«

»

Print this نوشته

تقلید و ابتکار / محمدعلی فروغی

وقتی می‌گوییم در علم و حکمت و هنر باید ابتکار کرد یا در اقتباسات باید تصرف به عمل آورد غرض این نیست که رفقا را دعوت کنیم به این که بر تصرف و ابتکار عزم کنند، بلکه با یادآوری به این که هر قومی در عالم تمدن و فرهنگ باید شخصیت خود را از دست ندهد و هویت خویش را نمایان سازد توصیه اصلی این است که در اقتباس علوم و فنون کار را سرسری نباید گرفت و به نظر سطحی نباید نگریست باید به عمق مطالب فرو رفت و کوشید تا رموز و نکات فن فرا گرفته شود.

foroughi1

تقلید و ابتکار*

محمدعلی فروغی

‌‌

دانشمندانی که در تواریخ و احوال اقوام و ملل نظر می‌کنند یکی از اموری که محل توجه قرار می‌دهند اینست که قومی که منظور نظرشان است فرهنگ و تمدنش اصیل یا عاریتی است. یعنی آیا آن قوم خود فرهنگ و تمدنش را ایجاد کرده یا از دیگران گرفته است. ولیکن گمان می‌رود باید معتقد شویم که اقوام و مللی که ما به احوال آنها آگاهیم هیچ یک فرهنگ و تمدنشان نه یکسره اصیل است و نه یکجا عاریتی است. همه کم یا بیش از دیگران اخذ و اقتباس کرده‌اند و از خود نیز تصرفاتی به عمل آورده و مزید نموده‌اند، زیرا نمی‌دانیم نخستین قومی که تمدن و فرهنگ ایجاد کرده کدام و کجا و چه وقت بوده است؟ بلکه احتمال می‌رود اصلاً تمدن از یکجا و در پیش یک قوم آغاز نشده باشد و در نقاط چند جماعت متعدد در زمان‌های مختلف به مرحلۀ تمدنی که البته در آغاز بسیار ساده بوده رسیده‌اند، در هر حال فرضاً که وقتی تمدن در یک نقطه شروع شده باشد بعدها در نقاط بسیار منتشر گشته و تمدن‌های مختلف صورت پذیرفته است، سپس به واسطۀ رفت و آمد و مراودات که ناچار میان اقوام واقع می‌شود هر قوم از اقوام دیگر اقتباسات کرده و تمدن ساده خود را بسط داده‌اند.

پس مسئله‌ای که مورد تحقیق باید باشد این نخواهد بود که تمدن فلان قوم اصلی است یا عاریتی، بلکه اینست که چه اندازه از تمدنش اصلی و چقدر از آن عاریتی است زیرا که اقوام و ملل در این جهت با هم تفاوت دارند بعضی بیشتر ابتکار می‌کنند و کمتر اقتباس و بعضی به عکس بیشتر اقتباس و کمتر ابتکار می‌نمایند.

تفاوت دیگر که از این جهت میان اقوام هست اینست که بعضی چون چیزی را از دیگری اقتباس کردند آن را عیناً نگاه می‌دارند و چندان تصرفی در آن به عمل نمی‌آورند یعنی می‌توان گفت صرف مقلدند. بعضی دیگر در اقتباسات خود کم یا بیش تصرف می‌کنند و به تقلید صرف اکتفا نمی‌نمایند. چنین اقوام اگر تصرفاتی که در اقتباسات می‌کنند مهم و بدیع باشد مانند آنست که ابتکار کرده باشند و می‌توان گفت مبتکرند.

پس چون ببینیم قومی چیزی از دیگران اقتباس کرده است بر او عیب نمی‌گیریم چون می‌بینیم اقتباس امری طبیعی و عمومی بلکه ضروری است. اگر بخواهیم عیبی بگیریم یک جا این است که اقتباس نمی‌کند و متحجر است، جای دیگر اینست که در اقتباسات خود تصرف نمی‌کند و مبتکر نیست. «باز گو از نجد و از یاران نجد» ایرانی کدام یک از این اقسام است.

