آنچه امروز ما در رفتار، نوشتار و گفتارمان به نمایش میگذاریم، حکایتیست از آن چه در آینده از عهدهی آن برخواهیم آمد. فراتر از آن؛ آینده به یک باره ظهور نمیکند. کردار و گفتار امروز ما در ساختن فرهنگی آن نقش جوهرین دارد.
در هفتههای حوالی انتخابات در ایران که معمولاً همه موضوعات زیر سایه بحثهای مربوط به شرکت یا عدم شرکت در آن قرار دارند، سخن از مسئلهای به ظاهر حاشیهای کمتر توجهی را به خود جلب میکند. اما گاه کردار و منشهائی وجود دارند که به موازات اوج گیری همان بحثها، خود را در صورتهای ناهنجار، عریانتر از همیشه، به نمایش میگذارند و موجب دلآزای هر نگرندهی نازکبینی میشوند، به ویژه اگر این گفتارها و کردارها به نام آزادیخواهی و طلب دمکراسی باشند. آزادیخواهی و طالب دمکراسی بودن، رسم و زبان خود را دارد و انتظار میرود با خود روحیه، کردار و منش تازه و متفاوتی همراه آورد.
آنچه امروز ما در رفتار، نوشتار و گفتارمان به نمایش میگذاریم، حکایتیست از آن چه در آینده از عهدهی آن برخواهیم آمد. فراتر از آن؛ آینده به یک باره ظهور نمیکند. کردار و گفتار امروز ما در ساختن فرهنگی آن نقش جوهرین دارد. اگر بپذیریم که زبان حامل فرهنگ است و مضمون واژهها فرهنگساز، پس جا دارد که بگوئیم؛ پاسداری مدافعانه از فرهنگ آزادی و دمکراسی و تقویت آن بیش از هر کس از سوی اهل قلم و زبان در سیاست و فرهنگ انتظار میرود؛ آن هم از همین امروز. کسانی که به یاری قلم و زبان از دل افکار و آرزوهای مردم سخن میگویند، بر آنهاست که چنان بگویند و بنویسند که تنها مردمان را، در دمیدن آتش خشم و بیزاری و بیقراریشان، خوش نیآید، بلکه بیش از آن سربلندشان سازد و راه سلامت فرهنگ و سیاست آینده را بگشاید که امید است و انتظار میرود از بنیان متفاوت با آنچه باشد که رژیم اسلامی از عهده تحمیلش به جامعه برآمده است.
در انتخابات خرداد ۸۸ برجستهترین سمبل ناهنجاری، رفتار کاندیدای ریاست جمهوری منتخب رهبری بود که با توهین و دروغگوئی و پروندهسازی علیه سایر نامزدها آغاز و سپس با تقلب و دروغ آشکار انتخاباتی و توهین به مردم بدان خاتمه داد. مردم از آن رفتار رسمی و در بالاترین سطح کشور برآشفته و بر دستگاه تقلب آرا و “رئیس جمهوری” آن شوریدند؛ بر دستگاه و دولتی که در تجسمبخشی به ابتذال فرهنگی، در عمل خاری خلیده در احساس غرور ملتی گردیده است. در مقابله با آن دروغ بزرگ واکنش دیگری، ابتدا در آستانه انتخابات و سپس در فراز جنبش سبز، سربلند کرد که امید به فرا رسیدن و جایگزین کردن فرهنگ و رفتار دیگری را در دلها بیدار نمود. نغمه این امید نخست در فریاد اعتراضی میرحسین موسوی به گوشها رسید و بر دلها نشست که در گردهمآئی بزرگی در شهر بجنورد، در خراسان و در روز ۱۶ خرداد ۸۸ گفت: “ما آمدهایم که بگوئیم ادب مرد به ز دولت اوست. ما در اینجا جمع شدهایم برای آن که از دروغ خسته شدهایم. ملت ما به تنگ آمده است.” به موازات این اعتراض پرطنین تابلوهای “دروغ ممنوع” در دستهای جوانان کشور در تظاهراتهای گسترده، نشان از ریشههای عمیقتر این نارضایتی و وسعت اعتراض در دل جامعه ودر میان نیروهای اجتماعی داشت. آن فریاد و این نشان به تدریج به انضمام کنشها و واکنشهای دیگری از سوی پیکرهی جنبش سبز درآمد، که جهانی را به شگفتی و ستایش انداخت و موجب سربلندی ملت ایران و احاد آن، هر کجا که بودند، به ویژه در سرزمینهای بیگانه، گردید، خاصه آن هنگام که جوانان جنبش سبز بر “چند صدائی” “انقلاب آگاهی” خود تکیه کردند و فریاد زدند: “مرگ بر هیچ کس” و “زنده باد مخالف من”. چنین تغییرات شگرفی نمیتوانند نادیده گرفته شده و به دست فراموشی سپرده شوند، خاصه از سوی آنان که از این مردم و با آنان سخن میگویند.
