- درخواست اصلاح رژیم اسلامی «بیپایهترین شعار است زیرا بی آزاد کردن سیاست از نظامی که ولایت فقیه میآورد، و بی آزاد کردن جامعه از فرهنگی که در آن امام زمان با سرعت نور از چاه سامره به یکی از دو چاه جمکران یا هردو آنها جابجا میشود» امکان پذیر نیست.
بایگانی موضوعی: بنیاد
«آنچه در تاریخ ایرانزمین شگفتانگیز مینماید، این نکته است که اگر چه تحول نظام “شاهنشاهی”، بویژه در دورۀ اسلامی و با زوال اندیشۀ ایرانشهری، در جهت برتری قومی و در خلاف جهت حفظ وحدت “ملی” بود، اما تداوم “ملی” در تنوع قومی پایدار ماند. به نظر میآید که با زوال تدریجی اصل نظام “شاهنشاهی”، فرهنگ و ادب ایران به شالودۀ این پایداری “ملی” اقوام ایرانی، تبدیل شد….اصل در تداوم ایران، تجدید نظام “شاهنشاهی” به عنوان نهاد حکومتی نیست؛ ایرانزمین، از آغاز، قلمرویی فرهنگی بود و به طور طبیعی، پس از هر گسستی، بازگشت به اندیشۀ ایرانشهری به شالودهای برای تجدید حیات تبدیل میشد. پشتوانۀ تکوین “ملیت” ایرانی اندیشۀ ایرانشهری است و نه نظام “شاهنشاهی”، اما واقعیت تاریخی ایران با اقوام متنوع و ضرورت حفظ وحدت سرزمینی آن ایجاب کرده است که ایرانیان و بویژه وزیران که دورههایی نمایندگان راستین تمدن و فرهنگ ایرانی بودهاند، آن شیوۀ فرمانروایی را حتی به اقوام مهاجر تحمیل کنند. …»
در ایرانشهر، پیش و پس از اسلام، وحدت ملی وابسته به وحدت دینی آن نبود، همچنان که این وحدت «از بالا» نیز نبود. ایرانشهر کانون فرهنگی بود که میتوانست صورتهای متفاوت دینها و آئینهای مذهبی را درون خود بگذارد و صورتی ایرانشهری به آنها دهد. دلیل اینکه ایرانشهر، بهرغم بحرانهای درونی، یورشهای بیگانگان و فرمانروایانی که جز تیشه بر ریشه آن نمیزدهاند، هرگز از درون دستخوش فروپاشی نشد، جز این نیست که شالوده استوار وحدت ملی آن وحدت فرهنگی ایرانیان بود که همه شئون مادی و معنوی آنان را شامل میشد. همین فرهنگ توانست مبنایی برای مدارای دینی ایرانیان فراهم آورد، زیرا تنها ملتی دارای فرهنگ میتواند زمینه مدارای دینی درون فرهنگ را ایجاد کند و با فرهنگ بر تنشهای دینی و عصبیتهای قومی فائق آید.
حقیقت آن است که نیروی تخریب ایدئولوژیکی از بیرونِ اندیشۀ تجدد و ترقی و میهندوستی آمد. منطق اندیشۀ میهندوستانۀ مشروطهخواهی، منطق «شکستِ» محتوم نبود. شکستِ محتوم، یا به عبارت دقیقتر «شکست تاریخی» را ما به معنای اقدامات، افکار و ارادههایی میدانیم که از بنیاد کهنهاند، خلاف مصالح کشور و ملت، خلاف روح زمان و خلاف جریان تاریخاند، سیر و حرکت آنها در جهت اجبار انسان و اجبار اجتماع انسانی به گذشتههای سپری شده و تکرار نشدنیست. از نظر تاریخی، هم آن افکار و هم نیروهای حامل آن افکار، بیربط شده و محتوم به شکست هستند.
انقلاب مشروطه شکستی سیاسی خورد. طرح یا پروژه اصلی آن در سده بیستم ناتمام ماند و در پایان با انقلاب اسلامی به زیر افتاد. ولی طرح مشروطه خواهی زنده است و هنوز در بنیاد خود اعتبار دارد و در نتیجه دچار شکست تاریخی نشده است. برعکس انقلاب اسلامی که پیروزی سیاسی تمام عیار و بسیار کاملتری از مشروطه داشت از نظر تاریخی شکست خورده و بیموضوع است؛ چیزی جز درسهای تلخ برای آینده ندارد.
دکتر جواد طباطبائی در پاسخ مثبت به درخواست و نظرخواهی ما از ایشان در باره جنبش مشروطه و درج آن در شمارۀ ویژه تلاش، این فصل از اثر آتی خود را در اختیار ما قرار دادند و موجبات سپاسگذاری ما را از خود فراهم آوردند. فصلی در بررسی ارزش و اهمیت رساله «یک کلمه» به عنوان اثری در خور توجه در تاریخ شکلگیری اندیشه و نظام حقوقی و تاریخ قانونخواهی ایرانیان که بر بستر آن خواننده به صورت عمیقتری با جایگاه و قدر تلاشهای میرزا یوسفخان مستشارالدوله رجال روشنفکر عصر ناصری در تاریخ تجددخواهی ایران آشنا میگردد.
