بنیاد با انتشار «نقد» روزنامه «جمهوری اسلامی» از کتاب «آیندگان و روندگان» در سامانه خود نه در پی پاسخ به روزنامه جمهوری اسلامی است و نه در صدد پرداختن به گفتمان ویرانگر نسل انقلابی در دهه ۵۰ و نه در صدد آشکار کردن خطاهای آگاهانه و جهتدهیهای عمدی به خواننده در پاورقیهای کتاب میباشد، چرا که برای بنیاد محدودیتهای دستدرکاران این پروژه در انتشار این آثار روشن بوده و بنیاد بخوبی میداند که به گفته آقای حسین دهباشی: «برخی از این توضیحات برای این بود که موانع نشر را مرتفع کنیم. …
*****
اشاره:
انتشار چهارگانه «تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» به همت حسین دهباشی در مدت کوتاهی در صدر پرفروشترین کتابهای کتابخانه ملی قرار گرفت و با چنان استقبالی از خوانندگان روبرو شد که در عرض دو سه هفته به چاپ دوم رسید.
به گفته مسئولان و دست درکاران، «پروژه تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» مجموعهای از دهها گفتوگوی پژوهشی با تصمیمسازان و بازیگران اصلی عصر پهلوی دوم است که پس از حدود ۱۴ سال پیگیری و تلاش، در خلال صدها ساعت مصاحبه صوتی و تصویری و گردآوردن دانه به دانه هزاران سند تاریخی گنجینهای از تجارب، کامیابیها و ناکامیهای حکومتداری در ایران است.» که با «همکاریها و مساعدتهای جمع بزرگی از پژوهشگران، ایرانشناسان و مورخان در داخل و خارج از کشور با حمایت نهادهای معتبر فرهنگی و پژوهشی این مهم» میسر شده است.
اما در کنار استقبال بیسابقه خوانندگان از انتشار چهار جلد نخست ــ «حکمت و سیاست»، «فرماندهی و نافرمانی»، «آیندگان و روندگان» و «امنیت و اقتصاد» ــ از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم، بودند سازمانها و ارگانهایی که با انتشار این مجموعه برآشفته و آنرا «تهاجمی از درون» از سوی افرادی «مشکوک» به انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی قلمداد کردند. «روزنامه جمهوری اسلامی» یکی از آن دسته ارگانهایی بود که انتشار این مجموعه را «گزارشهائی یکطرفه از عناصر اصلی و کارگزار سرشناس رژیم فاسد پهلوی در عصر پهلوی دوم» خواند که «خیانتهای بزرگی.. به ملت ایران کردهاند» و انتشار آنرا تلاشی به نفع رژیم شاهنشاهی دانسته و پاسخهای مصاحبهشوندگان را در جهت «تطهیر… خود و رژیم فاسد پهلوی» و «نثار انواع دشنامها به نظام مقدس جمهوری اسلامی» ارزیابی نمود که «با بودجه بیتالمال توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران انتشار یافته است.» از همینرو «روزنامه جمهوری اسلامی، نقد این کتابها را وظیفه خود دانسته و برای این اقدام غیرقابل توجیه سازمان اسناد و کتابخانه ملی» در چند شماره روزنامه خود به نقد این مجموعه پرداخت.
سامانه بنیاد داریوش همایون ـ برای مطالعات مشروطهخواهی در پایان این «اشاره»، «نقد» روزنامه جمهوری اسلامی از کتاب «آیندگان و روندگان» را به همراه «میزگرد نقد کتاب «آیندگان و روندگان» در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، گروه تاریخ و سیاست» برای قضاوت و جداسازی سره از ناسره در دسترس خوانندگان قرار میدهد. اما این بنیاد با انتشار «نقد» این روزنامه از کتاب «آیندگان و روندگان» در سامانه خود نه در پی پاسخ به روزنامه جمهوری اسلامی است و نه در صدد پرداختن به گفتمان ویرانگر نسل انقلابی در دهه ۵۰ و نه در صدد آشکار کردن خطاهای آگاهانه و جهتدهیهای عمدی به خواننده در پاورقیهای کتاب میباشد، چرا که برای بنیاد محدودیتهای دستدرکاران این پروژه در انتشار این آثار روشن بوده و بنیاد بخوبی میداند که به گفته آقای حسین دهباشی: «برخی از این توضیحات برای این بود که موانع نشر را مرتفع کنیم. از نظر خود من هم نیازی به برخی از این توضیحات نبود. چون من میتوانستم به شعور خواننده اطمینان کنم اما نمیتوانستم اطمینان داشته باشم ممیز محترم هم به همان میزان به شعور خواننده اطمینان دارد. چون ما تنها تصمیم گیرنده چاپ کتاب نیستیم باید نظر ممیز محترم را هم جلب میکردیم.»
اما پیش از آوردن مطالب فوق در ادامه این «اشاره» برای فهم بهتر و داوری عمیقتر و فراگیرتر از تجارب، کامیابیها و ناکامیها از دید داریوش همایون نگاهی به بخشهایی از سخنان وی در مراسم بزرگداشتش بمناسبت ۸۰ سالگی ضروری به نظر میرسد. و همچنین برای علاقمندان به مبانی نظری داریوش همایون در باره این مفاهیم مراجعه به پیشگفتار دو کتاب “صدسال کشاکش با تجدد” و “من و روزگارم” یاری دهنده است.
بنیاد داریوش همایون ـ برای مطالعات مشروطهخواهی
***
از تجربه آغاز میکنم.
- تجربه به معنی تاثیری که گذر زمان بر ذهن آدمی میگذارد به خودی خود خوب و پسندیده نیست. ما معمولا هنگامی که از تجربه سخن میگوئیم به آن صورتی احترامآمیز میدهیم. در تمدنهای پائینتر تجربه بالاترین جا را دارد، حتی اگر به گفته مشهور، تجربه نامی باشد که بر اشتباهات گذاشته میشود. آیا از همین نمیتوان در ارزش خودبخودی تجربه تردید کرد؟ انسان را بهرهگیری از تجربه و به همان اندازه دوری جستن از تجربه به این پایگاه رسانیده است. تجربه واژه دیگر برای آموختن است و در جهان چه اندازه آموزشهای نادرست و خطرناک میتوان یافت؟ به ویژه نسلهائی که کارنامه درخشانی ندارند بیش از همه میباید در تفاوت تجربه منفی و سازنده بیندیشند. تجربه سازنده، دستاورد است؛ تجربه منفی عبرت است. اولی از کامیابیها و دومی از ناکامیها میآید. ولی در جهان وارونه ما کامیابی و ناکامی نیز تعریف روشنی ندارد. ”کامیابی” برای آن کس که میگوید غرقش کن من هم رویش چه معنی دارد؟
- یک معنی دیگر تجربه، گذشته است. ما فراورده گذشته خود هستیم و اکنون ما دنباله گذشته است، دست به آن نمیتوان زد. ولی گذشته به سبب تاثیرش بر زندگانی دگرگون شونده ما، کاربردهای گوناگون دارد؛ با آن میتوانیم رفتارهای گوناگون داشته باشیم، از تحریف گرفته تا اختراع؛ از تکرار و بازتولید گرفته تا فروماندن. میتوان گذشته را نتیجه زندگانی دانست یا مقدمهای بر آن. از آن درس گرفت یا نمونهبرداری کرد؛ و در اینجاست که افراد و اجتماعات بسته به رویکردی که دارند ”جنم” خود را نشان میدهند. این رویکرد را به دو بخش میتوان کرد.
- نخست، گذشته را (به معنی تجربه) چگونه میبینیم و مقصودمان از گذشته چیست؛ گذشته تا کی و کجا را دربر میگیرد؟ رویکرد ایستا به گذشته، نزدیکبین و کوتاهبین است؛ تا جائی میرود که آسانتر و به دلش نزدیکتر است. چنین رویکردی به قربانی کردن اکنون و آینده در پای گذشته میانجامد؛ افراد در آنچه عادت حکم میکند میمانند. رویکرد دیگر پویاست. گذشته را نه یک بعدی بلکه سنتز (همنهاد)ی از تجربهها میشمارد و از اینکه دامنه تجربهها را هرچه دورتر در تاریخ و هرچه فراتر در جغرافیا ببرد نمیترسد. گذشتۀ آشنا و شخصی او برایش چراغ راه آینده نیست، یکی از چراغهاست و نورش هم چشمان سراسر گذشتهنگر او را کور نمیکند.
- دوم، با این گذشته، با این دستاوردها و عبرتها چه میکنیم و به کجا میخواهیم برسیم؟ گذشته، چنانکه اشاره شد، آیا غایتی به خودی خود است، یا بهتر، میتواند آمادهسازی برای چیزی دیگر باشد. من هیچ دلاوری را برتر از چنین نگرشی به گذشته نمیدانم: اگر انسان بتواند حتی در ایستگاههای پایانی سفر زندگی به همه آنچه او را ساخته است تنها به عنوان مقدمهای، پیش زمینهای، بنگرد.
- ما میلیونها زنان و مردانی در مراحل میانی و پایانی زندگانی، هر چه هم به حاشیهها، حتی به تبعیدگاه رانده، گنجینههای شگرف تجربه خود را داریم که میتواند سرمایه ــ ترجیح میدهم بگویم مقدمه ــ باززائی جامعه ایرانی شود، اگر مانند آنچه تا کنون بیشتر دیدهایم دست و پای ما را نبندد. به عنوان یک نگرنده دست در کار میتوانم بگویم که بیشتر تجربهای که زمینه اندیشه و عمل سیاسی نسل انقلاب است از گونه منفی است که به کار عبرت گرفتن و دوری جستن میخورد و نه تکرار و پافشاری. اگر سی سالی بسیاری آبها را در هاونها کوبیدهاند از همین کارکرد تجربه است، از گذشتهای است که همچنان در اکنون باززاده شده است.»
* * *
ناکامیها:
«… سی سالی پیش در ایران انقلاب اسلامی روی داد که پس از نخستین حمله عرب و ایلغار مغول ویرانگرترین رویداد تاریخ ایران است. ٢٢ بهمن ١٣۵٧ هـمه چیز را زیر و رو کرد و هنـگامی که این توده انـسانی از تب و تکان انقلاب به خود آمد فرصتی به همان اندازه شگرف در برابر خود یافت. ما با موقعیتی روبرو شدیم که یونانیان، که به گفته مشهور برای هر فرایافتی واژهای میداشتند، کائوسchaos مینامیدند. کائوس حالت پیش از آفرینش است، پیش از آنکه جهان هستی، هست بشود. آن انقلاب، ورشکستگی سرتاسر آنچه بود که ما را میساخت و میشناساند ــ از سیاست گرفته تا جهانبینی و فرهنگ رایج؛ و از رابطه اجتماعی گرفته تا رفتار شخصی. ما به عنوان یک جامعه و یک ملت در یک لحظه تاریخی، خود را برهنه کردیم. آنچه را که در واقعیت خود شده بودیم بیرون ریختیم. انقلاب اسلامی تنها پایان یک رژیم و یک سلسله نبود که یا بر گرد پیکر بیجانش پایکوبی کنیم یا بر سر گورش بگرییم. میدان نبردی میان آنها که میخواستند گذشتههای خود را برگردانند نیز نبود. بیش از هر چیز کائوس بود ــ بر هم خوردن و زیر و زبر شدن همه چیز، از جمله گذشتههای ما که به جانها بسته بود.
سه دهه پیش به نظر من آمد که ایران پس از انقلاب را بیشتر به عنوان آبستن جهان تازهای ببینم تا امتداد آنچه انقلاب را، از همه سو، میسر ساخته بود؛ و این نمیشد مگر آنکه همه آتش را بر سه رویکرد نادرست، و کشنده چنانکه ثابت شده بود، تمرکز دهیم.
- نخست، توطئهاندیشی که آفت بزرگ سیاست ماست، اینکه هر چه میگذرد به اشاره و دست پنهان قدرتهائی است که جهان را میچرخانند. از طرفههای روانشناسی ملی ما، در انقلاب اسلامی که اتفاقا رویدادی با شرکت مستقیم و فعال بزرگترین شمار ایرانیان در همه تاریخ بوده است این تئوری رواجی بیش از همیشه یافت. با همه روشنگریها که در این سی ساله شده است هنوز بیشتری از ایرانیان سرنوشت خود را به اراده قدرتهای بیگانه میبندند. در واماندگی محض بجای انجام دادن آنچه از آنها میآید، بجای سرمشق گرفتن از اینهمه ملتها که رژیمهای بدتر از جمهوری اسلامی را سرنگون کردند، و بیشترشان بیآنکه خون از بینی کسی بیرون آید، وقت خود را به خیالبافی و گمانپروری در باره مقاصد بیگانگان میگذرانند.
- دوم، امامزاده سازی که بالاترین مرحله گذشته زیستی است و آشکارا برای متوقف کردن تاریخ و گروگان گرفتن آینده صورت میگیرد؛ فرایندی است که بازتولید و هر روزی کردن گذشته را خود به خود و ناگزیر میسازد. ما تاثیرات ویرانگر روحیه کربلائی را در پنج سده گذشته بر فرهنگ و سیاست ایران دیدهایم و شگفتاور است که گرایشهای سیاسی امروزین ما با همه دعوی روشنگری و تجدد هر چه میتوانند برای امامزاده سازی در چنین جهانی میکنند. ما در طیف خود به مقدار زیاد کوششهائی را که برای امامزاده سازی شد و میشود بیاثر کردهایم. امید من آن است که دیگران نیز قدرت خود را از سخنی که برای آینده ایران دارند بگیرند، نه بهره برداری از مظلوم و شهید. روحیه کربلائی، عواطف شدید (پاسیون) را بالاتر از خرد و عقل سلیم میگذارد؛ و سیاست و فرهنگی که همه در بند عواطف شدید است و مانند چراغی با یک کلید، با یک واژه و جمله، روشن و خاموش میشود جامعهای میسازد که همین است که داریم.
- سوم فرصتطلبی که با فرصتشناسی و بهرهگیری از شرایط مناسب برای رسیدن به هدفهای پیشاندیشیده تفاوت دارد و در نزد ایرانیان به عنوان زرنگی، برچسب افتخار است. من بسیار در پی صفتی گشتهام که ضعف سیاسی جامعه ایرانی و مشکل اخلاقی ما را که نمیگذارد جامعه نیرومندی بسازیم بیان کند و بهتر از فرصتطلبی نیافتهام. در فرصتطلبی بیاصولی هست، و سستعنصری، و زرنگی به تعبیر ایرانی که در شتابزدگی و کوتاهبینیاش به جوانمرگی میانجامد؛ ندیدن بیش از نوک بینی، و روحیه ضد اجتماعی در عین چسبیدن به جامعه است. فرصتطلب تنها به سود در دسترس میاندیشد و از هزینههای پوشیده یا درازمدت چیزی نمیفهمد و البته جز استثناهائی عموما زیانکار است ــ نه کمتر از همه، محکومیت به زیستن در جامعه از همگسیخته فرصتطلبان.
* * *
کامیابیها:
- سی ساله پس از جمهوری اسلامی اگر از هر چیز کم داشته است از تجربه سازنده و عبرت هیچ کم نمیآورد. خود غوتهور شدن در این بهترین دنیاهائی که آدمیان توانستهاند بسازند یک دوره آموزشی بود که هر کدام ما به فراخور از آن بهره جستهایم. تجربههای شخصی ما بیشمار است و نمیخواهم به آن بپردازم. ولی از آن تجربههای بیشمار دو درس، دو عبرت، به نظرم برای آینده ما اهمیت حیاتی دارد: اولویت دادن به انباشت ملی، و در هم نیامیختن اولویتها.
نخست انباشت ملی.
- در بحث توسعه و تجدد نظریههای بسیار آوردهاند. یکی از مشهورترینشان اخلاق پروتستان “وبر” است ولی توسعه در جامعههای غیر پروتستان بسیار روی داده است و از آن میتوان فراتر رفت. نظریه دیگر ی را که بیش از پیش قبول عام مییابد میتوان شکستگی قدرت، همان پلورالیسم، نام نهاد: هر جا اقتدار مرکزی سستی گرفته است و میدانی برای چندگرائی یا پلورالیسم و کارکرد خودمختار افراد و گروهها بوده اسباب توسعه فراهم شده است. این نظریه اعتبار بیشتر دارد و میتوان پیشبینی کرد که حتی نمونههای توسعه متمرکز و از بالا ــ برجستهترینش چین ــ در دراز مدت به بنبست تمرکز خواهند خورد و میباید گشاده شوند.
