حركت‌ از اصفهان‌

‌‌

حركت‌ از اصفهان‌

 ‌

چهارشنبه‌ 20 عقرب‌

   صبح‌ با همراهان‌ از خيابان‌ تاريخي‌ چهارباغ‌ و پل‌ اللهورديخان‌ گذشته‌ به‌طرف‌ قمشه‌ حركت‌كردم‌.

   در «مهيار» نه‌ فرسخي‌ جنوب‌ اصفهان‌ به‌اردويي‌ كه‌ عازم‌ خوزستان‌ بودند برخوردم‌. اردوي‌ مزبور را سان‌ ديدم‌ و مصمم‌ شدم‌ ميزان‌ جنگاوري‌ و درجه‌ لياقت‌ نظامي‌ آنها را امتحان‌ كنم‌. به‌اين‌نظر خودم‌ شخصاً پيش‌ رفته‌، يك‌ نفر از نظاميان‌ را كه‌ به‌ظاهر آثار كفايتي‌ از او نمايان‌ نبود، انتخاب‌ و براي‌ هدف‌ قراردادن‌، نشانه‌اي‌ اختيار كردم‌. احساس‌ مي‌كردم‌ كه‌ صاحبمنصبان‌ اردو را وحشت‌ باطني‌ فراگرفته‌ و از آن‌ ترس‌ دارند كه‌ نظامي‌ مزبور از عهده‌ اين‌ امتحان‌ به‌خوبي‌ برنيايد و اسباب‌ سرشكستگي‌ و مسؤوليت‌ جهت‌ ايشان‌ فراهم‌ شود. يقيناً پيش‌ خود مي‌گفتند چرا من‌ انتخاب‌ را به‌خود ايشان‌ وانگذاشته‌ام‌ تا يكي‌ از بهترين‌ افراد را اختيار كنند و فرد مطمئن‌ را به‌ميدان‌ امتحان‌ بفرستند.

   در حاليكه‌ دلهاي‌ ايشان‌ از اين‌ انتخاب‌ من‌ در تپش‌ بود، نظامي‌ مزبور با مهارت‌ عجيبي‌ از عهده‌ امتحان‌ برآمد و با كمال‌ خوبي‌ نشانه‌ را هدف‌ قرار داد. چهره‌ صاحبمنصبان‌ از شادي‌ برافروخته‌ شد، و قلب‌ من‌ نيز بيش‌ از پيش‌ قرين‌ اطمينان‌ و اميدواري‌ گرديده‌، اين‌ پيشامد را به‌فال‌ نيك‌ گرفتم‌ و كاملاً دل‌ در فتح‌ بستم‌.

   مقارن‌ ظهر به‌قمشه‌ وارد شدم‌. حاكم‌ قمشه‌ به‌استقبال‌ آمده‌ بود و اهالي‌ طاق ‌نصرتهايي‌ برپا داشته‌ بودند.

   بعد از ظهر از قمشه‌ به‌طرف‌ خاك‌ فارس‌ حركت‌ كردم‌ و نزديك‌ غروب‌ به‌اول‌ آبادي‌ «ايزدخواست‌» رسيديم‌. در اينجا ناامني‌ پنج‌ سال‌ قبل‌ و حملة‌ دزدان‌ را به‌ارفع‌الدوله‌ نماينده ‌ايران‌ در مجمع‌ اتفاق‌ ملل‌ و قتل‌ پسر ارباب‌ كيخسرو را به‌خاطر آوردم‌ و از امنيتي‌ كه‌ حاليه‌ در ساية‌ قدرت‌ قشون‌ ايجاد شده‌ اميدواري‌ كامل‌ حاصل‌ كردم‌. شب‌ را در «ايزدخواست‌» به‌مطالعه‌ نقشجات‌ نظامي‌ و مذاكرات‌ تاريخي‌ گذراندم‌.