«

»

Print this نوشته

سخنرانی فرخنده مدرس در مراسم افتتاح سازمان مشروطه ایران در کلن

مشروطۀ پادشاهی، تاریخ درازدامنی دارد. تاریخی، هر چند با نتایج درخشان و بی‌سابقه‌، اما این تجربۀ تاریخی ناکامی‌های فراوانی را نیز به همراه داشته است. این نام را برخود نهادن، با خود مسئولیت بسیار سنگینی می‌آورد، یعنی مسئولیت آگاهی را! چه در شناخت و احیای دستاوردهایش، که در صورت احیای آنها به اقتضای زمان و انتظارات جدید می‌تواند ما را به جاهای بسیار بلندی برساند و چه در شناخت و پرهیز از ناکامی‌هایش، که دیگر نه زمان و نه فرصتی برای تکرار آن‌ها در ایران نمانده است.

farokhondeh-modares-

سخنرانی فرخنده مدرس در مراسم افتتاح سازمان مشروطه ایران در کلن

با سلام خدمت هموطنان و دوستان عزیز

و با سپاس از دعوتِ برگزارکنندگان به این گردهم‌آیی  که برایشان در پیگیری اهداف‌شان صمیمانه آرزوی موفقیت می‌کنیم. با اجازۀ دوستان در اینجا مایلم مراتب خرسندی و سپاس خود و همسرم را خدمت دوست ارجمند و عزیزمان آقای کلاشی اعلام کنم، بابت این‌که ایشان در میدان سیاسی حضوری فعال و امیدبخش دارند.

اما بزرگترین سپاس و قدردانی‌مان از بخت بلندی‌ست، که به ما فرصت داد تا بار دیگر سربلندی ایران را، بخاطر داشتن فرزندان، جوانان و ایراندخت‌های دلاورش تجربه کنیم، هرچند که بهای این تجربه بسیار سنگین است و از آن غمی سنگین‌تر بر دل‌ها نشسته است. به‌رغم این ما برآورده شدن انتظاری را سپاس می‌داریم که سال‌های سال آرزومند و امیدوارش بودیم. ما سال‌ها بود که در انتظار آمدن نسل‌های دلبستۀ ایران بودیم، انتظار برآمدن نسل‌های تازه‌ای که دوستدار ایرانند، برخلاف آن نسل‌های انقلاب پنجاه‌وهفتی که عموماً قدرناشناس و ناسپاس میهن خود بودند، نسلی که ما خود به آن‌ تعلق داشتیم و آن زمان در جرگۀ جوانترین‌هایشان بودیم.

ما، البته بخت بلندی داشتیم که در همان ایران زیر سایۀ سرکوب و فرار از چنگ مرگ‌آور رژیم اشغالگر اسلامی و زیر غرش بمب‌‌افکن‌های دشمن تجاوزگر عراقی، رخت ناسپاسی و جامۀ ناپاک بی‌‌اعتنایی به میهن را از تن درآورده و دور ریختیم. اما پس از سال‌ها دربدری و بی‌پناهی در کشور خود، بالاخره مجبور شدیم جان و عقل و مهر به میهن را یکجا در جامه‌دان کرده و به آوارگی و پناهندگی در سرزمینی دیگر روی آوریم. اما از ایران دل نبریدیم.

همین دلبستگی  و مهر به ایران بود، همان مهری که امروز فرزندان دلیرمان را در خاک کشور و برای زندگی و آزادی و برای پس گرفتن ایران به کارزار کشانده،  همین دلبستگی که همۀ ما را امروز در اینجا گردآورده، همین مهر و دلبستگی در سی و پنج سال پیش مانع از آن شد، که ما سرخورده و ناامید شویم و کمر خم کنیم. ما نیک‌بخت بودیم که توانستیم در تبعید،  یک بار دیگر، و این‌بار به نام نامی ایران، دوباره قد راست کنیم.

