«

»

Print this نوشته

مردم‌شناسی چیست؟ / محمدعلی فروغی

‌‌در مردم‌شناسی به طور اخص بیشتر به تحول و تکامل انسان توجه دارند اگر چه اساساً علم به موجودات مطلقاً منتهی می‌شود به علم به تغیّرات و تحولات آنها، و اگر تغیر و تحول نبود علم موضوع نمی‌داشت بلکه اصلاحیات نبود و حیوان و انسان بوجود نمی‌آمد تا علم پیدا شود. پس علم کلیة در واقع نیست مگر معرفت به تحول و تغییر موجودات اما نکتۀ دقیقی که در کار است این است که موجودات جاندار و تحولشان بی وجهه نیست و چنین می‌نماید که رو به مقصودی می‌روند و تکامل می‌یابند یعنی از مراحل پست حرکت کرده همواره متبدل و متحول می‌شوند و به وسیلۀ این تحول‌ها به مراحل بالاتر ترقی می‌کنند.

‌‌‌‌‌‌

foroughi1

مردم‌شناسی چیست؟*

 

در تعریف مردم‌شناسی نخستین امری که گمان می‌کنم باید توجه داد این است که مردم‌شناسی را بجای آدم‌شناسی نباید گرفت. میان ما معمول این است که آدم‌شناس کسی را می‌گویند که در برخورد با دیگری زود به احوال پی می‌برد. نیک یا بد است، زیرک و دانا یا نادان است و همچنین خصایص دیگر را و این صفت چون در کسی باشد او را آدم‌شناس می‌گویند اما مردم‌شناسی چنان که ما اصطلاح کرده‌ایم چیز دیگری است.

لفظ مردم در زبان فارسی بجای انسان است. در عربی در قدیم آن را به معنی مفرد استعمال میکردند چنان که شیخ سعدی می‌فرماید:

سک اصحاب کهف روزی چند‌             ‌پی نیکان گرفت و مردم شد

و جمع آن را مردمان می‌گفتند چنان که خواجه حافظ فرموده است:

ببین که در طلبت حال مردمان چونست

و انسانیت را مردمی می‌گفتند چنان که شاعر می‌گوید:

عمری به چشم خویشتن از روی مردمی‌             ‌جا دادمش که باشد از اغیار ناپدید

امروز لفظ مردم را به معنی جمع استعمال می‌کنند بجای مردمان ولیکن در موضوع گفتگوی ما مردم را به هر درجه بگیریم یکسان است و مردم‌شناسی علم احوال انسان است و ترجمۀ لفظ فرنگی انتروپولوژی (Anthrologie) است که از دو کلمۀ یونانی ساخته شده است یکی آنتروس (Anthros) یعنی انسان دیگر لوکوس (Logos) یعنی علم. اکنون ببینیم مقصود از علم به احوال انسان چیست و مردم‌شناسی چه علمی است.

مردم‌شناسی شعبه‌ایست از علم بسیار وسیعی که آن را معرفة‌الحیات (Biologie) می‌گویند و اگر بخواهیم فارسی بگوییم شاید جان‌شناسی مناسب باشد.

البته می‌دانید که موجودات دو بخش بزرگ دارند یکی آنها که بی‌جانند مانند خاک و آب و سنگ و آهن، یکی آنها که جان دارند یعنی گیاه‌ها و جانورها. معرفة‌الحیات یا جان‌شناسی علم به احوال جان‌دارها است و آن هم چند قسم است که یک قسم را تاریخ طبیعی می‌گویند (Histoire naturelle) و یکی از رشته‌های تاریخ طبیعی معرفة‌الحیوان یا جانورشناسی است.

کسانی که تحصیلات متوسطه کرده‌اند البته یک جانورشناسی هم دیده‌اند اما آنچه در دبیرستان‌ها خوانده‌اند بسیار مجمل و مختصر و کلیاتی از آن علم بوده است و امروز دائرۀ علم به اندازه‌ای پهناور شده که هر یک از بخش‌های آن خود ناچار باید به چندین رشته و شعبه منقسم شود پس جانورشناسی هم امروز چندین رشته دارد که هر رشته دارد که هر رشتۀ آن موضوع اشغال یک عمر می‌تواند باشد مثلاً معرفت طیور یا پرنده‌شناسی (Ornithologie) و ماهی‌شناسی (Lchthyologie) و حشره‌شناسی (Entomologie) یعنی معرفت به احوال جانورهایی مانند پشه و مگس و زنبور و ملخ و غیر آنها و رشته‌های دیگر که شماره‌اش مایۀ درازی سخن است.

اما این نکته را هم باید توجه داشت که وقتی می‌گوییم ماهی‌شناسی یا حشره‌شناسی مقصود فقط این نیست که بتوانیم تشخیص بدهیم که این ماهی آزاد است و آن ماهی قزل‌آلا یا این ملخ است و آن زنبور بلکه مقصود این است که به کلیۀ احوال آن نوع جانور معرفت حاصل کنیم و دریابیم که چگونگی تن یعنی تشریح و وظایف اعضاء آنها از چه قرار است کجا زیست می‌کنند، عمرشان چه اندازه است چه قسم توالد و تناسل می‌نمایند، چه نوع خوراک می‌کنند، چه عادات و احوالی دارند و از این قبیل.

