از مراجعه به آثار تاریخی در موزهها و بناهای باستان معلوم میشود که هر قومی چه خصایص داشته و چگونه زندگی میکرده و چه هنرها از خود بروز داده و هر یک از هنرهای آنها چه کیفیاتی داشته و بسیار چیزها که اگر بخواهیم به تفصیل آن بپردازیم سخن دراز میشود
موزه چیست و برای چیست؟*
محمدعلی فروغی
مدتی پیش آقای فروغی سخنرانی جامع و فاضلانهای راجع به این که «موزه چیست و برای چیست» در تالار سخنرانی موزه ایران باستان در حضور جمعی از دانشمندان و فضلاء ایران کردند. چون متن این سخنرانی که دارای نکات بسیار سودمند میباشد تا کنون در جایی چاپ نشده است در این شماره چاپ و انتشار آن را مناسب شمردیم. (مجلۀ اطلاعات هفتگی شماره ۳۱ بیست و پنجم مهرماه ۱۳۲۰)
***
چون موافق آرزوی فرهنگپروران کار اداره و موزه باستانشناسی دارد بسامان میرسد وزارت فرهنگ و اداره باستانشناسی بر آن شدهاند که به یکی از وظایفی که موزهها بر عهده دارند آغاز نمایند و گاه گاه یا مقرراً در موضوعهایی که مربوط بکار موزه است، برای عامه سخنرانیها ترتیب دهند که گذشته از اهل فن مردم دیگر هم از این بنگاه بیبهره نمانند از اینرو بناشده است که در این زمستان در این محل که در موزه برای همین مقصود آماده شده یک رشته سخنرانی بعمل آید و چنین مقتضی دیده شده که نخستین سخنرانی امشب واقع میشود در این موضوع باشد که ببینیم موزه چیست و چه فوائد دارد و چون این جانب به این موضوع تأسیسات دلبستگی تمام دارم با کمال میل حاضر شدم که در این خدمت شرکت کنم اما نه به این نیت که به حضار محترم چیز تازه بیآموزم زیرا میدانم که شما بهتر از من آگاه هستید که موزه چیست و برای چیست و منظور من از بیاناتی که خواهم کرد این است که به شما توجه بدهم که غالب مردم از موزه و فواید آن بیخبرند و این بیخبری عامه هم برای خودشان زیان دارد هم برای موزه و مقصودی که از آن در نظر است زیرا موزه برای استفادۀ عامه است و اگر طرف توجه مردم نباشد از آن بهره نمیبرد و مساعدتهایی که موزه به آن محتاج است نمیکنند.
پس من میخواهم به شما حضار محترم تذکر بدهم که مردم نمیدانند موزه چیست و چه فایده دارد و باید آنها را آگاه کرد و بدتر این که نمیدانند و گمان میکنند میدانند زیرا نزدیک به شصت سال پیش از این پادشاه وقت هوس کرد که تالار مجللی داشته باشد پس در باغ گلستان تالار بسیار بزرگی ساخت و آن را به بعضی چیزهای تجملی و نفیس از قبیل جام و چهلچراغ و جواهر و ظروف و چند پردهنقاشی مزین کرد و آن را موزه نامید. حالا از مردم ما کسانی که موزه ندیدهاند و از حقیقت آن خبر ندارند هرگاه موزهای بشنوند آن تالار گلستان را بیاد میآورند و نمیدانند که موزه به کلی چیز دیگری است.