مکرر شنیده‌ام از راه شماتت یا از روی دلسوزی گفته‌اند ایرانی پر مقلد است و زود و بی‌جهت اقتباس می‌کند. به عقیدۀ من این حکم از احکامی است که قاضی به عجله صادر کرده و در پرونده دقت کامل به عمل نیاورده است شک نیست که ایرانیان از اقوام دیگر اقتباس بسیار کرده‌اند و چنان که بیان کردیم این عیب نیست بلکه اگر درست توجه شود حسن است؛ چه اگر قومی بنای خود را بر این بگذارد که از هیچ قوم دیگر اقتباس و تقلید نکند و فرهنگ و تمدنش متوقف و راکد می‌ماند، زیرا طبع ابتکار هر قدر هم سرشار باشد بسرعت کار نمی‌کند و دلیل این مدعا موجود است: قوم چینی که به مسافرت و دیدن کشورهای بیگانه رغبت نداشته است و اهل معاشرت نبوده با آن که چندین هزار سال است وارد تمدن شده و هوش و استعداد فطری هم دارد قرن‌هاست که در تمدن متوقف است. و  ژاپنی‌ها تا صد سال پیش که چشمشان به ملل و کشورهای دیگر باز شد آن ترقی حیرت‌انگیز برای ایشان دست داد. دلیل دیگر بر این که اقتباس و تقلید عیب نیست اینست که انسان هر اندازه قوۀ تقلیدش بیش باشد زودتر و بهتر تربیت می‌پذیرد. این که در باره کودک می‌گویند قابل تربیت است یا نیست چه معنی دارد جز این که آن کودک قابل تربیت است که چون از مربی چیزی دید یا شنید زودتر اخذ کند و بکار ببرد و این از قوۀ تقلید است. و این حکم در بارۀ حیوانات نیز جاری است و حیوان قابل تربیت آنست که قوۀ تقلید داشته باشد و بطور کلی یکی از مزایای انسان بر حیوان که مایۀ برتری اوست همین قوۀ تقلید است.

پس تقلید و اقتباس اگر در ایرانی باشد بطور مطلق عیب نیست. اکنون ببینیم آیا مقلد صرف است یا ابتکار هم دارد؟

تحقیق وافی در این باب محتاج به تفصیل و از گنجایش یک مقاله افزون است و ما مجبوریم به اشاره بگذرانیم. پس گوییم چون در احوال و اعمال ایرانیان باستانی بنگریم با وجود نقص علم و آگاهی ما در این موضوع می‌بینیم البته اقتباس بسیار کرده‌اند اما مبتکر نیز هستند. مثلاً ساختمان‌های هخامنشی در شوش و تخت‌ جمشید یقیناً آثار اقتباس از ساختمان‌های بابل و آشور دارد اما در زیبایی و ظرافت و بسیاری از کیفیات برتر و بدیع است. رسم سلطنت و حکومت را ایرانیان اختراع نکرده‌اند اما چگونگی حکومت پادشاهان ایران با سلاطین آشور و بابل و مصر و کشورهای دیگر چه مناسبت دارد؟ دیانت ایرانیان هخامنشی با کدام یک از ادیان معاصر یا قبل ایشان مشابه است؟ از دورۀ هخامنشی گذشته به ساسانیان می‌رسیم و تمدن و فرهنگ آن دروه را که بهتر می‌شناسیم با تمدن و فرهنگ اقوام متمدن دیگر می‌سنجیم و می‌بینیم اختلافش بیش از مشابهت است. چون به دورۀ اسلامی می‌آییم می‌بینیم اولاً تمدن و فرهنگ در عالم اسلامی به شهادت همۀ بیگانگان بلکه به تصدیق خود عرب‌ها طفیل وجود ایرانیان است. از این گذشته اگر علم و فلسفه را از یونانیان اخذ کرده‌اند آن را به قالب‌های مخصوص ریخته و بر معلومات اقتباسی بسی چیزها افزوده‌اند. در دیانت و اصول اسلام را اختیار کرده‌اند، ولیکن در فروع روش‌هایی پیش گرفته‌اند که به اختصاص نتیجه فکر و طبع خودشان است و با مذاهب همۀ مسلمانان دیگر فرق دارد. ساختمان‌های ایرانیان را در دورۀ اسلامی همۀ اهل تحقیق تصدیق دارند که زادۀ طبع خود ایرانیان است. خط فارسی راست است که از اعراب گرفته شده اما خط نستعلیق و شکسته که در ایران رایج شده چون با کوفی و نسخ و خطوط دیگر عربی سنجیده شود آیا می‌توان منکر شد که ابتکار و اختراع است؟ هنرهای دیگر تزیینی از قبیل نقاشی و تذهیب و کاشی‌سازی و قلی‌بافی و پارچه و دیگرها آنچه ایرانیان کرده‌اند اگر هم اقتباس از دیکران باشد آیا تقلید صرف است؟ بیاییم بر سر زبان‌ و ادبیات از نظم و نثر که بیشتر طرف توجه ماست آیا توجه شده است  به این که  از کشورهایی که در صدر اسلام یکسره به دست عرب افتاده و تقریباً کل سکنۀ آن مسلمان شدند تنها ایرانیانند که زبان ملی خود را نگاه داشته و عرب نشده‌اند؟