و البته این‌ را هم از اختر بلند بخت بلند خود می‌دانیم، که بیش از سی سال پیش، در مسیر فعالیت‌های خود، توانستیم زنده یاد داریوش همایون را بی‌یابیم. ما از او تا ‌توانستیم آموختیم، تا جایی که وسع استعدادمان اجازه می‌داد. بیش از هر چیز از او آموختیم که، مسئولیت خود را بپذیریم، و به عنوان یک ایرانی، تا وقتی که خود را ایرانی می‌دانیم، از مسیر پیمان با ملت خود، و به قول او از پیمان با صد نسل گذشتۀ ایران در حفظ میهن دور نیفیم.

حال برپایۀ آن آموزه‌ها امروز من در اینجا مایلم دو نکته را با شما در میان بگذارم، شاید به درد مبارزات امروز و آینده‌مان بخورد. اول این‌که:

ما بدون ایران ایرانی نیستیم. هر یک از ما، در بیرون از آن سرزمین، و در این سوی جهان، شاید، اگر بتوانیم، با تحمل سختی‌های بسیار و دشواری‌های بی‌شمار حقیقت فردی خود را به اثبات برسانیم، تازه جزء افراد و احاد ملت‌های دیگری خواهیم شد. اما اثبات حقیقت جمعی‌ ما به عنوان ایرانی، در گرو ماندن کشور و بقای ملت ایران است. سرفرازی ما به عنوان انسانِ ایرانی در گرو بیرون آمدن آن سرزمین از مردابی‌ست که رژیم اسلامی ساخته است.

بنابراین اگر امروز هر یک از ما بتواند، مسئولیت‌پذیری و پویایی فردی و جمعی خود را با حقیقت بزرگتری، با ماهیت برتری به عنوان ایران پیوند زند، اگر ما بتوانیم در راه مبارزه علیه رژیم اسلامی و در راه رهایی کشورمان و در راه سعادت ملت‌مان، تلاش‌های فردی و جمعی‌مان را به یکدیگر و با درون گره بزنیم، و بر رژیم اسلامی چیره شویم، آنگاه بی‌تردید، خواهیم توانست انسان‌های مفیدتری در خدمت به انسانیت در جهان نیز باشیم. زیرا جهان، با ایرانِ بدون رژیم اسلامی دنیای بهتری خواهد بود. بنابراین، این هم به سود تک تک ما، هم به سود ایران‌مان و هم به سود جهانیان خواهد بود اگر ما در پیکار ملی‌مان علیه رژیم اسلامی به پیروزی برسیم. پس در این راه ما باید بکوشیم و مشترکاً هم باید بکوشیم.

و اما نکتۀ دیگر این‌که؛ پیکار ملی ما علیه رژیم اسلامی نیازمند شالوده‌های فکری درست و در خدمت ایران است. ما باید بر زمین دستاوردهای تاریخی  این کشور بایستیم. چون بر زمین سست و بدون ریشه‌های قدرتمند ایستادگی و پیروزی ناممکن است. بدون فکر درست و بدون ریشه‌های قوی ما نخواهیم توانست بدانیم که درآینده از کجا سردرخواهیم آورد.

ما می‌دانیم که رژیم اسلامی دیر یا زود خواهد افتاد. این امید در دل تک تک ما شعله‌ور است که ایرانیان دیر یا زود بر این رژیم ضدایرانی و ضد آزادی فائق خواهند آمد. ما، ضمن زنده نگه داشتن این امید، اما باید بار سنگین‌تری را در دست نسل‌های جوانتر بگذاریم؛ بارِ پیروزیِ بعد از پیروز شدن بر رژیم اسلامی را. اهمیت آن پیروزی، اگر از پیروزی بر رژیم اسلامی بیشتر نباشد، به هیچ روی کمتر نیست.

