آفاق، به قامتِ قلم، زیباست. / وقتی که زمانه را زبانی نیست / وقتی که زمینِ تشنهی هر جان / دلبستهی بوسههای بارانست / این ابرِ سخنسرای بارانی / سرمستتر از سرودِ سرشاریست. / بر سینهی سوگوارِ او هر چند / یک زخمِ هزار سالهی جاریست
زخمی که به قامتِ قلم، بارید
یک زخمِ هزار سالهی جاریست.
تصویرِ سیاهِ هر چه آیینه
معنای ستروَنِ سیهکاریست.
زیباییِ روشناییِ خورشید
در دیدهی شب، کبودیِ مرگ است.
هرجا که پرنده را پیامی هست
هرجا که سپیده را سلامی هست
تاریکیِ دیرساله، چون زهری
در سینهی بیقرارِ گلبرگ است.
در واژه، زبانِ دل نمیگنجد
گر در دلِ مهربانِ هر واژه
مستی نکند بهار وُ تیراژه.
آفاق، به قامتِ قلم، زیباست.
وقتی که زمانه را زبانی نیست
وقتی که زمینِ تشنهی هر جان
دلبستهی بوسههای بارانست
این ابرِ سخنسرای بارانی
سرمستتر از سرودِ سرشاریست.
بر سینهی سوگوارِ او هر چند
یک زخمِ هزار سالهی جاریست.
۱۸ دی ۹۳
Reza.maghsadi1@gmail.com
نقل از: https://www.facebook.com/reza.maghsadi