زخمی که به قامتِ قلم، باريد / رضا مقصدی

‌آفاق، به قامتِ قلم، زيباست.  /  وقتی که زمانه را زبانی نيست  /  وقتی که زمينِ تشنه‌ی هر جان  /  دلبسته‌ی بوسه‌های باران‌ست  /  اين ابرِ سخن‌سرای بارانی  /  سرمست‌تر از سرودِ سرشاری‌ست.  /  بر سينه‌ی سوگوارِ او هر چند  /  يک زخمِ هزار ساله‌ی جاری‌ست

زخمی که به قامتِ قلم، باريد
يک زخمِ هزار ساله‌ی جاری‌ست.Charli-090115
تصويرِ سياهِ هر چه آيينه
معنای ستروَنِ سيه‌کاری‌ست.

زيبايیِ روشنايیِ خورشيد
در ديده‌ی شب، کبودیِ مرگ است.

هرجا که پرنده را پيامی هست
هرجا که سپيده را سلامی هست
تاريکیِ ديرساله، چون زهری
در سينه‌ی بی‌قرارِ گلبرگ است.

در واژه، زبانِ دل نمی‌گنجد
گر در دلِ مهربانِ هر واژه
مستی نکند بهار وُ تيراژه.

آفاق، به قامتِ قلم، زيباست.
وقتی که زمانه را زبانی نيست
وقتی که زمينِ تشنه‌ی هر جان
دلبسته‌ی بوسه‌های باران‌ست

اين ابرِ سخن‌سرای بارانی
سرمست‌تر از سرودِ سرشاری‌ست.

بر سينه‌ی سوگوارِ او هر چند
يک زخمِ هزار ساله‌ی جاری‌ست.

۱۸ دی ۹۳
Reza.maghsadi1@gmail.com

نقل از: https://www.facebook.com/reza.maghsadi