تلاش برای تحقق پیروزی، بعد از چیرگی بر رژیم اسلامی، به باور ما، مسئولیتی‌ست به مراتب سنگین‌تر. به عبارت دیگر ما وقتی بر رژیم اسلامی چیره خواهیم شد که ایران حفظ شود، تا بتوانیم، تا جوانان و آیندگان ما بتوانند، آن سرزمین را بر بستر آرامش، ثبات، امنیت، آزادی و پویایی و در مسیر رشد و ترقی شکوفایی به پیش ببرند. آمادگی برای آن پیروزی اصلی، از همین امروز باید فراهم گردد. و به نظر ما اینجاست که آن شالودۀ فکری و زمین استوار دستاوردهای این ملت به یاری پیکار ملی ما خواهد آمد و به‌کار پیکارگران جوان‌مان در آینده خواهد خورد.

اما پیش از ادامۀ این بحث لازم است به یک نکتۀ بدیهی‌ اشاره کنم، این‌که مردم ایران بی‌تردید، با اتحادی وسیع و حمایت جهانیان، بر رژیم اسلامی پیروز خواهند شد. اما این پیروزی تنها یک مقدمه است و به تنهایی نمی‌تواند ضامن پیروزی اصلی ایران باشد. این را تجربۀ خود ما به ما ثابت کرده است. انقلاب اسلامی هم با ائتلافی گسترده، با «اتحاد همه با هم» و با حمایت جهانی، به «پیروزی» رسید. اما بنیادهای فکری و اهداف آن انقلاب چنان غلط و فاسد و در مغلطه و فساد چنان ضد ایرانی و ضد آزادی و ضد انسانی بود که جز شکست، پیآمد دیگری نمی‌توانست داشته باشد. یک پایۀ آن «اتحاد همه باهم» بر افکار غلط و فاسد اما پایۀ دیگر آن بر جهل و ناآگاهی ملی گذاشته شده بود. و چنین ترکیبی، طبیعی‌ست که جز به تباهی و نکبت علیه ایران نمی‌توانست بی‌انجامد.

پس، بستر فکری درست و به نفع ایران و آگاهی بدان فکر در اتحاد نیز مهم و زمینه‌ساز آینده است. نیروهای سازندۀ آیندۀ کشور ما به افکار و ایده‌های سالم و انسانی و روشنی از همین امروز نیازمندند که در کانون آن افکار و ایده‌ها پایبندی به حفظ تمامیت ارضی، و حفظ یکپارچگی ملی قرار داشته باشد، و در آن کانون مصالح ایران و منافع مردم آن در الویت قرار داشته باشد، به ایده‌هایی نیاز است که؛ شایستۀ این ملت تاریخی، صلح‌دوست، مسالمت‌جو و مستعد رشد و ترقی باشد، افکاری که در درجۀ اول حافظ کشورشان، و زمین بودوباش فردی و جمعی‌شان باشد، تا آحاد چنین ملتی بر بستر آن بتوانند، به حرکت درآمده و حقیقت فردی و جمعی و ملی شایستۀ خود را به اثبات برسانند. ملتی که شادمانی، مهروزی، همزیستی، برابری، دادگری، رواداری، ثبات و امنیت و امروز با تمام وجود آزادی را دوست دارد، شایستۀ دولت خود ا‌ست، دولتی که بر بستر آن روحیات و بر پایۀ آن الویت‌ها برآمد داشته باشد. رژیم اسلامی، چنین دولتی نیست. رژیم اسلامی شایسته این ملت نیست و او را نمایندگی نمی‌کند. رژیم اسلامی دولت این ملت نیست. اصلاً دولت نیست. افکار، فرهنگ و قانونش با مردم ایران بیگانه است. همچون دشمن اشغالگری‌ست که هستی این ملت و این سرزمین تاراج کرده و بر باد می‌دهد. فرزندانش را می‌کشد، آینده‌اش را بر باد می‌دهد. چنین رژیمی تنها شایستۀ مبارزه برای برچیدن بساطش است.