- ولی خاستگاههای توسعه هر چه باشد آنچه از توسعه بر میآید انباشتن دارائیهای مادی و فرهنگی جامعه است. منظور از توسعه رسیدن به چنان انباشتی از دارائیهای مادی و فرهنگی است که افزایش مداوم و خود بخود آنها را امکانپذیر سازد. ما هنگامی که به خود مینگریم تاریخ ایران را سراسر گسستهائی در روند انباشت ملی میبینیم. از تاختنهای بیابانگردان عرب و غزان و مغولان و تاتاران گرفته، تا دستاندازیهای روسیه و بریتانیا، هزار و چهار صد سالی یا هرچه چند گاهی رشته بودهایم در تاراج و کشتار و ویرانیهای پردامنه پنبه شده است و یا با بهرهگیری از ضعف سیاسی مزمن جامعه ایرانی اصلا نگذاشتهاند به خود برسیم (منظورم از ضعف سـیاسی، کمدانشی عمومی و پائین بودن هوش عاطـفی یا هـمان فضیلتهای اجتماعی ماست.)
- در همین صد ساله گذشته که دوران بیداری جامعه ایرانی است و تکان قطعی به بنیادهای اجتماعیمان داده شده، ما چهار فرصت را برای انباشت دارائی ملی از دست دادیم. در انقلاب مشروطه ترکیبی از غلبه فرصتطلبان و تندروان و بیگانگان انقلاب را به شکست کشانید. در سوم شهریور ندانمکاری و استبداد خفهکننده باز به یاری مداخله خارجی، گسست دیگری پیش آورد. در پیکار ملی کردن نفت کوتاهبینی سیاسی و خامدستی استراتژیک به بیگانگان فرصت داد که پیکار ملی را شکست دهند. ولی آن شکست، زیان کوچکتر بود. از آن بدتر یکی از بهترین رهگشاد breakthrough ها در تحول نظام سیاسی ایران به یک دمکراسی لیبرال، ناچیز و بجای آن زمینه برای یک دیکتاتوری دیگر، هرچند سازنده، آماده شد. در انقلاب اسلامی که دیگر بیگانگان چنان دست گشادهای بر کشور ما نداشتند خود حکومت و مردم باز اساسا روی فرصتطلبی دست به خودکشی زدند و بدترین گسست این صد ساله پیش آمد.
- اکنون به نظرم میتوانیم بگوئیم که بهترین درس گسستهای تاریخی ما اولویت دادن به انباشت ملی است. در آینده هرچه میکنیم و به هر راه میرویم پیش از همه توجه داشته باشیم که این مایه دارائی، آب و خاک و مردمان و زیرساختها، که از این تاریخ ــ تاریخی که بیشتر دشمن ما بوده ــ باقی مانده است کمتر نشود تا برای ساختن کشور بماند.
- درس دوم،
- درهم نیامیختن اولویت اصلی با اولویتها و ملاحظات دیگر و منحرف نشدن از آن است. منظورم این است که در یک پیکار ملی، در امری که از سودها و ملاحظات شخصی و گروهی درمیگذرد، هیچگاه چشمان خود را از موضوع مرکزی نمیباید دور گرفت. فضای برانگیخته و انرژی بسیج شده و هاله احترامآمیز یک پیکار ملی به آسانی گروههائی را به وسوسه وارد کردن دستور کار agenda های دیگری در پیکار اصلی میاندازد و در اینجاست که همه چیز به بیراهه میرود. باز از همین گذشته نزدیکتر مثال بیاورم.
- برنامه نوسازندگی شگرف دوران پهلوی ــ با ابعاد آن روزی ایران ــ به پیکاری برای مشروعیت بخشیدن به یک سلسله تازه آمیخته شد و احساس حقارتی که بر همه آن دوران حکمفرما بود (تملق و کیش شخصیت و قدرتنمائی و لافزدنهای میانتهی همه نشانههای عقده حقارت است،) به کوتاهیها و زیادهرویهائی دامن زد که شکست نهائی هر دو پادشاه را با هزینههای هنگفت برای ایران به بار آورد. اگر ملاحظات حیثیتی و تبلیغاتی کنار گذاشته میشد و مانند اینهمه “ببرهای آسیائی” ــ که همچون ایران از پائینترینها آغاز کردند ولی سرشان را به زیر انداختند و دنبال یک استراتژی کارساز را گرفتند ــ همان برنامه نوسازندگی به طور جدی پیگیری میشد و سیاست را فدای تبلیغات نمیکردند مشروعیت و محبوبیت بیشتر هم میآمد و شکست نمیآمد.
- به همیـن ترتیب در پـیکار ملی کردن نفـت اگر پاک کردن حسـابهای گذشـته و پیروزی در مـبارزه قدرت داخلی را وارد موضـوع اصلی یعـنی رویاروئی با یک ابرقـدرت برخوردار از پشتیبانی ابرقـدرتی دیگر نمیکردند، پیکار به آن پـیروزی که در توان ایران میبـود میرسید و بعد، اگر هم ضرورتی میداشت میتوانستند در موقعیتی به مراتب نیرومندتر به پاک کردن حسابها و مبارزه قدرت داخلی، بپردازند. این “زرنگی”های تاکتیکی ما، در انقلاب اسلامی بدترین نمایش خود را داد. برای آزادی و استقلال به پا خاستند ولی وسوسه بهرهبرداری از مذهب با شعار حکومت اسلامی و تن دادن به رهبری خمینی، هم پیکار را به شکست کشانید، هم بیشتر دست در کاران را. در ردههای بالای حکومتی نیز همان وسوسه، پرچمهای سفید را در نخستین برخوردها بالا برد.
- اگر تجربه ملی را به این گونه بنگریم و نه از دریچه مهر و کین و نامرادیهای شخصی و گروهی خود، آنگاه عمل سیاسی را در چشمانداز دیگری خواهیم دید. به ویژه در شرایط تاریخی تعیینکنندهای مانند آنچه ما درگیرش هستیم عمل سیاسی نمیتواند بیرون از یک چشمانداز تاریخی باشد. ما دیدهایم که سیاستهای شخصی و گروهی، به معنی پیش انداختن فرد یا گروه معین، چه پیامدهای تاریخی داشته است. کسان میخواستهاند به کرانههای سلامت دلخواه خود برسند ولی کشتی کشور را در غرقابها انداختهاند. از چنین تجربه مکرری میتوان آموخت که مطمئنترین راهنمای عمل سیاسی همان است که بنتام گفت: بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان. آیا برنامه سیاسی و دستور کار ما به سود بیشترین ایرانیان است؟ ما امروز وظیفهای فوریتر از برقراری یک جامعه شهروندی، جامعهای که همه حقوق از فرد انسانی، بی هیچ پسوند و پیشوند، بی هیچ تبعیض و فاصله، سرچشمه میگیرد نداریم. در چنان جامعههائی میدان برای رسیدن همه لایههای اجتماعی، همه گروهها به خواستهای خود باز است ــ اگر بتوانند اکثریت را با خود همراه کنند. یک جامعه شهروندی در درازمدت به سود همگان خواهد بود زیرا پیشرفت را از خشونت و خونریزی و فاجعه ملی بینیاز خواهد کرد.
اینها بزرگترین درسهائی است که از هشت دهه گذشته گرفتهام و فرصتی بهتر از امروز برای بازگفتنش نمیبود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقد و بررسی کتاب «آیندگان و روندگان» / به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی
تهاجم از درون
قسمت اول
اشاره
روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۶/۹/۹۳ خبری را تحت عنوان «رونمائی ۴ عنوان کتاب تازه انتشار یافته تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم» به چاپ رساند و در ذیل خبر این نکته را اضافه کرد که «انتشار خبر رونمایی از این مجموعه در روزنامه جمهوری اسلامی به معنای تایید رویکرد و محتوای این کتابها نیست. بدیهی است مجموعه «تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم» مانند هر اثر تاریخی دیگری مملو از مطالب مناقشهبرانگیز است که موافقان و مخالفان خاص خود را دارد. روزنامه جمهوری اسلامی به فراخور رویکرد مالوف و براساس باور اصولی خود نسبت به ارائه اخبار و گزارشهای صحیح و پیراسته از تحریف و تبلغی بیاساس، در آینده نزدیک، نتایج بررسیها و انتقادات خود را در مورد مطالب این مجموعه به اطلاع خوانندگان محترم خواهد رساند.»
از همان تاریخ، بررسی این چهار کتاب در روزنامه آغاز شد و اکنون نتایج این بررسی طبق وعده، به اطلاع خوانندگان گرامی میرسد.
همانطور که در متن گزارش بررسی خواهید دید، انتشار این کتابها با توجه به اینکه تقریبا گزارشهائی یکطرفه از عناصر اصلی و کارگزار سرشناس رژیم فاسد پهلوی در عصر پهلوی دوم میباشد، اقدامی به نفع آن رژیم و بشدت برخلاف رویه تاریخنگاری است. اگر تدوینکننده یا تدوینکنندگان این کتابها واقعیتهای تاریخی را در کنار اظهارات مصاحبهشوندگان میآوردند انتشار این کتابها قابل قبول بود ولی متاسفانه چنین نیست و این مطالب یکطرفه و جانبدارانه، که مصاحبهشوندگان علیرغم خیانتهای بزرگی که به ملت ایران کردهاند تلاش نمودند از این طریق خود و رژیم فاسد پهلوی را تطهیر کنند، با بودجه بیتالمال توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران انتشار یافته است.
به همین دلیل، روزنامه جمهوری اسلامی، نقد این کتابها را وظیفه خود میداند و برای این اقدام غیرقابل توجیه سازمان اسناد و کتابخانه ملی، عنوان «تهاجم از درون» را مناسب میداند. این نقد و بررسی واقع بینانه را در چند شماره روزنامه خواهید خواند.
* * *
مقدمه
سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، اخیرا بخشهائی از مجموعه «تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» را انتشار داده است که مجموعهای از دهها گفتگو با تصمیمسازان و بازیگران اصلی عصر پهلوی دوم است.
در مقدمه کتاب آمده است: «این مجموعه که ۶۴ مصاحبه تفصیلی با مهمترین و تاثیرگذارترین کنشگران و تصمیمسازان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی دوران پهلوی دوم را شامل میشود حاصل ۱۴ سال پیگیری و تلاش و گنجینه بینظیر و دست اولی از تجارب، کامیابیها و ناکامیهای حکومتداری در ایران میباشد که سنتها و عبرتهای تاریخی. همچنین آقای حسین دهباشی متولد ۱۳۵۰ تهران، مشاور ریاست سازمان در این مقدمه «مصاحبهگر متعهد و شجاع و درخور تقدیر و توجه…. در این پروژه دشوار و پرخطر…» معرفی میشود.
طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عناوین متعددی از زندگینامهها و خاطرات رجال سیاسی دوران پهلوی منتشر شد که یکی از معروفترین آنها، ظهور و سقوط خاندان پهلوی نوشته ارتشبد سابق حسین فردوست بود که به نوعی تاریخ شفاهی محسوب میگردید. در چند سال اخیر آن شور و نشاط گذشته برای مطالعه اینگونه کتابها وجود ندارد ولی اقدام کتابخانه ملی از آن جهت نادر است که مصاحبهکنندگانی با دوربین و ضبط صوت به اقصی نقاط عالم رفتهاند تا با شخصیتهای مدنظر خود مصاحبه نمایندو روایت آنان بیکم و کاست نقل گردد؛ یعنی یک سخنرانی آزاد و بدون سانسور از تریبون نظام اسلامی برای دشمنان آن!
روزنامه جمهوری اسلامی طبعا باتوجه به وظیفهای که در زمینه روشنگری فکری و فرهنگی دارد، علاقمند به دقت در این مجموعه بود و در این جهت چهار کتاب از مجموعه فوق که در سالجاری وارد بازار شدهاند را مورد بررسی قرار داد:
۱ ــ کتاب آیندگان و روندگان ــ مصاحبه با داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی شاه
۲ ــ کتاب حکمت و سیاست ــ مصاحبه با دکتر سیدحسین نصر رئیس دفتر فرح پهلوی
۳ ــ کتاب فرماندهی و نافرمانی ــ مصاحبه با سپهبد خلبان شاپور آذربرزین
۴ ــ کتاب اقتصاد و امنیت ــ مصاحبه با دکتر علینقی عالیخانی
همانگونه که گفته شد مطالعه تاریخ گذشتگان همیشه موجب عبرت و تجربهاندوزی است و بطور کلی میتوان محتوای این صحبتها را به شرح ذیل تقسیم بندی کرد:
الف ــ زندگی شخصی مصاحبهکننده از کودکی تا تحصیل و ازدواج و ورود به مشاغل دولتی
ب ــ شرح اقدامات انجام شده در مسئولیتهایی که به عهده داشته است
ج ــ قضاوت راجع به برخی افراد و اشخاص که یا جنبه مداحی و چاپلوسی دارد و یا تخریب و انتقاد
د ــ اطلاعات عمومی و واگویی وقایع تاریخی و توصیف وضعیت جامعه
هـ ــ توضیح رویدادها و مقاطع مهم تاریخی و تحلیل و توصیف و قضاوت راجع به آنها
طبعا روزنامه در مورد مطالب سه بند اول، حساسیتی ندارد. هرچند میتوان در این بخش نیز ردپای دروغ و تناقض را بخوبی شناسایی کرد. ولی چون بیشتر جنبه شخصی دارد اهمیت زیادی پیدا نمیکند و اصولا در زمینه خاطرهنویسی، همیشه راوی خود را عقل کل و مبرای از اشتباه میداند و چهره یک مصلح خیرخواه را که به نظراتش توجهی نمیشده به خود میگیرد!
ولی در موارد دیگر آن جاهایی که مربوط به حقالناس است و تحلیل و قضاوت و تفسیر وقایع مهم و پیچهای حساس تاریخی مطرح میشود، اگر مصاحبهگر درصدد تحریف وقایع، وارونه جلوهدادن حقایق و القاء پیامهایی فراتر از موضع مصاحبه به مخاطبان باشد، که متاسفانه در این کتابها هم دیده میشود، به روشنگری و نقد جدی نیاز دارد. زیرا از طرفی مصاحبهگر در سنی کمتر از ۴۰ سال به مصاف رجال کهنهکار و پیچیدهای میرود که جدال برابری نیست. او هنگام انقلاب ۷ ساله بوده است و برای همین مجال بحث متقابل یا اصلاح دیدگاه و نظرات مطرح شده را نیز نمییابد و حتی در مواردی با راوی همراه میشود! و از طرف دیگر برخلاف ادعای مطرح شده در مقدمه که: «متن کتاب در ۴ سطح مختلف ازجمله رویدادها، رخدادها و حوادث تاریخی ــ اجتماعی و مدعاها و خطاهای آشکار تاریخی گویاسازی شده است» این امر رعایت نگردیده و پاورقیها یا اصلا در مقاطع حساس گفتگو، وجود ندارند و یا شامل عباراتی بسیار کوتاه ــ ناقص و ناکارآمد میباشند. لذا روزنامه جمهوری اسلامی اقدام به درج مقالاتی که خطاهای فوق را تا حدودی جبران نماید، کرده است، هرچند چاپ اول این کتابها در بازار است و اثر خویش را میگذارد ولی امید است سازمان اسناد و کتابخانه ملی این اقدام روزنامه را همسو و همجهت با اهداف خود در نظام جمهوری اسلامی ایران قلمداد نماید، نظامی که همه ما مدیون و وامدار بنیانگزار آن، خون شهیدان، رهبری و ملت عزیز خود هستیم.
در این میان تذکر این نکته نیز مهم است که حدود ۲ سال پیش که مقارن با پایانیافتن گفتگوها و مصاحبهها با عناصر یاد شده بود، کتابچهای به همراه یک لوح فشرده (دی.وی.دی) حاوی خلاصهای از مصاحبهها که حکم معرفی و تبلیغی داشت، در دسترس قرار گرفت که ظواهر آن نشان میداد دستاندرکاران این حرکت علاوه بر آنکه با بودجهای هنگفت از سوی مراکز مهم حمایت میشوند، این حرکت را حرکتی کاملا برنامهریزی شده و دارای اهداف خاص دیدهاند، اهدافی که طراحان آن در پوشش فعالیتهای فرهنگی اصرار بر پیگیری آن تا حصول نتیجه نهایی دارند.
در کتابچه اخیرالذکر آمده بود: «این مجموعه با حمایت نهادهای پژوهشی ازجمله سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، کتابخانه کنگره آمریکا، شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران و موسسه فرهنگی و هنری نقش جهان هنر که مدیریت آن را «حسین دهباشی» برعهده دارد، با همکاری جمع دیگری از پژوهشگران دانشگاههای ژنو، دکتر سیدمجید تفرشی از دانشگاه لندن، دکتر ویدا طیرانی از دانشگاه سوربن، دکتر محمد فرزانه از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، دکتر حبیبالله لاجوردی از دانشگاه هاروارد، دکتر سید محمد حسین منظورالاجداد از دانشگاه تربیت مدرس، و دکتر نجم الدین یوسفی از دانشگاه ویرجینیاتک تهیه و تدوین گردیده است. همچنین افراد و چهرههای دیگری از شبکه ۴ سیمای جمهوری اسلامی ایران، آرشیو ملی انگلستان و دانشگاه امیرکبیر نیز در تهیه این مجموعه مساعدت و همیاری کردهاند.»
