم‌رفته پایان داد و به تسلط مذهب بر سیاست اروپا، مقدمه این سده درخشان هجدهم شد. و ما شاهد روشنگری فرانسوی هستیم، روشنگری انگلیسی ـ اسکاتلندی که بیشتر اسکاتلندی است هستیم، و این‌ها میراث‌شان به یک صورت ناقص بسیار ابتدایی به ایران رسید. و میراث ناسیونالیستی سده هفدهمی. یعنی در انقلاب مشروطه، ما دست‌آوردهای سده هفدهم و هجدهم اروپا را با هم نه اینکه تجربه کردیم، ولی آشنا شدیم. و این بسیار در سرنوشت ملی ما تأثیر داشت و تأثیرش تعیین‌کننده بود. از آن پس بود که ایرانی که واقعاً یک ویران‌سرا بیش نبود و یک جماعت عظیم بی‌سواد به‌کلی ناآگاه، اسیر آخوند، آخوندهایی به درجة که امروز می‌بینیم، گمراه و تباه. حالا این‌ها در عصر روشنگری و سده بیست و یکم چنین نمایش می‌دهند، شما تصور بکنید در آن شرایط قرون‌وسطایی چه خبر بوده است. کارهایی که از آن دوره مانده، مثل سفرنامه حاج سیاح، اگر نسل تازه ایرانیان آن را بخوانند، که امیدوارم بخوانند و توجه کنند که ما از کجا‌ها ناچار بودیم شروع بکنیم. در آن شرایط ناامیدکننده که همه امیدشان را از ایران برداشته بودند، این انقلاب یک توان تازه‌ای به این ملت داد. اولاً این ملت را بر خودش بیدار کرد. ما یک ملت هستیم. برای اولین بار فریاد زنده‌باد ملت ایران ـ حالا در خیابان‌های تهران چون تهران قلب کشور بود و هنوز هم هست ـ طنین انداخت. زنده‌باد ملت ایران. اولاً این توده انسانی خودش را به‌عنوان یک ملت شناخت و بعد نگاهش مستقیماً و این را اعلام کرد که ما نگاهمان به اروپا است. نگاهمان به عربستان نیست، نگاهمان به حجاز نیست، نگاهمان به سده هفتم میلادی نیست. نگاهمان به اروپای آن روز است. اروپای بسیار پیشرفته آن روز. و این‌ها خب، دوران‌ساز بود. کارهایی هم که بعد از آن شد در ایران به نظر من حالت اعجاز آمیز دارد. ما در سال‌های پس از جنگ، اصطلاح معجزه آلمانی را شنیده بودیم. حالا فراموش شده، ولی می‌گفتند، معجزه آلمانی. برای اینکه آلمان ویران از جنگ بدر آمده، در عرض کمتر از یک نسل بازساخته شد. ما یک معجزه ایرانی داشته‌ایم، و این معجزه ایرانی انقلاب مشروطه بود. اگر بینیم که در آن شرایط که مجموع باسوادهای ایران دو سه درصد بیشتر جمعیت نبودند، یا پنج درصد حداکثر، و تمام جامعه روشنفکری ایران را می‌شد در یک ورزشگاه نسبتاً کوچک گردآورد، در آن شرایط ما می‌بینیم که روزنامه‌نگاری، حزب، افکار عمومی، رمان، داستان کوتاه، شعر نو، نقد ادبی و… همه‌چیز و جامعه مدنی، همة این‌ها پیدا می‌شود. در آن‌چنان شرایطی. و این‌ها نامی به‌جز معجزه به نظر من نمی‌توان رویش گذاشت. دنباله این انقلاب در عرصه سیاسی، البته شکست خورد. در عرصه سیاسی، پس از مجلس اول انقلاب مشروطه به سراشیب شکست افتاد و در واقع در ده دوازده سال بعد، تمام شد. برای اینکه طبقه سیاسی ایران ‌‌نهایت ناتوانی و کاستی‌های اخلاقی و ضعف سیاسی را نشان داد و دست‌آوردهای بزرگ آن انقلاب را هدر کرد در زمینه‌های بسیار حقیر، البته دست خارجی‌ها هم در کار بود، خارجی آن‌وقت خیلی در ایران نفوذ داشتند و کمک کردند به ویرانی انقلاب مشروطه و به دست خود ایرانی‌ها. اما از نظر بیداری ملی، از نظر برانگیختن اراده مردم به اینکه شرایط خودشان