بنابراین یادآوری میکنم که موزه لفظی است که ما از زبان فرنگی گرفتهایم و اصل آن یونانی است البته میدانید که یونانیهای قدیم تا هزاروششصد سال پیش ترک بودند و مذاهب عجیبی داشتند یعنی خداوندان بسیار پرستیدند به عبارت دیگر برای هر چیز خدایی قائل بودند برای زمین و آسمان و دریا و جنگل و چشمه و رودخانه و طبقات مختلف مردم شغلها و پیشههای ایشان از بازرگانی و صناعت و دانش و هنر و جنگ و آشتی و همه چیز آن خداوند را به صورت انسان فرض میکردند بعضی زن و بعضی مرد و برای آنها مجسمه میساختند و معبدها برای پرستش آنها برپا میکردند از جمله این خداوندان یونانی خدای زن بودند که هر یک فنی از فنون زیبا را زیر نظر داشتند از قبیل شعر و سخنوری، تاریخ و ستارهشناسی و ساز و آواز و رقص و تأتر و این خداوندان را «موزه» میگفتند و میدانید که لفظ موسیقی هم اصلاً یونانی است و منسوب به همین موزههاست و معبدی را که برای پرستش این خداوندان داشتند «موزیون» میگفتند و همین کلمه به تحریف کمکم موزه شده است زیرا که تمدن اروپایی سرچشمهاش علم و هنر یونانی است و بسیاری از چیزها را اروپاییان از یونان فراگرفتهاند.
و نیز میدانید که پس از اسکندر مقدونی که دولت پهناوری تأسیس کرده بوده، کشور او تجزیه شد و او جانشین قابلی نداشت و سردارهایش با یکدیگر برای ریاست به جنگ و نزاع افتادند. سرانجام ممالک وسیع او سه قسمت شد و در هر قسمت سلطنتی تشکیل یافت از جمله کشور مصر نصیب یکی از این سردارها شد که بطلمیوس نام داشت و فرزندان او که همه خود را بطلمیوس میخواندند، نزدیک به سیصد سال در مصر سلطنت کردند. پایتخت ایشان اسکندریه بود که از شهرهایی است که اسکندر کنار دریای مدیترانه ساخته و امروز هم از شهرهای معتبر دنیاست و بعضی از این پادشاهان بطلمیوس دانشپرور بودند و دانشمندان را در پایتخت خود جمعآورده بودند و آن دانشمندان آنجا کتابخانه بزرگی فراهم کردند که مشهور است رصدخانه و لوازم دیگر علمی نیز داشتند و حوزه علمی اسکندریه در تاریخ علم و حکمت معروف است. مجموع این دانشمندان هم «موزیون» گفته شده است.
از این دورههای قدیم که میگذریم دیگر از موزه نشانی نیست تا هنگامی که دولتهای معتبر اروپا به عرصه میرسند و عجیب این است که آنجا هم تأسیس موزه در آغاز از روی هوسناکی بوده است به این معنی که مردمان توانا و توانگر و با ذوق، برای تفنن و حظ نظر خود اشیاء نفیس جمعآوری کرده و پس از خودشان آن اشیاء به تصرف دولتها درآمد و مایۀ تشکیل موزه گردید.
چنان که موزۀ انگلستان در لندن که به «بریتیش موزیوم» معروف است به همین طریق تأسیس شده است که یکی از بزرگان انگلیس که اشیاء نفیس برای خود فراهم آورده بود، آخر عمر به دولت انگلیس پیشنهاد کرد که آن نفایس را تملک کنند و بیستهزار لیره به بازماندگان او بپردازند. دولت انگلیس تصویب کرد و پس از آن چون یکی از پادشاهان انگلیس که جرج دوم نام داشت کتابخانۀ خوبی فراهم کرده بود، آن را ضمیمه آن اشیاء کرد و این سبب تشکیل «بریتیش موزیوم» گردید و پس از آن همواره آن نفایس و کتابها افزایش یافت چنان که امروز شاید بتوان گفت که مهمترین موزه و کتابخانه دنیاست لیکن موزه اگر در آغاز برای تفنن و هوسناکی بوده امروز چنین نیست بلکه از لوازم زندگی تمدنی بشمار میرود و هیچ دولت متمدنی بی موزه نمیتواند باشد و هر کشوری که تمدن و اهمیتش بیشتر است موزههایش فراوانتر است.