این مقدمات را که دانستیم به تعریف علم مردم‌شناسی نزدیک می‌شویم چون البته می‌دانید انسان هم نوعی از حیوانات است و امیدوارم که این حرف به کسی برنخورد که ما را جزء جانوران بشمارند و یقیناً مطلع هستند که در قدیم هم انسان را حیوان ناطق می‌گفتند و در حیوان بودن انسان شکی نیست جز این که ما مدعی هستیم که اشرف حیوانات بلکه اشرف مخلوقاتیم گرچه احوالی که از انسان دیده می‌شود چندان دلالت بر شرافت او ندارد اما در این باب مناقشه نمی‌کنیم و خود را اشرف می‌خوانیم.

در هر حال چون به نظر علمی بنگریم انسان هم نوعی حیوان است و همه این احوال در ضمن تکامل پیش آمده است نظیر پرنده و ماهی و حشره و بنابراین طبیعی است که همچنان که حشره‌شناسی و ماهی‌شناسی و پرنده‌شناسی داریم یک رشته از جان‌شناسی هم مردم‌شناسی باشد.

اینک برویم بر سر این که قدری بیشتر به تفصیل معلوم کنیم مردم‌شناسی چیست.

مردم‌شناسی را هم به معنی اعم می‌توان گرفت و هم به معنی اخص. اگر به معنی اعم بگیریم علم به جمع اموری خواهد بود که مربوط به انسان است و در این صورت تقریباً شامل همه علوم می‌شود از تشریح اعضاء معرفت وظایف آنها و امراض انسان و معالجه آنها یعنی علم طب سپس جغرافیا و تاریخ و علم اقتصاد و علم اجتماع و سیاست مدن و بسیاری دیگر.

ولیکن اصطلاح مردم‌شناسی را برای این معنی اعم وضع نکرده‌اند وگرنه یک عمر بلکه چندین عمر وافی به تحصیل آن نخواهد بود هر چند مردم‌شناسی به معنی اخص نیز بقدری وسعت دارد که یک نفر نمی‌تواند بر آن احاطه بیابد ولیکن امروز در باره علوم از ناچاری بنا را بر این می‌گذارند که هر کس به اجمال کلیاتی را از علم فرامی‌گیرد سپس در یکی از رشته‌های آن وارد تفصیل شده در آن متخصص می‌شود و البته تصدیق می‌فرمایید که مردم‌شناسی از میان علوم شایسته است که طول و تفصیل بسیار داشته باشد زیرا هر چند هر علمی را فرامی‌گیرد برای وجود خویش است ولیکن مردم‌شناسی بالخصوص علم بوجود خود انسان است و همچنان که هر قوم در هر علم آن چه را مربوط به خود آن قوم است بیشتر به تفصیل می‌آموزد. مثلاً ایرانی جغرافیا و تاریخ ایران را بیش از جغرافیا و تاریخ اقوام دیگر فرامی‌گیرد همچنان که مردمشناسی را که مربوط به خود ماست بیشتر از رشته‌های دیگر جان‌شناسی باید تفصیل بدهیم. از این گذشته در حقیقت احوال و زندگانی انسان بیش از همۀ جانورها طول و تفصیل دارد و اشرف مخلوقات بودن ما این خاصیت را بخشیده است و اگر فعلاً با شرفیت حقیقی نائل نشده‌ایم لااقل این نشانۀ شرافت را داریم.

در مردم‌شناسی به طور اخص بیشتر به تحول و تکامل انسان توجه دارند اگر چه اساساً علم به موجودات مطلقاً منتهی می‌شود به علم به تغیّرات و تحولات آنها، و اگر تغیر و تحول نبود علم موضوع نمی‌داشت بلکه اصلاحیات نبود و حیوان و انسان بوجود نمی‌آمد تا علم پیدا شود. پس علم کلیة در واقع نیست مگر معرفت به تحول و تغییر موجودات اما نکتۀ دقیقی که در کار است این است که موجودات جاندار و تحولشان بی وجهه نیست و چنین می‌نماید که رو به مقصودی می‌روند و تکامل می‌یابند یعنی از مراحل پست حرکت کرده همواره متبدل و متحول می‌شوند و به وسیلۀ این تحول‌ها به مراحل بالاتر ترقی می‌کنند. نتیجه این که جاندارها همیشه حالت حالیه را نداشته‌اند نه هیئت بدنی آنها هیئت کنونی بوده نه احوال معنوی و اخلاقی و عادت و زندگانی آنها مانند این زمان بوده است و در انسان هم همین تحول و تکامل هست یعنی روزی بوده است که انسان به این هیئت نبوده است و پس از آن هم که به این هیئت درآمد زندگانیش همه وقت این طول و تفصیل را نداشته است نه اخلاق و عاداتش مانند امروز بوده و نه این معلومات و افکار را داشته و نه این آلات و ادوات را در امور زندگانی به کار می‌برده است و همه این احوال در ضمن تکامل پیش آمده است.

