دوم شهریور، زادروز مانا آقایی، شاعر، مترجم و پژوهشگر ادبی، است. مانا زادۀ بوشهر، دانشآموختۀ ایرانشناسی در دانشگاه اوپسالا (سوئد) و ساکن استکهلم است.
کفشنامه*
مانا آقایی
بند کفشم را مىبندم
همه چیز را فراموش مىکنم
مىروم سرم را به دیوارهاى بلند مىکوبم
و از اتاقهاى کوچک یاد مىگیرم
که فکرهاى بزرگ نکنم
خواهرم براى آینده نامههاى عاشقانه مىنویسد
مادرم پشت کودکىهایمان آب مىریزد
من با خودم عهد مىبندم هیچ وقت برنگردم
مىروم
در خانه موى عروسکها را مىبافم
در مدرسه با تخته سیاه آشنا مىشوم
تمام زنگ تفریحم را یک انقلاب مىدزدد
مىروم
براى لبهایم کلید مىخرم
شعارهایم را پشت دندانهایم قفل مىکنم
باد روسرىام را مىبرد
کشف میکنم زندانى پیراهنم بودهام
قارهاى به وسعت تنهائى محاصرهام کرده است
مىروم
پدرم ما را به آن سوى آبها مىرساند و مىمیرد
من هنوز «اولدوز و کلاغ ها» **مىخوانم
و براى قطارها بلیط بازگشت مىخرم
زندگى با همۀ عظمتش
در یک چمدان خلاصه مىشود
مىروم
در ادارۀ گذرنامه پلیسى لال
تاریخ آخرین خروجم را
از حافظۀ کامپیوتر بیرون میکشد
چراغهاى قرمز تعقیبم مىکنند
در آینۀ هتل زنى به من خیره مىشود
که روزى در بخار نفسهایش گم خواهم شد
مىروم
برلن با دیوارهایش روبهرویم مىایستد
مسکو برایم ودکاى ارزان قیمت مىریزد
لندن مرا به فاحشه خانههایش دعوت مىکند
کم کم مىفهمم که چرا
از آزادى مجسمه مىسازند
مىروم
قرن بیستم پابرهنه روى مین مىرود
دنیا در خواب آسمانخراش مىبیند
زمین نگران
به خط هواپیماها چشم مىدوزد.
—
*برگرفته از مجموعه شعر «من عیسیبن خودم» مانا آقایی، انشارات آلفابت ماکسیما، سوئد، ۱۳۸۶
**عنوان کتابی از صمد بهرنگی
*** پیوند به سامانۀ شاعر: http://www.iranianpoetry.com