جنگ‌ رامهرمز

‌‌

جنگ‌ رامهرمز

 ‌

   دو شنبه‌ 16 قوس‌

   شب‌ تلگرافي‌ از سرتيپ‌ محمدحسين‌ ميرزا فرماندة‌ اردوي‌ اعزامي‌ اصفهان‌ واصل‌ گرديد. معلوم‌ شد در «تنگ‌ كله‌»، نزديك‌ «سلطان‌ آباد»، امير مجاهد را پس‌ از شش‌ ساعت‌ جنگ‌ شكست‌ داده‌ به‌طرف‌ رامهرمز رانده‌اند، و روز 15 قوس‌، اردو به‌رامهرمز وارد گرديده‌ است‌.

   «سلطان‌آباد» واقع‌ است‌ در روي‌ خط‌ بهبهان‌ و نزديك‌ شعبة‌ رود جراحي‌ و از آنجا به‌رامهرمز راه‌ دو جهت‌ دارد. بدواً، به‌امتداد مغرب‌ پيش‌ مي‌رود و در شش‌فرسخي‌ نزديك‌ ملتقاي‌ دوشعبه‌ مهم‌ جراحي‌، «قلعه‌ شيخ‌»، به‌طرف‌ شمال‌ متمايل‌ شده‌ پس‌ از چند پيچ‌ و خم‌ به‌رامهرمز مي‌رسد. اين‌ قسمت‌ شمالي‌ راه‌ نيز هشت‌ فرسنگ‌ مسافت‌ دارد.

   تلگراف‌ سابق‌الذكر بدين‌ مضمون‌ است‌:

 ‌

اهواز

 ‌

   مقام‌ امارت‌ جليله‌ لشكر جنوب‌

   «در تاريخ‌ 14 قوس‌ در اول‌ «تنگ‌ كله‌» يك‌فرسخ‌ و نيمي‌ «سلطان‌آباد» كه‌ تنگ‌ مهمي‌ است‌ براي‌ جنگ‌ تدافعي‌، پيش‌ قراولهاي‌ سوار در ساعت‌ هفت‌ونيم‌ صبح‌ با دشمن‌ مصادف‌ و مشغول‌ زدوخورد گرديدند. كلية‌ ارتفاعات‌ و جنگل‌ و دهات‌ در تصرف‌ سوار و پيادة‌ دشمن‌ بود. ستون‌ اول‌ قواي‌ ما كه‌ مركب‌ بود از يك‌ گردان‌ از فوج‌ سلحشور، يك‌ گردان‌ از فوج‌ نادري‌، دو گروهان‌ مسلسل‌، يك‌ رسد كوهستاني‌ و يك‌ گروهان‌ مهندس‌، شروع‌ به‌تعرض‌ نمودند. ستون‌ دوم‌ كه‌ بقيه‌ قوا را تشكيل‌ مي‌داد در احتياط‌ مانده‌ پس‌ از شش‌ ساعت‌ كه‌ دائماً قواي‌ ما تعرض‌ مي‌كرد، و سواره‌ و پيادة‌ دشمن‌ هم‌ استقامت‌ مي‌كرد دشمن‌ مجبور به‌عقب‌نشيني‌ گرديد. كليه‌ مواقع‌ و قراء اطراف‌ و جنگل‌ و قريه‌ سلطان‌آباد كه‌ مركز قواي‌ دشمن‌ بود به‌تصرف‌ قواي‌ ما درآمد. دشمن‌ با حال‌ بي‌نظمي‌ و با تلفات‌، هزيمت‌ اختيار نمود. توپخانه‌ و مسلسل‌ دشمن‌ در مقابل‌ توپخانه‌ و مسلسل‌هاي‌ ما فقط‌ چند تيراندازي‌ كرد و مجبور به‌خاموش‌ شدن‌ گرديدند. شب‌ را در سلطان‌آباد توقف‌ نموده‌، يوم‌ 15 قوس‌ وارد رامهرمز شديم‌. دشمن‌ در بين‌ راه‌ ابداً توقف‌ ننمود، و از رامهرمز عبور كرد و به‌قراي‌ اطراف‌ پراكنده‌ شد. صاحبمنصبان‌ و نظاميان‌ رشيد اردو از هيچگونه‌ فداكاري‌ مضايقه‌ ننموده‌، با كمال‌ تهوّر دشمن‌ را منكوب‌ و متواري‌ نمودند. قواي‌ دشمن‌ بالغ‌ بر هشتصد الي‌ نهصد نفر بود. امير مجاهد شخصاً سركردگي‌ آنها را دارا بود و خوانين‌ بختياري‌ هم‌ كه‌ اسامي‌ آنها ذيل‌ تلگراف‌ نمره‌ 87 عرض‌ شده‌ جزو قواي‌ مشاراليه‌ بودند.»