این عقیده نظر در بارۀ انسان و موجودات جاندار دیگر تازه پیدا شده است. اگر در کتاب‌های علمی و روایات تاریخی که پیشینیان نوشته‌اند مطالعه فرمایید چنین به نظر می‌آید که معتقد بوده‌اند به این که خداوند روزی که عالم را آفریده به همین حالت حالیه خلق فرموده و برای همه موجودات قالب‌های معین ساخته و از اول خلقت تا روز قیامت موجودات را در این قالب‌ها ریخته و می‌ریزد و تبدیل و تحولی در کار نیست و برای هر موجودی صفاتی و احوال و اخلاقی مقرر داشته که نسل به نسل باقی و برقرار است و من‌جمله زندگانی انسان هم همین‌سان که امروز هست آغاز ساخته و پرداخته شده است.

در کتاب‌های تاریخ که پیشینیان نوشته‌اند چه در اروپا و چه در مشرق‌زمین آنچه من اطلاع دارم تنها یک کتاب است که در آن مختصر اشارۀ به مسئلۀ تکامل بشر هست و اتفاقاً آن کتاب شاهنامۀ خودمان است امیدوارم که شاهنامه را خوانده باشید و اگر نخوانده‌اید سفارش می‌کنم که بخوانید اگر خواندید بر شما معلوم خواهد شد که از داستان‌هایی که در آغاز شاهنامه نقل شده برمی‌آید که وقتی بوده که انسان آتش افروختن نمی‌دانسته است چه بنا به روایت شاهنامه آتش در زمان هوشنگ پیدا شده است و همچنین خط خواندن و نوشتن در زمان تهمورس آغاز شده و نیز برمی‌آید که ابتدا انسان خوراک پختن و لباس دوختن و معالجۀ امراض نمی‌دانسته است و مردم اصناف و طبقات نبوده‌اند و همچنین.

البته مقصودم این نیست که داستان‌هایی که در شاهنامه در این امورنقل شده مطابق واقع است منظور این است که این نکته که انسان در آغاز وحشی بوده و کم‌کم متمدن شده است از شاهنامه برمی‌آید و نویسندگان دیگر یا هیچ متوجه این معنی نبوده‌اند و یا این اندازه تصریح نکرده‌اند و در هر حال کسی به این امر توجه نکرده بود تا در سدۀ نوزدهم میلادی علمای اروپا کم‌کم به این نکته پی بردند و آن را دنبال کردند و اظهار عقیده نمودند که خداوند برای موجودات قالب‌ها نریخته است چنان که ارسطو و حکمای دیگر تصور کرده و اجناس و انواع را پایدار و لایتغیر فرض کرده بودند و احوال حیوان و انسان را بر یک روش و دائمی دانسته بودند بلکه امروز مسلم شده است که همه موجودات مخصوصاً انسان در حال تحول و تکامل‌اند و رأی داروین که یقیناً صحبت آن را شنیده‌اید جز این نیست ولیکن نمی‌دانم چه شده است که بعضی بر سر این حرف غوغا برپا کرده و آن را کفر و انکار صانع قلمداد نمودند و حال آن که معتقدین به تکامل آن را مستلزم انکار خالق ندانسته‌اند و هیچ مانعی ندارد که هم موحد باشیم و هم به تکامل عقیده داشته باشیم و گفتگو همه در این است که آیا موجودات در قالب‌های ثابت لایتغیر ریخته شده‌اند یا اساس کار عالم بر تحول و تکامل گذاشته شده است و امروز کسانی که در علم نظر تحقیق دارند قسم دوم را معتقدند و علم مردم‌شناسی هم بر این اصل مبتنی می‌باشد و من خودم معتقدم که اصل تکامل با توحید و حقیقت بیشتر سازگار است و با این اصل برای وجود انسان می‌توان حقیقتی و حکمتی قائل شد که چرا می‌آید و چرا می‌رود و می‌فهمیم که وجود هر یک از ما عاملی است در عالم تکامل خلقت و هر کس به قدر قوه خود در ترقی عالم کار می‌کند و اگر غیر از این باشد می‌توان گفت باید در عالم تحیّر باشیم و حق داریم بپرسیم این آمدن و رفتن ما بهر چه بود؟

خلاصه مردم‌شناسی علم به تحولات و تکامل انسان است چنان که حیوان‌شناسی علم به تحولات جانورهاست و معرفت‌الحیات یا جان‌شناسی علم به تحولات کلیه موجودات جاندار است و گمان می‌رود از مطالعۀ دقیق در این علوم عقیدۀ شخص در امر تکامل راسخ می‌شود و ضمناً پی می‌بریم که انسان چگونه در راه تکامل سیر می‌کند و برای این که تکامل به خوبی و به زودی صورت بگیرد چه باید کرد زیرا هر چند موجودات همه در حال تکاملند انسان با موجودات دیگر این تفاوت را داراست که جانوران و مخصوصاً گیاه‌ها حال انفعال دارند به این معنی که از روی علم و عمل در طبیعت تصرف نمی‌کنند و تابع آن هستند ولیکن انسان به کلی تابع طبیعت نیست و متصرف است و می‌تواند امور طبیعت را تا یک اندازه تابع ادارۀ خود کند و بنابراین تکامل خویش را سریع و بطئی نماید یا وجهۀ آن را تغییر دهد البته این قوۀ تصرف انسان هم محدود است و یکسره نمی‌تواند بر طبیعت مسلط شود و بالاخره باید از آن تبعیت بکند ولیکن روزبروز قوۀ تصرفش افزون می‌گردد و قادر می‌شود بر این که قوای طبیعت را به سوی میل و اراده و صلاح خویش بگرداند. بنیاد تکامل انسان بر همین است.

