«

»

Print this نوشته

نسرین ستوده آزادشد…

نسرین ستوده ساعتی پس از آزادی:«به من گفتند آزاد هستی؛ ما می‌خواهیم همه زندانیان آزاد شوند»

nsنسرین ستوده ساعتی پس از آزادی:«به من گفتند آزاد هستی؛ ما می‌خواهیم همه زندانیان آزاد شوند»

«قطعۀ  «آزادی» را پل الوار در سال ۱۹۴۱ ، در بحبوحۀ اشغال فرانسه توسط آلمان سروده است. بنا به گفتۀ  شاعر ، این قطعه در ابتدا شعری بوده  صرفاً عاشقانه، با عنوان «یک اندیشه»  une seule pensée در مورد زنی که الوار  او را دوست می داشته؛ اما به مرور که ستایش عاشقانه در آن توسعه می یافت ، شاعر به این واقعیت پی می برد که شعرش نمی توانست تنها مختص یک انسان باشد که محبوب او بود و نامش در شعر تکرار می شد؛ شعر به تمام انسانهای در بند در این جهان تعلق داشت که در حالت اسارت ، هر یک ، نام عشق خویش را می نویسند و همۀ این نام ها در نام “آزادی” خلاصه می شود.» دکتر جعفر معین فر

‌‌

–آزادی

پل الوار

ترجمۀ بامداد حمیدنیا

بر روی دفتر های مشقم

بر روی درخت ها و میز تحریرم

بر برف و بر شن

 می نویسم نامت را.

روی تمام اوراق خوانده

بر اوراق سپید مانده

سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر

می نویسم نامت را.

بر تصاویر فاخر

روی سلاح جنگیان

بر تاج شاهان

می نویسم نامت را.

بر جنگل و بیابان

روی آشیانه ها و گل ها

بر بازآوای کودکی ام

می نویسم نامت را.

بر شگفتی شب ها

روی نان سپید روزها

بر فصول عشق باختن

می نویسم نامت را.

بر ژنده های آسمان آبی ام

بر آفتاب ماندۀ مرداب

بر ماه زندۀ دریاچه

می نویسم نامت را.

روی مزارع ، افق

بر بال پرنده ها

روی آسیاب سایه ها

می نویسم نامت را.

روی هر وزش صبحگاهان

بر دریا و بر قایق ها

بر کوه از خرد رها

می نویسم نامت را.

روی کف ابرها

بر رگبار خوی کرده

بر باران انبوه و بی معنا

می نویسم نامت را.

روی اشکال نورانی

بر زنگ رنگ ها

بر حقیقت مسلم

می نویسم نامت را.

بر کوره راه های بی خواب

بر جاده های بی پایان

بر میدان های از آدمی پُر

می نویسم نامت را.

روی چراغی که بر می افروزد

بر چراغی که فرو می میرد

در منزلی که از نو ساخته می شود

می نویسم نامت را.

بر میوۀ دوپاره

بر آینه و بر اتاقم

بر صدف تهی بسترم

می نویسم نامت را.

بر آستان درگاه خانه ام

بر اشیای مأنوس

بر موج آتش مبارک

می نویسم نامت را.

بر هر تن تسلیم

بر پیشانی یارانم

بر هر دستی که فراز آید

می نویسم نامت را.

در معرض شگفتی ها

بر لب های هشیار

بر هر چه فراتر از سکوت

می نویسم نامت را.

بر پناهگاه های ویرانم

بر فانوس های به گِل تپیده ام

بر دیوار های خستگی

می نویسم نامت را.

بر غیبت ناخواسته

بر تنهایی برهنه

روی گام های مرگ

می نویسم نامت را.

بر سلامت بازیافته

بر خطر ناپدیدار

بر امیدی که از خاطره رهاست

می نویسم نامت را.

و با قدرت واژه ای

از سر می گیرم زندگی را

از برای شناخت تو

که من زاده شده ام

تا تو را بشناسم

و بخوانمت به نام:

آزادی.