را و زندگی خودشان را تغییر بدهند، پیروز شد انقلاب مشروطه. و اگر ما می‌بینیم که یک سرباز ساده‌ای ـ اتفاقاً این روز‌ها سالروز مرگش است ـ می‌آید، خب سواد هم نداشت، خودآموز بود، نشست و یاد گرفت. کتاب زیاد می‌خواند، تاریخ زیاد می‌خواند، شب‌ها چهار ساعت می‌خوابید، بقیه‌اش را کتاب می‌خواند، و یک همچین آدمی از طبقات پایین جامعه می‌آید و چنان دید وسیعی دارد به اوضاع ایران برای اینکه می‌خواهد آن کشور را به کجا‌ها برساند، این‌ها همه الهام گرفته از انقلاب مشروطه است. او هیچ کار نکرد که در ادبیات مشروطه، در مذاکرات مجلس اول، سخنان رهبران مشروطه، نیامده بود. هر چه کرد، مسبوق بود به چنین سوابقی. ساخته‌شده بود بر زمینه آنچه که انقلاب مشروطه آورده بود. معرفی کرده بود. نتوانسته بود به‌جایی برساند، نتوانسته بود اجرا بکند، ولی معرفی کرده بود و شناسانده بود. او این آنچه را که شناخته‌شده بود و شناسانده شده بود گرفت و عمل کرد. و می‌بینیم که یک گروه بسیار قوی و بزرگ برای آن روز ایران، که بیشترشان از طرفداران رهبران انقلاب مشروطه بودند، پیرامونش را به‌سرعت می‌گیرند و این کشور را به ترتیب عجیبی، آن‌هم باز یک نوعی اعجازآمیز بود که در عرض ۲۰ سال، خب از آن کشور نمی‌توانیم اکنون تصور کنیم که در چه شرایطی بوده است، مگر اینکه کتاب‌های آن زمان را خوانده باشیم و عکس‌هایی را که گرفته‌اند دیده باشیم، من چون وقتی که رضاشاه از ایران رفت ۱۳ ـ ۱۲ سال داشتم، مقداری شاهد آنچه که شد در ایران بودم. در زندگی خود من تأثیرات روز بروز پیشرفت‌ها آشکار بود. از آن کوچه‌های گِلی به خیابان‌های اسفالت شده، در آن خیابان‌ها راه می‌رفتم، کتاب‌های بسیار نفیس با چاپ‌های خوب می‌خواندم، که بعد از رضاشاه آن‌هم به‌زحمت به دست می‌آمد تا چند سال و دوباره راه افتاد، روزنامه می‌خواندم. هر روز دو تا روزنامه به خانه ما می‌آمد، روزنامه صبح «ایران» و روزنامه عصر «اطلاعات». و از‌‌ همان سال‌های پیش از شهریور ۲۰. و یک همچنین وضعی شد. رادیو می‌شنیدم. قبلاً فقط اذان پدربزرگ را می‌شنیدم. من خوشبختانه مکتب ندیدم. ولی از روز اول مدرسه بود و مدرسه‌های خیلی خوب. و بسیار چیز یاد می‌دادند. ما کلاس شش را که تمام کردیم، به‌اندازه تا سال ۱۰ دبیرستان بعدی چیز بلد بودیم. این‌ها را من در زندگی خودم دیدم. همه این‌ها ناشی از انقلاب مشروطه بود. آموزش همگانی یک ایده انقلاب مشروطه بود. صنعتی شدن ایران، راه‌آهن، ارتش ملی، نظام‌وظیفه، قانون کار، اصلاح دادگستری و گرفتن آن از دست آخوند‌ها، ثبت‌احوال و اسناد که اصلاً یک انقلاب واقعی بود. برای اینکه کشوری که مطلقاً قانون نداشت، مطلقاً ضابطه و حساب‌وکتاب نداشت، هر آخوندی در خانه خودش می‌توانست ملک این را به آن ببخشد، ملک این را از آن بگیرد و ایرانی عبارت بود از حسن پسر حسین از مملکت قزوین… ایرانی صاحب شخصیت شد و نام و نام خانوادگی و مملکت قزوین شد شهر قزوین از مملکت ایران. انقلاب مشروطه اگرچه در جبهه سیاسی به هدف‌هایش نرسید، ولی در زمینه باز کردن اذهان مردم، تغییر دادن جامعه ایرانی و بازسازی ایران کامیاب شد و تأثیرات‌اش همچنان ادامه پیدا کرد تا امروز که شاهد یک دوره تازه‌ای در این انقلاب هستیم.

