ملاقات‌ با قونسول‌ انگلس‌

‌‌

ملاقات‌ با قونسول‌ انگلس‌

 ‌

     ژنرال‌ قونسول‌ انگليس‌ از من‌ وقت‌ ملاقات‌ خواست‌. پذيرفتم‌. وارد شد. از طرز دخول‌ او به‌اطاق‌ دريافتم‌ كه‌ ديگر كار را از رويه‌هاي‌ معمولي‌ خارج‌ ديده‌ و عصباني‌ شده‌اند. چون‌ اين‌ حالت‌ را مشاهده‌ كردم‌، بر دقّت‌ افزودم‌. زيرا كه‌ معلوم‌ بود در چنين‌ حالتي‌ اعماق‌ قلب‌ و نيات‌ خفيّة‌ خود را مكشوف‌ خواهد داشت‌. بعد از نشستن‌، بلافاصله‌ مراسله‌اي‌ به‌دست‌ من‌داد و گفت‌ «وزير مختار انگليس‌ از بغداد مخابره‌ كرده‌، و مأموريت‌ داده‌ است‌ كه‌ در شيراز تبليغ‌ كنم‌.» در ضمن‌ مطالعه‌ اظهار نمود كه ‌»علاوه‌ بر رسانيدن‌ اين‌ مراسله‌ مأموريت‌ ديگري‌ نيز به‌من‌ داده‌اند، به‌اين‌ قرار كه‌ اگر مدلول‌ اين‌ مراسله‌ را پذيرفتيد، رسميتي ‌نخواهد داشت‌ والا چون‌ خزعل‌ رسماً تحت‌الحماية‌ دولت‌ انگليس‌ است‌ و ما مجبوريم‌ از تحت‌الحماية‌ خود قويّاً مواظبت‌ و محارست‌ كنيم‌، ناچاريم‌ كه‌ با شما نيز به‌طور رسمي‌ وارد مذاكره‌ شده‌ و از ورود شما جلوگيري‌ و از ورود قواي‌ نظامي‌ شما به‌خاك‌ خوزستان‌ ممانعت‌ كنيم‌. انگليس‌ در خوزستان‌ علاوه‌ بر موقعيت‌ سياسي‌، وضعيت‌ خاصي‌ دارد. لوله‌هاي‌ كمپاني‌ نفت‌ كه‌ در طول‌ كارون‌ كشيده‌ شده‌، ممكن‌ است‌ در اين‌ لشگركشي‌ و منازعات‌ صدمه‌ ببيند. بنابراين‌ هر پيشامدي‌ كه‌ رخ‌ بدهد، مسؤوليّت‌ مستقيم‌ آن‌ متوجّه‌ دولت‌ ايران‌ و شخص‌ شما خواهد گرديد و ما مجبور به‌مدافعه‌ و مداخله‌ خواهيم‌ شد.»

   تلگراف‌ نيز تقريباً حاكي‌ از همين‌ مطالب‌ بود. فقط‌ مطالب‌ قدري‌ نرمتر نوشته‌ گشته‌ و سعي‌شده‌ بود كه‌ با نصيحت‌ و اندرز قضيه‌ خاتمه‌ بيابد.

   تلگراف‌ را خواستم‌ نگاه‌ بدارم‌. قونسول‌ اصرار كرد كه‌ من‌ مأمورم‌ فقط‌ ارائه‌ بدهم‌ و شفاهاً مطلب‌ را بگويم‌. مجاز نيستم‌ تلگراف‌ را بگذارم‌.