نیاموختن از این مردم جای شگفتی و تأسف میگذارد؛ از اینکه این همه شرافت و فضیلت رفتاری، این دجله فراخ مردمی و آموزههای نیکِ بیدریغ که در آن ریخته میشود، منشاء کمترین اثری بر برخی نیروهای مدعی سیاست و فرهنگ نباشد! از این که بازهم مقالات و نوشتههای بسیاری بر رسانههای خارج کشوری بغضآلودند، آلوده به زبان دشمنی و هتاکی، کینجوئی در مخالفت با طرفداران شرکت در انتخابات، از این که مملواند از کلماتی ناشایست و شنیع، به طور ویژه در برخورد به کاندیدای اصلاحطلبان یعنی سید محمد خاتمی و همراهان وی.
صرف نظر از برخی نیروها، خاصه در میان تبعیدیان، که مقاصد سیاسیشان جای هیچ تجدیدنظر و اصلاح در منش و فرهنگ و رفتار سیاسیشان نمیگذارد، اما تأسفبارتر مشاهدهی این که زبان برخی اهل قلم و ادب و فرهنگ و شعر وشاعری و نویسندگان خوش قریحهامان به چنین پارگینی سقوط کرده است! بکارگیری واژگانی زننده در متنهایی سراسر کین و ستیز در مخالفت با شرکت در انتخابات از طریق کوبیدن و توهین، آن هم به کاندیدای اصلاحطلبی که هر چه ایراد هم که بر او وارد باشد، اما زبان ادب و تربیت و اهل قلم و نظر بودنش شهرتی یافته و بدین طریق احترام و اعتباری کسب کرده است! این اعتبار و احترام و شهرت را با دشنامگوئی نمیتوان و نباید شکست. گزینش چنین روشی آن هم توسط اهل قلمی که از زبان فارسی و از تاریخ پررنج اما سربلند ایرانی دفاع میکنند، پسندیده نیست و مایهی تلخکامی میشود. انتظار برنیاورده هر چه بالاتر، تلخکامی بیشتر!
موضوع بر سر مخالفت یا موافقت با شرکت در انتخابات و استدلال در رد یا حمایت این یا آن نامزد انتخاباتی یا اصرار بر این یا آن روش مبارزه، نیست. مسئله مهمتر، ناپسندی بکارگیری قریحه و استعداد زبانی در دامن زدن به فرهنگ دشنام، حرمتشکنی و تخریب است، آن هم توسط کسانی که از آنان انتظار نمیرود، چون ارباب زبانند و سازندگان ادب و فرهنگ و اصلاحگر رفتار. زبان و ادب و نظر ایران که سَرِ ساختن فرهنگ و سیاست شایستهی جامعهای آزاد و روادار و رو به رشد را دارد و در مبارزهای همه جانبه با فرهنگ ابتذال درگیر است، امروز بیش از هر دورهای نیازمند آنست که همچنان فرهیخته وپاکیزه از کینتوزی بماند. بیتردید خورند حکومت اسلامی و کارنامه سیاه سیاستهای آن جز مبارزه نیست. حتا مخالفت با آن از روی احساس و عواطف انسانی زخمبرداشته ودلهای انباشته از رنج و بیزاری قابل فهم است. اما مبارزهی ما یک رویه نیست، سوی دیگر آن ساختن فرهنگیست که نمای آیندهی جایگزین را با خود و در خود حمل می کند و چشمههائی از منش و رفتار نمایندگان آن را به نمایش میگذارد. مبارزان راه آزادی برای ایران، از سیاسی گرفته تا فرهنگی و هنری، نمی توانند در این مسیر از سر بغض یا به هر دلیل دیگری به راه کج افتند. دامن زدن به زبان پرخاش، دشمنی و دشنام پسندیده ملت ایران نیست. زبان سخیف و لفظ زننده و آلوده به دشنامگوئی بیش از آن که از عمق سیاهکاری رژیم حکایت کند، از کدر بودن روان و دل تیرهی نویسندگان رنگ گرفته است. چنین روان و چنین زبانی نه با آشکارگری، و صد البته، نه با روشنگری پیوند و نسبتی ندارد و بیربطی آن با قریحه شاعری و سخنسرائی که جای هیچ تردیدی نمیگذارد. به قولی: “نفسِ مخالفت نیست که ارزش دارد، محتوای مخالفت است که صلاحیت آن را نمودار میسازد…..آیا خشونت زبانی و هتاکی تنها از سوی دیگری ـ دشمن یا رقیب ـ زشت است؟!”