  • نادر صدیقی ـ بسیار سپاسگزارم. توضیحات جامعی دادید آقای همایون. در آغاز سخنانتان به آسیب‌های معنوی اشاره کردید که ناشی از بی‌عنایتی به مشروطیت بود. بسیاری به اجرا نشدن قانون اساسی مشروطه در برهه‌هایی از تاریخ معاصر اشاره می‌کنند و بیشترین ایرادهای مخالفان حداقل دوران محمدرضا شاه فقید، در واقع تکیه‌شان بر این مسئله بود. آیا فکر نمی‌کنید که واقعاً نخستین آسیب معنوی از‌‌ همان شروع مجلس ایران با آغاز با آن متمم و منوط کردند مصوبه‌های مجلس به نظر و تأیید ۵ به‌اصطلاح مجتهد شروع شد؟ آیا نباید این متمم را در واقع نخستین عقب‌نشینی مشروطه‌خواهان در برابر مشروعه‌طلبان تلقی کرد؟

همایون ـ چرا، ولی آن ماده ۵ مجتهد هرگز عمل نشد. یک مجتهد بود فقط مدرس در مجلس، آن‌هم به مدت کوتاه، و هیچ‌وقت اعتنایی به آن ماده در ۵۷ سال و شاید بیشتر، نشد. اما در این شک نیست که نادیده گرفتن آن ماده و بند قانون اساسی یک بی‌اعتنایی بود. یک بی‌اعتنایی ناگزیر و لازم. منتها باید جرأت می‌کردند آن را برمی‌داشتند. این مصلحت‌اندیشی در برابر قانون بسیار بسیار کار غلطی است. قانون با مصلحت سازگار نیست. یا قانون هست یا نیست. اگر قانون به مصلحت نیست باید عوض بشود. ما عادت کردیم در سال‌های پس از مشروطه که هر جا مصلحت تشخیص می‌دادیم، قانون را نادیده بگیریم. اما دست به آن نزنیم. این خیلی کار نادرستی است. یعنی اساس یک کشور را بر هم می‌زند. این ایراد منتقدین بر پادشاهان پهلوی کاملاً درست است. حالا رضاشاه ـ من چون با همه خردسالی در آن زمان می‌توانم بگویم که آن ایرانی که من دیدم نمی‌شد با آن مجلس و مجلس‌ها اداره بشود. حتماً می‌بایست دست نیرومند رضاشاهی می‌بود که یک مقدماتی را می‌ساخت بعد ما وارد مشروطه واقعی می‌شدیم. همه دموکراسی‌های جهان این مرحله را طی کرده‌اند. همه این‌ها با دست قوی شروع‌شده بعد این دست قوی جایش را به دست خیلی قوی‌تر مردم داده است. ولی در دوره محمدرضاشاه مسلماً می‌شد که مطابق قانون اساسی رفتار کرد و آنجا‌ها که مثل ۵ مجتهد و… که هیچ‌وقت هم اجرا نشد، آن‌ها را هم عوض کرد و احترام گذاشت به قانون. احترام گذاشتن به قانون بد‌ترین حکومت‌ها را قابل‌تحمل می‌سازد چه رسد به حکومتی مثل حکومت محمدرضاشاه که او کار می‌کرد برای ایران. ولی خب، این بی‌اعتنائی‌ها و این مصلحت‌اندیشی‌های کوته‌بینانه مشروعیت حکومت ایران را از بین برد و مشروعیت سلطنت را از بین برد. مشروعیت برای یک حکومت و برای یک رژیم مهم است. درست است که نداشتن مشروعیت بلافاصله مخاطره تولید نمی‌کند، چنانکه امروز می‌بینیم رژیم اسلامی هیچ مشروعیتی ندارد ولی مانده است. ولی ماندن به خودی خود معنی ندارد و هدف نیست. مگر کسانی که بخواهند بمانند و بچاپند و… مثل این عده‌ای که الآن هستند. ولی محمدرضا شاه نمی‌خواست بچاپد و ببرد و مملکت هم هرچی شد، شد. حقیقتاً می‌خواست ایران را ـ حالا این ادعای زیادی بود ـ ولی این بلندپروازی را داشت که ایران را جزو ۵ کشور مهم در جهان بیاورد. و خب، بدون مشروعیت نمی‌شود. مشروعیت با رعایت قانون ارتباط مستقیم دارد.