   چون‌ گوش‌ من‌ نظير اين‌ صحبت‌ را نشنيده‌ است‌ و عادت‌ ندارم‌ از هيچ‌ كس‌ اين‌ قبيل‌ مداخلات‌ را ببينم‌، حالتم‌ تغيير كرد. آن‌ نشاط‌ و فرحي‌ كه‌ در اول‌ مجلس‌ از ديدن‌ احوال‌ ديگرگون‌ و عصبانيت‌ قونسول‌ به‌من‌ دست‌ داده‌ بود، يكباره‌ مبدل‌ شد به‌يك‌ تلخكامي‌ و غضب‌ فوق‌العاده‌ كه‌ دنيا را در نظرم‌ تاريك‌ كرد. گويي‌ از صداي‌ اين‌ نماينده‌ اجنبي‌ تمام‌ دستورها و اوامري‌ كه‌ در ظرف‌ يكصدسال‌ از طرف‌ بيگانگان‌ به‌زمامداران‌ اين‌ مملكت‌ داده‌ شده‌ در گوشم‌ طنين‌ انداخت‌، و سياهكاريهاي‌ اولياي‌ امور گذشته‌، يكي‌ پس‌ از ديگري‌، در برابرچشمم‌ گسترده‌ شد، و پرده‌ ضخيم‌ كثيفي‌ تشكيل‌ داد. اين‌ بار نوبت‌ عصباني‌ شدن‌ به‌من‌ رسيد.

بدواً به‌قونسول‌ گفتم‌:

   «اما در خصوص‌ لوله‌هاي‌ نفت‌ كه‌ بهانه‌ اين‌ قبيل‌ مداخلات‌ عجيبة‌ كودكانه‌ قرار داده‌اند، من‌ شخصاً ملتزم‌ و متعّهد مي‌شوم‌، هرگاه‌ از حركت‌ قشون‌ و جنگ‌، بدان‌ صفحات‌ صدمه‌ وارد شود شخصاً غرامت‌ بدهم‌.

   راجع‌ به‌مذاكراتي‌ كه‌ كرديد، من‌ جداً اعتراض‌ مي‌كنم‌ و تذكر مي‌دهم‌ كه‌ اگر من‌ بعد به‌اين‌ لهجه‌ و به‌اين‌ طرز با من‌ طرف‌ گفتگو بشويد، ترجيح‌ خواهم‌ داد كه‌ رشته‌ مناسبات‌ خود را با تمام‌ مأمورين‌ دولت‌ انگليس‌ پاره‌ كنم‌. خوزستان‌ يكي‌ از ايالات‌ ايران‌ است‌ و خزعل‌ يك‌ نفر رعيت‌ ايران‌. اگر او خود را تحت‌الحمايه‌ معرفي‌ كرده‌، خائن‌ است‌ و من‌ نمي‌توانم‌ در اين‌ قبيل‌ موارد لاقيد باشم‌. لهذا اجازه‌ نمي‌دهم‌ كه‌ در حضور من‌ اين‌ طورصحبت‌ بشود.» و اين‌ كلمات‌ را با تمسخر و استهزا گفتم‌.

   قونسول‌ بيشتر از جا در رفت‌. تمام‌ متانتي‌ كه‌ در نژاد اين‌ قوم‌ ضرب‌المثل‌ است‌ از دستش‌ رفته‌، كاملاً عصباني‌ گرديد.

   من‌ براي‌ اينكه‌ به‌او حالي‌ كرده‌ باشم‌ كه‌ تندي‌ و عصبانيت‌ و تمام‌ مأموريتها و يادداشتهايي‌ كه‌ او حامل‌ است‌ به‌قدر بال‌ مگسي‌ مرا واپس‌ نمي‌نشاند، در حضور خود قونسول‌، اميرلشگر را احضار كردم‌ و با اينكه‌ خيال‌ داشتم‌ سه‌ روز ديگر در شيراز مانده‌ و استراحتي‌ بكنم‌، امر به‌حركت‌ دادم‌ و گفتم‌ تمام‌ همراهان‌ را مسبوق‌ نمايند كه‌ فردا صبح‌ به‌طرف‌ خوزستان‌ خواهيم‌ رفت‌.

   نمي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ اين‌ امر و تصميم‌ من‌ در اين‌ موقع‌ در قونسول‌ عصباني‌ انگليس‌ چه‌ تأثيري‌ كرد. ابداً انتظار نداشت‌ كه‌ از يك‌ رئيس‌الوزراي‌ ايراني‌ اين‌ طور مكالمه‌ و اين‌ قسم‌ تمرد بشنود و ببيند. در مدت‌ صدوپنجاه‌ سال‌ عمّال‌ انگليس‌ عادت‌ كرده‌ بودند كه‌ هر سري‌ را در مقابل‌ خود خم‌ شده‌ بيابند، بلكه‌ نقشه‌هايي‌ را كه‌ اصلاً جرئت‌ تعقيب‌ آن‌ نمي‌رفت‌، از طرف ‌اولياي‌ امور ايران‌ فراهم‌ شده‌ و استقبال‌ شده‌ ببينند، تا چه‌ رسد به‌يك‌ حكم‌ قطعي‌ و امرصريح‌.

