ما بندرعباس را داریم که در دهانۀ خلیجفارس میتواند هر کشتی خارجی را از ورود به خلیج و شطالعرب و همۀ دشواریها و عاطل ماندنها و انتظارها و “سورشارژ”ها و اضافه کرایهها رهایی بخشد. ما میتوانیم این بندر را مرکز تخلیۀ همۀ کالاهای به مقصد خلیجفارس ـ چه بندرهای ایرانی و چه عرب ـ قرار دهیم و از آنجا با کشتیهای کوچک و بارکشها و موتور لنجهای بیشمار یک حمل و نقل دریایی و پر رونق که همۀ ساحلهای جنوبی ایران را آباد کند به راه اندازیم.
سیاست و بازرگانی در خلیجفارس
آیندگان ۱۳ آبان ۱۳۴۸
داریوش همایون
تا کنون ما به جنبههای سیاسی و نظامی منافع ایران در خلیجفارس بیشتر توجه کردهایم. فشار سخت و دیپلماسی ایران و هزینههای گزاف تقویت نیروهای دریایی و هوایی قسمت عمدهی کوششهای ما را در تثبیت وضع ایران در این منطقهی حیاتی شامل بوده است. ما کمتر تردیدی گذاشتهایم که در دفاع از خلیجفارس استوار خواهیم بود و امتیازی به هیچ قدرت خارجی نخواهیم داد و خلیجفارس را یک “دریای بسته” میخواهیم منحصر به قدرتها و سرزمینهای پیرامون آن.
اما به نظر میرسد که یک جنبه دیگر منافع ایران در خلیجفارس، جنبهای که کمتر مستلزم مقابله خارجی و بیشتر نیازمند اقدامات ادرای و بازرگانی است، از توجه لازم بیبهره مانده است. ما فراموش کردهایم که خلیجفارس برای ایران بیش از هر چیز مسئله بندر و کشتیرانی است. ما از امکانات بازرگانی خود در خلیجفارس ناآگاهیم و آنها را، در قسمت بزرگتر، بیهوده گذاشتهایم. ما حتی به این نیاندیشیدهایم که هزینههای سنگین یک دیپلماسی فعال و یک نیروی دفاعی مجری آن تنها با اتکا به این جنبه بازرگانی به معنی وسیع کلمه قابل تحمل خواهد بود.
چنان که “ماهان” تئوریسین بزرگ نیروی دریایی قرن نوزدهم میگفت قدرت نظامی دریایی بدون یک ناوگان تجارتی و بدون خطوط دریایی بازرگانی قابل دوام نخواهد بود. نیروی دریایی باید متکی به بحریه تجارتی و بازرگانی دریایی باشد. یک شبکه بندگاههای فعال، خطوط دریایی دائر، زیربنایی از تعمیرگاهها و آموزشگاهها و ذخیرهای از ناویان و جاشوان در ردههای مختلف که تنها یک بازرگانی دریایی پر رونق قادر به نگهداری آنهاست، استخوانبندی هر نیروی دریایی و هر سیاست دفاعی دریایی استواری را تشکیل میدهد.
ایران همه عوامل را در خلیجفارس و دریای عمان برای یک بازرگانی دریایی با رونق دارد. بندرهای متعدد که به راههای داخلی پیوستهاند، یک شرکت کشتیرانی ملی که رشد شهاب آسایی داشته است، یک بازرگانی خارجی که حجم آن بیش از دو میلیارد دلار در سال است و یک سنت دریانوردی که باید از نو زنده شود.
ولی در آنجا که همه این عوامل باید در خدمت مصالح ملی به کار گرفته شود، نبودن دوراندیشی و بلندپروازی و کار سخت همه چیز را به رکود انداخته است. ما در ادراۀ بندرهای خود کمبودهای شگرف داریم. سازمانهای مسئول بندرها و گمرکات که بیش از هزار کیلومتر دور از محل کار خود ـ بندرهای خلیجفارس و دریای عمان ـ در تهران متمرکز شدهاند هیچ تصور درستی از اهمیت حیاتی بندرهای ما و مشکلاتی که با اندک سرمایهگذاری و توجه قابل برطرف شدن است، نمیتوانند داشت.
ما بندرعباس را داریم که در دهانۀ خلیجفارس میتواند هر کشتی خارجی را از ورود به خلیج و شطالعرب و همۀ دشواریها و عاطل ماندنها و انتظارها و “سورشارژ”ها و اضافه کرایهها رهایی بخشد. ما میتوانیم این بندر را مرکز تخلیۀ همۀ کالاهای به مقصد خلیجفارس ـ چه بندرهای ایرانی و چه عرب ـ قرار دهیم و از آنجا با کشتیهای کوچک و بارکشها و موتور لنجهای بیشمار یک حمل و نقل دریایی و پر رونق که همۀ ساحلهای جنوبی ایران را آباد کند به راه اندازیم.
ما میتوانیم عملاً، و بدون بکار بردن هیچ فشار، بازرگانی دریایی خلیجفارس را به خود انحصار دهیم. کشتیهای خارجی به مراتب ترجیح میدهند کالاهای خود را به سرعت در بندرعباس تخلیه کنند و چهل روز و پنجاه روز در خلیجفارس منتظر نمانند. اما به شرط آن که بندرعباس از حالت راکد و تأسفآور کنونی بدر آید و سرمایهگذاری هنگفتی که برای آن شده است با ادارۀ بهتر و خرید وسایل بارگیری و تخلیه و ساختن انبارها تکمیل گردد.
طرحی که برای جدا کردن کار بازرگانی بندرها از ادارۀ آنها تهیه شد کمک بزرگی خواهد بود. ادارۀ بندرها از جهت ثبت کشتیها و اجازۀ ورود و گرفتن عوارض در صلاحیت سازمان کشتیرانی و بنادر بماند. ولی جنبۀ بازرگانی کار ـ تخلیه و بارگیری و انبارداری و هدایت کشتیها و امثال آن ـ بهتر است به یک شرکت خصوصی واگذار شود، همچنان که در همه بندرهای دنیاست.
اگر نخواهیم آیندۀ خود را در خلیجفارس در پیچ و خمهای ادارۀ بندرها مدفون کنیم باید زودتر دست به کار زنیم.