  • نادر صدیقی ـ آقای همایون، اگر اجازه بدهید، بپردازیم به مسائل دیگری که اگرچه به زیبایی بحث پیرامون مشروطیت نیست، ولی لازم و ضروری است. از جمله، آخرین مقاله شما را خواندم «دو گزینه آخوند‌ها» و در آغاز این مقاله به پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی اشاره کردید که وارد مراحل تعیین‌کننده بحرانی‌اش شده است. امروز اتفاقاً آقای احمدی‌نژاد در مشهد ادعا کرد که بین ۵ تا ۶ هزار سانتری فیوژ را برای غنی کردن نصب‌کرده‌اند. آیا باید چنین تلقی کرد که جمهوری اسلامی واقعاً مملکت را به یک بحران خطرناک دیگری سوق می‌دهد؟ آیا جنگ‌طلبان در ایران هستند و صلح‌طلبی باید متوجه رژیم مسئله‌ساز و بحران‌ساز جمهوری اسلامی بشود؟ خواهش می‌کنم در این مورد نظرتان را بیان بفرمایید.

همایون ـ بله، پیدا است که یک بخش جمهوری اسلامی که بخش نیرومند‌تر است و خامنه‌ای پشتش هست، او بی‌توجه به مخاطراتی که ایران را تهدید می‌کند چهار اسبه به‌طرف بمب اتمی می‌تازد. می‌شود ۱۰ تا ۱۵ درصد احتمال داد، نه بیشتر به نظر من، که این‌ها برای چانه زدن است و برای قوی کردن دست است در مذاکره و گرفتن امتیازات بیشتر. و ما باید امیدمان این باشد که این ۱۵ درصد بشود ۹۵ درصد و ۱۰۰ درصد. برای اینکه تنها راه برطرف کردن خطری که ایران را تهدید می‌کند، کنار آمدن با آمریکا است و گرفتن امتیازات بسیار اساسی از آمریکا. چه حالا ممکن است که پاره‌ای هم‌وطنان که سخت مخالف جمهوری اسلامی هستند و من فکر نمی‌کنم من و شما کمتر از آن‌ها مخالف باشیم، آن‌ها برآشفته بشوند که عجب پس حالا این‌ها امتیاز هم بگیرند و آمریکا هم پشت‌سرشان قرار بگیرید و تحریم هم برداشته بشود و… و دیگر ما زورمان به او نخواهد رسید. خب بله این کاملاً درست است. ولی آن‌طرف قضیه را باید نگاه کرد که اگر این‌طور نشود چه به سر ایران خواهد آمد. ما الآن در وضعی هستیم که ما هم گزینه‌های خیلی محدودی داریم.