پس از این مقدمات اکنون مستعد شده‌ایم که معنی مردم‌شناسی را دریابیم و معلوم کنیم که موضوع آن چیست.

پس گوییم موضوع علم مردم‌شناسی بر دو قسم است: یک قسم امور مادی یعنی آنچه مربوط به تن و هیئت جسمانی است و قسم دیگر معنوی یعنی اموری که نتیجۀ فکر و عقل و انسانی است.

در قسم اول یکی از مباحث مسئلۀ ارتباط زندگانی انسان است به محیطی که در آن نشو و نما می‌کند و این که هر محیطی چه تأثیرات در وجود و تکامل انسان دارد و شک نیست در این که محیط و خاک و آب و هوا در کیفیت خلقی و خلقی انسان مدخلیت تام دارد. کسی که در بیابان‌های خشک عربستان زندگانی می‌کند ممکن نیست حال آن کسی را داشته باشد که در دامنۀ کوه الوند مسکن دارد و مردم مازندران ناچار با سکنۀ سیستان و بلوچستان تفاوت دارند همچنین مردم هندوستان نمی‌توانند مانند اهل اروپا باشند و اختلاف اقالیم و آب و هوا هم در چگونگی بدن انسان دخالت دارد. هم در احوال روحی و خلقی و فهم و شعور او هم در کیفیت زندگانی او از خوراکی و نوشیدنی و پوشیدنی و مسکن و چیزهای دیگر؛ و این مبحث با مبحث جغرافیای انسانی هم ارتباط تام دارد یعنی بحث در این که در هر اقلیم و کشور چه مردمی زیست کرده و می‌کنند و اهل کدام اقلیم قدیمترند و بالاخره مهد نوع بشر کجاست یعنی چه نقطه از روی زمین است که انسان ابتدا آنجا ظهور کرده است و آیا آن یک نقطه یا نقطه‌های چند بوده است و در آغاز ظهورش انسان چه خلقی داشته و چگونه زندگی می‌کرده است. در این قسمت اولاً از معرفة‌الارض یعنی علم طبقات زمین استمداد می‌کنیم و شناسایی خودمان را به احوال اوایل امر بشر در علم دیرین‌شناسی (Paléontologie) قرار می‌دهیم که علم به موجودات کهن است. یعنی مثلاً جانورانی که یک میلیون سال پیش از این در روی کرۀ زمین می‌زیستند و تحوست آنها منتهی به ظهور جانورهای امروزی و نوع انسان شده است و چون از آن دوره‌های کهن پیشتر می‌آییم به روزگارهایی می‌رسیم که ازمنۀ پیش از تاریخ می‌گویند. یعنی زمانی که انسان زندگانی دور از تمدن می‌کرده و چون خط و کتابت نداشته است سرگذشت‌های آن زمان‌ها نوشته نشده و فقط از آلات و ادوات و ظروف و اثاثیه و بقایای دیگری که از زندگانی مردم در آن دوره‌های قدیم بدست می‌آید می‌توانیم اجمالاً به چگونگی احوال انسان در آن اوقات پی‌ببریم و از روی همین معلومات که از آلات وادوات و بعضی قرائن دیگر به دست می‌آید دورۀ پیش از تاریخ را منقسم به چند عصر می‌کنند که آنها را بنا بر موادی که انسان در آلات و ادوات بکار می‌برده است عصر حجر قدیم و عصر حجر اخیر و عصر مفرغ و عصر آهن نامیده‌اند و اگر بخواهیم وارد تفصیل آنها بشویم دامنۀ گفتگو دراز خواهد شد.

از مسائلی که مربوط به این مباحث است معرفت نژادهای مختلف نوع انسان است و این یکی از مباحث مشکل علم مردم‌شناسی است و این اوقات در آن باب مطالعات و مباحثات بسیار شده و می‌شود و متأسفانه تعصبات و ملاحظات سیاسی هم به میان آمده روش تحقیق علمی را از بی‌طرفی و بی‌غرضی دور می‌سازد و ما در اینجا نمی‌خواهیم و مجال نداریم که وارد بحث این مسائل بشویم. همین قدر می‌گوییم یک اندازه از اختلافات نژادی میان مردم آشکار است و محل انکار نخواهد بود چنان که می‌دانید که جمعی از سکنۀ روی زمین سفید پوستند (در اروپا و آسیای غربی و مردم کنونی آمریکا) و گروهی زردپوست (در آسیای شرقی) و جماعتی سیاه پوستند (در آفریقا و اقیانوسی) و عدۀ قلیلی هم سرخ‌پوست (سکنۀ قدیم آمریکا) و هر کدام از این نژادهای اصلی فرع‌ها دارند و گذشته از رنگ پوست در چهره و قیافۀ آنها نیز اختلاف هست ولیکن از این نژادها هم اصناف و طبقات مختلف هست مثلاً در نژاد سفید که خود ما از آنها هستیم اقوام آریایی و سامی با هم تفاوت دارند و هر کدام از این‌ها هم به شعبه‌های مختلف منشعب می‌شوند.