خاصیت موزه برای دو طبقه از مردم است: خواص و عوام و برای هر یک از این دو طبقه فواید چند دارد. پس اول به اختصار فواید موزه را برای خواص برمیشماریم آنگاه به عموم میپردازیم. یکی از فواید موزه این است که از وسایل تحصیل علم است نظیر کتابخانه و رصدخانه و آزمایشگاه (لابراتوار) و امثال آن و برای توضیح مطلب، یادآوری میکنم که پیش از اینها تنها وسیله تحصیل علم، کتاب و معلم بوده البته حالا هم وسیلۀ مهم تحصیل علم کتاب و مدرسه و معلم است ولیکن سابقاً وسیلۀ منحصر به همین بوده در صورتی که وسایل دیگر هم لازم است. پیش از این تحصیل علم بخواندن و شنیدن میشد امروز دیدن هم ضرور است و باید دانشآموز چیزهایی را که در کتاب میخواند و از استادی میشنود به چشم ببیند وگرنه علمش ناقص خواهد بود این است که در بنگاههای علمی یعنی دانشگاه و آموزشگاهها جایهای مخصوص دارند که آن چه را دانشجویان باید ببینند از آلات و ادوات و اشیاء دیگر آنجا فراهم میکنند مثلاً برای تحصیل علم شیمی علاوه بر کتاب و معلم و آزمایشگاه لازم است که عملیات تجزیه و ترکیب شیمی در آنجا به محصل نشان بدهند و همچنین برای علم فیزیک و شعب مختلف طب و روانشناسی و غیره نیز برای شناختن جانورها باغ وحش و برای گیاهشناسی باغ نباتات لازم است.
همه این جاهایی که اهل علم موضوع تحصیل خود را در آنجا میبینند و میرسند در واقع موزه هست و گاهی اوقات آنها را به همین اسم هم میخوانند ولیکن معمولاً موزه اصطلاح خاص است برای آثار تاریخی یا آثاری که از هنرمندان به ظهور میرسد که محصلین تاریخ یا کسانی که تحصیل هنر میکنند برای تکمیل فنون خود از آنها بهرهمند میشوند.
استفاده اهل علم از آزمایشگاهها و موزهها منحصر به تحصیل هم نیست بلکه بوسیله این قسم بنگاهها علم را تکمیل نیز میکنند و در اینجا باید توضیحی عرض کنم.
برای دانشطلبان پیشین اشتباهی دستداده بود که شاید اکنون هم برای بعضی باقی است و آن این است که گمان کرده بودند آنچه باید تحصیل کرد همان است که در کتابها نوشته شده و معلم درس میدهد و چون آن را آموختند همه دانستنیها را دانستهاند ولی چنین نیست و این اشتباه سالهای دراز کار تکمیل علم را عقب انداخت تا این که هوشمندان برخوردند به این که پیشینیان هم مجهولات را معلوم نکردهاند و بسیاری از آنچه هم میآموزند غلط است. مثلاً در علم هیئت میآموختند که زمین مرکز جهان است و خورشید و سیارات گرد او میچرخند سپس معلوم شد این درست نیست و خورشید مرکز است و زمین و سیارات دیگر گردِ او گردش میکنند و نیز دانستند که بسیار مطالب است که پیشینیان معلوم نکردهاند و باید معلوم کرد و آنچه میدانیم نسبت به آنچه نمیدانیم مانند قطره و دریاست و وظیفه دانشطلب تنها این نیست که آنچه دیگران معلوم کردهاند فراگیرد و درست است یا نیست. از این گذشته مجهولاتی که باقی مانده است باید معلوم گردد. به عبارت دیگر دانشمند به قول عرفای ما باید در راه علم سالک باشد یعنی پس از فراگرفتن معلومات دیگران باز باید بداند که به مقصد نرسیده است و از دانشطلبی فارغ نشده است و از زمانی که این معنی بر اهل علم معلوم شد و در راه علم سالک شدند فوراً علم بنای ترقی گذاشت و هر روز مجهولی معلوم شد و اکتشافی دست داد و این عمل اکنون در کار است و این رشته سر دراز دارد چنان که هر دم میشنوید که فلان اکتشاف واقع شد و فلان اختراع صورت گرفت و غالب این اکتشافات در دانشکدهها و توسط استادان دانشگاه واقع میشود و امروز پرفسورهای حقیقی یعنی کسانی که در دانشگاههای معتبر تعلیم میکنند کارشان این نیست که آن چه در کتابها نوشته شده بیاموزند بلکه همواره تحقیقات تازه میکنند و معلومات را افزایش میدهند و روزی که ما شورای دانشگاه خود را آغاز کردیم بنده این فقره را توجه دادم و اظهار آرزومندی کردم که دانشگاه ما هم روزی به آن مقام برسد که دانشمندان ما نیز در افزایش مقدار معلومات نوع بشر با دیگران همدست و همقدم شوند و در حقیقت باید این انتظار و امیدواری را داشته باشیم.