یک گزینه ما این است که جمهوری اسلامی با گرفتن امتیازات خیلی اساسی و من فکر می‌کنم که آمریکایی‌ها آماده‌اند برای دادن همه آن امتیازات، از این تنگنا بیرون بیاید و یک گزینه دیگر جنگ است. و یک ایرانی مسئول و دلسوز را ـ هستند خیلی هم هستند متأسفانه ـ ولی نمی‌باید پیدا کرد که خواستار جنگ باشد. برای اینکه، برگردم به آن صحبت آغازین، ما هر چه ساخته‌ایم در طول تاریخمان، به ویرانی سپرده‌ایم. یا حالا به دست دیگران یا به دست خودمان. و امروز آنچه که از ایران مانده است و در این صدسال ساخته‌شده است، این از بین خواهد رفت در شرایط جنگی. و ما معلوم نیست که تا چه اندازه، چند سال باید بکوشیم تا دوباره این‌ها را بسازیم. ولی این تکه کم‌خطرتر قضیه است. تکه پرخطرتر که هر روز مخاطره‌اش بیشتر می‌شود، تلاش‌هایی است که در بیرون و داخل کشور، برای استفاده از موقعیت جنگی و برهم خوردن اوضاع در جهت تجزیه ایران می‌شود. یکی از استراتژی‌های رویارویی با ایران دامن زدن به گرایش‌های تجزیه‌طلبانه و مشغول کردن جمهوری اسلامی در جبهه‌های داخلی است. و وقتی‌که زیر بمب‌ها همه‌چیز در هم بریزد و حتی احتمالاً قدرت دفاعی جمهوری اسلامی کاستی بگیرد، این‌گونه کوشش‌ها در دست فرصت‌طلبان بی‌شماری که منتظرند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند، اسلحه بسیار کارسازی خواهد شد برای تکه‌تکه کردن ایران و همسایه‌های حریصی که نشسته‌اند و منتظرند که از این تکه‌ها سهمی نصیب آن‌ها بشود و یا به هر حال اگر هم نشود ایرانی که بیش از اندازه به نظرشان بزرگ است و نیرومند، برای همیشه از اهمیت بیافتد. این‌هایی که من عرض می‌کنم، این‌ها احتمالات دور نیست، این‌ها احتمالات نزدیک است. با این وضعی که جمهوری اسلامی پیش آورده است و این تاخت و تازی که امثال احمدی‌نژاد‌ها می‌کنند، و چهار اسبه به‌طرف پرتگاه می‌روند، من تردید ندارم که اگر آن محاسبه‌ای که عرض کردم پشت سر این حرکات نباشد، جنگ تقریباً حتمی است. یعنی شاید تقریباً را هم روی عادت دارم بکار می‌برم. من ۵ سال است که تکرار می‌کنم، غیرممکن است، بگذارند جمهوری اسلامی دارای اسلحه اتمی بشود، نه فقط آمریکایی‌ها. و این است که باید امیدوار بود که هنوز درهای یک معامله بزرگ بسته نشده باشد.

  • نادر صدیقی ـ اشاره کردید به همسایه‌های حریص. این پرسش برای من پیش آمد که حریص‌ترین همسایگان ما به شهادت تاریخ، آن خرس شمالی است. ایرانیان دست‌کم از زمان پادشاهی نادرشاه و حتی در زمان حکومت قاجار‌ها هم در برابر روس‌ها ایستادند و از نفوذ آن‌ها جلوگیری کردند به سرزمین ایران و به‌ویژه به بخش جنوبی ایران که خب نظرگاه اصلی روس‌ها بوده است. ولی امروزه می‌بینیم که در جمهوری اسلامی در واقع می‌شود گفت که ایران به یکی از اقمار بسیار ضعیف دولت روسیه تبدیل‌شده است. تعداد کارشناسانی که در ایران هستند، رقم‌شان را بیش از ۶۰ هزار برآورد می‌کنند. و سیستم اطلاعاتی مملکت در دست روس‌ها و به‌ویژه به شیوه ک. گ. ب اداره می‌شود. یعنی تمامی ارکان مهم مملکت ما امروزه، به گفته‌های چندی، در اختیار روس‌ها است. شما اهمیت این آسیب‌های ملی را چگونه بررسی می‌کنید؟ چه دیدگاهی در این زمینه دارید؟