راست است که کلمات تازی در زبان ما بسیار وارد شده است ولیکن استخوان‌بندی و هویت زبان فارسی محفوظ مانده و اکثر کلماتی هم که از عرب گرفته‌اند در معانی آنها تصرف کرده‌اند و در موارد خاص بکار برده‌اند که هیچ مناسبتی با استعمال عرب ندارد. از این بهتر آن که چون دولت ایران منقرض شده و خط قدیم ایرانی منسوخ گردید و کتاب‌های قدیم از میان رفت و بساط زبان و ادبیات فارسی برچیده شد و ایرانیان به حکم آن که محکوم دولت عرب بودند ناچار به زبان و ادبیات عرب متوجه شدند و بیش از دویست سال حال بر این منوال بود همین که فی‌الجمله نسیم آزادی وزید و بوی استقلال به مشام ایرانیان رسید و خواستار تجدید عهد با زبان و ادبیات ملی شدند چاره نداشتند جز این که از زبان و ادبیات عرب اقتباس کنند پس شیوۀ شاعری و وزن و بحر و قافیه و عروض و صنایع شعر و انواع آن را از عرب فراگرفتند اما فوراً طبع و سلیقۀ اختصاصی خود را بکار بردند بسا بحرهای شعر عربی را که با ذوقشان موافق نبود ترک کردند و بحرهای دیگر اختراع نمودند.

شیوۀ سخنرانی که مخصوص ایرانیان بود سهل است، انواعی از شعر و منظومه‌هایی ابتکار کردند که هیچگاه میان عرب معمول نبوده قصیده سرایی را از عرب آموختند اما مثنوی و رباعی و دوبیتی و غزل نتیجۀ فکر ایرانی است. آیا در سراسر ادبیات عرب یک اثر مانند شاهنامۀ فردوسی یا گرشاسب نامۀ اسدی و حدیقۀ سنایی و خمسۀ نظامی و منطق‌الطیر شیخ عطار و مثنوی مولوی و بوستان سعدی و گلشن راز شیخ شبستری یافت می‌شود؟ مقصودم تحقیر شعر عرب نیست و البته آن هم مقامی عالی دارد غرض اینست که انواع و اقسام شعر و مضامین و افکار و خیالا شاعرانۀ ایرانیان همه مخصوص خودشان است و از کسی تقلید نکرده‌اند.