از سوی دیگر فهرست افرادی که در این برنامه با آنها مصاحبه و گفتگو شده، و از قضا همگی از صاحب منصبان دوران رژیم ستم شاهی هستند و مصاحبه با هر کدام از آنها در دهها نوبت صورت گرفته و برای تکمیل هر کدام از مصاحبهها ماهها در خارج از ایران وقت صرف شده است، بسیار قابل تامل مینماید. نگاهی به اسامی بعضی از افراد مصاحبه شونده، که مجموعاً ۶۴ نفر هستند، حساسیت این موضوع را آشکارتر مینماید. این افراد عبارتند از:
ــ اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا، سفیر ایران در انگلستان، وزیر امور خارجه و عضو خاندان سلطنتی
ــ داریوش همایون، روزنامهنگار و بنیانگذار روزنامه آیندگان، وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم پهلوی، معاون حزب رستاخیز، دبیر حزب مشروطه ایران
ــ دکتر سید حسین نصر، رئیس دانشگاه آریامهر، رئیس دفتر فرح پهلوی، رئیس انجمن سلطنتی فلسفه
ــ نصیر عصار، معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اوقاف، دبیرکل سنتو، معاون سیاسی وزارت خارجه
ــ سرلشکر خلیل شجاعی، فرمانده ضداطلاعات و رکن دو ارتش
ــ دریادار امیرهوشنگ آریانپور، معاون فرماندهی نیروی دریایی
ــ سپهبد عبدالله (شاپور) آذربرزین، معاون عملیاتی و جانشین فرماندهی نیروی هوایی
ــ دکتر علی نقی عالیخانی، رئیس اداره کل خارجی ساواک، مشاور اطاق بازرگانی تهران، وزیر اقتصاد، رئیس دانشگاه تهران، نویسنده و ویراستار کتب تاریخی
ــ دکتر عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه
ــ عبدالرضا انصاری، وزیر کشور، وزیر کار، قائم مقام بنیاد اشرف پهلوی
ــ دکتر امیر اصلان افشار، سفیر ایران در هلند، انگلیس، آلمان، آمریکا، معاون وزیر خارجه، مدیر کل تشریفات دربار
ــ دکتر منوچهر رزم آرا، وزیر بهداری
ــ محمد حسین موسوی، قائم مقام حزب رستاخیز
ــ سیروس آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی
ــ مهندس احمد علی احمدی، وزیر کشاورزی
ــ مهندس خداداد فرمانفرماییان، رئیس سازمان برنامه و بودجه
ــ مهندس اسکندر فیروز، معاون نخست وزیر، بنیانگذار و نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست
ــ دکتر عباس صفویان، معاون دانشگاه تهران، پزشک مخصوص شاه
ــ منوچهر بیبی یان، مالک تلویزیون جام جم، مالک شرکت آپولون، تهیه کننده ارشد موسیقی
ــ محمود قربانی، مالک هتل و کاباره میامی
ــ احمد علی انصاری، رئیس دانشگاه ملی، عضو خاندان سلطنت
ــ ….
حال که از مجموع مصاحبههای انجام شده، ۴ مورد آن در قالب کتابهایی تحت عناوین، حکمت وسیاست (مصاحبه با حسین نصر، رئیس دفتر فرح پهلوی)، فرماندهی و نافرمانی (مصاحبه با سپهبد شاپور آذربرزین، جانشین فرمانده نیروی هوایی ارتش شاه)، آیندگان و روندگان (مصاحبه با داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی و قائم مقام حزب رستاخیز) و اقتصاد و امنیت (مصاحبه با دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد، ورئیس اداره کل خارجی ساواک) به چاپ رسیده و روانه بازار شده است، نگاهی نقادانه و دقیق به محتوای این کتابها و سخنانی که بر زبان مصاحبه شوندگان جاری شده و تطبیق این سخنان با واقعیتها الزامی به نظر میرسید. لذا هر کدام از کتابهای فوق الذکر به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار گرفت و نکاتی که به نظر میرسید احتیاج به توضیح، نقد و نکتهپردازی دارند، استخراج گردید که به تدریج و در چندین شماره روزنامه به چاپ خواهد رسید.
* * *
بازخوانی و نقد کتاب آیندگان و روندگان
مقدمه
این کتاب، از مجموعه تاریخ شفاهی وتصویری ایران معاصر است که به مصاحبه با داریوش همایون وزیر اطلاعات وجهانگردی رژیم سابق اختصاص دارد. داریوش همایون در زمره عناصر بانفوذ و یکی از سرشناسترین تئوریسینهای عصر زمامداری آخرین پادشاه ایران به شمار میآید که در دوران حیات اجتماعی وسیاسیاش عهدهدار مشاغل حساس ومسئولیتهای متعدد آشکار و پنهان بوده است. کار در موسسه فرانکلین، دبیری سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، عضویت وهمکاری با سومکا (حزب سوسیالیست ملی کارگران) و پانایرانیستها وقائممقامی حزب رستاخیز، آموزش در هاروارد از رهگذر بورس نیومن، بنیانگذاری روزنامه آیندگان، ارتباط سازمانیافته با دولتمردان اسرائیلی و مقامات آمریکا، وسرانجام وزارت اطلاعات وجهانگردی وسخنگوی دولت آموزگار بخشی از کارهای سیاسی وی محسوب میشوند.
داریوش همایون که همراه با تعداد دیگری از رجال پهلوی و برای فریب افکار عمومی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، در دولت شریف امامی دستگیر و زندانی شده بود پس از ۱۵ ماه زندگی مخفی در تهران از کشور فرار کرد. برخی اسناد ساواک از وی بعنوان احمد رشیدی مطلق همان کسی که در روزنامه اطلاعات سال ۵۶ به اسلام، امام راحل و روحانیت اهانت کرد نام بردهاند. داریوش همایون در بهمن ماه سال ۱۳۸۹ و در سن ۸۲ سالگی در ژنو سوئیس درگذشت.
مجموعه فوقالذکر توسط سازمان اسناد وکتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهیه، تنظیم، چاپ ومنتشر گردیده است. کتاب «آیندگان و روندگان» شامل مفاد ۱۲ مصاحبه آقای حسین دهباشی مشاور ریاست این سازمان با داریوش همایون میباشد که براساس قراین یک سال قبل از مرگ داریوش همایون و در سال ۱۳۸۸ در ژنو سوئیس، انجام شده است. با توجه به اهمیت مسایل روایت شده از سوی وی که شامل تحولات و رخدادهای مقاطع حساس تاریخ معاصر از دوره رضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی میباشد و همچنین نقش موثر و تاثیرگذار داریوش همایون حداقل از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تا بهمن ۵۷ و سپس فرار او از زندان واقامت بیش از ۳۰ ساله وی در سوئیس و کشورهای دیگر و فعالیتهای سیاسی او در این دوران، در خلال مطالعه کتاب تحریفهای آشکار حقایق مسلم تاریخی ونقل وتحلیل خلاف واقع رخدادهای مهم سیاسی همچون جریان ۲۸ مرداد، خرداد سال ۴۲، زمینههای پیروزی انقلاب و تلاش داریوش همایون برای ارسال پیامهایی به شدت گمراهکننده از تریبون جمهوری اسلامی! به مخاطبانش، مشاهده گردید و متاسفانه مصاحبهکننده و سازمان انتشاردهنده کتاب نیز در جهت اصلاح این انحرافات تلاش موثری حداقل به عنوان پاورقی بعمل نیاوردهاند و مصاحبهگر، شنونده صرف مسایل بوده است وراوی که از رجال کهنهکار سیاسی و بسیار زیرک و فرصتطلب رژیم پهلوی بوده، یکهتاز این میدان ظاهر میشود. بنابراین، تصمیم گرفته شد فصل به فصل، به این خطاها وتحریفها اشاره شود. عناوین هر فصل شامل کلیات بحث ــ نکتهها ــ واشکالات وارده وتوضیحات میباشد که با علامت * مشخص شدهاند.
نوبت اول مصاحبه صفحه ۳۰ ــ ۱
کلیات
این بخش از مصاحبه شامل اطلاعاتی راجع به دوران کودکی وسالهای اول زندگی داریوش همایون، حوادث شهریور ۱۳۲۰، شرح فعالیتهای مبارزاتی دوره نوجوانی تا ورود به حزب سومکا (حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران) میشود.
نکتهها
۱ ــ راوی مانند اکثر شخصیتهای سیاسی که نویسنده وسخنران هم هستند، چهارچوب بحث وپاسخ به سئوالات مطروحه را رعایت نمیکند بنابراین اشکال اصلی مصاحبهها این است که نقطه آغاز و پایان بحثها مشخص نیست در حالی که از این شاخه به آن شاخه پریدن فراوان دیده میشود.
۲ ــ علیرغم اینکه در شرح سالهای اولیه زندگی داریوش همایون و بویژه تحصیلات ابتدایی و متوسط او تناقضهای زیادی دیده میشود ولی چون جنبه شخصی دارند از آن عبور میشود.
۳ ــ در پاسخ به سئوال اول، راوی بیمقدمه به شرح خدمات رضاشاه وتحولات آن دوره میپردازد. در حالی که او در آن روزها یک کودک دبستانی بوده است. در ذکر مصادیق تحولات این دوره در صفحه ۵ میگوید: «از لحاظ تحولی که به سرعت داشت در آن سالها روی میداد، رفتن من از مدرسه مذهبی سال اول دبستان، به یک دبستان مختلط در سال سوم بود. معلم آخوند پیشین (با ریش بلند سفید) تبدیل شد به یک خانم معلم خیلی هم خوب و آراسته و…»
* در ارتباط با فعالیتهای وی علیه دین و مذهب و در افتادن با روحانیت، که بخش دیکته شده آن روزها توسط استعمار انگلیس برای کشورهایی مثل ترکیه و ایران بود، و امروز یک اشتباه استراتژیک رضاشاه تحلیل میگردد، چیزی که داریوش همایون آن را یک رویا مینامد قطعا خلاف واقع و ناشی از شیفتگی وشیدایی راوی میباشد.
۴ ــ از صفحه ۸ تا ۱۲ راوی در پاسخ به سئوالی فرعی در مورد نقش زور وخشونت در پیشبرد سیاستهای رضا شاه به تفصیل داد سخن میدهد و از جایگاه یک آدم ۸۰ ساله، به تحلیل سیاسی ــ اجتماعی عملکرد پهلوی اول میپردازد، که نه تنها سوءاستفاده از فرصت برای پیامرسانی به مخاطبین میباشد بلکه دروغ وتحریف تاریخ نیز محسوب میشود به عنوان نمونه:
۱ ــ ۴ ــ «… او به عنوان یک خودکامه اصلاحگر روشنرای توانست (شخصیت پیشین خود را) که یک مرد سنتی، متعصب و ناموسپرست بود تغییر دهد وگامی برداشت که امروز غیرممکن است مهابت آن را احساس کنیم».
* ملاحظه میشود راوی تعمد دارد سنتی یا بخوانید مذهبی بودن ومتعصب وحتی ناموسدوستی را نقطه مقابل اصلاحگری وروشنفکری قرار دهد.
۲ ــ ۴ ــ «… او بعنوان یک سرکرده نظامی ورهبر سیاسی چنان فرهمندی میداشت که تودههای مردم ایران را میتوانست در آرزوهای خود انباز ونیروی آنها را بسیج کند هیچ نیازی نمیبود که مردم تنها به زور به راههای نو کشیده شوند، رضاشاه میتوانست توده بزرگی از داوطلبان پرشور در کنار خود داشته باشد…»
* راوی منکر اعمال خشونت، عملکرد استبدادی وظالمانه رضاشاه است وحتی میگوید نیازی به آن نبود وقتی مردم در کنار او بودند… در حالی که در آغاز به خودکامگی وی و در صفحه ۹ عملکرد رضاشاه را در مقایسه با پطرکبیر آسانگیرانهتر تحلیل مینماید. در این بخش نه تنها سخنان داریوش همایون دچار تناقض است، بلکه با این اصل مسلم که حربه زور و خشونت و کشتن مخالفین یکی از عوامل اصلی پیشبرد سیاست رضاخانی بود، کاملا با اسناد وشواهد متعدد تاریخی مغایرت دارد. ازطرفی اسناد وزارت خارجه انگلیس نشان میدهد که ژنرال آیرونساید چگونه یک قزاق عامی خشن و بیسواد را به تدریج رشد داد تا او را بر ایران آشوبزده اواخر دوره قاجار حاکم نماید. سخن از روشنفکری، اصلاحگری وحتی فرهمندی وی توسط داریوش همایون کاملا دروغ وتحریف تاریخ است.
۳ ــ ۴ ــ «… مدرس ورهبران ]……[ در آن گرماگرم تجددخواهی به آسانی از میدان مردی با چنان استعداد سیاسی واقتدار طبیعی بدر میشدند. رهبران سیاسی لیبرال نه برنامه و نه شخصیتی داشتند که بتوانند حتی دورادور برای او جایگزینی به شمار آیند. خانهای دست در دست آخوندهای سیاسی در برابر نهیب تجدد و ارتش نوبنیاد، نیرویی رو به زوال بودند... رضاشاه طرح مشروطهخواهان را از آنان گرفت و یک تنه پیش برد....»
* واقعا این دروغپردازیها جای تعجب دارد... و برای کسانی که اندک آشنایی با تاریخ معاصر وزندگی وعقاید بزرگانی چون شهید آیتالله مدرس (که به دستور همین رضاخان روشنفکر اصلاحطلب، شهید شد) و نهضت مشروطیت ونقش روحانیت در پیروزی آن داشته باشند، این عبارات، یاوهگویی ودروغپردازی آشکار است واحتیاجی به توضیح بیشتری ندارد.
* در خلال این سخنرانی مهیج، مصاحبهکننده فقط مشغول ضبط کردن است وحتی یک سئوال نمیکند که یا نشاندهنده عدم اطلاع وی از تاریخ معاصر است و یا مرعوب شدن. (حسین دهباشی هنگام انقلاب اسلامی ۷ ساله بوده است و زمان انجام مصاحبه زیر ۳۷ سال سن داشته) و در پاورقیهای کتاب نیز به جملاتی مثل: «این سخنان اغراقآمیز بدون سند جنبه تبلیغاتی دارد...» و یا «....... برخلاف نظر راوی انقلاب مشروطه با رهبری روحانیون نوگرا اتفاق افتاد» و «...... متن، سراسر مبالغه و با شواهد تاریخی سازگار نیست» اکتفا میشود وحتی توضیحی راجع به ذکر مصادیق بکارگیری زور وخشونت در سیاستهای رضاخان و یا بیان شخصیت مدرس وخلاصه نوشتهای که در برداشت خوانندگان تعادل ایجاد نماید داده نشده است.
* در خلال صحبتهای شعاری داریوش همایون جملهای وجود دارد (درصفحه ۲۶) که: «... بعداز خواب هشتصد ساله، جامعه ایرانی تکان خورده بود...» نه مصاحبهکننده و نه ناشر، مشخص نکردهاند که منظور وی از هشتصد سال چه بوده است؟ یعنی حداقل آقای دهباشی همین سئوال کوچک را نیز نمیتوانست بکند؟ لابد اصل امانتداری وبیطرفی زیر سئوال میرفته است!
* داریوش همایون: از لحاظ تحولی که به سرعت داشت در آن سالها (حکومت رضاشاه) روی میداد، رفتن من از مدرسه مذهبی سال اول دبستان به یک دبستان مختلط در سال سوم بود که معلم آخوند پیشین (با ریش بلند سفید) تبدیل شد به یک خانم معلم خیلی هم خوب و آراسته...!
* داریوش همایون: مدرس و رهبران (مشروطه) در آن گرماگرم تجددخواهی به آسانی از میدان مردی با چنان استعداد سیاسی و اقتدار طبیعی (رضاشاه) بدر میشدند!
* مصاحبهکننده (حسین دهباشی) که هنگام پیروزی انقلاب ۷ ساله بوده و در زمان انجام مصاحبه (سال ۸۸) زیر ۳۷ سال سن داشته به مصاف سیاستمداران کهنهکار رژیم شاهی رفته و در بیشتر مواقع یا مرعوب آنها شده و یا عدم اطلاع وی از تاریخ معاصر باعث شده نتواند سئوالهای لازم را بپرسد
نوبت دوم مصاحبه صفحه ۶۶ ـ ۳۲
کلیات
در این نوبت از مصاحبه داریوش همایون نحوه ورود و نوع فعالیتهای خود در حزب سومکا را توضیح میدهد و در خلال بحث به مسائل متفرقه و بخشی از جریانات ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۲، میپردازد.
نکتهها
۱ ــ راوی فعالیتهای سومکا را در راستای مقابله با بیگانگان و اشغالگران و کمونیستها و اعتلای ایران میداند و منشیزاده رهبر این حزب را با شیفتگی خاصی توصیف مینماید «... منشیزاده یکی از مردان برجسته زمانش بود و نثر بسیار غنی و نیرومندی داشت... سخنران خیلی برجستهای بود و نویسنده قابل، خیلی خیلی توانا... من خیلی زیاد تاثیر نثر او قرار گرفتم...»
