اقوام کهن سال اگر به تاریخ گذشته خود به این چشم نظر کنند که موجبات عجب و غرور و تکبر و تفاخر بیابند و به استخوان پوسیدۀ نیاکان تکیه کرده برای خویش تنآسانی روا دارند البته چندی نمیگردد که ذلت دامنگیر ایشان میشود و نظر به عزتی که پیشینیان آنها داشتند تباهی روزگارشان بیشتر از مذلت اقوام گمنام بر عالمیان آشکار میگردد فرزند ناخلف شمرده میشوند و همه کس به زبان حال یا مقال به ایشان میگوید:
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
مقدمهای بر خطابۀ / بهرام گور تهمورس انگلساریا
(تهران ۱۳۰۹ خورشیدی)
اقوام کهن سال اگر به تاریخ گذشته خود به این چشم نظر کنند که موجبات عجب و غرور و تکبر و تفاخر بیابند و به استخوان پوسیدۀ نیاکان تکیه کرده برای خویش تنآسانی روا دارند البته چندی نمیگردد که ذلت دامنگیر ایشان میشود و نظر به عزتی که پیشینیان آنها داشتند تباهی روزگارشان بیشتر از مذلت اقوام گمنام بر عالمیان آشکار میگردد فرزند ناخلف شمرده میشوند و همه کس به زبان حال یا مقال به ایشان میگوید:
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
ولیکن ملل هوشمند از تاریخ به از این استفاده میکنند و گذشته از فواید علمی که از آن بدست میآورند سرگذشت و گفتار و کردار اسلاف خویش را مایۀ تجربه و عبرت میسازند و از ماضی برای حال و استقبال کسب تکلیف مینمایند.
پس فرخنده قومی که روزگار گذشته او بر آیندهاش مایه امیدواری است و فرزندان او میتوانند نه تنها از عملیات آباء و اجداد خود روسفید و سرافراز باشد بلکه آنان را قدوۀ خود قرار داده و در همان راه که آنها رفتهاند قدم زنند و به سرمنزل سعادت رفته و البته از این سخن غرض آن نیست که اخلاف به اوضاع زندگی اسلاف جامد و متعصب شوند و در به روی هر نوع ترقی و تکامل ببندند بلکه مراد آن است که فلسفه تاریخ را در نظر گرفته آنچه را از مکارم اخلاق و عمق فکر و همت بلند که مایۀ بزرگی و بزرگواری نیاکان بوده درک و پیروی نمایند که آن نفیسترین سرایی است که پدران برای فرزندان میگذارند و نیز بهترین وجه تفاخر و مباهات اولاد نسبت به مجد و شرف اجداد همین است که اجر زحمات آنها را بباد ندهند و نام نیک ایشان را به ننگ و عار بیلیاقتی خویش نیالایند.
عقیدۀ نگارنده همیشه این بود که یکی از اقوام که تاریخ گذشتگانش برای آیندگان مایۀ امیدواری میتواند باشد قوم ایرانی است و این عقیده را روی خودپسندی و حب وطن عامیانه اتخاذ نکردهام زیرا که هیچگاه معتقد به تخفیف و تحقیر سایر اقوام نبوده و همه وقت مساعی آنان را در راه ترقی و تمدن منظور داشته و تقدیر نموده و ابنای وطن را به لزوم توجه به محسنات و اخذ اقتباس مزایای انسان متذکر ساختهام پس اگر برای گذشتگان ملت ایران فضل و هنری قائلم و سرگذشت آنان را قابل اعتبار میدانم همانا از روی تأمل و تحقیق و دلیل و برهان است هرگاه بخواهم و در اینجا برای مدعای خود حجت بیاورم سخن دراز میشود چه در این مبحث فصول و ابواب بسیار میتوان نگاشت و حق این است که تاریخ ایران اقتضای آن دارد که از روی این نظر و بر این اساس با شرح و بسط تمام نگاشته شود تا از آغاز به انجام آئینه عبرت و گنجینه حکمت گردد فعلاً نمونۀ شایانی از این تحقیق را دانشمند معظم پارسی آقای بهرام گور تهمورس انگلساریا در رسالۀ مختصری در ضمن بیان و توجیه مذهب ثنویت که به اجداد قدیم زردشتی ما نسبت داده شده است به دست داده و فیالواقع دری از معرفت به روی اهل دل گشادهاند.
حق این است که شرح کیش باستانی ایران یعنی دین زردشتی اگر با تأمل و تحقیق در آن نظر کرده شود سراسر داستانی شگفت و یکی از بهترین دلایل عقل سلیم و سلیقۀ مستقیم و ذوق لطیف و همت بلند و طبع ارجمند قوم ایرانی است. چه از این نکته نباید غافل شد که اگر دین و مذهب و حکمت و عرفان در احوال و اخلاق و مقدورات ملل تأثیری تمام دارد ذوق و فهم و طبع ملل بیش از آن در ایجاد و تأسیس و ظهور و بروز ادیان و مذاهب و حکم و معارف مؤثر است بلکه میتوان گفت چگونگی عقاید دینی و فلسفی هر قوم نتیجه فطرت و طبیعت و خصائل آن قوم است. مزاج ملت ظرف و قالب است و عقاید مانند آبی است که در آن ریخته شده و در ظروف شکل ظرف میگیرد و چون به این نظر در کیش باستانی ایرانی بنگریم مدعای ما ثابت میگردد چه روشن و آشکار میبینیم که بیش از آنکه آن همه عرفا و حکما و محققین ظهور نموده و در باب مبدأ و معاد انسانی و کلیۀ عالم خلقت مباحثات و تحقیقات به عمل آورده باشند و در عصری که کلیۀ نوع بشر در تاریکی و نادانی کورکورانه راهی میپیمودند و به غفلت میگذراندند و در زمانی که جمیع اقوام و قبایل دنیا به تعدد خداوند قایل بودند و برای راضی کردن هوای نفس معبودین و احتراز از شر خشم و غضب آنها که در واقع مخلوق واهمۀ خودشان بودهاند قربان کردن حیوانات بیگناه بلکه ریختن خون انسان را واجب میشمردند ایرانی خدای یکتای مجرد بیآلایش را به سادهترین وجهی پرستش میکرد و اگر سایر ملل برای تصویر خالق پیکر میساختند و بت میتراشیدند ایرانی نور و صفا را بهترین مظهر او مییافت و در حالی که دیگران برای عبادت و تجلیل خداوندان مسکین حقیر خود بنای معبد و بتکده را ضرور میدیدند ایرانی معبدی جز کلبه عالم خلقت لایق بزگواری خالق خویش نمیدانست و پاکیزگی را شعار ساخته نیکی کردار و گفتار و پندار را مدار عمل خویش قرار داده بود.
