«

»

Print this نوشته

«حرف‌های همسایه» / نیما یوشیج

عزیزم! شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. این هر دو خاصیت را باید زندگیِ او به او داده باشد. به عبارت دیگر می‌گویم بتواند بخواهد و بخواهد که بتواند.

نیما یوشیج

Nima.jpeg

 «حرف‌های همسایه»

عزیزم! شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. این هر دو خاصیت را باید زندگیِ او به او داده باشد. به عبارت دیگر می‌گویم بتواند بخواهد و بخواهد که بتواند. اولی با خودِ اوست و دومی که خواستنِ تواناییِ اوست، باید به خود تلقین کند هزار مرتبه بیانگیزد هوش خود را و ذوق خود را، هنگامی که در آثار دیگران نظر دارد. اگر این نباشد در پوست خود فرو رفته، خودی بسیار خطرناک در او وجود پیدا می‌کند که در راه کمال و هنر خود کور می‌ماند. هیچ کس را چنان که هست نمی‌شناسند. مقصود من این نیست که خوبی را بشناسد بلکه خوب و بد، هر سلیقه و ذوق مخالف خود را باید بتواند تمیز دهد و لطف کار هر کس را در سبکی که دارد بفهمد. بفهمد که حرف‌هایی که می‌زنند (بیخود گفته‌اند، آن‌ها قدیمی شده، این‌ها کهنه شده است، در این اشعار چیزی یافت نمی‌شود) هر کدام بجا و بیجاست. بجاست زیرا که با طبیعت او وفق می‌دهد و نابجا برای اینکه باید معتقد باشد که طبایع دیگر نیز هست که او از آن‌ها به وجود آمده. هیچ بد و خوبی نیست که در ساختمان او دست نداشته است. شما فرض کنید اگر دیوان فرخی و عنصری را می‌خوانید که سراسر لفظ است و از حیث صنعت نسبت به نظامی خیلی ابتدایی است، هر کدام از این‌ها زیبایی خود را دارا هستند و نمی‌شود انکار کرد. در صورتی که شما به این درک برسید چه بسا که بهره می‌یابید. و تغییر نظر چه بسا که می‌دهید از ممرّی که خیال نمی‌کردید و کوچک‌تر مددی برای شما چه بسا که ممکن است بزرگ‌تر راهی را بگشاید و در قدرت خالقـﮥ شما تأثیر داشته باشد. من دیوان جمال‌الدین را زیاد می‌خوانم و خاقانی را دوست دارم، و هیچ وقت نمی‌سنجم که به اندازﮤ دیوان حافظ مملوّ از معانی هست یا نه. همین طور اگر همـﮥ شاهنامه را بخوانم استادی نظامی را در نظر نمی‌آورم. و اگر تغزلات ساده (مملوّ از عاشقی‌های عادی) سعدی را می‌خوانم فکر نمی‌کنم عشق حافظ چقدر شاعرانه است و او زمینـﮥ چگونه نظامی است که فهمیده می‌شود ولی به زبان نمی‌آید. زیرا وقت هست که شما در صنعت نگاه می‌کنید و بهای هر چیز علی‌حده است. هر چیز را باید در حد خود بتوانید بشناسید. من به قدری می‌توانم خود را فرود بیاورم که از یک ترانـﮥ روستایی همانقدر کیف ببرم که یک نفر روستایی با ذوق و احساسات سادﮤ خود کیف می‌برد.

از اینجاست که خواهید دید سرچشمه‌های ذوق بشری چقدر وسیع و متفاوت است و چه مملو از اسرار خود و چقدر بزرگ‌تر‌ها مدیون کوچک‌تر‌ها هستند و این شخصیت‌های اینقدر تعریفی و سربلند با چه شخصیت‌های آنقدر گمنام و ناچیز سر و کار داشته‌اند.