همایون ـ این از تحفه‌هایی است که جمهوری اسلامی که با انقلابی زیر شعار آزادی استقلال حکومت اسلامی روز عید فطر ۱۳۵۷ شروع شد…،

  • نادر صدیقی ـ و نه شرقی نه غربی…

همایون ـ و دوستانی که معتقدند که این انقلاب ربوده شد و خیانت شد و مصادره شد، به یادشان بیاورند که‌‌ همان روز اول گفتند حکومت اسلامی. خود روشنفکران و استادان دانشگاه و غیره. این انقلاب ایران را به بد‌ترین صورتی نه‌تنها وابسته به روس‌ها کرده، بلکه هیچ‌وقت ما چنین گاو شیردهی برای هیچ کشوری جز دوره قاجار به انگلیس‌ها نبودیم. ولی آن موقع‌ها هم چیز زیادی نداشتیم. ولی الآن ایران گاو شیرده بسیار پر برکتی است. و روس‌ها، البته خوشبختانه دیگر همسایه ما نیستند. و اگر هم ایران تکه‌پاره بشود چیزی به آن‌ها نخواهد رسید. این کشورهای میانه هستند که دندان‌هایی تیز کرده‌اند. ولی روس‌ها هیچ بدشان نمی‌آید که اولاً ایران درگیر جنگ با آمریکا بشود. برای اینکه ایران ضعیف بیشتر به آن‌ها متکی خواهد بود و آمریکا در یک جنگی دیگر گیر خواهد کرد و دست روسیه قوی‌تر خواهد شد، موقعیت آمریکا در جهان بد‌تر خواهد شد به نفع روس‌ها. این روس‌ها برگشته‌اند به حالت جنگ سرد. روحیه، روحیه جنگ سرد است. و این است که روس‌ها دارند با سرنوشت ما بازی می‌کنند. به قطعنامه‌های شورای امنیت رأی می‌دهند ولی سعی می‌کنند که چنگ و دندانشان را بگیرند و آن‌قدر کش بدهند که کار به‌جاهای بالا بکشد. البته خود روس‌ها هم فکر نمی‌کنم به‌هیچ‌وجه علاقه به داشتن بمب اتمی جمهوری اسلامی داشته باشند. آن‌ها هم حساب می‌کنند که اگر کار به آنجا‌ها کشید جنگ خواهد شد و به ایران حمله خواهد شد و چندان ناراحت نیستند از این بابت.

  • نادر صدیقی ـ آقای همایون، در زمینه تعقل و منطق میان رهبران جمهوری اسلامی، بالاخره باید در چهارچوب این رژیم یک بخشی هم اندکی تعقل داشته باشد که در ‌‌نهایت همه‌چیز را از روی شعار و دیوانگی و بی‌منطقی عمل نکنند. آیا شما اصلاً در کادر رهبری جمهوری اسلامی چنین نشانه‌هایی از چنین تعقلی می‌بینید که در بزنگاه تاریخ به داد آن‌ها برسد و تا حدودی هم به سود مملکت ما تمام بشود و در یک گذار از رژیمی به نظامی دیگر؟