در باب اختلاف نژادها و چگونگی صفات و خصایل‌شان و خالص یا آمیخته بودن و مزایای آنها بر یکدیگر مباحثات بسیار پیش آمده و اینجاست که تعصب‌ها و اغراض‌ غوغا برپا کرده و بیم آن می‌رود که حجاب اغراض بر روی حقایق پرده‌های رنگارنگ بگستراند ولیکن باید امیدوار بود که اهل علم این آلایش را بخود راه ندهند که هر چه از حقیقت دور شویم از ترقی واقعی باز می‌مانیم. در هر حال معرفت احوال نژادهای نوع بشر قسمت عمدۀ مردم‌شناسی است و در زبان‌های اروپایی این بحث را بر حسب اعتبارات مختلف که در نظر بگیرند اتنوگرافی (Ethnograghie) و (Ethnologie) نامیده‌اند و ما این هر دو را می‌توانیم نژادشناسی بخوانیم و چنان که پیش از این خاطرنشان کرده‌ایم در این علم هم به چگونگی بدنی و جسمانی انسان می‌پردازند هم به کیفیات روحی و اخلاقی.

در بارۀ چگونگی جسمانی اگر بخواهیم بیش از اشاراتی که کردم سخن بگویم برای مطالب دیگر وقت باقی نمی‌ماند و تعریفی که از مردم‌شناسی و نژادشناسی باید بکنم ناقص خواهد ماند. پس به همین اندازه اکتفا کرده می‌رویم بر سر قسمت دوم یعنی امور معنی که مایه امتیاز حقیقی انسان از حیوان است.

در این قسمت یکی از نخستین مباحث مبحث زبان است و مطالعه در این که سخن گفتن و تکلم یعنی ادای مراد کردن به وسیلۀ زبان که از خصایص انسان است چگونه پیدا شده و چه سیرها نموده و چه اقسام دارد و قواعد تحول و تکامل آن چیست و این رشته مطالعات خود موضوع علم مفصلی است که اروپاییان لنگوئیستیک (Linguistique) می‌گویند و اگر میل دارید ما هم آن را زبان‌شناسی می‌نامیم. با توجه به این که زبان‌شناسی غیر از زبان‌دانی است زیرا که زبان‌دان کسی است که یک یا چند زبان از زبان‌هایی که فراگرفته عمیق شود و قواعد اشتقاق و تحولات آن را بدست آورد او را فیلولوگ (Philologue) و علمش را فیلولوژی (Philologie) می‌گویند اما چنین کسی که زبان‌دان است ممکن است زبان‌شناس نباشد زیرا که زبان‌شناسی علم به قواعد کلی مربوط به ظهور زبان و سیر تکامل آنست و اقسام زبان‌ها و اختلافاتی که میان آنها مشاهده می‌شود و ارتباط‌هایی که با یکدیگر دارند و این مباحث با مسئلۀ اختلاف نژادها هم مربوط است و تقریباً صد سال پیش که این علوم به ظهور می‌آید گمان رفته بود هر زبانی مخصوص نژادی است و از آن می‌توانند به قومیت و نژاد سخن گویان به آن زبان پی برد ولیکن امروز عقیده مردم‌شناسان این است که این حکم بطور کلی و مطلق درست نیست اما شک نمی‌توان کرد که زبان با قومیت و نژاد مناسباتی دارد که صرف نظر کردن از آن ممکن نیست.