پس از این مقدمه عرض میکنم این اکتشافات و اختراعات واقع نمیشود مگر این که دانشمندان اسباب کار داشته باشند ترقی علم نجوم بوسیلۀ رصدخانهها میشود ترقی علم شیمی و فنون در آزمایشگاهها یعنی لابراتوراها و تکمیل تاریخ و هنر بوسیلۀ موزهها صورت میگیرد.
پس موزهها بنگاههای دیگر نظیر آن برای دانشطلبان دو خاصیت بزرگ دارد، یکی این که وسیلۀ فراگرفتن دانش و هنر است دوم این که وسیلۀ تکمیل آنهاست، مثلاً کسی که در کار نقاشی کار میکند، راست است که تعلیمات اولی را باید از استاد بگیرد ولیکن خود او استاد و هنرمند نمیشود مگر این که پردههای نقاشی کار استادان دیگر را ببیند و از آنها اقتباس کند و نکات دریابد، پس از آن که این کار را کرد اگر استعداد داشته باشد خواهد توانست در صنعت ابداع کند یعنی کارهایی که دیگران نکردهاند بکند چنان که اگر کسی کارهای رفائیل و میکلانژ و رامبران و لئوناردو وینچی و استادهای دیگر نقاشی را ندیده باشد یقیناً در صنعت نقاشی بدرجه کمال نمیرسد و همچنین است صنایع دیگر از مجسمهسازی و نقاشی مخصوص ایرانی که اروپاییان مینیاتور مینامند و حتی کاشیکاری و قالیبافی و غیر آن. مثلاً یکی از هنرهای زیبای ایرانی خط است مخصوصاً خطّ نستعلیق و شکسته: پس هر کس میخواهد خوشنویس شود پس باید پس از آن که یک چند زیر دست استاد خط کار کرد باید خطوط استادان پیشین را از قبیل میرعماد و شفیعا درویش عبدالحمید و دیگران ببیند و مدتها در آنها تأمل کند.
اکنون بیاد بیاورید که کارهای استادان پیشین هر کدام ملیونها قیمت دارد و به علاوه محدود و معدود است که اگر در موزهها جمعآوری نشده و به دسترس همه کس گذاشته نشود، هنرپژوهان بیچاره که غالباً فقیر هستند چه باید بکنند و هنرمندی چگونه به کمال میرسد.
خواهید فرمود اینها همه صحیح، اما تاریخ چه احتیاج به موزه دارد، در جواب این سئوال هم مجبورم قدری به حاشیه بروم و عرض کنم همان قسم که در بارۀ علوم و فنون گفتیم امروز صورت کار تغییر کرده از ارباب دانش و هنر توقعاتی دارند که پیش از این نداشتند و در تاریخ هم همچنین شده است.