اینجانب همچنان که در متعلقات شخصی هیچگاه حماسه نمی‌کنم ـ در خصوصیات ملی ایرانی هم برای رجزخوانی سخنی نمی‌گویم و هر وقت از این مقوله چیزی بنگارم منظوری دارم و اینک خواهم گفت که چه نتیجه می‌خواهم بگیرم. فعلاً کسانی که ایرانیان را مقلد صِرف خوانده‌اند به شرحی که اشارۀ اجمالی کردم و تفصیلش را به دانشمندان اصلح از خود می‌گذارم به عقیدۀ من باید در حکم خود تجدید نظر کنند و در مسائل بیشتر تأمل فرمایند زیرا چنان که در آغاز گوشزد کردم در اتخاذ نظر شتاب کرده و توجه نداشته‌اند به این که هر گاه بخواهند در احوال یک قوم احکام کلی صادر نمایند نه به احوال یک نفر و ده نفر و صد نفر باید قیاس کنند و نه اوضاعی را که در ظرف بیست سی سال از عمر خود مشاهده کرده‌اند باید مناط اعتبار قرار دهند. هیچ قومی در ظرف بیست سی سال در امور زندگانی خود ابتکارهای مهم نمی‌کند و در اقتباس از دیگران هم روز اول تصرف نمی‌نماید امور مرهون به اوقاتست و سال‌ها باید که تا یک سنگ اصل از آفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن. اما غرض اینجانب از تذکر دادن این مطالب اینست که به هم‌وطنان مقام ایرانیان را در عالم فرهنگ و تمدن یادآوری کنم که همیشه در جمع کمال شمع اصحاب بوده‌اند و فکر و طبع و ذوقشان در جهان علم و هنر تأثیر کلی داشته است. گذشته از این که در سراسر آسیای غربی و بسیاری از کشورهای دورتر عامل و نگاهبان تمدن و فرهنگ بوده‌اند هر اقتباس هم از بیگانگان کرده‌اند بزودی آن را به رنگ و ذوق و فهم خود درآورده و مهر ایرانی بر آن زده‌اند. امروز پس از یک دورۀ انحطاطی که عارض این کشور و این ملت شده بود و اینک امید است که باز ایرانیان بتوانند در انجمن ارباب دانش و هنر داخل شوند البته از آغاز باید از اقوام دیگر که خوشبخت‌تر از ما بوده و پیش‌ قدم واقع شده‌اند تقلید و اقتباس کنیم اما باید بدانیم که حیثیت گذشتگان خود را از دست نباید بدهیم و اقتباساتمان را باید به صورت ابداع درآوریم بلکه در موقع خود براستی ابتکار نیز بنماییم.