مبحث دیگر از مباحث نژادشناسی مسئلۀ چگونگی زندگانی اجتماعی مردم است بنا بر آنچه در آغاز سخن تحقیق کردیم زندگانی انسان همیشه این قسم که اکنون هست نبوده است و هم‌اکنون مردم همه به یک قسم زندگانی نمی‌کنند زمانی بوده است که امر مردم به خوردن برگ و میوۀ درختان جنگل یا صید ماهی رودخانه‌ها یا شکار پرندگان و چرندگان می‌گذشته است سپس انسان به شبانی و گله‌داری پرداخته که زندگانی ایلی و عشایری نوعی از آن است. پس آنگاه زراعت و فلاحت پیش آمده و تمدن ترقی کرده و انسان به صنعت دست برده است و در همۀ این احوال ابتدا زندگانیش بسیار ساده و مختصر بوده و کم‌ کم طول و تفصیل یافته و همین امروز نمونه‌ها از همۀ این اقسام زندگانی میان مردم موجود است و انسان در این سیر تکامل مشاغل و پیشه‌ها تأسیس نموده و اصناف و طبقات تشکیل داده خوراک و آشامیدنی‌های گوناگون فراهم ساخته انواع و اقسام بیشمار جامه‌ها اختراع کرده و در تهیۀ مسکن و خانه و عمارت تصرفات بسیار نموده برای فراهم ساختن وسایل زندگانی آلات و ادوات مختلف ابداع کرده، از ضروریات کم کم به تفنن پرداخته و بسیاری از آنچه تفنن بوده ضروری ساخته؛ خلاصه از تیشه و چکش سنگی و تیر و کمان و فلاخن و پیاده‌روی به توپ و تفنگ و کارخانه‌های امروزی و تلگراف و تلفن باسیم و بی‌سیم و اتومبیل و هواپیما و امثال آن رسیده است و این جمله موضوع بررسی و مباحثات دقیق و عمیق مردم‌شناسان می‌باشد. و نیز از مباحث مربوط به این قسم جستجو در عادات و آداب و رسوم و قوانین و نظامات و طرزهای مختلف حکومت و سیاست و کشورداری است و البته می‌دانید که جمله این چیزها در سرزمین‌ها و روزگارهای مختلف یکسان نبوده و نیست و مطالعۀ این امور و چگونگی ظهور این اوضاع رنگارنگ نیز رشتۀ مهمی از علم مردم‌شناسی یا نژادشناسی است که آنها را بررسی نموده مشابهت‌ها و اختلافات را بیکدیگر بسنجند و بهره‌هایی که در معرفت احوال انسان از این مطالعات می‌توان برد ببرند.

مبحث دیگر که اهمیتش از آنچه گفتیم کمتر نیست مطالعه در عقاید دینی و مذهبی و سیر تاریخی آنهاست. می‌دانید که ادیان و مذاهب در میان اقوام و ملل بسیار متفاوت است و متأسفانه این امر یکی از موجبات بزرگ اختلاف و نفاق و دشمنی و کینه‌جویی مردم نسبت به یکدیگر بوده و هست و حال آن که عکس می‌باید باشد یعنی دین باید سبب اتحاد و اتفاق شود ولیکن جهالت و نفسانیت نمی‌گذارد و با تأسفی که از این جهت داریم باید اقرار کنیم که ظهور این اختلافات امری طبیعی بوده است و ممکن نمی‌شد که با این اندازه تفاوت که در فهم و شعور و احوال و اخلاق مردم هست در امر غامضی مانند خداشناسی و خداپرستی همه یکسان باشند. پس چاره نداریم جز این که از روی دقت و بی‌غرضی و بی‌طرفی در امر ادیان و مذاهب بررسی کنیم و ببینیم چگونه ظهور یافته چه انواع و اقسام پیدا کرده چگونه هر دین و مذهبی نتیجه فکر و طبع و مقتضیات زندگی و حوائج و پیش‌آمدهای تاریخی هر قوم بوده و چه قسم سیر نموده چه تأثیرات در زندگانی مردم داشته است و هر دین و مذهبی چه شعبه‌ها پیدا کرده و چه فرقه‌ها و جمعیت‌ها از آن متفرع شده و در تربیت اقوام چه اثرها بخشیده و چه سود و زیان به مردم رسانیده و این اختلافات از چه مأخذ و منشأ پیش آمده؛ چه حقیقتی را متضمن بوده و چگونه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند و این جمله نیز از موضوعات علم مردم‌شناسی است.

بالاخره یکی از مسائل شیرین علم نژادشناسی چیزی است که توده‌شناسی نام گذاشته‌ایم و به زبان‌های اروپایی آن را فلکلور (Folklore) می‌گویند یعنی معارف عامه یا معلوماتی که در میان عوام شایع است از داستان‌ها و افسانه‌ها و خرافات و موهومات و مثل‌ها و شعرها و ترانه‌ها و آهنگ‌های خوانندگان و رقص‌ها و نقش و نگارهایی که عامه در زندگی خود معمول می‌دارند و این جمله دلالت تامه بر احوال روحیه و افق فکری و ذوق و سلیقه عامه هر قوم دارد و سرانجام معارف عالیه و خاصۀ نوع بشر از همین معارف عامه بیرون آمده و سیر تکاملی کرده و صورت علم و فلسفه و ادبیات و لطائف شعر و موسیقی و نقاشی و حجاری و معماری را پذیرفته است.