                                                  رامهرمز مورخة‌ 15 قوس‌

  فرماندة‌ قواي‌ اعزامي‌ اصفهان‌ – سرتيپ‌ محمدحسين‌ ميرزا

                                                      نمر 89

   اشرار پراكنده‌ شده‌، در دهات‌ اطراف‌ رامهرمز بناي‌ قتل‌ و غارت‌ و اجراي‌ نيات‌ و عادات‌ خود گذاشته‌ بودند. چند تلگراف‌ از كلانتران‌ و كدخدايان‌ آن‌ نواحي‌ رسيد كه‌ تظلّم‌ و دادخواهي‌ كرده‌ بودند. جواب‌ دادم‌ خود را به‌پناه‌ اردو بكشند و اشرار را بيرون‌ بكنند.

   به‌فرماندة‌ قواي‌ رامهرمز هم‌ امر نمودم‌ در جانبداري‌ اهالي‌ و رعايت‌ حال‌ كلانتران‌ كمال‌ سعي‌ را نموده‌، نگذارند به‌هيچ‌ كس‌ آسيبي‌ برسد و بقاياي‌ متمردين‌ را كاملاً قلع‌ و قمع‌ نمايند.

   خزعل‌ و مرتضي‌قلي‌خان‌ شديداً متوحش‌ شدند كه‌ مبادا آتش‌ ديوانگي‌ امير مجاهد دامن‌ آن‌ها را بگيرد و من‌ در صدد تنبيه‌ آنها برآيم‌، و اين‌ اوضاع‌ اخير را از چشم‌ آنها ببينم‌. رئيس‌ كابينه‌ را براي‌ رفع‌ سوءظن‌ نزد من‌ فرستادند و شفيع‌ قرار دادند. به‌آنها اطمينان‌ بخشيدم‌ كه‌ تا مستقيماً برخلاف‌ تسليم‌ و انقيادي‌ كه‌ اظهار كرده‌اند رفتاري‌ از آنها سر نزند، در امان‌ خواهند بود. به‌علاوه‌ امير مجاهد شخصي‌ است‌ ديوانه‌ و بي‌مغز، البته‌ اعمال‌ او را نبايد از همراهان‌ سابقش‌ مؤاخذه‌ نمود. راپرتي‌ كه‌ بعد رسيد مشروحاً  قضية‌ مصادمة‌ اردوي‌ رامهرمز را شرح‌ داد. معلوم‌ كرد طرفين‌، مصاف‌ توپ‌ و توپخانه‌ داده‌ و تجهيزات‌ آنها از بهترين‌ اسلحة‌ سيستم‌ جديد بوده ‌است‌.

   قواي‌ انتظامي‌، استقامت‌ رشيدانه‌ به‌خرج‌ داد. با وجود مشقت‌ اين‌ راه‌ خطير كه‌ حقاً بايد همه ‌را خسته‌ و ناتوان‌ ساخته‌ باشد، در حالت‌ و روحية‌ آنها تزلزل‌ و فتوري‌ راه‌ نيافته‌، طوري‌ در مقابل‌ دشمن‌ استقامت‌ ورزيده‌ و غيورانه‌ مبادرت‌ به‌حملات‌ نمودند، كه‌ بختياريها مجال‌ درنگ‌ در خود نديده‌، هر دسته‌ از يك‌ طرف‌ متواري‌ و راه‌ عبور قواي‌ انتظامي‌ را از هر طرف‌ باز گذاردند.