این نکته را هم باید خاطرنشان کنیم که هر چند گفتیم تقلید و اقتباس بطور مطلق عیب نیست ولیکن نباید فراموش کرد که همین اقتباس و تقلید هم شرایط دارد که اگر رعایت نشود مایۀ افتضاح و خسران است. مثلاً اگر شخص لاغر اندامی جامۀ خوش ترکیبی در بر مرد تنومندی ببیند و عین آن جامه را برای خود تهیه کند و بپوشد خویشتن را آلت خنده خواهد ساخت و اگر در ترکیب آن جامه تصرفی نمی‌خواهد یا نمی‌تواند بکند کمینه این که اندازۀ آن را با اندام خود باید متناسب سازد. یا اگر کسی در هوای گرم و خشک بعضی از نواحی ایران خانه‌ای بسازد که شایستۀ هوای سرد و مرطوبی فرنگستان است آسایش و تندرستی را از خود و کسان خانواده‌اش باز می‌دارد یا اگر کسی زبان خارجی آموخت و در آثار نویسندگان آن مغازله و راز و نیاز با معشوق یا خرده‌گیری‌های فلسفی نسبت به امور اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی مشاهده کرد باید فکر کند که آن نویسنده عوالم عشق را سیر کرده و یا علم اجتماع و اقتصاد و سیاست را آموخته و مدتی در احوال قوم مطالعه نموده است پس اگر خود او عشق و عاشقی ندیده یا علوم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیاموخته و احوال قوم خویش را بسزا نسنجیده است، بهتر آنست که در این موضوعات قلم فرسایی نکند و دختر جوان که هنوز شوهر ندیده است وقتی که از سوز و گداز عشق سخن می‌گوید و وصف وصال و فراق می‌کند مایۀ تعجب و خیال می‌شود که این عوالم را چگونه درک کرده است. اما در باب تصرفاتی که در اقتباسات باید به عمل آید این نکته لازم است محل توجه شود که این کار باید به طبیعت صورت بگیرد. عزم کردن به این که در شعر یا صنعت یا هر چیز دیگر تصرف کنیم بی‌نتیجه است بلکه نتایج مضحک می‌دهد مانند این که عزم کنیم بر این که عاشق شویم. یا همت کنیم بر این که نازک‌دل شویم یا اختراع و اکتشافی در علم و صنعت بکنیم یا بدون این که طبع شعر خود را ورزیده باشیم قلم به دست بگیریم که ارتجالاً شعر بگوییم کسانی که در فنی یا رشته‌ای از رشته‌های فرهنگ ورزیده هستند بهتر آنست که هم خود را یک چند مصروف آموزش و تقلید و اقتباس کنند و بکوشند تا رموز و دقایق آن فن را بدرستی فراگیرند، پس از آن اگر طبع تصرف داشته‌ باشند و شرایطش در ایشان جمع باشد بدون این که عزمی در این کار کرده باشند در آثاری که به ظهور می‌رسانند طبعاً متصرف خواهند بود، چنان که شیخ سعدی یقیناً عزم نکرده بوده است بر این که در قصیده و غزلسرایی تصرف کند و شیوۀ تازه‌ای ایجاد نماید؛ طبع شعر غرا داشته، در نظم و نثر عرب و ایران تتبع کرده، ملک فصاحت و بلاغت حاصل نموده حوادث جهان و گردش روزگار دیده، تلخی ناکامی و شیرینی نیک نامی چشیده، محنت عاشقی کشیده، عوالم وصل و هجران را سنجیده، معلومات و شرایط دیگر نیز در او جمع آمده و در عالم شور و وجد و حال بدون این که خود ملتفت باشد این آثار حیرت‌انگیز را بوجود آورده است. همچنین خواجه حافظ یقیناً تعمد نداشته است که در غزلسرایی شیوه‌اش با شیخ تفاوت داشته باشد، سرمایۀ علم و حکمت و عرفان گردآورده و چنان که خود فرموده است با عقل و فهم و دانش داد سخن داده و چون معانی جمع شده گوی بیان زده و با آن طبع و ذوق سرشار و قبول خاطر و لطف سخن که خداداد است این گوهرهای گرانبها را به یادگار گذاشته است، و حکیم خیام نیشابوری اصلاً قصد شاعری نداشته است با حس لطیف و نظر دقیق و تأثر شدید در امور جهان گذران حکیمانه نگریسته و گاه گاه که از درس و مطالعه فراغتی داشته و تذکری برای او دست داده، از افق طبع مواج بی‌اختیار یک رباعی مانند برق لامع به ظهور آورده است. همچنین پس از آن که هنرمندان ایرانی در مجسمه سازی و نقاشی و مانند آنها از تأثیر عقاید قشریان مذهبی از میان رفتند و آن هنرها از این کشور برافتاد، مسلم است که دیگر باره ایرانیان نقاشی را از چینیان و هندویان آموختند و یک چند چنان که از آثارشان پیداست مقلّد آنان بودند همین که دقایق فن را بدرستی دریافتند بر حسب ذوق و سلیقه خود تغییر شیوه دادند و در واقع مبتکر شدند.

پس وقتی می‌گوییم در علم و حکمت و هنر باید ابتکار کرد یا در اقتباسات باید تصرف به عمل آورد غرض این نیست که رفقا را دعوت کنیم به این که بر تصرف و ابتکار عزم کنند، بلکه با یادآوری به این که هر قومی در عالم تمدن و فرهنگ باید شخصیت خود را از دست ندهد و هویت خویش را نمایان سازد توصیه اصلی این است که در اقتباس علوم و فنون کار را سرسری نباید گرفت و به نظر سطحی نباید نگریست باید به عمق مطالب فرو رفت و کوشید تا رموز و نکات فن فرا گرفته شود. پس از آن که گروهی از ما مانند استادانی که از ایشان هنر می‌آموزیم به پایۀ بلند رسیدند با سابقۀ هنرمندی که در ایرانیان سراغ داریم یقیناً صاحبان استعداد در میان ایشان یافت خواهد شد که متصرف باشند و کم کم ابتکار نیز خواهند کرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*نقل از آموزش و پرورش شمار ۱۰| ۱۱ دی و بهمن ۱۳۱۹ سال دهم

منبع: مقالات محمدعلی فروغی