و امروز شما با این رژیم نابکار و با این ناروایی در حق ملت خود، در مبارزه‌اید و در اینجا، به قصد ایجاد انجمن و تشکلی از هواداران پادشاهی مشروطه گرد آمده‌اید، تا در درجۀ اول صفوف خود را متحد و منسجم کنید تا بتوانید مؤثرتر و قدرتمندتر نیروهای خود را در پیکار علیه رژیم اسلامی بکارگیرید. عزم شما و تصمیمی که برای اتصال حلقه‌های خود گرفته‌اید، بسیار درست و خردمندانه و شایستۀ پستیبانی‌‌ست

اما باید در عین حال بدانید، و بی‌تردید بسیاری از شما به خوبی می‌دانید؛ که این نام، یعنی هواداران مشروطۀ پادشاهی، یک عنوان سادۀ سیاسی یا شعار نیست. هرچند، این اسم امروز همچون کهربایی بیشترین نیروها را به سوی خود می‌کشد، اما عنوانی نیست که   آن را بتوانیم به سادگی و به فراخور لحظۀ مناسب بر تشکلی بگذاریم و از قوۀ جاذبۀ آن برای جذب نیروی بیشتر فیض ببریم.

ما، به عنوان کسانی که دفاع از افکار مشروطه‌خواهی با مقدمۀ دفاع از ایران را از سه دهه و اندی پیش آغاز کردیم، یعنی زمانی که کمترین رویکردی به مشروطیت و دفاع از تداوم آن در دورۀ دو پادشاه فقید پهلوی، حداقل در بیرون، انزوا و تنهایی سیاسی در غربت را برای ما سنگین‌تر می‌کرد، هنوز هم بر این باوریم که ایستادن بر ایدۀ بازگشت به مشروطۀ پادشاهی و دفاع از دستاوردهای آن یکی از دشوارترین کارهاست. زیرا مشروطۀ پادشاهی در ایران تجربه‌ای تحقق یافته است و با همۀ درخشش آن، اما می‌دانیم که نگاه‌های خرده‌گیر و مخالف تنها به نقاط قوت آن دوخته نمی‌مانند. علاوه بر این، به باور ما، گفتن هیچ نیم‌حقیقتی یا دفاع از سر ناآگاهی یا نیم‌آگاهی شایستۀ ایدۀ مشروطۀ پادشاهی نیست. کمترین زیان چنین «دفاعی» در درجۀ اول به کار خود شما و آسیب بزرگتر آن به همین ایده و به ایران است.

مشروطۀ پادشاهی، تاریخ درازدامنی دارد. تاریخی، هر چند با نتایج درخشان و بی‌سابقه‌، اما این تجربۀ تاریخی ناکامی‌های فراوانی را نیز به همراه داشته است. این نام را برخود نهادن، با خود مسئولیت بسیار سنگینی می‌آورد، یعنی مسئولیت آگاهی را! چه در شناخت و احیای دستاوردهایش، که در صورت احیای آنها به اقتضای زمان و انتظارات جدید می‌تواند ما را به جاهای بسیار بلندی برساند و چه در شناخت و پرهیز از ناکامی‌هایش، که دیگر نه زمان و نه فرصتی برای تکرار آن‌ها در ایران نمانده است.

با این‌که امروز تجربۀ تاریخی و موفق مشروطۀ پادشاهی و دستاوردهای تاریخی رضاشاه و محمدرضاشاه و حضور وارث آن دو پادشاه یعنی شاهزاده رضا پهلوی، بسیار سهل‌تر از گذشته هواداران را به خود جذب می‌کنند، به رغم همۀ این امتیازها، اما ایدۀ بازگشت به مشروطۀ پادشاهی، هنوز هم‌آوردان و مخالفان سرسخت آگاه و ناآگاه بسیار دارد.

