ورود بهاهواز
جمعه 13 قوس
ساعت پنج بعدازظهر بهاهواز رسيدم. عدّهٌ كثيري با اتومبيل و اسب تا نيمفرسخي بهاستقبال آمده بودند و هرقدر بهشهر نزديك ميشديم، جمعيت مستقبلين افزوده ميشد. از جمله سردار اجل پسر خزعل و هشت نفر از روساي عشاير. خزعل بواسطهٌ كسالت يا ترس هنوز بهاهواز نيامده بود. كوچههاي شهر را آيين بسته و بيرقهاي بسيار نصب كرده بودند. خيلي متأسفم كه نتوانستم بهموقع، از نحر شتري كه در سر راه كشتند جلوگيري كنم. حال اين حيوان بزرگ ترحمانگيز بود. عدهٌ زيادي زير سلاح بودند و در معابر و روي بامها جاي داشتند. ولي عجب است كه يك نفر زن، حتي روبسته هم ديده نميشد. عمارت خزعل كه بهترين ساختمان اينشهر است براي ورود ما مهيا شده بود. هر چه بهعمارت نزديك ميشديم، اشخاص مسلح متراكمتر بودند. زير درختها و كنار ديوارها ايستاده و بر تفنگها تكيه داشتند و گوسفندوار بهيكديگر تنه ميزدند، و از ميان چارقدهاي سرخ مثل گل شقايق صورت سياه خود را نشان ميدادند. قصد خودنمايي ندارم ولي هر كس ديگر بود شايد خود را ميباخت و تحمل اين موقعيت را نميكرد. بهقصر شيخ وارد شدم و در اطاق خاصي كه معيّن شده بود راحت كردم. مردم تا پاسي از شب بهتماشاي همراهان ما كه از عقب ميآمدند مشغول بودند. قريب دو از شب، دبيراعظم با اتومبيلي ديگر رسيد.
شب اول در اهواز
امشب موقعيت من خالي از غرابت نيست. تنها در قصر دشمن نشستهام و ميزبان من با چندهزار نفر مسلح كه دارد، هراسان شده و بهساحل پاي ننهاده، كشتي خود را در وسط كارون نگاه داشته است. مهمان يك نفر است و بايد ميزبان را با وجود قواي بسياري كه دارد امان بدهد. اين ورود بيباكانة من بهقلب دشمن و نترسيدن از يك شهر مسلح، بيش از هزار توپ و صدهزار قشون در مرعوب كردن خصم مؤثر شده است.
خزعل را هر چه دل داده و تحريك كردهاند، حركتي ننموده است. نسيم شب، خروش شكايتآميز كارون را كه از بالاي سد فرو ميريزد بهاطراف پراكنده مينمايد. اين رود كه چون از برداشتن مانع راه خود عاجز است و بيهوده زير لب غرش خفيفي ميكند، خيلي شبيه است بهآن شيخ پيري كه الان در كشتي خود نشسته و از پيدا شدن سدي در مقابل هوس جاهطلبي و امارتجويي خود ميغرد و چارهاي جز سرافكندگي ندارد. صداي آرام رود كارون نميگذارد از ياد شيخ غافل بشوم. اين شيخ كه بهواسطهٌ طول زمان اقتدار، تملّقگويي اطرافيان و رنگآميزي مدعيان خاكها و آبهاي عالم، سابقهٌ خود را فراموش كرده، و بههيچ تنزل و اطاعتي معتاد نيست و اين تموّل و تمكّن را موروثي پنداشته و در اين اواخر ميل تشكيل امارت مستقلّه را در دماغ او ايجاد كردهاند، امشب چه فكر ميكند؟
اين شخص وقتيكه موقعيت يك هفته قبل خود را با امروز ميسنجد، چه حالي پيدا ميكند؟ هفته قبل، متنفذين و مقامات تهران را زرخريد خود ميدانست، تمام قشون هند و نفوذ مستخرجين نفت را پشتسر خود ميپنداشت، صفحه خوزستان را امارتي ميديد از طرفشمال محدود بهكوهستان بختياري (و شايد نواحي اصفهان) و از طرف مشرق بهخاك فارس. يعني رود كارون را نهر كوچكي ميديد كه در ميان خانة شخصي او در حركت است و محض استفادة او از كوهرنگ سرازير ميشود و براي سلام بهاو ميغرد و بهقصد پايبوس او راه را كجكرده بهمحمّره ميرود.