همایون ـ من علاوه بر موارد بسیاری که در تاریخ دنیا خوانده‌ام، در جنگ دوم جهانی شاهد بودم که یک کسی مثل هیتلر به روسیه حمله کرد و گفت چون چرچیل تمام امیدش این است که ما به روسیه حمله بکنیم، حالا ما این حمله را انجام می‌دهیم تا ببیند. و حمله کرد و نابود شد. آدم‌ها توانایی نامحدودی دارند در فریب دادن خودشان و در توجیه کارهای دیوانه‌وار خودشان و در گرفتن تصمیم‌های دیوانه‌وار. ما در همین همسایگی خودمان این صدام حسین را دیدیم. شما نگاه کنید، ۵۰۰ هزار سرباز آمریکایی در سال ۱۹۹۰ ـ نه مثل این دفعه ۱۴۰ هزار ـ در کویت و عربستان سعودی جمع شدند، هر چه به این مرد گفتند آقا حمله می‌کنند، می‌زنند، برگرد، برو، وِل کن،‌‌ رها کن کویت را، گوش نکرد. بار دوم، هر چه به او گفتند در‌ها را باز کن بیایند ببینند که چیزی نیست، و واقعاً هم چیزی نبود، ولی طوری رفتار می‌کرد که انگار چیزی هست که ایرانی‌ها را بترساند. باز به خرجش نرفت. و بار دوم زدند و این بار به‌قصد کُشت زدند. این اتفاقات می‌افتد. این خمینی، بعد از دو سال از حمله عراق گذشته، خاک ایران از نیروهای عراقی پاک شد، کشورهای خلیج‌فارس آمده بودند ده‌ها میلیارد خسارت جنگی به ایران بپردازند، دنیا پشت سر ایران بود، و باز گفت نخیر، راه قدس از کربلا می‌گذرد. نه کربلا به ما ربط داشت و نه قدس‌اش به ما ربط داشت. شش سال دیگر هم جنگید، صد‌ها هزار ایرانی کشته و زخمی و معلول شدند، و یک ریال هم نصیب ایران نشد و نخواهد شد، و ویران شد سه چهار استان ایران که هنوز هم نساخته‌اند. این است که از این رژیم کنونی باید انتظار همه گونه حماقت داشت به‌ویژه که حقیقتاً این‌ها دچار یک روحیه آخر زمانی هستند. این داستان جمکران و حضرت دنیا را اداره می‌کند و حضرت ظهور می‌کند و به ظهورش چیزی نمانده است، این اعتقاد یک عده‌ای از این‌ها است. این شخصی که ریاست جمهوری را به عهده دارد که خب حقیقتاً غم‌انگیز است این وضع، این معتقد است و حقیقتاً فرق نمی‌کند برایش جنگ بشود. شرایط ظهور فراهم خواهد شد. جنگ برایش فاجعه نیست. این است که من می‌ترسم نباشد آنچه که شما به‌درستی اشاره کردید، وجود نداشته باشد در مراجع تصمیم‌گیری. امید من این آخوندهایی هستند، امثال رفسنجانی، و مهدوی کنی، شورای نگهبان، که این‌ها حقیقتاً هیچ سودی در این ندارند که کشور به یک جنگی کشیده بشود که سرنوشت جنگ هر چه باشد آن‌ها از این موقعیت برتری که دارند پایین کشیده خواهند شد. برای اینکه در شرایط جنگی پاسداران قبضه خواهند کرد. رسماً و صد در صد همه‌جا را خواهند گرفت و این‌ها را بیرون خواهند انداخت. این مسلم است. و من امیدوارم که این‌ها متوجه این خطر بشوند برای حفظ خودشان. کشور که مطرح نیست برای این‌ها. برای حفظ خودشان سعی بکنند که مسیر تغییر بکند و برویم به‌طرف یک راه‌حل مسالمت‌آمیز.

  • نادر صدیقی ـ آقای همایون، آخرین پرسشم را اختصاص می‌دهم به مسئله‌ای فرا‌تر از ایران که البته شامل ایران هم می‌شود. در یکی دو روز گذشته مقاله‌ای می‌خواندم در تایمز که نویسنده به یک سناریویی اشاره‌کرده بود مبنی بر اینکه عربستان سعودی با انبوه درآمد نفتی می‌تواند در منطقه تأثیری بگذارد که تابه‌حال نظیرش سابقه نداشته است. اشاره می‌کند به نفوذ عربستان در ترکیه، اشاره می‌کند به تداوم نفوذش در پاکستان و اینکه سرانجام به کمک سلفیون و وهابی‌ها خواهد توانست ایران شیعه را در تنگنا قرار بدهد و در ‌‌نهایت هم با اتحاد این نیروهای تندروی اسلامی، چه شیعه چه سنّی، به رهبری وهابیون آن جنگ تمدن‌هایی که اشاره‌شده است، صورت خواهد پذیرفت. آیا شما واقعاً باور دارید که بشریت حداقل در جهان اسلام و به‌ویژه در منطقه ما به این سمت‌وسو حرکت می‌کنند؟ به سمت قهقرایی، به سمت بازگشت به گذشته؟ یا اینکه این سناریو‌ها ساخته‌وپرداخته ذهنیات برخی از نویسندگان خیال‌پرداز است؟