* اسناد منتشره در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی و ساواک و نامههای شهربانی با این بیانات در تعارض است. این اسناد نشان میدهند که تامین مالی حزب از سوی دربار صورت میگرفته است و سرلشکر حسن ارفع با هدایت دو افسر برجسته «امای ۶» انگلیس یعنی آلن چارلزترات و کلنل رجی فیلچر، در پشت پرده فعالیتهای این حزب و استفاده از آن برای مقابله با نفوذ کمونیسم در ایران قرار داشته است و در عین حال به مثابه یک گروه فشار علیه دولت دکتر مصدق فعال بود.
۲ ــ داریوش همایون در باره فعالیت سومکا از ۲۵ مرداد تا ۲۸ مرداد ۳۲ میگوید: «... در این سه روز ما در خیابانها مشغول زد و خورد با حزب توده بودیم، یعنی هر روز و هر شب این زد و خوردها ادامه داشت... من شب و روزم دیگر در ساختمان حزب بود ما نیروی خودمان را بیش از پیش بسیج کردیم و وارد جنگ با حزب توده شدیم... و به کار مبارزهای که مصدق در پیش داشت میخوردیم (کمک میکردیم).»
* در کتاب «داریوش همایون به روایت اسناد ساواک» آمده است: درحالی که صبح ۲۸ مرداد ۳۲، روزنامه سومکا به سردبیری و نوشته داریوش همایون به رژیم سلطنتی فحش و ناسزا میداد، عصر آن روز به موجب عکس چاپ شده در شماره ۵۴ روزنامه سومکا، دکتر منشیزاده رهبر سومکا به نفع شاه و قیام کنندگان نطق میکند و شعار میدهد.» و جالب این است که سومکا، چند ماه پس از ۲۸ مرداد به کلی منحل میشود.
۳ ــ راوی در بخش مهمی از مصاحبه نوبت دوم با تحلیل کودتای ۲۸ مرداد ضمن انتقاد از ضعف شخصیتی شاه و فرار او از کشور، جریان آن روز را نه تنها کودتا نمیداند بلکه از آن به مثابه یک قیام مردمی یاد میکند: «... همه اسباب ۲۸ مرداد در درون جامعه ایرانی فراهم بود از بنبست حکومت جبهه ملی و مصدق، دشواریهای روزافزون اقتصادی، یکپارچگی بخش بزرگ ارتش در پشت سرشاه و محبوبیت شخص شاه و زاهدی... هنوز هزاران تن به یاد دارند که خیابانهای خالی تهران در عصر روز ۲۸ مرداد چگونه پر از جمعیتی شد که حتی از بامها و درختان آویزان بودند... این جور نبود که اصلا ارتش کودتا کرده باشد. اینها همه افسانههایی است که در مورد ۲۸ مرداد ساختند... با سیصد چهارصد نفر که نمیشود کاری کرد... در این میان زاهدی نقش تعیین کنندهای داشت که با جسارت مشهور خود، شکست ۲۵ مرداد را به پیروزی سه روز بعد رساند... و به عنوان یک رهبر تمام عیار سیاسی و نظامی آن لحظه تاریخی را از آن خود کرد و اکثریت خرد کننده نیروهای هوادار پادشاهی را برگرد خود درآورد...»
* اگر چه مصاحبهگر طبق معمول ساکت میماند ولی در پاورقیهای کتاب توضیحاتی آورده شده است که البته در قبال مهارت داریوش همایون در تحت تاثیر قرار دادن خواننده، کارساز نمیباشد. بدیهی است در کودتا بودن ۲۸ مرداد تردیدی وجود ندارد و هیچ یک از سیاستمداران و منابع معتبر، آن را قیام مردم نمیدانند. وقتی اسناد منتشره از سوی خود کودتاگران، یعنی انگلیسیها با ذکر بودجه و هزینه برای براندازی مصدق در ۲۸ مرداد این واقعیت را آشکار میسازد، داستانپردازی و خیالبافیهای داریوش همایون که همواره در هر فرصت این مصاحبهها در صدد ارسال و القای پیامهای مخرب خود به نسل جوان جامعه میباشد، از لحاظ تاریخی، دروغ گویی و تحریف آشکار و از لحاظ روانی و تاثیر برمخاطبین ناآگاه از تاریخ معاصر، بسیار خطرناک و شکننده میباشد.
۴ ــ راوی در صفحه ۴۴ از نقش نهاد خانواده و به خصوص مادرش میگوید: «... مادر من اولین زن مهم زندگی من بود که خیلی خیلی حق به گردن ما دارد و...»
* در حالی که در کتاب وزیر خاکستری نوشته صفاالدین تبرائیان به نقل از دفتر خاطرات داریوش همایون آمده است: «من خانواده را دوست ندارم و از آنها میگریزم... خانواده برای من مضرترین و نفرتآورترین جنبههای زندگانی است از سن چهارده سالگی با مادرم هرگونه ارتباطی را گسستم و حتی از سخن گفتن با وی هم اعراض کردم...» این تناقضات آشکار گفتاری و رفتاری راوی برای آن آورده میشود که خوانندگان بهتر بدانند با چه موجودی سر و کار دارند.
نوبت سوم مصاحبه صفحه ۱۰۲ ـ ۶۷
کلیات
مطالب مطروحه در این بخش مربوط به سالهای ۳۲ تا ۴۲ میشود. شرح مسافرت داریوش همایون با تدبیر ساواک به وین، کارآموزی در یک روزنامه محلی آمریکایی، کار در موسسه فرانکلین (که سازمان سیا پشت آن بود) تاسیس سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، گرفتن بورسیه برای تحصیل در هاروارد و روایت از مسایل مربوط به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید و سرانجام حادثه ۱۵ خرداد سال ۴۲ و تحلیل این رخدادها که اهمیت ویژهای دارد.
نکتهها
قبل از پرداختن به تحریفهای داریوش همایون در این بخش، جالب است مطلبی هم از قول مصاحبهگر آقای حسین دهباشی نقل کنیم که در صفحه ۸۸ وقتی اسم سیروس غنی و حسین مهدوی را از زبان راوی میشنود، بالاخره به حرف میآید و با شیفتگی از نزدیکی و آشنایی با آنان سخن میگوبد و در تائید شخصیت آنها با راوی هماهنگ میشود.
* براساس گزارش خیلی محرمانه ویلیام جی میلر در سال ۱۹۶۴ که در کتاب وزیر خاکستری صفحه ۲۸۶ درج گردیده، با یک هماهنگی قبلی، داریوش همایون، حسین مهدوی و سیروس غنی، همزمان با یکدیگر در دانشگاه هاروارد آمریکا بورسیه میشوند و پس از بازگشت به ایران در جبهه ملی نفوذ داده شده و به دسته هارواردیها معروف بودهاند. ارتباط و نزدیکی آقای دهباشی با آنان، برچه اساس و مبنایی بوده است، روشن نیست؟
۲ ــ در صفحه ۸۹ و ۹۰ راوی در پاسخ به سئوالی در مورد اصلاحات ارضی و تحولات پانزدهم خرداد میگوید: «... برنامه اصلاحات ارضی زمستان سال ۱۳۴۰ به صورت آزمایشی در مراغه اجرا گردید و یک سال بعد همراه با پنج اصل دیگر انقلاب سفید به همهپرسی گذاشته شد، شاهکاری از سادگی و راهحلهای عملی بود و علیرغم بعضی دستاندازیها که طبقه رمینداران بزرگ را به وجود آورد... در هدف اصلی خود کامیاب شد... اصلاحات ارضی از نظر اقتصادی نیز گذشته از سوق دادن سرمایه به بخشهای صنعت و خدمات... به افزایش تولید کشاورزی ایران و توسعه بیسابقه کشاورزی مکانیزه انجامید، مهاجرت به شهرها نیز به سبب آن نبود... یک نسل تازه تکنوکراتها جای سیاست پیشگان سنتی را گرفتند که در پانزده سال بعدی سطح زندگی ایرانیان را به جایی که هرگز پیش از آن نرسیده بودند و نه پس از آن رسیدند بالا برد و... سال ۴۱ هم که رفراندوم شد چون در روزنامه اطلاعات بودم تمام حوزهها را گشتم واقعا مردم خیلی رای دادند... انصاف باید داد خیلی خیلی استقبال شد...»
* راوی در ستایش از اصلاحات ارضی و انقلاب سفید و نتایج آن در چند صفحه داد سخن میدهد که فقط نمونهای از آن را در اینجا آوردیم. جالب است که این بخش اصلا پاورقی ندارد و فقط پیشنهاد میشود به کتاب مطالعات اصلاحات ارضی نوشته حسین عظیمی مراجعه گردد. در حالی که در باره نقش تخریبی اصلاحات ارضی در گسترش طیف خوانین و ملاکان بزرگ، تخریب اساس کشاورزی به دلیل مرعوب بودن کشاورزان به اصطلاح آزاد شده در مقابل مالکان قدرتمند و با نفوذ و واگذاری سهام خود به آنها و در نتیجه مهاجرت گسترده آنان به شهرها و افزایش واردات مواد غذایی و پسامدهای مخرب اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این اصول شش گانه انقلاب سفید که امام راحل (ره) آن را انقلاب سیاه نامیدهاند، کتابها نوشته شده است. لذا ضرورت داشت ناشر محترم در این بخش به دلایل مخالفت روحانیت و در رأس آنان امام خیمنی (ره) به این اصلاحات و انقلاب سفید و رفراندوم اشاره مینمود. زیرا از طرف این بزرگان، آیتالله کمالوندی برای اطلاع از اهداف و ماهیت این برنامه، به ملاقات شاه فرستاده شد و چون نتیجه و پاسخ منطقی به دست نیامد و برای آنان روشن شد که این موضوع با برنامهریزی و سیاست منطقهای آمریکا اجرا میشود و اهداف خاصی از جمله برای تبدیل ایران به بازار مصرف غربیها را تعقیب مینماید در مقابل آن ایستادند و رفراندوم را تحریم کردند. دلایل منطقی آنان از این قرار بودند:
ــ عدم پیشبینی رفراندوم در قوانین ایران
ــ معلوم نبودن مرجع برگزاری همهپرسی در قانون
ــ عدم اطلاع مردم از آنچه که باید به آن رای بدهند
ــ فاصله کوتاه اعلام اصول ۶ گانه انقلاب سفید و برگزاری انتخابات
ــ شرایط جامعه که برای برگزاری انتخابات و رای آزاد مردم آماده نبود
ــ و...
اما بیاعتنایی رژیم شاه به این هشدارها، امام مجبور به صدور اطلاعیههایی در تحریم انتخابات نموده و آن را رفراندوم اجباری نامیدند: «... آمریکا به نام مدرنیزه کردن مملکت، انقلاب آمریکایی شاه را به راه انداخت و دیدیم که نتیجه تمام این انقلاب به سود آمریکا و خرابی ایران بود، کشاورزی مملکت نابود شد و ایران بازار مواد غذایی آمریکا گردید...»
* در مورد اظهارات داریوش همایون راجع به اینکه مردم خیلی رای دادند، علاوه بر مشاهدات عینی راویان داخلی بیطرف، مقالهنویس روزنامه نیوزویک «ریچارد کاتم» هم در نوشتهای ادعای رژیم مبنی بر شرکت ۹ / ۹۹ درصد مردم در انتخابات را به تمسخر گرفته است. مصاحبهگر حتی از آقای داریوش همایون نمیپرسد این خیلی خیلی زیاد یعنی چند نفر؟ چند درصد از جمعیت کشور؟!
۳ ــ در صفحه ۹۹، مصاحبهگر، راجع به ۱۵ خرداد سال ۴۲ میپرسد. راوی میگوید: «... این تظاهرات که فقط به تهران هم منحصر نبود و چندین شهر ایران را گرفت خیلی جنبش مهمی بود یعنی مقدمه انقلاب ۵۷ شد... ولی من دو چیز را متوجه شدم یکی اینکه این جنبش ضد تجدد است، اسیدپاشیدن روی زن بیحجاب و سوزاندن کتابخانه عمومی سنگلج، همه بانکها و حالا مشروب فروشی که دیگر جای خود دارد و اینها، خیلی نگران موضوع شدم... دوم... آسانی درهم شکستن این جنبش بود که با حداقل تلفات و در عرض سه روز تمام شد... پانزده خرداد سراسر مذهبی بود و در خشنترین صورتش و عقب ماندهترین صورتش، شورشی برضد اصلاحات شاه... شاهی که در سال ۳۲ آن طور فرار کرد، در سال ۴۲ این جور ایستاد و از این کشور و مردم دفاع کرد...»
* مصاحبهگر ساکت است و پاورقیها در مقایسه با اهمیت این مقطع حساس تاریخ معاصر، کافی و سازنده نمیباشند. داریوش همایون علاوه بر دروغگویی محض، تاریخ را نیز کاملا تحریف میکند. کشتار مردم و طلاب بیدفاع به دست سربازان تا دندان مسلح و نیروهای ساواک را شجاعت و پیروزی بزرگ شاه و ملت میداند. باید در این بخش دلایل برپایی قیام ۱۵ خرداد که حمله ساواکیها و نیروهای مسلح به مدرسه فیضیه و کشتن و مجروح کردن طلبهها و به جوش آمدن غیرت اسلامی مردم در تهران و شهرستانها، راهپیمایی مردم ورامین به سمت تهران و سرکوبی آنان به نحوی پرداخته میشد که خواننده ناآشنا به آن دوره، دچار قضاوت نادرست و وارونه نشود.
نوبت نوبت چهارم مصاحبه صفحه ۱۳۸ ـ ۱۰۳
کلیات
شرح سالهای بازگشت داریوش همایون از آمریکا در سال ۱۳۴۴، ملاقات او با اسدالله علم و هویدا برای کمک به دولت و توضیح مراحل راهاندازی روزنامه آیندگان و تشکیل حزب رستاخیز.
نکتهها
۱ ــ برای خرید چاپخانه روزنامه آیندگان به اروپا میرود و سر راه به اسرائیل هم مسافرت میکند! درست در چهاردهم خرداد سال ۱۳۴۶ یعنی یک روز قبل از شروع جنگ اعراب و اسرائیل.
* بعضی تحلیلگران این حضور همزمان را تصادفی نمیدانند با توجه به سوابق داریوش همایون.
۲ ــ در صفحه ۱۳۱ میگوید: «... به شما بگویم اولین ماههای حزب رستاخیز میلیونها ایرانی آمدند نامنویسی کردند بدون زور، این را بودن هیچ اغراقی میگویم، اجباری در کار نبود.»
* اولا: در آن شرایط سیاسی ـ اجتماعی جامعه ایران که درصد با سوادی خیلی پائین بود و مردم در زندگی روزمره خود مانده بودند و اصولا کسی فکر نمیکرد، آوردن رقم میلیونها نفر نمیتواند درست باشد.
ثانیا: اینکه میگوید «اجباری در کار نبود» با تهدید افراد و اجبار آنان بویژه در دانشگاهها و ادارات دولتی که امکان اخراج وجود داشت و موارد متعددی که قابل ذکر است، منافات دارد. ظاهرا راوی از یاد برده که شاه همان روزها گفت: «هرکس نمیخواهد در حزب رستاخیز عضو شود مانعی ندارد شناسنامهاش را میدهیم دستش برود خارج زندگی کند.»!
نوبت ششم (۱۹۱ ـ ۱۶۳)
کلیات
در این بخش، بیشتر از هرچیز تلاش داریوش همایون برای جدا کردن خود از رژیم پهلوی و حاکمیت به چشم میخورد. او جنون عظمت در محمدرضا، بدلیل درآمد سرشار نفت و حمایت آمریکاییها از او را نقد میکند. از سختگیریها در حوزه رسانه و هنر و سانسور شکایت دارد و خلاصه به گونهای سخن میگوید که گویی در آن نظام مشارکتی نداشته است. میگوید: «... اصلاحاتی که ما شروع کرده بودیم برای نجات رژیم شاه، با آمدن موج انقلاب و استفاده از آن فضا تبدیل به عاملی بر ضد خودش شد».
نکته
خاطرات رجال سیاسی چه کتبی و چه شفاهی، همیشه در این نکته اشتراک دارند که نویسندگان یا راویان سعی میکنند خود را عقل کل بدانند و در نقش یک مصلح دلسوز که به نظراتشان کسی توجه نمیکرده است ظاهر شوند. اینها حتی در دفاع از نظامی که در آن صاحب همه چیز شده بودند، این گونه کم میآورند و به توجیه و تاویلهای غیرمنطقی متوسل میشوند.
* باید توضیح داده شود که موج انقلاب نه تنها ربطی به اصلاحات زمان شاه نداشت بلکه درست برعکس از دل انحرافات و کجرویها و ظلم و فساد رژیم رشد کرد و همهگیر شد. آنچه راوی به آن اصلاحات میگوید تلاشهای مذبوحانه دولتهای آخر پهلوی، برای فریب افکار عمومی بود که کسی باور نمیکرد.
