سخت است سکوتت را از جیغ و جنون پس نگیری و / از گلوی صدایت بترسی وُ / در سوگِ قبرهای بیسطر نفس بکشی؛ / سخت است…
نقاشی از میرحسین موسوی
ـ ماندانا زندیان
سخت است دستهایت را
پرت کنی حوالی جیبهای مرگ وُ
سرد، مثل استخوانِ سُربیِ سلول،
آن سوی پوست سایهات
شبحی باشی
میان خشمِ دیوار وُ
چشمِ خیابان؛
سخت است.
سخت است به گردنت نگویی
سیلِ داربستِ اعدام وُ
صندوق وُ باتومِ کودتا
سماع زخمی شالش را
سیلی میزند، سینه خیز، وُ
سخت است سکوتت را از جیغ و جنون پس نگیری و
از گلوی صدایت بترسی وُ
در سوگِ قبرهای بیسطر نفس بکشی؛
سخت است…
آبان نود و دو