تاریخنویسی و تاریخدانی امروز غیر از پانصد سال قبل است آن زمان به تاریخ همان نظر را داشتند که به قصه و افسانه دارند یعنی برای مشغولیات میخواندند چنان که امروز الفلیل و داستان سه تفنگدار میخوانند جز این که تاریخ را راست و افسانه را دروغ میدانستند و حال آنکه راست بودن تاریخهای قدیم هم مسلم نیست: زیرا اساساً تاریخنویسی برای خوشآمدگویی نسبت به صاحبان اقتدار وضع شده بود مثلاً در یونان قدیم ملت صاحب اقتدار و صاحب اختیار بود و خوشآمدگویی نسبت به ملت مایۀ ترقی شخص میشد و به این وسیله بعضی از نویسندگان یونان بنای تاریخ نویسی را گذاشتند و برای خوشآمد ابنای نوع آن دروغها را به غالب زدند که مثلاً دو ملیون لشکر ایران را شکست دادیم و شاهنشاه ایران را مغلوب کردیم و فلان ملت را اسیر خود ساختیم و مبالغههای عجیب و غریبی که مدتها مردم راست میدانستند و این اواخر که قوۀ نقادی و تحقیق پیدا شد کمکم برمیخورند به این که اگر شاهنشاه ایران ده ملیون آدم به یونان برده بود از نفس آنها خاک یونان به باد رفته بود. در جاهای دیگر که پادشاهان صاحب اقتدار بودند برای خوشآمدگویی ایشان از فتح و فیروزی و شجاعتهای آنها مداحی میکردند و سخن همه از جنگ و لشکرکشی بود و هیچ بیاد نمیآوردند که کارهای دیگری هم در دنیا است که پادشاهان یا مردم دیگر کرده یا باید بکنند در واقع همان کاری که شاعران قصیدهسرا به شعر میکردند مورخان به نثر صورت میدادند و تصدیق میفرمایید که با این حال فایدۀ علم تاریخ بسیار کم بود و فرضاً آن قسم که ادعا میکردند تاریخ برای عبرت و تنبیه بوده باشد از این نوع تاریخدانیها آنقدر عبرت و تنبیه برای کسی دست نمیدهد شاید بتوان گفت برای این مقصود خواندن کتاب گلستان و کلیله و دمنه خیلی سودمندتر از روضةالصفا و حبیبالسیر است.
از دویست سال پیش به این طرف دانشمندان متوجه این معنی شدند و دانستند که این قسم تاریخنویسی ثمری ندارد و لایق مقام اهل علم نیست ضمناً نظرهای دیگر نیز در امور عالم پیش آمد که در روش علم تاریخ هم مانند علوم دیگر تغییر اساسی دارد بیان آن این است که پیش از اینها چنین تصور میشد که انسان از آغاز خلقت به همین حالت حالیه بوده و به همین زندگی و همین مدارک و مشاعر و همین معلومات را داشته و پس از این نیز همین خواهد بود و این اواخر برخوردند به این که چنین نیست. اولاً زمان خلقت نوع بشر چنان که سابق تصور کرده بودند شش هزار سال نگذشته بلکه صد هزار سال است که انسان روی کره زمین زیست میکند و همیشه هم به حالت حالیه نبوده در آغاز به وحشیگری زندگی میکرده و علم و هنری نداشته و تقریباً مانند جانوران میزیسته و کمکم داخل تمدن شده و در آغاز، تمدنش بسیار ساده و مختصر بوده و بتدریج طول و تفصیل پیدا کرده و ترقی یافته است و هنور هم به منتها درجه خود نرسیده است. یا به عبارت دیگر چنین مینماید که نوع بشر رو به مقصدی روان است که آن کمال است و ترقی همین است که به کمال است و ترقی همین است که به کمال نزدیک شود و چون این معنی را در نظر بگیریم یک اندازه به حل معمای جهان نزدیک شویم. البته طول دارد تا بدرستی بدانیم مقصود از آفرینش چیست ولکن از حالا همین قدر میدانیم که نوع بشر مشغول پی بردن مدارج کمال است و تکلیف هر فردی و هر جماعتی این است که به این سیر عالم انسانیت بسوی کمال مساعدت کند و گوشهای از این بار را بگیرد که زودتر و بهتر به منزل برسد.