شوشتر و دزفول و رامهرمز و اهواز و حويزه را حجرات (قصر اسپانيايي) خود ميدانست. هروقت ميخواست، اقليت مجلس را برميانگيخت كه قوة مقننه را بر سر قوة مجريه خراب كنند. مديران جرايد را امر ميداد كه عالم مطبوعات را بههيجان آورند و اكناف عالم را از مظلوميّت شيخ پر كنند. سفارتخانهها را اجازه ميفرمود كه نتها و اتمام حجّتها بهدولت بفرستند و بالاخره هواداران خود را ملخوار ميفرستاد كه ما را در ملك سليمان تارومار كنند. اين بود خيالات و آرزوهاي شيخ كه براي او از دايرة آرزو خارج و بهمقام علماليقين و حقيقت رسيده بود. تلگراف نمود، مرا تهديد كرد. قشون فرستاد و قد برافراشت.
من در ظرف يك ماه چندصد فرسنگ را پيموده، كوه و دشت و دريا را درنوشتم و شخصاً بهميدان آمدم و هيچ چيز مرا از ورود بهقلبگاه خصم باز نداشت. اينك من در اهواز هستم و او در ميان رود كارون. عمارت امارتش، فرو ريخت. كارون بهياد مظالم او دشنامش ميدهد. هيچ قوهاي از داخل و خارج بهفرياد او نرسيد. هيچ جريان پلتيكي مجال نفوذ نيافت. مثل شاهين بهسينة او چنگ فروبردم. او را عفو كردم و فردا بايد در خانه غصبي خودش از من رخصت يافته، خاضعانه بخشايش بطلبد و از مقام امارت بهموقعيت يك نفر مرد زارع مطيع متمول تنزّل كند. در مقابل چشمش ماليّه، عوايد دولت را جمع آورد، قشون، ولايت را نظم بدهد، گمرك در واردات و صادرات نظارت كند و عدليّه بهعرايض مردم برسد. من حق دارم در اين باب مبالغه كنم و بسط مقال بدهم زيرا كه هر چند امر خوزستان بهزودي خاتمه يافت، اما كاري خرد نبود. اين تنها شيخ محمّره نيست كه مغلوب ميشود بلكه تمام سركشان ايراناند كه در شخصخزعل معدوم ميگردند. تنها خاك خوزستان نيست كه دوباره با رشتههاي قوي بهايران اتصال مييابد بلكه تمام بنادر جنوب است كه بعد از ساليان دراز ميفهمند صاحبي و مركزي هست و قوهاي وجود دارد. اين شكست تزريقات خارجي است در بنادر خليج فارس، و اين معرفي قدرت دولت است در سركوبي متمردين و حفظ تجارت و مؤسسات خارجي و رعايت استقلال دولت در مقابل ملوكالّطوايف.
تلگرافات تهران
دو تلگرافي كه از وزيرخارجه رسيده بود، قرائت و بهترتيب ذيل جواب دادم. معلوم شد، موضوع خيانت خزعل و قصد توقيف ما در اهواز، حتي در تهران هم شايع بوده است:
پنجشنبه 12 قوس
حضور حضرت اشرف آقاي رئيسالوزرا دامت عظمته
«1- تلگراف محمّره بهتاريخ چهارم دسامبر مطابق امروز پنجشنبه 12 قوس اين طور اطلاع ميدهد كه پسر شيخ ديروز نزد حضرت اشرف رفت. فوراً اطلاع دهيد قبل از آنكه قشون بيايد، بهاهواز و محمّره نيايند. از قراين معلوم ميشود، نيّت بد باشد. وصول اين تلگراف را فوراً اطلاع دهيد.
2- تلگراف مسكو اطلاع ميدهد كه روزنامههاي آنجا انتشاراتي ميدهند، راجع بهاينكه مراسلاتي از انگليسيها رسيده كه خزعل در حمايت انگليسيها است و جنگ بايد حتماً متاركه شود. والاّ براي حفظ منافع جنوب اقدام نظامي خواهند كرد، و سه كشتي جنگي وارد خليج، و ميخواهند بهمحمّره قشون وارد كنند.