با این که مطالب را بسیار فشردم که سخن دراز نشود و خاطرها آزرده نگردد ملاحظه می‌فرمایید که مردم‌شناسی چه دامنۀ پهناوری دارد و چه اندازه شیرین و دلنشین و قابل توجه است و از همین نقشه اجمالی که در ظرف این چند دقیقه کشیده اگر دقت بفرمایید برخواهید خورد به این که این علم چه اندازه اهمیت دارد و محل استفاده است به یاد بیاورید این کلام بزرگ را که من عرف نفسه فقد عرف ربه و از دیرباز دانشمندان به مردم سفارش می‌کردند که خود را بشناس خودشناسی مقدمۀ خداشناسی است که به صورت علم درآمده است و نیز می‌دانید که همیشه اوقات سیر در آفاق و انفس را مایۀ کمال می‌دانستند و به همین جهت مسافرت را یکی از وسایل کمال نفس می‌خواندند و می‌گفتند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. مقصود اصلی از مسافرت و سیر آفاق و انفس تحصیل همین معلوماتی است که موضوع مردم‌شناسی و نژادشناسی می‌باشد و اگر فایدۀ محسوس‌تری از آن می‌خواهید این است که هر کس در هر کار خاصه کارهای مهم مربوط به جماعت و ملت بر عهده می‌گیرد هر قدر در مردم‌شناسی معرفتش بیش باشد کارش پیش است و بهتر کامیاب می‌شود. رهبران قوم و مردان سیاسی از مردم‌شناسی بهره‌های بزرگ می‌توانند ببرند چون از این راه درمی‌یابند که وحدت ملی به چه وسایل حاصل می‌شود؛ جهت جامعه در میان هر جماعت چیست و چگونه می‌توان توده و ملت را بسوی ترقی کشانید و تکامل آنها را سریع گردانید. آداب و رسوم و عادات و اخلاق و عقاید و احوال مفید و مضری که در هر قوم هست کدام است؛ چه چیز را باید تقویت کرد و چه امور را باید برانداخت؛ چه قسم سیاست مناسب حال قوم است؛ برتری و تفوق هر قومی بر اقوام دیگر چگونه دست می‌دهد؛ و خوشی و سعادت مردم به چیست. البته در این مسائل از جغرافیا و تاریخ و علم اقتصاد و علم اجتماع و علم حقوق و فلسفه و غیرها نیز باید استمداد نمود و مردم‌شناسی از این علوم بهره می‌برد همچنان که آن علوم از مردم‌شناسی استفاده می‌کنند و جز این نمی‌تواند باشد چون همۀ این علوم مربوط به انسان است و هر یک از آنها جنبۀ مخصوصی از احوال انسان را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

مردم‌شناسی به شرحی که بیان کردیم از علوم تازه است و می‌توان گفت بیش از صد یا صدوپنجاه سال از عمرش نگذشته است و هنوز راه درازی دارد که بپیماید تا به کمال نزدیک شود و طبیعی است که کمال علم مردم‌شناسی کلی از این راه دست می‌دهد که در هر کشور و میان هر قوم مردم‌شناسی خصوصی آن کشور و آن قوم تنظیم شود و این مسئله ما را متنبه و متوجه می‌کند که ما ایرانی‌ها هم باید به مردم‌شناسان دنیا دستیاری کنیم و می‌توانیم بکنیم.

توضیح آن که می‌دانید که نوع بشر از اقوام و ملل و قبایل و طوایف بسیار تشکیل شده که در کشورهای مختلف روی زمین پراکنده و ساکنند و هر کدام از این جماعات صفات و احوال بدنی و روحی مخصوص دارند و معرفت کلیۀ احوال و نوع بشر حاصل نمی‌گردد مگر این که چگونگی خصوصی هر قوم و طائفه دانسته شود و یکی از کشورهای روی زمین ایران است و یکی از اقوام که نوع بشر از آنها تشکیل یافته قوم ایرانی است پس ما ایرانی‌ها از دو جهت باید به مردم‌شناسی توجۀ تام داشته باشیم یکی از جهت فوایدی که از شناختن خودمان می‌بریم و دیگر از جهت این که به این وسیله به کلیۀ علم مردم‌شناسی فایده می‌رسانیم تا اکنون می‌توان گفت مختصر مطالعه و تحقیقی که در مردم‌شناسی ایران به عمل آمده به توسط خارجیان بوده است یعنی کسانی که در این علم نظر داشته و به اهمیت آن پی برده و به تحقیقات مردم‌شناسی خود اکتفا نکرده و با اقوام و ملل دیگر نیز توجه نموده و از جمله به ایران آمده و جزیی معلوماتی از احوال این مردم بدست آورده‌اند ولیکن این معلومات بسیار ناقص است و طبیعی است که اهل کشور برای تحقیق در احوال خودشان بیشتر وسیله و سهولت دارند بنابراین می‌توان گفت نسبت به مردم‌شناسی این سرزمین کار درستی صورت نگرفته است و باید متوجه بود که اتفاقاً مردم‌شناسی ایران از جهات چند اهمیت خاص دارد.

یکی این که ایران کشور پهناوری است و خاک و آب و هوا و مناسبات و محیط زندگانی انسان در این کشور بسیار متفاوت است در ایران هم گرمسیر است و هم سردسیر و هم اماکن معتدل هم کوهستان داریم و هم دشت و بیابان، هم جنگل و نقاط پرآب، هم جاهای خشک کم حاصل. با کشورها و اقوام بسیار مختلف همسایه و مربوط هستیم و مقتضیات زندگانی هر گوشه این کشور با نقاط دیگر متفاوت است. گیلان حکمی دارد کرمان حکم دیگر؛ آذربایجان مقتضیاتی دارد و خوزستان مقتضیات دیگر؛ و البته در این کیفیات گوناگون اوضاع نشو و نما و پرورش انسان رنگارنگ بوده و هست.