نوبت هفتم (۲۲۳ ـ ۱۹۳)
کلیات
شرح اقدامات یک ساله داریوش همایون بعنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی محور اصلی مصاحبه هفتم است. انتظارات بالای شاه از نقش مطبوعات در تحکیم رژیم او و برآورده نشدن آن موجب تعطیلی بیش از ۱۰۰ مجله و روزنامه گردید. اشاره به حساسیت طاغوت روی مندرجات نشریات خارجی که به قول راوی «چشم اسفندیار شاه» بودند و هزینه زیادی صرف میشد که از انتقادات آنها جلوگیری شود تا چاپ مقاله با اسم مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات و خانهنشین شدن داریوش همایون.
نکتهها
۱ ــ ادعا میشود مقاله مذکور به روایت داریوش همایون مستقیما از دربار به او داده شده و او از محتوای آن بیخبر بوده است و فقط گفته در روزنامه اطلاعات چاپ شود. هرچند که در پاسخ به اعتراض احمد شهیدی مسئول روزنامه و ترس او از برانگیخته شدن احساسات مردم بدلیل توهین مستقیم به اسلام، روحانیت و شخص امام خمینی(ره) جواب میدهد: «... مقاله را چاپ کن! چون نمیشود جلو چاپ آن را گرفت و دست من نیست...» نویسنده مقاله را هم فردی بنام علی شعبانی از روزنامهنویسهای قدیمی معرفی مینماید که مرده است و این مقاله پس از اینکه شاه آن را به اندازه کافی تند نمیداند در دفتر هویدا و با حضور فرهاد نیکخواه، علی شعبانی و مهدی قاسمی دوباره ویرایش شده و برای چاپ در پاکت لاک و مهر شده دربار میدهند به داریوش همایون.
* مستندات کافی نیست چون از دستاندرکاران آن موضوع ظاهراً تا آن زمانی که راوی خود متهم به نوشتن مقاله بود، زنده بوده است.
۲ ــ راوی میگوید: «دولت آموزگار در طول یک سال فعالیت خود کارهای مهمی کرد ولی دو کار او باعث کمک به انقلاب شد: «یکی پولی که به آخوندها داده میشد را قطع کرد... دوم... با اقدامات ضد تورمی جلوی اشتغال را گرفت و بیکاری و نارضایتی زیاد شد... البته عامل اصلی منابع مالی و تشکیلاتی نامحدودی بود که از درون و بیرون ایران در اختیار (امام) خمینی قرار گرفت و او توانست پولی بیشتر به تعداد فراوانتری از طلاب بدهد و ملایان بیرون از حوزه میدان نفوذ سازمان دولتی که در دستگاههایی مثل آموزش و پرورش و یا موسسات، مشاور بودند و قدرتی داشتند را در اختیار خود بگیرد... بهشتیها، با هنرها، مطهریها، سید حسین نصر و امثال اینها بودند و دکتر نصر تئوریسین اصلی انقلاب بود!»
* در پاورقی فقط آمده است: «راوی بیتوجه است که انقلاب را خون شهداء پیش میبرد، نه حرفهای واهی!»
در حالی که باید توضیح داده میشد:
اولا: اتفاقاً آن روحانیونی که از دولت کمک مالی میگرفتند هیچ نقش کلیدی در انقلاب نداشتند و همواره در صف مخالف بودند و اگر هم به آن پیوستند بعد از آشکار شدن اطلاعیههای پیروزی انقلاب بود.
ثانیا: دهها هزار طلبه جوانی که نه تنها در قم بلکه در سراسر کشور مردم را بر علیه نظام سلطنت بسیج میکردند و همراه با قشر دانشگاهی، نهضت امام خمینی(ره) را به پیش میبردند، همه از میان جریانات خودجوش و اعتقادی بودند که از شهادت و زندان استقبال میکردند، مگر این روحیهها را میتوان با کمک مالی ناچیز یعنی شهریه طلاب، بوجود آورد و این یاوهگوییها ناشی از بغض و کینه راوی از روحانیت است و دروغگویی محض.
ثالثا: با مراجغع به اسناد ساواک و شواهد و آثار روشن تاریخی، نقش عظیم و کارآمد بزرگانی همچون شهید مظلوم آیتالله بهشتی، شهید آیتالله مطهری، حجتالاسلام والمسلمین شهید باهنر و... در نهضت امام خمینی(ره) کاملاً روشن و از برگهای زرین تاریخ انقلاب است و آنان نه تنها مورد بغض و کینه رژیم ستم شاهنشاهی بودند بلکه همگی بعد از انقلاب اسلامی بدست مزدوران استکبار و گروهکهای منحرف مظلومانه به شهادت رسیدند. و این فراز از سخنان داریوش همایون اوج دورغگویی و تحریف آشکار تاریخ توسط وی میباشد و برای مصاحبهگر ساکت و ناشر باید متاسف بود که اجازه چاپ چنین اباطیلی را میدهد بویژه تعهد راوی در اسم بردن از این شخصیتهای کلیدی انقلاب و قرار دادن نام سیدحسین نصر رئیس دفتر فرج پهلوی در ردیف آنان!
نوبت هشتم (۲۵۶ ـ ۲۲۵)
کلیات
در این بخش وقایع مربوط به دوره مسئولیت دولت شریف امامی از طرف راوی مطرح میشود، از جمله دستگیری خود داریوش همایون و تعداد دیگری از رجال سیاسی نظام شاهنشاهی توسط دولت مذکور، به اتهام اقدام برای کودتا(!) و درحقیقت فریب افکار عمومی... تا پیروزی انقلاب اسلامی و فرار کردن داریوش همایون از زندان.
نکتهها:
۱ ــ «... آمریکاییها باعث شدند شاه دچار تناقض شود، یعنی... شاه آمریکائیان را به اشتباه انداخته بود که توانایی غلبه بر بحران را دارد و آمریکاییها نیز شاه را به اشتباه افکنده بودند که شاید طرحی برای ایران دارند و دیگر او را نمیخواهند...»
۲ ــ میگوید: «... در انقلاب آن رژیم کهن شکست خورد، انقلاب پیروز نشد. شاه خودش، خودش را شکست داد، اگر شاه، شاه سال ۴۲ بود یعنی علم در کنارش بود محال بود پیروز شود انقلاب... در پانزده خرداد سربازان را فقط سه روز فرستادند به خیابان و آنها را مرتب تعویض میکردند تا روحیهشان خراب نشود ولی در ۲۲ بهمن سربازان شش ماه در خیابانها ایستادند و از شاخه گل تا شعار «ارتش به این بیغیرتی...» را تحویل گرفتند. اگر پانزده خرداد را نیز شش ماه کش میدادند، رژیم همان گاه میرفت و اگر در تابستان ۱۳۵۷ تند و قاطع دست به کار میشدند به ۲۲ بهمن نمیکشید.»
* در این بخش راوی قیاس معالفارق و گمراه کنندهای میکند، باید از او سئوال میشد آیا مردم و افکار عمومی و سطح آگاهیها در سال ۵۷، مشابه سال ۴۲ بود؟ همان سربازان در سال ۵۷ اگر با مردم هم ذات پنداری داشتند، دلیل روشنی است که دیگر آن سربازهای گوش بفرمان ناآگاه سال ۴۲ نبودند و با آن فساد و تزلزل حاکم بر رژیم که داریوش همایون به آن اعتراف دارد و حتی به جزئیاتش نیز در کنار شاه بودند، تغییری در سرنوشت رژیم سلطنتی بوجود نمیآمد. مردم بیدار شده و راه را میشناختند. و تازه کشتار هولناک میدان ژاله (شهداء) را چه کسانی انجام دادند و سایر مصادیق سرکوبیهای قیام مردم را؟ یعنی در زمینه نظامی نیز شاه همه قدرت خود را بکار گرفت و حتی حکومت نظامی اعلام کرد.
۳ ــ اقدامات فریبنده شریف امامی و ادعای نزدیک بودن وی با روحانیت را همه میدانند، ولی راوی در مورد دستگیری خودش و مقامات رژیم نکته جالبی دارد: «... [البته این دستگیریها و به زندان انداختنها] در همان حالی که نظام شاهی در رأس قدرت قرار داشت، خیلی شتاب زده و غلط بود. شما الان تصور کنید که در ایران شروع کنند به گرفتن مثلاً (آیتالله) رفسنجانی، چه اتفاقی میافتد؟
* این از مصادیق سوءاستفاده راوی از فرصت طلایی برای دادن پیام خود به مخاطبان است چون مصاحبه در زمانی انجام میشود که حوادث داخلی ناشی از انتخابات سال ۸۸ در اوج خود بود و داریوش همایون به عمد از آیتالله هاشمی رفسنجانی نام میبرد و سعی دارد خود را با معترضان همراه جلوه دهد.
نوبت نهم (۲۹۴ ـ ۲۵۶)
کلیات
چگونگی فرار داریوش همایون از زندان، ۱۵ ماه زندگی مخفی در تهران و پس از آن رفتن به اروپا از طریق ترکیه، موارد مطرحه نوبت نهم مصاحبه است.
نکتهها:
۱ ــ «… تنها فرصت واقعی برای برانداختن رژیم (امام)خمینی بعد از تظاهرات مستانه چپگرایان در پی دیوارهای سفارت آمریکا و اشغال آن بود که به هدر رفت… گروگانگیری پاسخی بود که استراتژیستهای حزب جمهوری اسلامی برای کشیدن چاشنی انفجار بحران (شکلگیری ائتلاف ضد (امام) خمینی و تظاهرات ضد رژیم او) یافتند. آنها اشغال سفارت را مانند بازیچهای به دست چپگرایان دادند و آن خودفریبان همیشگی یکبار دیگر گول خوردند و هجوم عراق به ایران، جانی تازه به رژیم بخشید تا مردم را بسیج کند و خود را بالاتر از امواج بگیرد و نابکاریها و ناتوانیهایش را در پرده جنگ و ضرورتهای آن بپوشاند و…»
* این سخنرانی بی ربط و نامفهوم هم که تنها فرصتی برای نثار انواع دشنامها به نظام مقدس جمهوری اسلامی است بدون هیچ پاورقی چاپ شده است.
۲ ــ در ترکیه، داریوش همایون با رئیسجمهور و نخستوزیر ترکیه ملاقات میکند: «… به آنها گفتم چارهای جز برقراری ارتباط نزدیک با آن ندارند ولی مردم از آن برگشتهاند و سرانجام سرنگون خواهند شد و…» بدون پاورقی
۳ ــ «… هنگام فرار از زندان و در خیابانها و جادهها صحنههای کمک بیدریغ مردم به یکدیگر [احساس مسئولیت آنان] را میدیدم ولی هرگز تحت تأثیر قرار نگرفتم چون معلوم بود این زودگذر است. در پیروزی همه آدمهای خوبی میشوند ولی بعد میافتند به جان هم سر غنائم، سر هر چیزی…»
۴ ــ «… رضاشاه وقتی آمد در ایران چهارصد مسجد بود، وقتی رفت دویست مسجد، محمدرضا شاه وقتی رفت ۵۵ هزار مسجد علاوه بر آن هیاتهای مذهبی که شاید همین تعداد بودند، تکیه و حسینیه و مهدیه و صندوق قرضالحسنه، یک شبکه کشور کشورگیر که بسیار هم خوب و روغنکاری شده بود و پولهای بیحساب دستگاههای حکومتی، بازار و تجار باعث شد دو سه میلیون آدم را بسیج بکند.» (بدون پاورقی)
* این هم باز مصداق «الغریق یتشبث بکل حشیش» است، اگر چه نقش برخی از این نهادها در سازماندهی انقلاب بیتاثیر نبود ولی در بسیج عمومی مردم ضد نظام شاه، نقش بسیار فرعی ایفا مینمودند. راوی نمیخواهد باور کند مردم، انقلابی خودجوش داشتهاند و شبیه همفکران آمریکائی او که ۲۲ بهمن و امثال آن را نوعی به صحنه آوردن مردم با تطمیع میدانند، وی هم انقلاب را این گونه تحلیل مینماید.
۵ ــ «… سال ۵۶ (امام) خمینی با رژیم عراق تماس گرفته است از طریق نزدیکانش که میخواهد برگردد ایران. ایرج گلسرخی که در اوقاف مسئول این کارها بود به من گفت. گزارش شده بود به دستگاههای حکومتی ایران و قرار بود که در یک شهرستان باغی را اجاره کنند (امام) خمینی آنجا روزهای آخر عمرش را با آرامش بگذراند چون دیگر پیر شده بود و فکر میکرد دیگر فایدهای ندارد… موضوع به سطوح بالای حکومت میرسد و نصیری رئیس ساواک مخالفت میکند و مسئله منتفی میشود…»
* این هم یک دروغ بزرگ دیگر از ناحیه داریوش همایون برای کاستن از عظمت امام خمینی(ره) و تحریف روشن تاریخ. بقول پاورقی در هیچ منبع داخلی و خارجی، موافق و مخالف، این خیالبافیهای راوی وجود ندارد. پاورقی در جای خود، ولی این موضوع باید حین مصاحبه مورد سئوال قرار میگرفت تا دروغ این مهره تبلیغاتیچی رژیم وابسته پهلوی آشکار شود.
۶ ــ «… کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، رهبری (امام) خمینی را پذیرفته بودند و از پاریس به تهران آمدند…» (هیچ توضیحی نیست که اینها چه کسانی بودهاند؟ صرفاً طرح یک شبهه است)
۷ ــ «… شاه بیشتر روی مارکسیستها حساس بود و از ناحیه مذهبیها احساس خطر نمیکرد خودش یک مذهبی خرافی بود… یکی از نخستین کارهایش آوردن (آیتالله) قمی از نجف به تهران بود. سفیر انگلیس به او گفته بود: پدر شما زحمت زیادی کشید تا این فرد را از ایران بیرون کرد، چطور او را برمیگردانید؟ شاه پاسخ داده بود: «ما برای مبارزه با کمونیستها لازم داریم… من باید به شما بگویم تا ماه آخر،.» دستگاه ساواک و خود شاه، خطر را از مارکسیتها و کمونیستها میدیدند ولی واقعاً مذهب، آخوند و روحانیت به اصطلاح، این، پا به پاه همراه در کنار دستگاه پادشاهی حرکت میکرد، تمام این ۳۷ سال. حالا دو نفرشان مثل (امام) خمینی شلوغ کرده بودند ولی اکثریت برزگ آنها میآمدند در برابر هویدا صف میکشیدند ـ حالا با شاه که جای خود داشت ـ منتقدین آخوندها مثل (آیتالله) بروجردی و بعداً شریعتمداری، اینها جانب را نگه میداشتند…»
* اگر چه بیان این مسایل هم باز پاورقی ندارد ولی حرفهای راوی که سهم مارکسیستها را بیشتر میداند و از ناحیه مذهبیها بقول خودش ساواک خطری نمیدید، در راستای بهم ریختن شعار «جدایی دین از سیاست» است که انقلاب همه این بافتههای شاه و دنیای لیبرال را پنبه کرد. او هنوز اصرار دارد محوریت دین و اسلام انقلابی را در سرنگونی رژیم پادشاهی انکار نماید و یا حداقل بعنوان پیام مصاحبهاش آن را تبلیغ کند ولی مراجعه به اسناد ساواک، نشان میدهد که برعکس ادعاهای داریوش همایون بیشترین حساست دستگاه شاه روی نیروهای مبارز مذهبی بود و زندانهای شاه که پر از مذهبیها بودند، به روشنی بر این امر گواهی میهند.
نوبت دهم (۳۲۴ ـ ۲۲۵)
کلیات
پاسخی به سئوال مصاحبه کننده در مورد دولتهای ارتشبد ازهاری و اویسی و مطالب پراکنده راوی و شرح فساد و نابسامانیهای رژیم شاه این بخش را تشکیل میدهد که نکته قابل توجهی ندارد به جز مورد زیر:
نکتهها
۱ ـ «… حادثه بزرگی که زمین را زیر پای نه تنها دولت، بلکه مخالفان میانهروی آن نیز خالی کرد، در عید فطر هزاران تن از تهرانیها، از کارمند و دانشگاهی و بازاری، همه اعضای طبقه متوسط و مرفه ایران، در تپههای قیطریه برای نماز جماعت گرد آمدند و پس از پایان نماز در خیابانها تظاهرات آرامی برگزار کردند… این نخستین تظاهرات بزرگ میانهروها، نقطه پایانی بر نقش آنان به عنوان یک نیروی موثر در بحران ایران گذاشت… پیش از آن تظاهرات جنبه شورش داشت… و اهمیت و برد دیپلماسی نداشت و نمیگذاشت تودههای بزرگ مردم خود را با چنان تظاهراتی یکی احساس کنند…»
* در پاورقی، مطلب بیربطی آورده است. در این سخنان راوی تلاش دارد نماز و تظاهرات عید سعید فطر در قیطریه را، که با محوریت شهید آیتالله مفتح برگزار شد، سمبل یک حرکت درست از نظر خودش تبلیغ و بعنوان نقطه پایان تلاش میانهروها یاد کند و آن را در برابر سایر تظاهرات مردمی مثل ۱۷ شهریور، اربعینها و امثال آنها قرار دهد و آنها را شورش مینامد. در حالی که این شیوه و تلاش مذبوحانه هرگز در یک پارچگی ملت ایران در مقابله با نظام شاهنشاهی و نقش بیبدیل امام خمینی(ره) بعنوان رهبر این حماسه بزرگ، خدشهای ایجاد نمینماید.
