عشق و علاقه من به ادبیات ایران نه آنست که خود ایرانی هستم بلکه به این سبب است که ادبیات ایران را شایستۀ تعشق میدانم. پس ارادتی که به دوستان ادبیات فارسی دارم تنها از جهت توافق و ذوق و سلیقه است و پوشیده نیست که صمیمیترین دوستیها آنست که مبتنی بر اشتراک احساسات و مذاق و مشرب باشد.
سخنوران ایران در عصر حاضر*
محمدعلی فروغی
دوست گرامی از دریافت کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» بسیار خشنود شدم و بر مراتب اخلاصم نسبت به آن دوست دانشمند بسی افزود چه من به شعر و ادبیات فارسی عاشقم و هر کس به گویندگان و نویسندگان ایران به دیدۀ مهربانی بنگرد خالصانه به او محبت میورزم.
عشق و علاقه من به ادبیات ایران نه آنست که خود ایرانی هستم بلکه به این سبب است که ادبیات ایران را شایستۀ تعشق میدانم. پس ارادتی که به دوستان ادبیات فارسی دارم تنها از جهت توافق و ذوق و سلیقه است و پوشیده نیست که صمیمیترین دوستیها آنست که مبتنی بر اشتراک احساسات و مذاق و مشرب باشد. اینست که از روی کمال میل میخواهم مراتب و داد خود را نسبت به آن دوست گرامی و سپاسداری خویش را از توجهی که به سخن و سخنوران فارسی میفرمایید اظهار دارم.
پایۀ شعر فارسی بلند است و میدانید که در دنیا اقوام و ملل قدیم و جدیدی که ادبیات معتبر داشته و دارند فراوان نیستند و شاید بتوان گفت که از شمارۀ انگشتان تجاوز نمیکند. به عقیدۀ من در میان همان ملل و اقوام معدود که دارای ادبیات قابل توجه میباشند نیز در ادبیات و مخصوصاً شعر فارسی حتی مرتبۀ عالی دارد و اگر خودستایی نمیشد میگفتم ادبیات ما از آن دیگران پستتر نیست بلکه از بسیاری بالاتر است. اما این که سخنوران امروزی ایران در دنیا چه مقامی دارند مسئله دیگری است که نمیخواهم در آن وارد شوم زیرا گذشته از هر چیز معتقدم بر این که هیچ گاه در بارۀ سخنوران معاصر حکم صحیح نمیتوان کرد. انسان نسبت به معاصرین خواهی نخواهی مهر و کین دارد و هر اندازه کوشش کند که خود را از آن اغراض دور بدارد و نظر منصفانۀ بیطرفانه اختیار نماید میسر نمیشود و فرضاً که شد دیگران که ازین اغراض مبری نیستند به تشخیص او به دیدۀ مهر و کین مینگرند و به تمایل و تنافر منسوبش میکنند.
علت دیگر هم در کار هست که آراء اشخاص را در بارۀ معاصرین بیاعتبار میسازد و آن اینست که در هر عصر و زمان خصوصیاتی در زندگانی و احوال مردم هست که اهل زمان نسبت به آنها نظرهای خاص از رد و قبول دارند سخنی را که با روزگار خود سازگار یابند میپسندند و چون مخالف ببینند میرنجند تا آنجا که ممکن است عواطف به شدت تحریک شود و کار به سفاهت کشد و نظیر این امر در هر جا مکرر دیده شده است. پس شرط احتیاط اینست که شخص در بارۀ سخنوران معاصر حکم نکند هر که را میپسندد گفتههای او را به دل بپذیرد و هر که را نمیپسندد رها کند تا گذشت روزگار و برافتادن خصوصیات زمان حقیقت را در انظار جلوه سازد.
ولیکن دو چیز به نظر این جانب محقق است و از گفتن آن باک ندارم و خودداری نمیکنم:
یکی این که شعر هنر و صنعت ملی است. در گذشته ایرانیها درین صنعت مرتبۀ بلند به دست آوردهاند و باید امیدوار بود که ازین پس نیز همان مقام را دارا شوند و چنین مینماید که قوه و استعداد همواره موجود است. و اشعاری که در مجموعۀ «سخنوران» دیده میشود برای مدعا گواهی میدهد هرچند پست و بلند دارد و همه به یک پایه بلکه در درجات نزدیک به یکدیگر هم نیستند.
دوم این که ایرانیها برای این که هنر ملی خود را نگاهداری کنند و اعتباری را که گذشتگان ایشان درین صنعت دارا شدهاند از دست ندهند، کوشش بسیار دارند چه نباید فراموش کرد که شعر و ادب در نزد هر قوم متناسب با معارف و تربیت آن قوم است. اگر از مائۀ چهارم تا مائۀ هشتم هجری در این رشته نیاکان ما مقامی بینظیر دریافتهاند غافل نباید شد که آنها در آن دوره از جهت تربیت و معرفت در میان همۀ ملل رتبۀ اول داشتند و شعر و ادب خلاصه و زبدۀ معارف و عواطف هر قوم را به زبان و بیان مخصوصی آشکار میسازد. شاعری تنها این نیست که کلامی را موزون و مقفی کنند. شعری که درستی و زیبایی لفظ و عبارات و معانی بدیع که در هر مکان دلپذیر باشد در بر ندارد و خواندن و شنیدنش روح را با حالتی و عالمی بهتر و بالاتر از حالات و عوالم عادی آشنا نکند بیارزش است و باقی نمیماند و خواجه حافظ درین باب سخن را تمام کرده که فرموده است:
با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
به هر حال از دانشمندان خارجه امتنان کامل داریم که به واسطۀ عنایتی که به شعر و ادبیات ما میفرمایند مستعدان را تشویق میکنند تا به پروردن صنعت و هنر ملی ایرانی دلگرم باشند و آن را متروک نسازند و اگر از آنچه به آن اشاره کردیم غفلت نرود و نکات دیگر فن هم در نظر باشد امیدواری هست به این که در آینده نیز مانند گذشته شعر و ادبیات فارسی محل استفاده و مایۀ التذاذ کلیۀ اهل ذوق و معرفت گردد و این افتخار ملی برای ما پایدار بماند و حکیم بزرگوار میفرماید:
سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوار مایه مدار
اسفند ۱۳۱۳
ـــــــــــــــــ
*ـ نامهای است به محمد اسحاق مؤلف «سخنوران ایران در عصر حاضر» که در مقدمۀ جلد دوم آن کتاب چاپ دهلی ۱۳۵۵ قمری طبع شده است.
منبع: مقالات فروغی