اما مذاهب ثنویت ایرانی که کوتاه نظران آن را عیب دانستهاند خود دلیل دیگر بر روشنی ذهن و بلندی حکمت ایرانیان است چه اساس آن بر این است که در دنیا نیکی و بدی و خیر و شر با یکدیگر در کشمکش میباشند. عامل شر درد و رنج و بیماری و مرگ و تاریکی و ویرانی و دروغ و پلیدی و زشتی را برای تباهی و روزگار فراهم میآورد و در برانداختن تندرستی و زندگانی و روشنایی و آبادانی و راستی و پاکیزگی و زیبایی کوشش مینماید ولیکن سرانجام باید عاجز و مغلوب گردد و خیر و نیکی عالم را فراگیرد و تکلیف دینی انسان این است که عوامل خیر را یاوری و تقویت نماید و با وسایل شر جدال کند تا به هورمزد که خدای یگانه و آفریدگار عالم است تقریب جوید و در سرای آخرت از پلی که راهنمای بهشت و دوزخ است بگذرد و به سعادت جاودانی نائل گردد.
اگر معتقد بودن ایرانیان به این عقیده سبب شده است که مغرضین غرض ورزیده و یا مردان بیتحقیق معنی صحیح آن را نفهمیده چنین پنداشته یا از روی بهتان مدعی شدهاند که ایرانیان دو خداوند میپرستیدند عجب نیست مغرض به هر وسیله متشبث میشود و جاهل کوتاهبین به اشتباه میافتد ولیکن صاحب نظر به اندک تأملی تصدیق میکند که توجه به این نکته از صافی ضمیر ایرانیان بوده که بزودی درک کردهاند که جریان امور عالم همانا بواسطۀ ضدیت و مخالفت دو جنبۀ نقص و کمال است که هر وقتی و نزد هر جماعتی به عبارتی ادا شده است گاهی آن را مهر و کین خواندهاند و زمانی عقل و نفس گفتهاند در یک مقام حرف از فضیلت و رذیلت به میان آوردهاند و جای دیگر سخن از روح و جسم راندهاند. بحث قوه و فعل و هیولا و صورت جزء این داستان است جدال عدم و وجود و حقیقت مجاز نیز عبارت دیگر آن است قیل و قال امروز ما در سر قوه و ماده و جاذبه و دافعه و الکتریسیتۀ مثبت و منفی و غیرها نیز فصلی از همان باب میباشد الا اینکه هر کسی را اصطلاحی دادهاند و ارباب ادیان گفتگو از دیو، فرشته و شیطان و اهریمن و یزدان میکنند (هرچند یزدان در این مورد به غلط استعمال شد و از اصل معنی منحرف گردیده است.)
نکتۀ لطیفی که در ضمن این تحقیق به خاطر میرسد این است که این عقیده در طبیعت و احوال و اخلاق ایرانیان تأثیر خاص داشته و آنان را برگماشته است بر اینکه با روزگار و ناسازگاریهای آن همواره در کشمکش باشند و هیچگاه از جدال با اهریمن تن نزنند و در مواقع مغلوبی و ضعف و عجز نیز مأیوس نشوند یا این عقیدۀ راسخ که پایان شب سیه سفید است و در نومیدی دوصد امید است. عاقبت فتح و فیروزی باید نصیب عامل خیر شود و یزدان بر اهریمن غلبه باید. این خوشبینی و امیدواری از یک طرف و آن وظیفهشناسی و واجب شمردن کوشش و مجاهده از طرف دیگر که از دیرگاهی در نهاد ایرانیان سرشته شده و سستی و ضعفی که گاه گاه به سعی اهریمن در آن راه یافته عارضی و موقتی بوده است و سبب شده که ملت ایران قرنهای متمادی در مقابل تندباد حوادث ایستادگی نموده و با اینکه چندین نوبت در طی تاریخ امواج طوفان و باد او را به نقطۀ غرق و هلاک رسانیده باز بجد و جهد و حسن تدبیر رخت خویش را از ورطه بیرون کشیده و فوراً به وظیفهای که برای خود تشخیص داده یعنی یاری و مددکاری یزدان در مقابل اهریمن به عبارت آخری سعی در فراهم کردن موجبات تمدن قیام نموده است.
این بود تفسیر مختصری از آن حرف که در آغاز سخن گفتیم که از تاریخ چگونه استفاده میتوان نمود اما این ضعیف خود را از عمل آن دستور عاجز میپندارم و رشته کلام را به دست آقای بهرام گور میسپارم که
«عندلیب آشفتهتر میگوید این افسانه را»