اجازه ميفرمائيد تلگراف كنم اين انتشارات را تكذيب نمايند؟ چنانكه در تهران هم آقاي وزير ماليه راجع بهخبر بيسيم مسكو تكذيب نمودند.»
مشارالملك
نمره 3900
شنبه 14 قوس
حضور حضرت اشرف آقاي رئيسالوزرا دامت عظمته
«اولا از محمّره – اين قسم اطلاع ميدهند، از قراري كه مذكور است مقداري اسلحه ديروز از بهمنشير عبور داده، خودش هم ظاهراً براي استقبال، طرف اهواز رفته و بايد خيلي احتياط كرد.
دويم تلگراف بصره – خزعليان و بختياريها توطئه ديدهاند در اهواز بهحضرت اشرف حمله نمايند. خوبست در رفتن بهاهواز عجله نفرمايند. تلگراف ديگر حاكي است شيخ خدعه ميكند اهواز را براي ورود چراغاني، ولي شبانه قشون بهسمت اهواز ميفرستد. محض اطلاع بهعرض رسانيد.»
مشارالملك
جواب
جناب مستطاب اجل آقاي مشارالملك وزير خارجه دام اقباله
«تلگراف جناب مستطاب عالي راجع بهانتشارات خلاف حقيقت در مسكو واصل. همانطور كه پيشنهاد نمودهايد تلگرافاً دستور دهيد تكذيب نمايند.»
وزير جنگ و فرمانده كل قوا
20 قوس – نمره 4238
متعاقب آن دو تلگراف از حكومت نظامي تهران رسيد، كه عين آنها درج ميگردد:
فوري
مقام منيع بندگان حضرت اشرف رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا دامت عظمته
«با كمال احترام بهعرض مبارك ميرساند:
شارژ دافر سفارت روس امروز از فدوي وقت ملاقات خواسته و فدوي هم بهاو وقت داد. پس از ملاقات با تمام آنكه سعي مينمود بهملاقات خود يك صورت ويزيت شخصي داده باشد، باز هم با همان عادات ديرينه روسها بيطاقت شده و اظهار نمود كه بعضي مطالب شنيده ميشود كه صحت و سقم آن هنوز براي ما روشن نيست. از جمله ميگويند كه انگليسيها در مقابل يك شرايطي راضي شدهاند قشون ايران وارد خوزستان شود، از قبيل تمديد مدت بانك و نفت جنوب و غيره.
فدوي بهاو جواب دادم:
اولاً خيلي متأسف هستم از اينكه شما بههر صحبت بازاريها اهميت ميدهيد. ثانياً متأسفم شما تا بهحال شخص بندگان حضرت اشرف دامت عظمته را آن طور كه لازم است نشناختهايد. لذا لازم ميدانم بهشما توضيح دهم كه شخص بندگان حضرت اشرف دامتعظمته در همان موقعي كه ميل دارند كه مابين دولت ايران و كليهٌ دول خارجه، يكنوع مناسبات دوستانه باشد، در همان موقع هم راضي نميشوند كه كوچكترين لكه در تاريخ ايران بماند. اين است معرفي شخص معظمله، شما هم بهاين قسم اراجيف يا صحبتهاييكه از دهن هر شخص مفسد عوام بيرون ميآيد، اهميت ندهيد، و تكرار اين صحبت هم در جاي ديگر صلاح شما نيست.»