   قونسول‌ انگليس‌ گمان‌ مي‌كرد با يكي‌ از ضعيف‌القلبهاي‌ دربار قاجاريه‌ سروكار دارد، كه‌ هروقت‌ يكي‌ از نايبهاي‌ سفارت‌، ملازمش‌ را بفرستد و تهديدي‌ بكند، آن‌ شب‌ به‌خواب‌ نرود و فردا هر امري‌ را به‌موقع‌ اجرا گذارد.

   بـا اينكه‌ رئيس‌ كـابينـه‌ سخت‌ مريض‌ بـود و چهل‌ درجـه‌ تب‌ داشت‌، كسالت‌ او را اهمـيت‌ نـداده‌ و

به‌حركت‌ مصمم‌ شدم‌. او نيز شائقانه‌ با مرض‌ سخت‌ به‌راه‌ افتاد، زيرا كه‌ حفظ‌ وطن‌ براي‌ من‌ اهميتش‌ بيش‌ از كسالت‌ اطرافيان‌ من‌ است‌.

   به‌والي‌ فارس‌ امر دادم‌ از طرف‌ من‌ از علماي‌ شيراز بازديد كند و تلگراف‌ ذيل‌ را به‌تهران‌ مخابره‌ نمودم‌:

 ‌

اركان‌ حرب‌ كل‌ قشون‌

   «به‌طوريكه‌ اطلاع‌ داريد تصميم‌ من‌ از تهران‌ اين‌ بود كه‌ مستقيماً به‌جانب‌ خوزستان‌ عزيمت‌ نمايم‌. در ورود به‌شيراز كه‌ تصادف‌ با وصول‌ تلگراف‌ انقياد خزعل‌ شد، مقصود من‌ از صدور جواب‌ دائر به‌تسليم‌ قطعي‌ مشاراليه‌ اين‌ بود كه‌ او را روانة‌ تهران‌ نموده‌، خود بدون‌ جنگ‌ و عدم‌ اتلاف‌ نفوس‌ به‌مركز خوزستان‌ رهسپار شوم‌. اينك‌ نظر به‌اينكه‌ عدم‌ وصول‌ جواب‌ اعلاميه‌ مزبور زياده‌ بر اين‌ توقف‌ مرا در شيراز متضمن‌ نتواند شد، لهذا امروز از شيراز به‌طرف‌ فرونت‌ حركت‌ مي‌نمايم‌، كه‌ از آنجا با اردو رهسپار محمّره ‌شوم‌.»

                                                   فرمانده‌ كل‌ قوا

                                                           4145

 ‌

   قبل‌ از حركت‌ از شيراز ورود يك‌ دستگاه‌ طياره‌ بمب‌انداز كه‌ به‌ميدان‌ جنگ‌ «زيدون‌» اعزام‌شده‌ بود، رسيد و موجب‌ مسرت‌ شد. همچنين‌ اطلاع‌ رسيد كه‌ در ساعت‌ 7 صبح‌ 23 عقرب‌ قريب‌ دوهزار نفر مسلح‌ از محمّره‌ به‌بندر معشور اعزام‌ گرديده‌ است‌.

   تلگرافاً امر دادم‌ دو طياره‌ به‌غرب‌ اعزام‌ شود.

   بر حسب‌ خبري‌ كه‌ رسيد عشيرة‌ بني‌طرف‌ در ساحل‌ كرخه‌ جمع‌ شده‌ و با اتباع‌ شيخ‌ مشغول‌ زدوخوردند و در «حميديه‌» جنگ‌ سختي‌ شده‌ است‌.