همایون ـ در این شک نیست که این عربستان سخت دنبال گسترش وهابیت است. پول‌های زیادی خرج می‌کنند، ۴۰ ـ ۵۰ هزار مدرسه را در پاکستان راه انداخته‌اند، مساجد بی‌شمار این‌طرف و آن‌طرف ساخته‌اند. حالا مدرسه که عرض می‌کنم حقیقتاً ماتمکده‌های علمی است. یعنی بچه‌ها را به‌کلی مغزشان را می‌شویند و یک‌مشت حرف‌های نامربوط در سرشان می‌کنند و این‌ها را جهادی بار می‌آورند. این درست است. در این هم شک نیست که این دشمنی شیعه و سنّی در جهان اسلام بالاگرفته است. در پاکستان مرتباً همدیگر را می‌کشند، در لبنان دست از سر هم برنمی‌دارند، در ایران روی کار آمدن آخوندهای شیعه سبب شده است که در بقیه جهان عرب وحشت افزایش پیدا بکند و نزدیک بشوند به هم، و حتی نسبت به اسرائیل موضعشان نرم‌تر بشود این‌ها درست است. ولی اولاً جنگ تمدن‌های هانتینگتون، لزوماً جنگ فیزیکی نبود. جنگ با سلاح نبود. رویارویی و کشاکش بود منظورش و کاملاً درست است. هانتینگتون یکی از پیامبران سده بیستم است. و اولش خیلی مسخره‌اش کردند ولی در سال ۲۰۰۱ در ۱۱ سپتامبر نشان داده شد که کاملاً حق با او بوده است و موضوع، موضوع فرهنگی است. آن‌ها که به ساختمان‌های دوگانه نیویورک حمله کردند مشکل اقتصادی یا استراتژیک نبود، مسئله صرفاً ایدئولوژیک بود و اعتقادی بود و فرهنگی. این را باید در نظر گرفت که آنچه عربستان سعودی انجام می‌دهد حداکثر در تروریسم انعکاس پیدا می‌کند. ارتش‌هایی به حرکت درنخواهند آمد. ارتش‌های تروریستی به حرکت درخواهند آمد که آمده‌اند. ولی تروریسم، بزرگ‌ترین دشمن خودش است. تروریسم به یکجایی می‌رسد که باید برگردد و نمی‌تواند برگردد. برای اینکه برای کشتن و کشتن و همین‌طور ادامه کشتن، نمی‌توان به‌جایی رسید. هیچ جنبش تروریستی موفق نشده است. این‌یکی هم نخواهد شد. جهاد اسلامی هم نخواهد شد. علاوه بر اینکه خب، نیروهای عظیمی در برابر تروریسم اسلامی صف آراسته‌اند که به‌هیچ‌وجه آینده‌ای برای این جنبش نیست. بزرگترین‌اش، البته غیر از اسباب مادی و قدرت عظیم اروپا و آمریکا، خود روسیه و ژاپن، تمام جهان پیشرفته دنیای اطلاعات و آگاهی است که بازشده است و حتی در ذهن متعصبان مذهبی هم راه پیدا خواهد کرد. نه، من فکر می‌کنم که مبالغه کرده است ولی یک واقعیتی در سخن‌اش هست.

  • نادر صدیقی ـ بسیار سپاسگزار هستم آقای همایون. مثل همیشه لذت بردیم از مطالبی که بیان کردید.

رادیو صدای ایران ـ نادر صدیقی

۲۶ ژوئیه ۲۰۰۸