برای مساعدت به این سیر عالم انسانیت به سوی کمال کارهایی که باید کرد رشتههای چند دارد از ترقی دادن اوضاع سیاسی و اجتماعی و تکمیل دانش و هنر گرفته تا بازرگانی و کشاورزی و پیشههای دیگر ولیکن یکی از وسایل فهم برای این مقصود این است که علم داشته باشیم به این که سیر نوع بشر بسوی کمال پیش از این چگونه بوده، از چه آغاز کرده و چه مراحلی پیموده است. از این راه قواعد کلی بدست آوریم تا بتوانیم در راهی که در آینده باید به پیماییم پیشپای خود را بهتر ببینیم.
این علم است که امروز تاریخ نامیده میشود به عبارت دیگر تاریخ سودمند تاریخ تمدن است یعنی بیان این که دانش و هنر و اوضاع زندگانی مردم چگونه ترقی کرده و میکند و البته تصدیق میفرمایید که این قسم تاریخ واقعاً علم است و ربطی به قصه و افسانه ندارد وقتی که به تاریخ به این نظر نگریستیم میبینیم در آن هم مانند علوم دیگر مجهولات بسیار داریم که باید معلوم کنیم و وسیلۀ معلوم کردن آن مجهولات آثار تاریخی است که از پیشینیان باقی مانده است پس این آثار را باید حفظ کرد آن چه غیر منقول است در جاهای خود باید وسیله محافظش را فراهم ساخت و آن چه قابل نقل است باید در جاهای معین جمعآوری نمود که هم باقی بماند و هم در دسترس طالبان تحقیق باشد و این جاها موزههای باستانی است.
از مراجعه به آثار تاریخی در موزهها و بناهای باستان معلوم میشود که هر قومی چه خصایص داشته و چگونه زندگی میکرده و چه هنرها از خود بروز داده و هر یک از هنرهای آنها چه کیفیاتی داشته و بسیار چیزها که اگر بخواهیم به تفصیل آن بپردازیم سخن دراز میشود.
این بود مختصری از فواید موزهها برای خواص. اکنون با آن که خیلی دردسر دارم اجازه میخواهم چند کلمه در باب فوایدی که موزهها برای عامه دارند عرض کنم.
برای عامه سیاحت و گردش در موزهها بر حسب ظاهر تفرجی و تفریح است اما در ضمن این تفرج فواید بسیار هم حاصل میشود که در کمال اهمیت است زیرا که یکی از وسایل بسیار مؤثر برای تربیت است و از این نظر به ذکر دو نکته اکتفا خواهم کرد.
یکی این که گردش در موزهها خاصیت سیر در آفاق و انفس دارد و در پرورش فکری مردم بسیار مؤثر است پیش از اینها تنها وسیله قرار در آفاق و انفس مسافرت بود به همین جهت همیشه مردمان مجرب به جوانان سفارش میکردند که به سفر و سیاحت بروند و میگفتند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی اما مسافرت کاری است دشوار و پر خرج و برای همه کس میسر نیست و اگر هم باشد هر کس چقدر میتواند مسافرت کند، در کودکی بیثمر است و در پیری توانایی نیست در جوانی کارهای زندگی مانع است، بضاعت و امن نیست، عمر کفاف نمیدهد و در هر حال اگر هم میسر بشود محدود است. هر شخصی یک یا دو کشور را بیشتر نمیتواند بدرستی سیاحت کند و در این سیاحت هم همه چیز را نمیتواند ببیند. آن چه هم میبیند مربوط به زمان حاضر است و از گذشته آگاه نمیشود ولیکن موزههای باستانشناسی و مردمشناسی و صنعتی اگر مکمل باشد شخص را از اوضاع همه کشورهای دنیا در همه دورههای تاریخی آگاه میکند و همه کس به گردش در آن موزهها به خرج مختصر در مدتی اندک میتواند سیر در آفاق و انفس را به کمال برساند و بقدر فهم خود از آن بهرهمند شود.