دیگر این که ایران از سرزمین‌هایی است که از دیرگاهی انسان در آنجا زندگانی کرده و تمدن‌ها بظهور آورده و در دورۀ طولانی تاریخی و ماقبل تاریخ او اوضاع و احوال مختلف پیش آمده است و حتی احتمال کلی می‌رود که مهد نوع بشر یا لااقل مهد نژاد آریایی خود این کشور یا بعضی از ممالک مجاور آن بوده باشد و یک علت دیگر اهمیت این سرزمین آمیختگی کلی است که در مردم آن روی داده است. چون هم ایرانی‌ها بسیار به دیارهای دیگر سیاحت و تجارت یا مهاجرت یا به لشکرکشی و جهانگیری رفته‌اند و هم از کشورهای دیگر بسیاری از مردم به همان قصدها به ایران آمده‌اند و این آمیزش طوایف مختلف در ایران تأثیرات قوی داشته که برای مردم‌شناسان بسیار محل توجه می‌باشد.

پس شایسته است که ما ایرانی‌ها یکسره تحقیقات مردم‌شناسی کشور خود را به بیگانگان واگذار نکنیم و از چندین نظر مقتضی است که در این کار اهتمام نماییم. یکی از جهت فوایدی که از این راه حاصل می‌شود به شرحی که بیان کردم و یکی از جهت این که مردم‌شناسی علمی است که از علوم دیگر بیشتر به آسانی می‌توانیم در آن کار کنیم و در ترقی دادن علم شریک و سهیم شویم، اگر چه با اهتماماتی که دولت شاهنشاهی در راه ترویج معارف به عمل می‌آورند و کوششی که وزارت فرهنگ ما در این راه دارد امیدواری کامل می‌توان داشت که اگر جوانان ما همت کنند بزودی چرخ علم و معرفت را در این کشور راه بیندازیم و از مفاخری که از این راه اقوام و ملل مترقی حاصل می‌شود بهره بیابیم اما بعضی از رشته‌های علوم است که هر اندازه جد و جهد بکنیم مدتی لازم دارد تا چنان مجهز شویم که بتوانیم در تکمیل آنها شرکت نماییم ولیکن در بسیاری از رشته‌های علم مردم‌شناسی چنین نیست و همۀ شما آقایان از همین امشب که از اینجا می‌روید اگر میل داشته باشید و همت کنید می‌توانید در اوقاتی که از کارهای دیگر فراغت دارید مشغول فراهم کردن مواد و معلومات مربوط به مردم‌شناسی و نژادشناسی ایران بشوید شما خودتان از اهل نقاط مختلف این کشور هستید و یا با مردم نقاط مختلف آشنایی و دوستی و خویشی دارید و می‌توانید آلات و ادوات و لباس‌ها و آرایش‌ها و هر قسم اسباب و افزار و مصنوعات که در این سرزمین در زمان‌های پیش یا همین ایام بکار می‌رفته یا می‌رود برای موزه مردم‌شناسی جمع‌آوری کنید اصطلاحات و عبارات و مثل‌ها و ترانه‌ها و تصنیف‌ها و شعرهای ولایتی و همچنین قصه‌ها و افسانه‌ها و خرافات و موهومات عوام و آداب و عادات و رسوم و عقاید مخصوص اهل ولایات و طبقات و اصناف آنها و هر یک از خصایص ایشان را تحقیق کرده به بنگاه مردم‌شناسی که در همین عمارت واقع است برسانید و مطمئن باشید که هر یک قدم که در این راه بردارید و یک قلم که بگذارید مقداری به ترقی و تکمیل علم مردم‌شناسی میهن خود خدمت کرده‌اید. علم مردم‌شناسی به اندازه‌ای اهمیت دارد که گاهگاه کنگره‌های بین‌المللی برای آن منعقد می‌شود و علمای اهل فن از همۀ کشورها آنجا جمع شده معلوماتی که بدست آورده‌اند به یکدیگر می‌دهند و در آن مسائل تحقیق و مباحثه می‌کنند. چهار سال پیش از این کنگره در لندن منعقد شد و جای نمایندۀ ما آنجا خالی بود با آن که به همان دلایلی که شرح دادم همه چشم توجه به مردم‌شناسی ایران دارند. در سال آینده هم این کنگره در کپنهاگ پایتخت دانمارک منعقد خواهد شد و اگر همتی کنید با اسبابی که دولت فراهم آورده و بنگاه و موزه که تأسیس شده دور نیست که بتوانیم کاری بکنیم که جای ما در کنگره خالی نباشد و از افاده و استفاده محروم نمانیم.

این بود تعریف بسیار مجملی که بر حسب تقاضای همکاران محترم مردم‌شناسی برای آقایان توانستم بکنم و با آن که در اختصار مطلب خیلی کوشیدم و از بسیاری چیزها که می‌بایست گفته شود صرف نظر کردم باز سخن دراز شد و امید عفو دارم.

پنجم دی ماه ۱۳۱۶

 ‌

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*نقل از آموزش و پرورش شماره ۹ آذرماه ۱۳۱۷

منبع: مقالات محمدعلی فروغی