در کشورهای تاریخی نوعی ملیگرائی بومی و کهنسال وجود دارد که با ملیگرائی «وارداتی» ـ مانند «دولت وارداتی» در کشورهای نوپا ـ متفاوت است. ناسیونالیسم کشورهای نوخاسته بر اساس ساختن هویت ملی به جای هویتهای محلی و قبیلهای قرار گرفته است هرچند که به برابری قانون و حقوق شهروندی اصرار بورزند. در حالی که در کشورهای تاریخی، مانند ایران، به علت تاریخ مشترک و پذیرفتن سرنوشت مشترک به ملتسازی و هویت مصنوعی نیازی نیست.
آخوندزاده بعنوان یکی از معدود روشنفکران مشروطه بدین درک درست رسیده بود که مشروطه با رنگ و لعاب اسلامی و برای اینکه مقبول علما واقع گردد، برقرار شدنی نیست و مهمترین اصل آن که برابری حقوقی است با اصول شرعی که طبق آن نه حقوق زن و مرد برابر است و نه حقوق غیر مسلمانان با مسلمانان، در تناقضی آشکار قرار دارد. بهمین جهت او بدرستی جدایی دین از سیاست را پیششرط برقراری مشروطه میدانست.
گذشته این ایران در سه هزاره است و آیندهاش در غرب، در جهانی که مرزهایش منظومه شمسی است. این ایرانی است که دارد از قالب فکری عرب ـ اسلامی بیرون میآید و جهانی میشود. مسئله آن دیگر سازگار کردن پیشرفت و آزادی با جزمیت و تامگرائی و ذهن توتالیتر نیست (که معادل فلسفی و جامعه شناسی مسئله ریاضی غیرممکن «تربیع دایره» است)؛ بدور افکندن «پوست» شعر مولوی است، حتا در شعر خود او؛ دریدن هر پوستی و شکستن هر قالبی است؛ درآمدن از اندیشه باطل اصلاح مذهبی بجای اصلاح سیاسی و اقتصادی است.
قرار است تندیس دستان شهبانو فرح پهلوی توسط رامین اعتمادی بزرگ و اشا صدر هنرمندان ساکن واشینگتن ساخته شود. تیم خبری صدای آمریکا با حضور در جریان این پروژه که در منزل مسکونی شهبانو فرح پهلوی در نزدیکی واشینگتن صورت گرفت به گفتوگو با او پرداخت. پروژه دستهای ماندگار تلاش دارد با ساخت مجسمه دستان افراد تاثیرگذار در حوزه فرهنگ و هنر ایران، میراث آنان را یادآوری کند
تشابهاتی که میان نمونۀ تاریخی جنبشهای دانشجویی دهه ۶۰ میلادی و تحرکاتی که امروزی در دانشگاه کلمبیا دیده میشوند، بسیار نگرانکنندهاند. گسترش فزاینده ایدئولوژیهای یهودیستیز در میان دانشجویان و در محافل دانشگاهی، آنهم در پوشش ضدیت با جنگ و به نام دفاع از «خلق فلسطین» میتوانند، باردیگر منجر به رادیکالیسم، ایجاد تفرقه، از همگسیختگی و ایجاد ناامنیهای مشابه آنچه در آلمان در دهه ۱۹۶۰ به وقوع پیوست، گردد.
انقلاب ۵۷ انقلابی بوده است؛ علیه تاریخ ملت ایران، علیه دولت ملی ایران، علیه انقلاب مشروطه ایران، علیه نظام پادشاهی ایران، علیه دستاوردهای ایرانِ مدرن خاصه در دورۀ پادشاهان پهلوی، علیه آزادی، علیه حقوق و آزادی زنان، علیه برابری ادیان، علیه قانونگذاری عرفی، علیه قرارگرفتن اسلام برابر سایر ادیان در ایران، علیه آغاز شکلگیری نطفههای نظام و حقوق شهروندی، علیه امینت مرزهای ایران، علیه اعتبار و نام و عزت ایران، علیه صلح با جهان و همسایگان. بدون نفی ماهیت ضدایرانی آن انقلاب و بدون بستن آگاهانۀ پرانتز این انقلاب نحس، و بدون بازگشتن به پیش از نقطهای که فتنۀ نابودی و فلاکت ایران، از آنجا آغاز شد، هیچ گامی را به جلو نمیتوان برداشت. عزیمتگاه مهم است. اصلاحطلبانی مانند آقای مهدی نصیری، یا تاجزاده و امثال آنها، باید بگویند، برکدام شالودهها ایستاده و از کدام عزیمتگاه عزم رفتن به جلو دارند؟ به کدام جلو؟