حكومت نظامي تهران و توابع – سرتيپ مرتضي
نمره 32
مقام منيع بندگان حضرت اشرف رئيسالوزرا و وزير جنگ دامت عظمته
«عين بيسيم مسكو را رمز، حضور مبارك تقديم ميدارد:
ايران – شايعاتي جريان دارد كه وزير امور خارجهٌ ايران دو فقره يادداشت انگليس را دعوت داده و در تعقيب آن يادداشت، نتي متضمّن اعتراض شديد عليه مداخله در امور داخلي ايران بهانگليسيها تسليم شده است. از قراري كه نقل ميكنند استيضاحي كه درمجلس در نظر گرفته بودند، و صورت نگرفت، بعد از مذاكرات مهمّه و جلسات خصوصي، بعضيها ميخواستند براي تغيير كابينه از آنها استفاده كنند. مجلس تصميمگرفت كه مسألهٌ قضاياي جنوب و يادداشتهاي انگليس را تا موقع مراجعت سردار سپه موكول بدارند، و ميگويند وزرا و فراكسيونهاي مجلس و بعضي از وكلا تلگرافي براي رئيسالوزرا فرستاده و بهاطاعت كامل خزعل اشعار داشتهاند، كه مطلقاً هيچگونه مصالحه نبايد انجام گيرد. تلگرافي از رئيسالوزرا اشاعت يافت كه خزعل بواسطة عارضه كسالت متعذّر شده و پسر خود را نزد رئيسالوزرا روانه ميدارد، و نقل ميكنند كه قشون دولت، چهارستون تشكيل داده و خوزستان را ميگيرند. دستهاي از قشون دولت كه در شوشتر محصور بود، طرفداران شيخ را مقهور ساخته و حكومت را تصرف نموده، اطلاع ميدهند كه براي حمل اموال و مهاجرت خانوادة شيخ، دهها اتومبيل در اهواز تهيه شده و جرايد اتحاد جماهير شوروي، توجه مخصوصي بهجزئيات آن معطوف داشته و بهاقدامات، با نظريات همدردي مينگرند. روزنامههاي روسيه راجع بهيادداشتهاي انگليس بهايران ظنين و مينويسند.
«منجر بهاولتيماتوم و پياده شدن قواي انگليس در بنادر جنوب ميگردد و اين رويّة ديرينة انگليس است كه براي فشار بهدولت ايران، بدان مبادرت ميورزد.»
در روزنامه پراودا، حملهٌ انگليسيها را بهمصر با تسليم آن يادداشت بهدولت ايران مقايسهكرده، ميگويند مفهوم و معني اين يادداشتها كه مداخلة بيپرده بهامور داخلة دولت مستقلي ميباشد، اين است كه محافظهكاران انگليس عناصر ارتجاعي ايران را تقويت نموده و ميخواهند قوايي را تحريك كنند كه اقدامات آنها بر عليه مملكت ايران، بلكه برعليه اتحاد جماهير شوروي باشد.» و نيز محترماً عين خبر رويتر را بهرمز معروضميدارد:
تكذيب دولت
«تهران – اين چند روز اخير زمزمهاي در شهر راجع بهدو فقره يادداشت كه دولت انگليس برله سردار اقدس بهدولت ايران تسليم نموده است، جريان داشت. ولي دولت رسماً صحت اين يادداشتها را تكذيب كرده است.»
حكومت نظامي تهران و توابع – سرتيپ مرتضي
قريب بهنصف شب تلگراف كفيل رياست وزرا واصل شد كه گزارشات دو روزة اخير را ذكر كرده، و اقداماتي را كه دولت پس از مسترد داشتن نتهاي انگليس نموده، شرح ميداد.
اصل تلگراف از اين قرار است:
حضور مبارك حضرت اشرف اعظم آقاي رئيسالوزرا دامت عظمته
«چنانكه خاطر مبارك مستحضر است در نتيجة مشورت با بعضي از آقايان وكلا، قرارشد مراسلة دومي سفارت پس داده شود، و پس از چند روز در جواب مراسلة اولي مندرجات و مدلول مراسلة دومي هم بدون اشاره به خود آن مراسله، رد شود. همينطور اقدام شده، راپرت بهعرض ميرسد. ديروز نهم قوس آقاي وزير خارجه در ضمن ملاقات با شارژ دافر انگليس، بدون مشورت قبلي با وزرا، مراسلة اولي و مراسلة حاوي تلگراف وزيرمختار بهحضرت اشرف را نيز پس دادند. پس از اطلاع، اظهار شدكه پسدادن تمام مراسلات موقع بيان نظر دولت را فوت كرده، در آتيه ممكن است توليد خطر و بدنامي براي دولت