   تلگراف‌ ذيل‌ نيز از تهران‌ رسيده‌ بود و جواب‌ داده‌ شد:

 ‌

مقام‌ منيع بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ اعظم‌ فرمانده‌ كل‌ قوا دامت‌ عظمته‌

   «راپرتاً به‌عرض‌ مبارك‌ مي‌رساند كه امروز صبح‌ آتاشه‌ نظامي‌ روس‌ به‌اركان‌ حرب‌ كل‌ آمد. و از اظهارات‌ او چنين‌ استنباط‌ مي‌شد كه‌ اولياي‌ دولت‌ شوروي‌ از مسافرت‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ به‌جنوب‌ فوق‌العاده‌ نگران‌ هستند و چنانچه‌ مسافرت‌ وجود مقدس‌ به‌بوشهر امتداد يابد، اين‌ مطلب‌ را قطعاً در تحت‌ تأثير و نفوذ سياست‌ انگليس‌ تلقي‌ و براي‌ سياست‌ خود لطمة‌ بزرگي‌ تصور خواهند كرد و مطابق‌ اظهار او براي‌ رفتن‌ به‌بوشهر، اتخاذ تصميم‌ هم‌ فرموده‌اند. گرچه‌ در مقابل‌ نظر ثاقب‌ و فكر منور بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ كه‌ بر جهات‌ امور احاطه‌ دارند، اظهار عقيده‌ جسارت‌ محض‌ است‌ ولي‌ در عالم‌ خدمتگزاري‌ و علاقه‌ مفرطي‌ كه‌ به‌حفظ‌ حيثيات‌ و عظمت‌ آن‌ وجود مقدس‌ دارد، از عرض‌ اين‌ ناگزير است‌ كه‌ چون‌ مسافرت‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ به‌بوشهر در اذهان‌ عامه‌ اهالي‌ و از نقطه‌ نظر سياست‌ خارجي‌ تأثيرات‌ سوء خواهد بخشيد، چنانچه‌ رأي‌ مبارك‌ اقتضا و مقرر فرمايند خزعل‌ در همان‌ شهر شيراز شرفياب‌ آستان‌ مبارك‌ شود. براي‌ رفع‌ سوءتفاهمات‌ و اين‌ قبيل‌ انتشارات‌ خلاف‌ حقيقت‌ فوق‌العاده‌ مؤثر خواهد بود. امر امرمبارك‌ است‌.»

                                       رئيس‌ اركان‌ حرب‌ كل‌ قشون‌ – سرتيپ‌ امان‌ الله‌

                                                                           نمرة‌ 3699

 ‌

جواب

رياست‌ اركان‌ حرب‌ كل‌ قشون‌

   «تلگراف‌ رمز نمره‌ 3699 ملاحظه‌ شد. لازم‌ است‌ براي‌ قطع‌ انتشارات‌ و اراجيف‌ كه‌ در ميان‌ مردم‌ شيوع‌ دارد ملاقات‌ من‌ را در بوشهر با شيخ‌ تكذيب‌ و متذكر شويد، كه‌ اگر به‌بوشهر ميروم‌ فقط‌ براي‌ رفتن‌ به‌فرونت‌ بوده‌ و شيخ‌ را در نقطه‌ ديگري‌ غير از شيراز نخواهم‌ پذيرفت‌. در صورتي‌ كه‌ آمدن‌ به‌شيراز را نپذيرد، ملاقات‌ من‌ و او در ميدان ‌جنگ‌ خواهد بود.

                               وزير جنگ‌ و فرمانده‌ كل‌ قوا

                                                                                             نمره‌ 4125

 ‌

   احزاب‌ سياسي‌ فارس‌ كه‌ بر اثر وقعة‌ خوزستان‌ مثل‌ ملّيون‌ ساير نقاط‌ به‌هيجان‌ آمده‌ بودند، غالباً حاضر شدند كه‌ با من‌ براي‌ دفاع‌ خوزستان‌ و دفع‌ ياغيان‌ حركت‌ كنند. من‌ آنها را به‌سكوت‌ و بردباري‌ امر داده‌، گفتم‌ چون‌ به‌توفيق‌ خدا و ارادة‌ قوي‌ خود و قدرت‌ مغلوب‌ نشدني‌ قشون‌ اطمينان‌ دارم‌، به‌حركت‌ شما احتياجي‌ نيست‌. من‌ و قشونم‌ به‌زودي‌ غائله‌ را خاتمه‌ خواهيم‌ داد.