گذشته از رژیم اسلامی و سرسپردگان اسلام، که در حال حاضر به حق بزرگترین دشمن ایران و دشمن مشروطۀ پادشاهی بشمار می‌آیند، صرف‌نظر از تجزیه‌طلبانی‌ست که در انتظار تکه پاره کردن ایرانند، اما هستند مخالفین دیگری که در صف ستیز با رژیم‌ اسلامی قرار دارند، اما ایران و حفظ تمامیت سرزمینی و یکپارچگی ملی کشور در کانون دلمشغولی‌های‌ آنان نیست. برای بسیاری از آنان، در عمل، ایران حتا هم‌ارز ارزش‌ها و اهدافی نیست، که آنها در قالب شعارها و مطالبات خوش آب و رنگ سرمی‌دهند. بسیاری از آنها حتا تصوری از این ندارند، که بدون ایران و بدون تکیه بر نیروی همبستگی و انسجام ملی در این کشور، حتا به ساده‌ترین و پیش‌پا افتاده‌ترین مطالبات هم نمی‌توان رسید. تجربه و نتایج تلخ انقلاب اسلامی هم نتوانست آنها را از توهم و تولید توهم‌، حول شعارهای بی‌بنیاد و بی‌ریشه، دربیاورد.

امروز این توهم‌زدایی از طریق اثبات توانایی‌ها و ظرفیت‌های واقعی پادشاهی مشروطۀ پادشاهی، بر عهدۀ هواداران این نظم تجربه شده است. مشروط بر آن‌که آنها خود آگاه باشند و خود را به آگاهی‌ از بنیاد‌ها و ظرفیت‌ها و همچنین ضعف‌های گذشتۀ آن نظم تاریخی مسلح کنند.

به نظر ما نیروهای انقلاب ۵۷ با افکار غلط و وعده‌های بی‌بنیادشان توانستند بر ایران سیطره یابند و انقلاب ضدملی خود را، با عوام‌فریبی و با اتحادی بر پایۀ افکار ضد ایران به «پیروزی» برسانند، چون توانِ هواداران مشروطۀ پادشاهی در دفاع از آرمان‌های خود، از یکسو و برملا کردن آن افکار غلط و ضد ملی، از سوی دیگر، رو به کاستی گذاشته بود. به باور ما بینش ملی و جهانی‌بینی مترقی ایراندوستان، در آن زمان در دفاع از اصلاحات ملی، در میدان ارائۀ آگاهی و دانش به مردم و به ویژه جوانان، روبه افول گذاشته بود. این ضعف و سستی نباید و نمی‌تواند دوباره تکرار شود.

به باور ما، ایده، نظام و سیاستی که نتواند در حوزۀ آگاهی و نظر از اعمال و اقدامات و برنامه‌های خود، در نگاه مردم، دفاع کند و ضرورت اقدامات خود را، در جهت حفظ منافع عمومی و مصالح کشور، به ملت خویش بشناساند، هم در برابر اشتباهات خود آسیب‌پذیر خواهد شد و هم میدان سیاست را به عوام‌فریبان و ظاهرفروشان خواهد باخت.

این، آن درس بزرگی‌ست که هواداران مشروطۀ پادشاهی برای پیکار امروز خود و آیندۀ ایران، باید از تجربۀ ناکامیِ دور اول مشروطه‌خواهی میهن‌مان بیآموزند. این‌ را که؛ میدان آگاهی ملی و سیاست خلأ پذیر نیست. کوتاهی و کاستی مشروطه‌خواهان در کسب آگاهی و سستی در آگاهی رسانی، میدان را به عوام‌فریبان با شعارهای فریبنده و مد روز خواهد سپرد، چنان‌که یکبار سپرد.

حال در خاتمه این پند و موعظۀ مادربزرگی و هشدار دوستانه را از من بپذیرید که: ایران ما پس از آسیب‌های اندازه نگرفتنی دهه‌های انقلاب اسلامی و رژیم ضد ایرانی آن، تا سال‌های بسیار، قادر نخواهد بود اشتباه برآمده از ضعف آگاهی ملی و آگاهی رسانی را تاب آورده و جبران کند. اما همچنین بر این باورم که ایدۀ بازگشت به پادشاهی مشروطۀ پادشاهی تنها بر بستر آگاهی ملی گسترده و دفاع آگاهانه از آن، قادر به پیروزی و شکوفایی خواهد بود.

با سپاس از شما و با آرزوی پیروزی ایران