نوبت دوازدهم (۳۸۵ ـ ۳۵۲)
کلیات
بخش آخر این مصاحبهها مطالب و سئوالات پراکندهای است راجع به افراد و وابستگان رژیم که ادامه شرح مفاسد و کوتاهیها و باندبازیهای دربار است.
نکته
دهباشی: «شما چند ماه پیش هشتاد سالتان تمام شد. زندگیتان را چگونه ارزیابی میکنید؟»
داریوش همایون: «عقایدی که من داشتم با آن جامعهای که در آن بزرگ شدم سازگاری نداشت، انسان در کشاکش با جامعه خودش بسیار بیشتر به زحمت میافتد تا همراه با جامعهاش برود جلو. اما درسی که گرفتم این است که ما باید در سده هیجدهم مدتی زندگی بکنیم به عنوان یک جامعه ایرانی، باید از این عواملی که الان در آن هستیم و خاورمیانه و اسلام و دنیای اسلام بیرون بیائیم…» وی در صفحات قبل هم میگوید: «… در مورد انقلاب من دو اشتباه داشتم، یکی آن مقالهای که از دربار آمده بود را نخواندم هرچند نمیتوانستم جلو چاپش را بگیرم. دوم هم فکر میکردم مثل سال ۴۲، دو روزه تمام میشود و کمترین اهمیتی به این موج اسلامی ندادم…»
* داریوش همایون براساس تربیت کودکی و جوانی، خود را تافته جدا بافتهای میداند و جامعه ایران و مردم کشور خود را تحقیر میکند. او که از مهرههای اصلی شاه و دوره پهلوی دوم بود، در آستانه مرگ همه آن ساز و کار را متهم میکند تا بلکه موجب شود خواننده او را از آن جریان بری بداند. ولی از این حرفها گذشته است، هرکاری را باید در وقت و جای مناسب خود انجام داد و این «ای کاش» و «اگرها»… سودی ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میزگرد نقد کتاب «آیندگان و روندگان»
به نقل از مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی
مرتضی رسولیپور در نشست نقد کتاب «آیندگان و روندگان» در خبرگزاری کتاب، گفت: «تأثیر ذوقزدگی از موافقت داریوش همایون با انجام گفتوگو و کمتجربگی گروه مصاحبه کننده موجب شده نقصها و کاستیهای جدی در گفتوگو با وی دیده شود.» حسین دهباشی نیز گفت: از آنجا که پروژه تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم از جنس تاریخنگاری نفرت نیست پس هضم آن برای کسانی که میگویند«چون با ما نیست پس برماست» دشوار است.
پس از ۱۴ سال تلاش و کوشش نخستین کتابهای پروژه تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم به مدیریت حسین دهباشی و گروهی از تاریخپژوهان منتشر شد. اگرچه انتشار این نوع کتابها که گفتوگویی دوسویه بین دو تفکر متفاوت بود، در ایران و کشورهای اروپایی و حتی آمریکا (که مهرههای رژیم گذشته در این کشورها سکونت داشتند) با واکنشهای خصمانهای مواجه شد. نوع جبههگیری که پس از انتشار چهارگانه تاریخ شفاهی صورت گرفت سبب شد گروهی نگاهی خاص به این آثار داشته باشند.
«ایبنا» به سبب تلاشهایی که برای انتشار این کتابها انجام گرفت در پی آن بود تا با حضور دستاندرکاران کتاب «آیندگان و روندگان» (خاطرات داریوش همایون) فضایی برای نقادی کارشناسانه فراهم کند. از این رو جلسه نقد کتاب «آیندگان و روندگان» با حضور مرتضی رسولیپور(مدیر تاریخ شفاهی موسسه مطالعات تاریخ معاصر)، دکتر حبیباله اسماعیلی (سردبیر فصلنامه نقد)، جعفر گلشن روغنی(تاریخ پژوه) و حسین دهباشی(مدیر مرکز تاریخ شفاهی و تصویری ایران) در اتاق گفتوگوی خبرگزاری ایبنا برگزار شد.
***
برای شروع بحث از حسین دهباشی خواهش میکنیم توضیح دهد با چه زمینهها و بر اساس کدام ضرورت وارد حوزه تاریخ شفاهی شده است؟
دهباشی: بنده دانشآموخته رشته تاریخ نیستم و بالطبع همین نقیصه یعنی آشنا نبودن با مبانی نظری و تئوریک دروس تاریخ، تأثیرش را در کل این مجموعه و از جمله کتاب «آیندگان و روندگان» خاطرات داریوش همایون گذاشته است. البته تا اندازهای تلاش شده این ضعف کمرنگ شود؛ از جمله اینکه بنده یک دوره تخصصی تاریخ شفاهی را گذراندهام. با این وصف چه در زمان مصاحبه و چه در مرحله گویاسازی متن مصاحبه تعدادی از تاریخپژوهان، بنده را همراهی کردند. با این همه همین نکته که مسئول اصلی پروژه تحصیلکرده رشته تاریخ نیست، نقطه ضعف جدی این پروژه است. از سویی بنده در دوره پرتلاطم جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران متولد شدم و هفت ساله بودم که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. زمانیکه جنگ تحمیلی آغاز شد، ۹ سال داشتم و به طور تصادفی وارد گروه مستندسازی روایت فتح شدم؛ گروهیکه جنگ را از نمای نزدیک روایت میکرد و من با پشت سرگذراندن رویدادهای کشور، به طور دائم برخی روایتها را با هم مقایسه و به برخی از آنها شک میکردم. در کنار تردیدها، کنجکاوی به منظور دستیابی به روایت صحیح سبب به وجود آمدن پرسشهایی در من میشد. بنابراین زمانی که به موضوع تاریخ علاقهمندم شدم، کارهایی انجام دادم که برخی نام آنها را تاریخ شفاهی گذاشتند، هرچند به تدریج متوجه شدم کارهایی که انجام دادم از جنس تاریخ شفاهی نبود همچنان که اکنون نیز بسیاری از کارهایی که در کشور انجام میشود را نمیتوان تاریخ شفاهی قلمداد کرد. به هر حال این گونه بود که مانند بسیاری از همنسلان خود در معرض تاریخ قرار گرفتم و مجموعه کنجکاویهایم به پروژه تاریخ شفاهی انجامید و این پروژه بخش عمدهای از زندگیام را دربرگرفت.
لطفا بگویید در کتاب «آیندگان و روندگان» چه بخشهایی از مصاحبه را دکتر مجید تفرشی و چه بخشهایی را شما انجام دادید؟
دهباشی: محوریت پرسشها و عمده مصاحبههای این کتاب با دکتر تفرشی بوده است.
از آقای رسولیپور خواهش میکنیم نقدها و نکات مثبتی که درباره کتاب دارند مطرح کنند.
رسولیپور: بنده ابتدا از نکات مثبت و محاسن کتاب و تلاش بسیاریکه برای تهیه و تدارک این اثر کشیده شده تا منتشر شود شروع میکنم چون به اعتبار بیش از دو دهه فعالیت حرفهای در این حوزه، خوب میدانم جذب سوژههایی از ایندست که دهباشی و تیم ایشان دنبال کردهاند چه اندازه دشوار و در عین حال ارزشمند است. بخش عمدهای از اعتبار فعالیتهای مرتبط با تاریخ شفاهی متوجه سوژهها و نقشی است که آنها در تحولات گذشته داشته و بیگمان داریوش همایون در ردیف اشخاص حائز اهمیتی بود که گفتوگو با او صرفنظر از چندوچون کیفیت مصاحبه و کاستیهای آن ارزشمند است. بنابراین جلب نظر و اعتماد وی و اشخاصی در ردیف او برای انجام گفتوگو فینفسه واجد اهمیت بسزایی است. از سویی با توجه به ماهیت استبدادی رژیم گذشته، خواه ناخواه در تاریخ شفاهی ایران، رویکرد سیاسی کفه سنگینتری را به خود اختصاص داده و به ویژه از اواخر دهه ۱۳۶۰ خورشیدی فعالیتهای پژوهشی عمدتا پیرامون مسائل سیاسی و تبیین فضای سیاسی رژیم پهلوی متمرکز شده است و داریوش همایون سوژهای بود که با گذشت دو سه دهه از پیروزی انقلاب انتظار داشتیم از زبان خودش، مواضع و عملکرد سیاسی گذشته او را بخوانیم. به هر حال کوشش این تیم که آستین همت بالا زد و موافقت همایون را برای گفتوگو جلب کرد ستودنی است بهویژه که میدانم افراد دیگری چنین تلاشی کرده اما موفق نبودند.
رسولیپور: نکته بااهمیت دیگر کوششی است که عوامل دستاندرکار این پروژه برای آراستن اثر از لحاظ فنی بهکار گرفته تا کتاب کمترین معایب را داشته باشد. در تنظیم، تبویب و تنسیق اثر ابتکاراتی انجام گرفته که ممکن است با سابقه کارهای مشابه و حتی شیوه و سلیقه امثال بنده سازگار نباشد اما به جهاتی حائز اهمیت است. از جمله این نکته که از آثار مکتوب راوی بهره گرفته شده تا به منظور تکمیل اظهارات شفاهی به نحوی مشخص و به صورت حروف ایتالیک در متن گنجانده شود. گرچه میزان این بهرهگیری گاهی جنبه افراطی یافته و اظهارات مصاحبهشونده را تحتالشعاع قرار داده اما کاملا مشخص شده که از کدام منبع استفاده شده و خواننده متوجه میشود که اطلاعات پیرامونی گفتوگو با مطالعه و به تناسب انتخاب و گزینش شده و در جای خودش به کار گرفته شده که به لحاظ فنی یک سلیقه و ابتکار به شمار میآید. اما پرسش اساسی این است که این شیوه چه نسبتی با تاریخشفاهی دارد؟ و اساسیتر اینکه دهباشی و همکاران او چه تعریفی از تاریخ شفاهی دارند؟
آقای رسولیپور با توجه به توضیحاتی که ارائه دادید لطفا درباره تاریخ شفاهی و رویکردهایی که در ایران با آن مواجه هستیم بیشتر توضیح دهید؟
رسولیپور: به طور کلی در ایران با سه رویکرد در تاریخ شفاهی مواجه هستیم. برخی تاریخشفاهی را به مثابه ابزاری برای گردآوری اطلاعات به کار میبرند. در این شیوه اگر تاریخ شفاهی را به شکل مثلثی در نظر بگیریم، یک ضلع آن مصاحبهشونده، ضلع دیگر مصاحبهکننده و ضلع سوم وسیله ارتباطی (دستگاه ضبط صوت که به آن اندیشه میانذهنی میگوییم) است. مطابق این نظر، از نگاه بسیاری از دستاندرکاران، تاریخشفاهی عبارت است از داشتن یک دستگاه ضبط صوت یا دوربین فیلمبرداری، در اختیار داشتن مصاحبهشونده و مصاحبهکننده. در رویکرد دوم تاریخشفاهی به مثابه روش پژوهشی برای گردآوری اطلاعات در حوزههای علوم انسانی نگاه شده و اینکه آیا باید با پرسشهای از پیش تعیین و طراحی شده با سوژه مواجه شد یا آنکه سؤالها هنگام مصاحبه به گونهای ارتجالی و بداهه پرسیده شوند؟ به عنوان مثال بعضی عالمان علوم انسانی به ویژه روانشناسان در پژوهشهای خود هنگام مواجهه با سوژههای خود پرسشهای از پیش تعیین و طراحی شده را مقابل او قرار میدهند. درمورد فواید یا نقایص این نحوه پرسشکردن بحثهای بسیاری صورت گرفته و مقالات گوناگونی نگارش یافته است. اما در رویکرد سوم، تاریخ شفاهی به مثابه نگاهی معرفتشناسانه مورد توجه قرار میگیرد. چنین نگاهی به ما میآموزد که اساسا تفکر خصلتی گفتوگویی دارد و در فرآیند تعامل و تعاطی حاصل میشود. مطابق این نظر هر پژوهش و تحقیقی با پرسش آغاز میشود و محققان بر اساس اینکه به کدام پرسش پاسخ خواهند داد، نتیجه تحقیقات متفاوتی ارائه میکنند.
تاریخشفاهی نوعی معرفت بینالاذهانی است و بر این نکته تأکید دارد که باید پرسش را اساس پژوهش قرار دهیم. از این منظر آنچه ما به عنوان تاریخشفاهی اطلاق میکنیم فقط سخن محاور و یافتههای ذهنی صرف راوی نیست؛ در عین حال سخن مصاحبهکننده هم شمرده نمیشود، بلکه متن تولیدشده ترکیب و برآیندی است از سخن راویانِ گویا بهجای اسناد و مدارک صامت از یک سو، و پرسشگر آگاه از موضوع و جستوجوگری که برای کشف روایتها، زوایای پنهان و گاه ضد روایتها را از طریق مصاحبهای روشمند دنبال میکند. اگر در اثری اندیشه میانذهنی یا معرفت بینالاذهانی دیده نشود به آن تاریخ شفاهی نمیگوییم. البته در کارهای تاریخشفاهی انجام گرفته در ایران و منجمله گفتوگو با داریوش همایون به مبانی معرفتی تاریخ شفاهی توجه زیادی نشده زیرا تحقق این معنا به عوامل متعددی بستگی داشته از جمله اینکه در کشور ما متولیان تاریخ شفاهی دانشگاهها نیستند. زمانی که دانشگاهها در حوزه تاریخ شفاهی به طور جدی حضور نداشته باشند، طبیعی است که در این حوزه کرسی نظریهپردازی نیز بهوجود نخواهد آمد. آگاهی از مبانی معرفتی تاریخ شفاهی مستلزم مطالعه تاریخ تحولات علم تاریخ در اروپا از اواخر قرن ۱۷ به بعد است. هرچند تاریخشفاهی مفهومی جدا از تاریخ به معنای عام نیست، چنانچه تعاریفی که در دوران مدرن از تاریخ صورت گرفته درست فهمیده نشود، تاریخ شفاهی نیز به درستی درک نخواهد شد. در گذشته تلقی ما از روایت و واقعه با تلقی امروزی از آن کاملا متفاوت بود. در تلقی سنتی روایت، به مثابه عکسی بود که از واقعه گرفته میشد و برای همیشه کاربرد داشت. دیگر اینکه هرقدر راوی به واقعه نزدیکتر بود، اصالت بیشتر داشت، درحالیکه امروز گفته میشود روایتها در هر دوره، از نو فهم شده و مورخان در هر دوره و عصری میتوانند نسبت به یک رخداد اظهارنظر کنند. از ایننظر تاریخ همیشه معاصر است.
رسولیپور: این نحوه تلقی از واقعه و رخداد در تاریخ شفاهی به بهترین شکل متجلی میشود، زیرا هر سوژه در تاریخ شفاهی به مثابه یک سند تاریخی به حساب میآید. در این نگاه منابع از انحصار اسناد مکتوب خارج شده و اشخاص در حکم اسناد زندهای تلقی میشوند که میتوانند با ارائه مشاهدات خود، جاهای خالی یا حفرههای منابع مکتوب را پر کنند. بنا بر آنچه گفتم کاری که در این اثر انجام گرفته به جز مواردی نادر، تاریخشفاهی به شمار نمیآید. در مواردی به حوزه تاریخشفاهی نزدیک شده اما بیشتر مطالب و موضوعات مطرح شده در آن در قالب یک اثر تاریخ شفاهی نیست. این ایراد را از آن نظر عرض کردم زیرا سالهاست که اهل نظر بحثهایی با عنوان خاطرهنگاری و تاریخشفاهی مطرح کردهاند. البته همینجا عرض کنم که بنده خاطرات را جدای از تاریخ شفاهی نمیدانم، اما ضمنا تأکید میکنم بیان هر خاطره، تاریخشفاهی نیست زیرا جوهریترین اصل در تاریخ شفاهی، گفتوگو با غیر (یعنی کسیکه لزوما مثل ما نمیاندیشد) است، در غیر اینصورت گفتوگویی صورت نگرفته و بیشتر صحبت دوستانه است. کما اینکه بسیاری از مصاحبههای انجام شده در رسانهها جنبه تأئیدی دارد و از جنس تاریخشفاهی نیست. گفتوگو از دو کلمه جدا از هم تشکیل شده و باید آن را جدا نوشت. کسی که میپذیرد در موضوع یا موضوعاتی با او گفتوگو شود باید صد در صد رویکردش فرضیهای بیش نباشد، فرضیهایکه دائما به مداقه کشیده میشود، مورد آزمون قرار میگیرد و محک میخورد. در خاطرات افراد محوریت دارند، در حالیکه در تاریخشفاهی، طرفین حول یک یا چند موضوع با هم سخن گفته و احتجاج میکنند و موضوعها نقش محوری مییابند. شواهد زیادی در این کتاب دیده میشود که اصلا در موضوع مورد نظر آقای همایون، مصاحبهکننده چالشی نکرده و با توجه به توضیحاتی که عرض کردم به باور بنده انگار گفتوگو انجام نشده است. به عنوان نمونه راوی در مورد اصلاحات دوره رضاشاه و نیز دوران ملی شدن صنعت نفت که یک دوران بسیار مهمی است، به تفصیل سخن گفته؛ در دوره نخست نگاهی کاملا جانبدارانه و در دوره بعدی نگاهی کاملا منتقدانه ارائه کرده اما متأسفانه با اینکه آقای تفرشی(مصاحبهکننده) قطعا با تاریخ تحولات معاصر ایران ناآشنا نبوده معلوم نیست به چه دلیل و چرا از هرگونه احتجاجی پرهیز کرده و رشته کلام را به راوی سپرده؛ حتی اگر بپذیریم موافق دیدگاههای راوی بوده، شأن او که پرسشگری است، ایجاب میکرد برای روشن کردن بحث، استدلال مخالفان را در مصاحبه میآورد. به هر روی در هر دو مورد گفتوگو و چالش مورد انتظار دیده نمیشود.