   امير مجاهد يكي‌ از خوانين‌ بختياري‌ است‌، و همين‌ شخص‌ است‌ كه‌ پارسال‌ غفلهًٌ در گردنة‌ معروف‌ به‌«شليل‌» (خاك‌ بختياري‌)، به‌قواي‌ نظامي‌ اعزامي‌ به‌خوزستان‌ هجوم‌ كرده‌، قريب‌ به‌هشتاد نفر از آنها را با كمال‌ بيغيرتي‌ و عدم‌ رشادت‌ كشت‌.

   اين‌ شخص‌ در بين‌ خوانين‌ بختياري‌ از متمولين‌ درجة‌ اول‌ و شخصي‌ است‌ فطرتاً دزد و لاابالي‌ و مراتب‌ جنون‌ او نيز ضرب‌المثل‌ بختياريهاست‌. با وجود تمول‌ زياد، گدامنش‌ و پست‌فطرت‌ است‌، و در عضويت‌ كميتة‌ قيام‌ نيز تمام‌ مهارت‌ و زبردستي‌ خود را به‌كار برده‌ تا سوار و پيادة‌ خود را از پول‌ خزعل‌ تجهيز و آماده‌ نمايد. مي‌شنوم‌ در گرفتن‌ پول‌ از خزعل‌ گاهي‌ طوري‌ رويه‌ افراط‌ را پيموده‌ است‌ كه‌ باعث‌ رنجش‌ خاطر رفيق‌ خود شده‌، اگر پس‌ از ورود من‌ به‌اين‌ صفحه‌ مُلجاء و مضطر نمي‌شدند، ممكن‌ بود كه‌ گزارشات‌ بين‌ آنها به‌مراحل‌ باريكتري‌ امتداد يابد. اين‌شخص‌ داراي‌ علاقه‌ و املاك‌ وسيع‌ و نقدينه‌ گزاف‌ و تمول‌ فراوان‌ است‌. ليكن‌ عادتاً و فطرتاً طوري‌ است‌ كه‌ هنوز توقف‌ در سر يك‌ گدوك‌ و گردنه‌ و سرقت‌ يك‌بار جو و يونجه‌ را ترجيح‌ مي‌دهد بر عايداتي‌ كه‌ شرافتمندانه‌ از مستغلات‌ خود دريافت‌ نمايد.

   معروف‌ است‌ كه‌ اگر در داخلة‌ بختياري‌ و در تمام‌ اين‌ ايل‌ بزرگ‌ الاغ‌ و يا گوسفندي‌ مفقود شود، صاحب‌ مال‌ بدون‌ مزاحمت‌ به‌اشخاص‌، يكسره‌ به‌منزل‌ همين‌ خان‌ رفته‌، گمگشتة‌ خود را از او استفسار مي‌نمايد، او هم‌ اتفاقاً از زير چشمهاي‌ سفيد و موهاي‌ سرخ‌ خود هنوز جواب‌ منفي‌ به‌كسي‌ نداده‌ است‌.

   فوق‌العاده‌ مضحك‌ است‌ كه‌ چنين‌ شخصي‌ وسيلة‌ انعقاد كميتة‌ قيام‌ سعادت‌ گشته‌، و از پرتو اين‌ اخلاق‌ و اين‌ آزمايش‌ مي‌خواهند جامعه‌ را به‌ترقي‌ و تعالي‌ و به‌سعادت‌ ابدي‌ سوق‌ دهند.

   با وجود اين‌ احوال‌، من‌ درجة‌ حماقت‌ و بلاهت‌ و كج‌ سليقگي‌ خزعل‌ را از اين‌ دزد معروف‌ بالاتر مي‌دانم‌، كه‌ حاضر شده‌ است‌ پول‌ و نقدينة‌ خود را با دست‌ كسي‌ به‌مصرف‌ برساند كه‌ اساساً هنر او در جامعة‌ ايران‌ فقط‌ و فقط‌ بي‌ثباتي‌ و رهزني‌ است‌.

   امير مجاهد، در نتيجة‌ همين‌ يك‌ جنگ‌، متواري‌ شد. همراهانش‌ در كوهها و دهات‌ فراري‌ ودر ميان‌ اهالي‌ ذوب‌ شدند. خود او از دهي‌ به‌دهي‌ گريزان‌ گشت‌. گفتند قصدش‌ ورود به‌خاك‌ بين‌النهرين‌ است‌.