بنمايد. بهعلاوه چون مطالب منتشر شده ممكن است در مجلس توليد اشكالاتي بكند، بعد از مذاكره با وزرا قرار شد در اين باب مشورتي با آقايان مشيرالدوله و مؤتمنالملك و تقيزاده و علايي بشود. وزرا بهغير از آقاي وزيرخارجه ديشب بهمجلس رفته و با آقايان مذكور مشورت كرده، تمام آنها پسدادن مراسلات اخير را خوب ندانسته و براي اينكه جبراني بشود، قرار شد آقاي وزير خارجه بهسفارت انگليس رفته، يادداشت ذيل را قرائت و نسخة آنرا بهشارژ دافر بدهند. پس از آن وزرا همان ديشب آقاي وزير خارجه را ملاقات و مطالب را بهايشان ابلاغ كرديم. ايشان قبولكردند كه امروز همينطور انجام دهند. متن يادداشت اين است:
«در موقعي كه در هفتم قوس وزيرخارجة ايران مراسله سفارت انگليس را بهآقاي شارژدافر رد كرد، نظر اولياي دولت علّيه از اين اقدام اين بود كه چون مضمون مراسلهها را كاملاً مخالف اصول قانون بينالملل و حق سيادت و استقلال ايران ميدانستند، مراسلة مزبور رد شود تا موجب اعتراضات حقّة دولت ايران، و دنباله تنفّرات و هيجان افكارعامّة اين مملكت و ايجاد مشكلات جديده در طريق حسن افكار و تحكيم روابط دوستانه كه خوشبختانه رو بهازدياد است نگردد، و كاملاً كانلميكن فرض شود. ليكن چون آقاي شارژ دافر انگليس در تاريخ نهم قوس شفاهاً از جانب دولت متبوعة خود راجع بهآن مراسلة ردشده و فاقدالاثر گرديدن، بياناتي نمودند، و عللي ذكر نمودند، عليهذا وزيرخارجه از جانب دولت خود مأموريت دارد كه رسماً اظهارات ذيل را بهآقاي شارژ دافر انگليس بنمايد.
اولياي دولت علّيه ايران تصور نميكردند كه ممكن است دولت فخيمة انگليس اين چنين اقدامي بنمايد، زيرا بههيچوجه براي هيچ دولت خارجي حقي قائل نيستند بهاينكه نسبت بهيك نفر از اتباع مسلّم دولت علّيه، نظير آنچه در مراسلة رد شده مندرج شده بنمايند. لهذا نظر بهمراتب فوق و براي احتراز از هرگونه سوءتفاهمي، مراسلة مزبوره بهآن سفارت رد شده و اميدوار است اين حسن نيّت دولت عليه تقدير گردد. در خاتمه نظريات دولت ايران را در حفظ حقوق حاكميت خود تجديد مينمايد.»
ذكاءالملك
نمره 3872
دستور دادم تلگراف ذيل را تهيه كنند كه فردا صبح مخابره شود:
تهران
جناب مستطاب اجل آقاي ذكاءالملك وزير ماليه داماقباله
«از مدلول رمز نمرة 3872 اطلاع حاصل كردم. با اينكه در رمز نمرة 4188 صريحاً دستور داده بودم كه هر مراسلهاي از هر سفارتخانهاي برسد، بايد قبلاً بهمن مراجعه نماييد تا تكليف جواب آن را تعيين و بعد با نظر هيأت دولت، امر بهارسال شود، هيچ انتظار نداشتم نطقي را كه براي آقاي وزير امور خارجه معين نمودهايد بدون اطلاع و دستور من بروند در سفارت انگليس بخوانند. چه بسا نظرياتي در اين موقع هست كه ممكن است هيأت دولت متوجه نبوده و بعدها توليد مشكلات كند، چنانكه بهجملة اخير همين نطقي را كه تهيه كردهايد من اعتراض دارم. اينجا كه نوشته شده «در خاتمه نظريات دولت ايران را در حفظ حقوق حاكميت خود تجديد مينمايد.» اين جمله را ابداً تصديق ندارم و بيمورد بوده، و براي اينكه ديگر نظاير اين عبارات تجديد نشود همانطور كه نوشتهام تمام مكاتيب وارده يا اين قبيل جوابها را قبلاً بهمن مراجعه نماييد، كه با يكنظر جامعي مبادرت شده و بعدها مورث تأسّف و پشيماني نشود. اگر قدري دقّت شود، خودتان هم تصديق خواهيد كرد كه ذكر اين جمله بدون مطالعه بوده.»
رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا
جمعه 13 قوس 1303 – نمرهٌ 4212