با توجه به جایگاه شما در تاریخ شفاهی ایران معاصر در خاطرات داریوش همایون به چه نکاتی اشاره نشده است؟
رسولیپور: موضوع دیگری که به باور من انتظار میرفت در این خاطرات درصدر توجه باشد، مقاله ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ موسوم به احمد رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات است. جای تعجب است که چرا دکتر تفرشی اطلاعات پیرامونی مربوط به این موضوع را خوب بررسی و مطالعه نکرده یا در مصاحبه نیاورده است؟ تفرشی با اندکی تأمل حتما از خصومت و دشمنی داریوش همایون با روزنامه اطلاعات اطلاع داشته، به ویژه این مطلب را شنیده که احمد شهیدی، قائممقام وقت روزنامه قبل از انتشار مقاله به همایون گفته بود: «با انتشار این مقاله مخالفان عکسالعمل نشان خواهند داد و احتمالا ساختمان روزنامه را بر سر کارمندان آن خراب خواهند کرد.» همایون در پاسخ به او گفته بود: «اگر مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ نشود، ما آن را سر شما خراب خواهیم کرد.» افزون بر این سردبیر وقت روزنامه یعنی آقای حسین بنیاحمد (که متأسفانه اسمی از او در کتاب نیامده) همان روز بهمحض مطالعه مقاله چون به عواقب سوءدرج مقاله پی برده بود از سمت سردبیری استعفا داد. این درحالی است که همایون به شدت برای تقلیل این رخداد میکوشد و میگوید این مقاله اهمیتی نداشت. او حوادث و اتفاقات بعدی را که به گسترش تظاهرات و اجتماعات منجر شد بیشتر به چهلمها مربوط میداند در حالی که همه میدانند نقطه آغازین چهلمها مقالهای بود که در ۱۷دی در روزنامه اطلاعات منعکس شد. به باور من مطالب پیرامونی این مقاله میتوانست جای مانور بیشتری در این کتاب داشته باشد و پرسشگر باید با مطالعه بیشتر، موشکافانه آنرا دنبال میکرد. این قبیل اشکالات در کتاب کم نیست و احتمالا از نوعی شیفتگی نسبت به سوژه ناشی میشود. بخش دیگری از ایرادات جنبه فنی داشته که از جمله میتوان به نداشتن فهرست اعلام، مشخص نبودن تاریخ مصاحبهها و افزودن پاورقیها و عکسهای نامربوط اشاره کرد. ملاحظه کنید عکس شاپور زندنیا یک بار در صفحه ۳۶ و بار دیگر با زیرنویس ناصر گلسرخی در صفحه ۲۱۶ تکرار شده؛ افزون بر این بسیاری از پانویسها و عکسها نامربوط و نابجا بوده و ارتباطی با متن ندارند. کتاب ۸۱۲ پانویس دارد که تقریبا ۷۰۰ مورد آن زائد بوده و بسیاری از خوانندگان چنین اقدامی را توهین به شعور خود تلقی خواهند کرد. هرچند این نوع اشکالات را میتوان به آسانی برطرف کرد اما در جای خود اهمیت زیادی دارند. کتابی که در ۳۸۵صفحه تدوین شده، شایسته بود از فهرست نمایه و اعلام بهرهمند میشد. امیدوارم بیان این اشکالات، مشفقانه و از سر دلسوزی تلقی شود و حرفهای مرا نافی تلاشهایی که برای تهیه وانتشار کتاب شده، قلمداد نکنند.
آقای دهباشی دیدگاه شما درباره نکاتی که آقای رسولیپور درباره این کتاب و پروژه تاریخ شفاهی ارائه دادند، چیست؟
دهباشی: نکاتی که جناب رسولیپور برشمرد، نکات فنی و بسیار دقیقی است، و تا جایی که بنده به ذهن سپردم تمام اشکالاتی که فرمودند، بر این کتاب وارد است و هیچ دلیلی برای این اشکالات وجود ندارد. مگر به دلیل چند علتی که در تهیه و تدوین کتاب رخ داد. شاید بخشی از نارساییهایی کتاب به این دلیل است که مصاحبه با داریوش همایون نخستین یا دومین گفتوگوی ما در پروژه تاریخشفاهی عصر پهلوی دوم بود و تأثیر ذوقزدگی موافقت همایون با انجام گفتوگو بود و همانطور که آقای رسولیپور اشاره کرد تا آن موقع کسی موفق نشده بود با وی گفتوگویی انجام دهد. در ذهن ما در طراحی پرسشها دغدغههایی بود از جمله اینکه اگر رویکرد پرسشهای ما به صورت انتقادی پیش برود عکسالعمل وی چه خواهد بود؟ آیا گفتوگو ادامه پیدا خواهد کرد؟ با همه این پیشفرضها یکی از مسائل مهم این بود که جلسهها را چگونه میتوانیم مدیریت کنیم؟ کمتجربگی گروه و به ویژه شخص بنده در کارهایی با رویکرد تاریخشفاهی (اگر بخواهیم با آثار مشابه مقایسه کنیم) سبب شد نقصها و کاستیهایی که به آنها اشاره شد، خودش را در آثار منتشر شده ما، کاملا نشان دهد. نخستین گفتوگوی ما با اردشیر زاهدی صورت گرفت و به فاصله بسیار اندکی (شاید هم موازی با نخستین گفتوگو) مصاحبه با داریوش همایون انجام شد. البته به مرور گفتوگوها پختگی و مهارت بیشتری پیدا کرد که برای صحت ادعا میتوانید گفتوگوهای این کتاب را با مصاحبه تیمسار حبیباللهی که چند سال بعد انجام شد، مقایسه کنید. در گفتوگوهای بعدی که گروه تسلط بیشتری در کار پیدا کرد در طرح پرسشها دقت و تعامل بسیاری صورت گرفت و به اسناد پیرامون فرد مصاحبهشونده مراجعه شد. استفاده کردن از میزان زیاد تکنیک تواتر( بهره گرفتن از متون دیگر در داخل متن کتاب) به دلیل حفرهها و خلاءهایی بود که پس از پیاده شده متن مصاحبهها احساس میشد.
البته در کتاب «آیندگان و روندگان» در زمان مصاحبهها بر آن مسلط نبودیم. به دلیل بیتجربگی ما جدا از نقش تاریخپژوهان که قبلا به حضور مستمر آنها در مصاحبهها اشاره کردم، نمایه این کتاب در ساعات پایانی انتشار آن آماده شد و همین الان متوجه شدم که تاریخ مصاحبهها نیز در کتاب درج نشده که در چاپ بعدی این نقیصه حتما رفع خواهد شد. با وجود این اگر سه کتاب دیگر را بررسی کنید در آنها تاریخ و جزئیاتی از مصاحبهها در هر اثر ثبت شده است. در اینجا باید بگویم همه بلاها و نقایصی که میتوانست بر یک اثر اتفاق بیفتد در کتاب «آیندگان و روندگان» از جمله از قلم افتادن نمایه در چاپخانه و ذکر نشدن نام یکی از افراد کلیدی که در گویاسازی کتاب نقش بسیاری داشت (جعفر گلشن روغنی) در این اثر رخ داده است. همانطور که استاد رسولی پور اشاره کرد کمتجربگی مسئول پروژه در این آثار تأثیر خودش را به جا گذاشته و اینها مجموعه انتقاداتی است که شاید در کل کتابهای پروژه تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم وجود داشته باشد. باید توجه داشت که بنده رسولیپور نیستم که دو دهه سابقه کار در تاریخ شفاهی داشته باشد و همینطور حتی از سابقه دکتر اسماعیلی و گلشنروغنی هم برخوردار نیستم. نکته دیگر آنکه من از حوزه مستندسازی، فیلمسازی و روزنامهنگاری به این حوزه آمدم و آن پیشینه تأثیر خودش را در این کار گذاشته است. به هر حال توضیحات بنده تنها برای ترسیم فضایی بود که این آثار در آن شکل گرفت و منتشر شد.
آقای اسماعیلی با توجه به صحبتهایی که آقایان رسولیپور و دهباشی مطرح کردند شما چه دیدگاهی در این زمینه دارید؟
اسماعیلی: در هر بخش از این کتاب اگر حوزهای به نام گویاسازی وجود دارد، بنده و گلشنروغنی به اتفاق هم انجام دادیم و به صراحت میگویم نقش وی از من بیشتر است. اما نکتهای که آقای رسولیپور درباره تاریخ شفاهی بیان کردند که باید در محافل آکادمیک دنبال شود و آن نکته این است که ما باید تکلیفمان را با تعریفی که از حوزه تاریخ شفاهی داریم، روشن کنیم. تاریخ شفاهی به معنای مطلق کلمه خاطره و همچنین دفاعیه یک فرد از یک حادثه تاریخی نیست. از طرفی تاریخ شفاهی به منزله اینکه تریبونی را در اختیار فردی قرار بدهیم تا از روز ازل تا زمانیکه در قید حیات است توضیح دهد، نیست. تاریخ شفاهی تابع دیسپلین معرفت تاریخی است. بنده اینجا کلمه دیسیپلین را تعمدا میآورم در حالی که میتوانم معادل فارسی آن یعنی کلمه نظام را بیاورم. اما کلمه دیسیپلین کاملا منظور مرا میرساند. در دیسپلین معرفت تاریخی اگر بخواهیم در مورد واقعه سخنی بگوییم و آنرا بر چیزی استوار کنیم که از لرزان بودنش کاسته شود این است که معرفت تاریخی هر مدعا یا گزارهای صدق یا کذبش بر شاهد متکی است و این تکلیف ماست، یعنی هر سخنی در تاریخ گفته شود که واجد شاهد نباشد و نتواند تکلیف خودش را برای آن سخن روشن کند، آن سخن تاریخی نیست، بلکه قصه نامیده میشود. نکته نخست در تاریخشفاهی این است و به همین دلیل در تاریخشفاهی مثلث (مصاحبه کننده، مصاحبه شونده و دستگاه ضبط صوت) که جناب رسولیپور اشاره کرد، به عنوان دیالکتیک تولید متن از آن یاد میشود. در این سه عنصر شاهد ما در معرفت تاریخ شفاهی کجاست؟
آن چیزی که در اصطلاح معرفت بینالاذهانی است که در این حوزه وجود دارد. از اینرو اگر بخواهیم این را مبنا قرار بدهیم، بنابراین محقق تاریخ شفاهی اگر بخواهد کار تاریخشفاهی انجام بدهد که گردآوری اطلاعات نباشد و بیدلیل متنی تولید نکرده باشد، یک مدعای مفروض و پیشینی دارد که برای اثبات یا رد آن مدعای خودش وارد حوزه تاریخ شفاهی میشود. ما در حوزه مرسوم معرفت تاریخی سراغ منابع مکتوب و اسناد و غیره میرویم اما در تاریخشفاهی سند ما انسان با همه اجزایش است. با این توصیف باید گفت دوستانی که مجموعه پروژه تاریخشفاهی پهلوی دوم را انجام دادند، یک مفروض بنیادینی با عنوان روایت سقوط از درون داشتند که معنی آن این است که ما تا کنون روایت سقوط پهلوی را با تئوریهای داخلی و خارجی کنار هم گذاشتیم یا به شواهد موجود، اسناد و گزارشهای انقلابیون، اسناد به جا مانده از رژیم پهلوی تکیه و بر اساس آنها دلایل پیروزی انقلاب را تشریح کردیم. پس از این که همه این کارها انجام شد سراغ بازیگرانی رفتیم که در آن طرف میدان قرار دارند و به اسنادی که ما در اختیار داریم، دسترسی ندارند با این وجود میخواهیم این بار از زبان آنها بشنویم که چرا رژیم پهلوی سقوط کرد؟ با این تفاصیل حاصل این مفروض بنیادین آثاری مانند «آیندگان و روندگان» است که امروز مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. البته پروژه تاریخشفاهی پهلوی دوم در واقع ۴۷ مجلد است که تا کنون چهار جلد از آن به چاپ رسیده و سایر کتابها با همکاری و تلاش دوستان منتشر خواهد شد.
به نظر شما چرا گفتوگو با داریوش همایون بنیان یکی از ارکان پروژه تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم قرار گرفت؟
اسماعیلی: براساس آن نظریه مفروض داریوش همایون نیز یکی از کسانی بود که مورد مصاحبه قرار گرفت و همانطورکه دهباشی اشاره کرد وزیر اطلاعات و جهانگردی پهلوی دوم یکی از افرادی بود که چه زمانی در داخل کشور بود و چه زمانی که از ایران رفت جزو یکی از سرسختترین مدافعان رژیم پهلوی، از مخالفان انقلاب و حاکمیت بعد از آن بود. باید این تلاش نادیده گرفته نشود که به دشواری میتوان با چنین فردی از دوره پهلوی روبهرو شد و وی را در حالوهوای مصاحبه قرار داد؛ آن هم مصاحبهای که در یک طرف آن شخصی معتقد به انقلاب در برابر یک مهره کارآمد رژیم پهلوی قرار میگیرد. دکتر تفرشی قطعا در این مصاحبهها، جذب سوژه و جلب اعتماد وی نقش مهمی به عهده داشته است. کوشش و روابط او با سوژه سبب شد که گروه دهباشی بتوانند داریوش همایون را در پروژه خود داشته باشند. همچنان که دهباشی اشاره کرد برای جلب اعتماد همایون تلاش بسیاری شد و بارها وی دعوت به مصاحبه را نپذیرفت تا اینکه با پیگیری و سماجت تفرشی این امر ممکن شد. بنابراین با توجه به این دشواریها زمانی که فردی به این سختی به مصاحبه کشانده شده و فضای نامسلطی حاکم است طبیعتا مصاحبهگر در پرسیدن برخی پرسشها با محذوراتی روبهرو بوده و از پرسیدن برخی سؤالها پرهیز کرده است، اینها ضعفهای کتاب را توجیه نمیکنم و اشکالات گرفته شده بر این کتاب صحیح است. ما در متن برخی ابهامات و ضعفها تلاش کردیم، حواشی و اضافات و تواتر (که ابداع دهباشی است) را رفع کنیم. من به دهباشی عرض کردم که قطعا این مجموعه جزو ماندگارترین آثار تاریخی این کشور خواهد بود زیرا اثر بیهمتاست و یک نفر از داخل با یک پرسش مفروضی به سراغ بازماندگان رژیم پهلوی رفته و تلاش کرده برخی مطالب اصلی را در مصاحبه با آنها بگنجاند. کما اینکه شما فعلا کتاب داریوش همایون «آیندگان و روندگان» را مشاهده میکنید اما در کتاب خاطرات سپهبد شاپور آذربرزین با عنوان «فرماندهی و نافرمانی» میزان ارائه اطلاعات و تحلیلها بسیار هویداست.