نکتۀ دیگر این که سیاحت موزههای صنعتی و باستانشناسی پرورش ذوق میکند و میدانید که این کار چقدر مهم است به این معنی که چون در زندگانی انسان درست تأمل کنیم میبینیم آنچه واقعاً قدر و قیمتی دارد غیر از آن است که عموماً مردم دنیا میکنند و اگر زندگی همین باشد که شخص به دنیا بیاید و مقداری نعمت خدا را حرام کند و عمری از ابنای نوع آزار ببیند یا به آنها آزار کند و برود حق این است که نیامدنش بهتر است ولیکن زندگی این نیست و لایق مقام انسانیت این است که دنبال سه مقصود باشد.
یکی درک حقیقت. دوم نیکوکاری . سوم تمتع روحانی از جمال زیبایی.
و اگر کسی در پی این سه مقصود نباشد به قول شیخ سعدی حیوانی است که بالاش به انسان ماند از درک حقیقت مقصود تحصیل علم و معرفت است که در باره وسایل آن مختصری عرض کردم نیکوکاری هم فایده رسانیدن به ابناء نوع دستگیری از واماندگان است و هر کس طالب این کار است در هر مقام باشد به قدر قوه خود میتواند وجود خویش را برای دیگران سودمند سازد.
این دو فقره از تکالیف انسانیت گمان میکنم بر هیچ کس پوشیده نیست و حاجت نداریم که در آن باب شرح و بیانی بدهیم.
اما تمتع روحانی از زیبایی شاید همه کس متوجه به اهمیتش باشد و لازم نمیآید که یادآوری کنیم که تمتع از زیبایی روح انسان را بزرگ میکند و مستعد انجام آن در تکلیف دیگر مینماید. در واقع زیبایی با حقیقت و نیکی تفاوت ندارد. حقیقت نیک است و زیباست نیکی هم زیباست و هم حقیقت است زیبایی هم نیکوست و حقیقت دارد کسی که زیبایی را بدرستی درک میکند یقیناً حقیقت و نیکی را دوست دارد و این است که دانشمندان به پرورش ذوق یعنی قوه درک زیبایی کمال اهمیت را میدهند.
ذوق در هر کس کم و بیش هست و به قول شیخ بزرگوار کج طبع جانوری است که بکلی بیذوق باشد ولیکن در بعضی اشخاص بالفعل ظهور دارد و در بسیاری پنهان است و باید پرورش یابد و بهترین وسیله پرورش ذوق دیدن چیزهای زیباست زیرا که زیبایی این خاصیت را دارد که شخص هرچه بیشتر به آن مأنوس شود بهتر درک میکند و کسانی که به نظر میآید که ذوق ندارند از آنست که چیزهای زیبا کمتر دیدهاند و بنابراین ذوقشان پرورده نشده است. برای روشن شدن مطلب دو مثال میآورم یکی از امور مادی و دیگری از امور معنوی. مثالی که از امور مادی میآورم تشخیص چای خوب و بد است البته برخوردهاید به این که هر کس چای خوب و ممتاز نخورده آن را نمیشناسد اگر یک مدت به چای خوب عادت کرد همین که چای بد ببیند فوراً درمییابد یعنی ذوقش پرورش یافته است.