اسماعیلی: بنده معتقدم باید از کتاب «آیندگان و روندگان» دفاع کرد. اگرچه کتاب تاریخی است، اما در فضای سیاسی سیر میکند. پدیده سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب پدیده سادهای نیست. این جملات در واقع سادهانگارانهای که مطرح میشود درباره برجستگی برخی مطالب و فرایند تاریخی به فراموشی سپرده میشود که میآیند و یک حادثه سادهای را پررنگ میکنند و سپس میخواهند سایر حوادث پیرامون آن بچرخد. البته این نکته از حیث گفتاری است که دستاندرکاران پهلوی مطرح میکنند و انقلاب را به دلیل بروز برخی حوادث ربط میدهند و البته در این طرف میدان نیز از برخی حوادثی را که پیرامون انقلاب رخ داده بزرگنمایی میکنند، این رویکرد طبیعی است. کتاب داریوش همایون از این حیث ارزش دارد که بخشی از ماجرای سقوط پهلوی از زبان یکی از مهرههای آن روایت میشود. در بحثهای تاریخی که رسولیپور در ارتباط با ماجرای سردبیر مستعفی روزنامه اطلاعات به آن اشاره کرد، کاملا صحیح است و به نظر بنده ایراد وی وارد است و این نکتهای کلیدی بود که باید به آن بیشتر پرداخته میشد، اما نکته مهمی که اینجا مطرح است که باید درباره آن بحث کرد، این است که تا کنون متن مرسوم تاریخ شفاهی بنا به عرف آن که منتشر میشد، نقش تبدیلکنندگان متن شفاهی به متن مکتوب در کارهایی که انجام شده بسیار برجسته بوده به گونهای که گفته شما به معنای سوژه به مثابه سند در آن رعایت نمیشده است.
به عبارتی بنده با خانم و آقایی مصاحبه و زمانی که متن آن را پیاده میکنم، در متن آن دست میبرم و در آن عبارات فاخر میگنجانم و یک متن ادبی تولید میکنم. در این اثر این اتفاق رخ نداده و به نظرم برجستگی کتاب «آیندگان و روندگان» دستنخوردگی متن مصاحبه به مثابه یک سند است. اگر در متن کتاب دقت کرده باشید حتی برخی حالات طرف مصاحبه شونده در کروشه آورده شده است. چرا جزئیات صورت و حالات فرد مصاحبه شونده در کتاب نقل شده؟ برای اینکه بر اساس یک قاعدهای که در جهان خارج از ایران مرسوم است و به موضوع نگاه میکنند میگویند اگر شما این متن تصویری یا متن صوتی را تبدیل به متن مکتوب میکنید تا حد ممکن حالات بیانی و چهره طرف را هم در متن نیز منعکس کنید. اما تا کنون در تاریخشفاهی ما این کارها انجام نشده است. مصاحبه شونده یک گفتوگو را به یک متن فاخر تبدیل میکرد. نکته دیگر اینکه تواتری در کتاب به این دلیل آمده که ما بخش دیگری از زندگی مصاحبهشونده را یک آئینه کردیم و در کنار متن اصلی قرار دادیم. نکته سوم، برای اینکه در واقع ما منفعلانه از کنار متن عبور نکرده باشیم آمدیم در حواشی بسیار صریح توضیح دادیم. ضمن اینکه بنا بر این نبوده که ما در حواشی افشاگری یا به کسی اهانت کنیم. قرار بوده که در حواشی نکاتی اضافه شود که درباره متن توضیحاتی دهد یا اگر کسی به جایی تعرضی کرده و حرفی را گفته که از جنس اتهام بوده به آنها در حاشیه با تکیه بر یک منبعی پاسخ داده شده است. به عبارتی ما با شواهد دیگر اتهام و تعرضها را پاسخ دادهایم. در واقع قصد ما از استناد به منابع، شعور و ارزش قائلشدن برای خواننده است که اگر در توضیح مطلبی دچار اشتباه شدیم خواننده با مراجعه به منبع مشخص شده به درستی یا نادرستی اظهارات مصاحبهشونده پی ببرد. باید یادآوری کنم متنهایی که به سوی افشاگری میروند در کمترین سطح اثرگذاری هستند زیرا اسیر تبلیغات روزمره میشوند و این اسیرشدن در بند تبلیغات روزمره برای لذت بردن جمعی کافی است و برای تبانی کردن یک جمع دیگر وافی است. در ته ماجرا از این دست پژوهشها معرفت تاریخی حاصل نمیشود.
ویژگی یا تفاوت این پروژه با سایر آثاری که تاکنون در این باره منتشر شده، چیست؟ لطفا درباره انتقادهایی که برخی روزنامهها به این مجموعه داشتهاند نیز دیدگاه خود را ارائه دهید.
دهباشی: البته نکاتی را که عرض میکنم در حوزه تاریخ شفاهی نیست و بیشتر به حوزه تاریخنگاری مربوط میشود و از زبان یک فرد غیرتاریخی هم بیان میشود. به نظرم ما در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب درباره انقلاب و حکومت پهلوی دوم آنچه به عنوان تاریخ منتشر کردیم به دو دسته کلی تاریخنگاری نفرت و تاریخنگاری فروپاشی تقسیم میشود و بیشتر آثار منتشرشده در دسته نخست میگنجد، چه آن دسته کتابهایی که در ایران چاپ شده و چه آثاری که در خارج از ایران منتشر شده است. همچنین چه کتابهایی که از سوی انقلابیون چاپ شده و چه آن آثاری که از سوی کسانی که دل در گرو حکومت پهلوی داشتند، انتشار یافته است. هر چند دسته یا گروه طرف مقابل را به عنوان شر مطلق دیدند و خیری در طرف مقابل جستوجو نکردند. اگر از طرف انقلابیون بوده، هر آنچه به حکومت پهلوی مربوط بوده در جز جز آن نشانههایی از فساد، بزدلی، خیانت به وطن و ناکارآمدی جستوجو شده و اگر از منظر وابستگان و کارگزاران حکومت پهلوی بوده که در بین انقلابیون صفتهای مشابه یا برعکس آن دیده شده است. شاید به همین سبب است که آثاری از جنس این گونه کتابها تا این اندازه از دو طرف مورد انتقاد واقع شده است به دلیل اینکه از جنس تاریخنگاری نفرت نیست. از حیث اینکه تکلیف خودش را به صراحت مشخص کند که پهلوی به تمام معنا بد است یا نه تنها شاه بلکه تمام کارگزاران پهلوی در تمام لحظات و در تمامی تصمیمگیریها سرشار از گناه بودند و انقلابیون چگونه بودند یا برعکس. این آثار از این دست نگاهها برخوردار نیست. بنابراین چون از نوع نگاهی که در سطور بالا شرح داده شد، بهره نگرفته پس هضم آن دشوار است و از دو طرف متهم میشود به اینکه چون با ما نیست پس برماست. به همین سبب است که در نخستین واکنش بدون مشاهده نشانههای ادعا شده از توطئه، همزمان از دو طرف متهم میشود.
تاریخشفاهی پروژه عصر پهلوی دوم از جنس مرسوم آثاری که تا کنون از دو طرف منتشر شده، نیست. به هر حال بنده فکر میکنم یک نقطه اشتراک مصاحبهکننده و مصاحبهشونده را کنار هم نشانده است و حتی کسی که گویاسازی مجموعه آثار را به عهده داشته و تاریخپژوه بوده و نقادی که امروز با دیده انصاف این آثار را میکاود و آن کسی که در خانهاش را گشوده و کوچکترین نسبتی به لحاظ عقیدتی با این افراد ندارد(به نظرم این نسبت، نسبت ایدئولوژیک یا منافع مادی و از این دست نسبتها نیست) این میان علاقه مشترکی به نام وطن(ایران) همه این افراد را در این پروژه کنار هم قرار داده است. اگر بخواهیم از این زاویه به قضیه نگاه کنیم بله، یک سپهبد حکومت پهلوی با یک جوان انقلابی، حزباللهی و جنگ رفته میتوانند بنشینند و با هم گفتوگو کنند و هیچ توطئهای در کار نباشد و نباید از این منظر شما توقع داشته باشید برای اینکه این افراد با هم به گفتوگو بنشینند الزاما باید به همدیگر توهین کنند. در چارچوب همین کتاب روزنامه جمهوری اسلامی ۱۲ شماره منتشر کرده که از آن به عنوان سند خیانت و نفوذی بودن دهباشی تلقی کرده است. این نوع اظهارنظرها بخشی از واقعیت نگاه به کتابی است که تلاش کرده به دور از نگاه نفرت، تاریخ را حکایت کند و به مسئول آن به این نوع برچسبها متهم شده است.
رسولی پور: در اینجا من به دلیل ضیق وقت از دوستان خواهش میکنم به مباحثی که صرفا با کتاب «آیندگان و روندگان» ارتباط دارد بپردازند و از کلیگویی پرهیز کنند. اگرچه ممکن است ملاحظاتی که میفرمایید در جای خود درست باشد بحث ما نگاه کلی به تاریخ، یا نوع نگاه دیگران به این نوع آثار مورد نظر نیست. بنابراین خواهش میکنم درباره کتاب مورد نقد صحبت بفرمایید. در این جلسه ما از دهباشی و مسائلی که ممکن است در گوشه و کنار از او شده باشد صحبت نمیکنیم، بلکه صحبت از کتابی است که قرار شده با حضور دوستان مورد نقد قرار گیرد. در این چارچوب که آیا این کتاب به عنوان یک متن تاریخی چه اندازه اهمیت دارد.
تا این لحظه آقای گلشنروغنی سخنی نگفتهاند لطفا شما دیدگاه خود را در این زمینه مطرح کنید.
گلشنروغنی: شاید اوائل سال ۱۳۹۲ بود که با حضور آقای اسماعیلی با این مجموعه و شخص آقای دهباشی آشنا شدم. قرار شد کار گویاسازی مجموعه آثار پروژه را به طور مشترک با اسماعیلی عهدهدار شویم. بنده از همان شروع کار احساس کردم این کار، کار ارزشمندی است و بنابراین محصول کار آثار بینظیری خواهد شد. با این دیدگاه کار را قبول کردم و بسیار خوشحالم که این امر را پذیرفتم. اسماعیلی گویاسازی اثر «آیندگان و روندگان» را امسال انجام دادند. از این رو هرگونه صحبت کردن بنده در این فضا دشوار است. از هردو بزرگوار دهباشی و اسماعیلی کسب اجازه میکنم که اگر به این آثار هر نقدی داشته باشم، نقد دلسوزانه و منصفانه باشد. همچنین به هیچوجه نمیخواهم در نقد این آثار هم سو با افرادی باشم که تلاش میکنند زحمات اشخاص تهیه کننده پروژه را نادیده بگیرند و کار را به محاق تعطیلی و بستن کل پروژه پیش ببرند. به شدت معتقدم گنجینه تاریخی بسیار ارزشمند (با همه دیدگاههایی که دیگران دارند و احتمالا نقایصی که کار دارد) و ماندگاری خواهد بود. دو نکته بسیار کوتاه عرض میکنم حتما نقطهعطفی در نشر دادهها و اطلاعات درباره تاریخ معاصر ایران (دوره پهلوی و انقلاب اسلامی) است و همچنین نقطه عطفی در ثبت خاطرات یا اگر به گونهای دیگر بنگریم تاریخشفاهی است، به ویژه اگر مجلدات بعدی این پروژه انتشار یابد. یک نکته قابل عرض دیگر که جزو محاسن این مجموعه میتوان برشمرد این است که دهباشی و تفرشی در بخشی از این کار الزاما نقش ویژه دارند و در برخی کتابهای دیگر دکتر منظورالاجداد حضور دارند. منِ خواننده وقتی کتاب را ورق میزنم فکر میکنم بدون پیشفرض این عزیزان سراغ شخصیتهای عصر پهلوی دوم رفتند و با آنها در چارچوب تاریخشفاهی به مصاحبه پرداختند. از این منظر کار ارزشمندی است و زمانی که متن مصاحبه را برای خواندن ارائه دادند، داوری را به عهده مخاطب گذاشتند اما نکتهای که به نظر من قابل تأمل است و فکر میکنم وجه متمایز این مجموعه و به ویژه کتاب خاطرات داریوش همایون است زبان مصاحبهشونده بدون دخل و تصرفی در کتاب منعکس شده در حالی که در این سه دهه روایت انقلابیون و روایت مردم را درباره انقلاب و تاریخ پهلوی داشتیم اما در پروژه تاریخ شفاهی زبان کارگزاران پهلوی را در اختیار خوانندگان قرار میدهد که بسیار سودمند است و از آنها در طی مصاحبهها دادهها و اطلاعاتی گرفته میشود که برای هر پژوهشگر تاریخ معاصر این اطلاعات و دادهها میتواند جایگاه ویژهای داشته باشد.
لطفا پس از ارائه نکات مثبت و ویژگیهای آن به نکتههای منفی که بر کتاب وارد است نیز اشاره کنید.
به نظر بنده وجه بارز این مجموعه این است که زبان یا روایت دیگری متفاوت از روایتهای این سه دهه وارد عرصه تاریخی ما شده که بسیار درخور قدردانی است. به هر حال اکنون کتاب «آیندگان و روندگان» چاپ شده و در منظر دید همگان قرار گرفته است و بسیار آسان است که انتقادهای جدی به آن وارد کنیم. باید این نکته را یادآوری کنم که اگر دهباشی این همت را سالهای گذشته انجام نمیداد چه بسا این مجموعه امروز در دسترس ما نبود. با این همه بنده برخی نکات را درباره نوع مصاحبه در کاری که صورت گرفته، بیان میکنم در این پروژه کسانی کار را عهدهدار شدند که تحصیلاتی غیر تاریخی دارند، موضوعی که دهباشی نیز در آغاز سخنش به آن اشاره کرد. این نقص را اینگونه توضیح میدهم که تاریخ نه به معنای سنتی که به عنوان تاریخ سیاسی و نظامی در این سرزمین وجود دارد، بلکه به معنای تاریخ جدید و تاریخی به معنای دانشی مدرن و پیچیده که مفاهیم، اصطلاحات، واژگان، تعابیر، آدمها و وقایع هر کدام در زمینه خودشان معنای خاصی دارند و حتما نگاه و فهم یک فرد تاریخی تحصیلکرده در دانشگاه به شدت متفاوت از دیگر افرادی است که از سر ذوق وارد این رشته میشوند. متأسفانه یکی از نکتههای منفی که در یکی دو دهه اخیر وارد دنیای خاطرهنویسی، خاطرهگویی و خاطرهپژوهی یا تاریخشفاهی شده، کسانی در این حیطه فعالیت کردند و قلم زدند که اصلا تاریخ نخواندهاند و فهمی از دانش تاریخ به معنای جدید ندارند. من تأکید میکنم که امروز دانش تاریخ بسیار پیچیده و تخصصی است و آنگونه که پزشکی و اقتصاد تخصصی است، این فهم غلط باید از جامعه ما برچیده شود که عرصه تاریخ محل ورود همه آدمهاست در حالی که به هیچ وجه اینگونه نیست. به شدت مباحث و پژوهشهای تاریخی محل حضور متخصصان این رشته است. بنده این فضا را از این منظر ترسیم کردم که بارها مشاهده شده افرادی که از نام و عنوانی برخوردارند و فعالیتهای متعددی کردند، تحصیلکرده رشته اقتصاد یا علوم فنی، ادبیات و رشتههای غیرتاریخی هستند و وارد این عرصه شدند و نتیجه کار، انتشار آثاری شده که بسیاری از مراکز تاریخی و دانشگاههای ما اصلا به آنها توجهی نمیکنند، زیرا دادههای بسیار خوبی نمیتوانند از آنها به دست بیاورند. من فکر میکنم در این کتاب یکی از معضلات اصلی این است که دهباشی بدون برخورداری از تاریخ وارد این عرصه شده است.
آقای رسولیپور به نظر شما میتوان بخش روزنامه آیندگان و فعالیتهای حزبی و اقدامات همایون را در کتاب «آیندگان و روندگان» از بخشهای چالشی آن دانست؟
رسولیپور: به نظر من در موارد و موضوعهایی که اشاره کردید متأسفانه هیچگونه چالشیکه خواننده انتظار دارد صورت نگرفته است. جز اینکه خواننده در بسیاری از موارد فرعی، ناخواسته شاهد نوعی اظهار فضل از سوی پرسشگر میشود. نکته قابل توجه اینکه داریوش همایون برخلاف بسیاری از روزنامهنگاران و صاحبمنصبان پیشین و پس از گذشت سه دهه، هنوز به طور جدی از تعطیلی دو حزب اصلی ایران نوین، مردم و سایر احزاب مثل پانایرانیستها و همچنین تأسیس حزب فراگیر رستاخیز حمایت کرده و حزب اخیر را مبنایی برای مشارکت بیشتر مردم در امور سیاسی میداند! با اینوصف همانطور که مدیر پروژه، دهباشی اذعان کردند تأثیر ذوقزدگی موافقت همایون با انجام گفتوگو و خوشحالی از اینکه تا آن موقع کسی موفق نشده بود با وی گفتوگویی انجام دهد و این دغدغه که اگر پرسشها به صورت انتقادی پیش برود عکسالعمل مصاحبهشونده چه خواهد بود؟ آیا گفتوگو ادامه پیدا خواهد کرد؟ به علاوه کمتجربگی گروه و… موجب شده تا نقصها و کاستیهای جدی در گفتوگو دیده شود از جمله اینکه در موارد فوق چالش مورد انتظار انجام نگیرد.
با اینکه بحث مورد نظر ما به نکات جزیی بیشتری از کتاب نزدیک نشد اما از حضور شما و پاسخگویی به پرسشها و وقتی که در اختیار ما قرار دادید بینهایت سپاسگزاریم.