مثالی که از امور معنوی میآورم شناسایی شعر خوب و بد است که یکی از مشکلترین کارهاست مثلاً همه کس تصدیق دارد که شیخ سعدی یکی از بزرگترین شعرای دنیاست ولیکن من به شما اطمینان میدهم که کمتر کسی این تصدیق را از روی فهم میکند و غالباً بنا به تقلید است و تا کسی چندین سال شعر خوب بسیار نخواند و نشنود شعر شناس نخواهد بود و اشعار شیخ سعدی هر چند بسیار روان و فهمش آسان است ولیکن درک خوبی و زیبائیش دشوار است و شخص هر چه بیشتر ممارست کند بهتر در مییابد. باری مقصود این است که برای پرورش ذوق باید با چیزهای زیبا مأنوس شد. و چیزهای زیبا دو قسم است: طبیعی و مصنوعی. طبیعی آنست که خدا خلق کرده است و مسئله تمتع از زیباییهای طبیعی هم داستانی دراز است که موضوع گفتگوی ما نیست و محافظ زیباییهای مصنوعی چیزهایی است که نتیجه هنرمندی انسان است از قبیل تصاویر و پردههای نقاشی و مجسمه و ساحتمانهای زیبا و نقشها و شکلهای خوب از هر نوع مانند قالی وکاشی و زرگری و پارچههای نفیس و غیر آن و این قبیل چیزهاست که در موزه جمعآوری میکنند و مورد استفاده عامه میگذارند و به این وسیله کسانی که در موزهها تفرج میکنند ضمناً ذوقشان پرورش مییابد. پس به این دلایل است که به وجود موزهها اهمیت بسیار داده میشود. دولتها میکوشند که موزههای بسیار داشته باشند و همواره آنها را تکمیل سازند و مردم را به سیاحت آنها شویق میکنند و دولتها هر چه معظم و تواناترند در این کار اهتمام بیشتر دارند و تأسیس موزه تنها کار دولت هم نیست شهرها و دانشگاهها و انجمنهای علمی و صنعتی و حتی شرکتهای تجارتی موزه تأسیس میکنند و از آنها بهره مالی هم میبرند. در دولت متحده آمریکا شماره موزهها از هزار بیشتر است و انگلستان بیش از پانصد موزه دارد غیر از آنها که در متصرفات انگلیس بیرون از اروپاست و همچنین کشورهای دیگر هر یک به فراخور حال خود انواع موزهها دارند که برای شرح آنها مجال نداریم.
در باب موزهها و نفایسی که در آنها باید جمع شود کشورها بخت و اقبالشان مختلف است. آنها که که زودتر به اهمیت این بنگاهها برخورده و به تأسیس آنها دست بردهاند مانند انگلیس و فرانسه و آلمان موزههاشان غنیتر و معتبرتر است. آنها که تازهترند مانند آمریکا این مزیت را ندارند و امروز که متوجه این معنی شدهاند و میخواهند موزههای مکمل داشته باشند کارشان دشوار است و موزههای خود را باید با زحمت و مخارج بسیار تکمیل کنند.
بعضی کشورها هم هستند که از این جهت مزیت خاصی دارند و آن ممالکی هستند که تمدنشان قدیم است و بنابراین آثار تاریخی و صنعتی بسیار دارند.
پس به آسانی میتوانند موزههای فراوان پر ثروت داشته باشند از قبیل ایتالیا و یونان و مصر و البته میدانید که در مصر موزههایی هست که از جهت آثار باستان در تمام دنیا مشهور است و همواره جمعیت بسیار از دانشمندان و جهانگردان به آنجا میروند. آنها بهره میبرند و هم مصریان متمتع میشوند و هم مفاخر ملی آنها بر همه کس آشکار میشود کشور خود ما ایران هم دارای این مزیت هست و از این باب نیز با مصر همسری لایق است.
با توجهاتی که در این باب میشود میتوانیم امیدوار باشیم که موزههای ما بخصوص موزه باستانشناسی به زودی چنان مکمل و پر ثروت شود که همسر موزههای معتبر دنیا گردد و از این جهت هم مانند جهات دیگر کشور و پایتخت ما مرکز زیارت دانشمندان و اهل ذوق کلیه جهان باشد و مایه مزید سرافرازی ما فراهم آید.
منبع: منبع: مقالات محمدعلی فروغی