دولت باید برای وجود خبرنگار ارزش قائل باشد و برای تربیت خبرنگار هزینه کند و فکر نکند که این خبرنگار، خبرنگار من نیست. خبرنگار باید برای مملکت تربیت شود نه برای دولت. ما صد و ده، بیست سال است که از نفت تغذیه میکنیم اما یک خبرنگار نفت در سطح جهانی نداریم. وزارت نفت به این عظمت هرگز فکر نکرده است که برای تربیت یک خبرنگار نفت در سطح جهانی هزینه کند. یک نفر را بفرستد خارج درس بخواند و خبرنگار نفت شود. به وزارت نفت هم کاری نداشته باشد. وزارت نفت فقط پول بدهد که تربیت شود. کسانی که در سطح بالای مملکت هستند باید به این قائل باشند که ما باید آدم تربیت کنیم به عنوان خبرنگار، خبرنگاری که مو را از ماست بکشد ولی گفتن این حرفها اینجا چه فایدهای دارد؟!
گفت و گوی سازندگی با سیروس علینژاد روزنامهنگار پیشکسوت
زینب صفری، خبرنگار پارلمانی: سیروس علینژاد روزنامهنگار صاحب سبک ایرانی، متولد شهر رشت است. او حدود ۷۳ سال دارد و همچنان پر از ایده و برنامه و طرح است. علینژاد از روزنامهنویسان قدیمی و پیشکسوت است. سیروس علینژاد پس از دریافت دیپلم، وارد دانشکده علوم ارتباطات شد و از سال دوم دانشکده به روزنامه آیندگان پیوست. ابتدا خبرنگار دانشگاه بود و در دورهای معاون سردبیر روزنامه آیندگان شد. پس از انقلاب نیز فعالیت مطبوعاتی خود را با مجله تهران مصور ادامه داد و در نشریات گوناگونی از جمله صنعت حمل و نقل حاضر شد. علینژاد اولین سردبیر ماهنامه مهم و تاثیرگذار آدینه بود. نشریهای روشنفکری که در سال ۱۳۶۴ متولد شد و تا اواخر دهه ۷۰ به حیات خود ادامه داد. همچنین او سردبیر ماهنامه دنیای سخن بود که در دورهی علینژاد بهترین روزهای خود را گذراند. سفر، زمان و پیام امروز و … نشریات دیگری بودند که علینژاد در آنها مشغول فعالیت بود. این گفتوگو به بهانهی بحران روزنامهنویسی چاپی انجام شد و در آن این مسائل مورد بررسی قرار گرفت که چرا سردبیران ما خلاقیت ندارند یا روزنامهنگاران قدیمی در هنگامی که با بحران خوانندگان و کاهش تیراژ روبهرو میشدند، از چه روشهایی برای جذب مخاطب استفاده میکردند.
- همانطور که میدانید روزنامهنگاری امروز ما با بحران مواجه است. بحران از دست دادن خواننده و تیراژ. به عنوان یک روزنامهنگار باسابقه و موفق که هم شرایط پیش از انقلاب را تجربه کردهاید و هم بعد از انقلاب کار کردهاید، اوضاع را چطور ارزیابی میکنید؟ ما بعد از انقلاب در چه دورههایی روزنامهنگاری موفق داشتهایم؟
بعد از انقلاب دورۀ اصلاحات تنها دورهای بود که ما روزنامهنویسی خوبی داشتیم. هرچند متاسفانه جوانمرگ شد. البته از ۲۲ بهمن تا مرداد ۵۸ هم به فاصلۀ هفت ماه دوره درخشانی داشتیم. دورهای که هنوز قدرت حاکم چنان که باید مستقر نشده بود. البته درستتر این است که بگویم در آن زمان هم بهترین دوره روزنامهنویسی ایران را داشتیم و هم بدترین دورۀ روزنامههای ایران را. ما در آن زمان سه روزنامه مهم بیشتر نداشتیم؛ اطلاعات، کیهان و آیندگان. روزنامۀ اطلاعات را به شکل خزندهای در فروردین و اردیبهشت ۵۸ تسخیر کردند. موضوع هم با مصاحبۀ شاملو رسانهای شد. شاملو مصاحبهای با کیهان و اطلاعات کرده بود که بعد، آن مصاحبه را برای چاپ به روزنامه آیندگان سپرد. چون اطلاعات و کیهان چاپ نکرده بودند. در مقدمۀ آن مصاحبه نوشته بود روزنامه کیهان و اطلاعات به طور مشترک مصاحبهای با من داشتند که هیچکدام آن را چاپ نکردند. به گفته شاملو، کیهان خواسته بود بخشی از سوالات و جوابها را حذف کند و اطلاعات هم به دلیل حضور مدیرمسئول جدید مجال چاپ اینگونه مطالب را ندارد. البته اطلاعات حرف آقای شاملو را تکذیب کرد. اما یک هفته طول نکشید که معلوم شد حرف شاملو درست بوده است. یعنی به طور خزندهای آنجا را اشغال کرده بودند. وضع کیهان از آن هم بدتر شد. در ۲۵ اردیبهشت ۵۸ وقتی افراد تحریریه ساعت ۷ صبح به سر کار خود رفتند، نگهبان دم در، به دست بیست تن از آنان ورقهای داد که شما نمیتوانید به تحریریه بروید. ورقه امضا نداشت و معلوم هم نبود چه کسی یا کسانی این تصمیم را گرفتهاند. بعدها گفتند انجمن اسلامی کیهان این کار را کرده بود اما از این هم مطمئن نیستم. چون هیچ کس در نهایت آن را گردن نگرفت. به هر حال ۲۰ نفر از بهترینهایشان را راه ندادند. بقیه اعضای تحریریه در اعتراض به این امر اعتصاب کردند.
شرایط روزنامه خیلی بد شد. در غیاب تحریریه، عدهای روزنامه را به بدترین شکل درمیآوردند. سرانجام آهنفروشی پیدا و مدعی شد روزنامه را خریده است و کسانی که اخراج شدهاند یا نمیخواهند کار کنند بازخرید میشوند. به این ترتیب آن هفت ماهی که میگوییم بهترین دورۀ روزنامهنویسی ایران بود، بدترین دورۀ روزنامههای ایران شد. مطبوعات زیر فشار گروههای برانگیخته قرار گرفتند. دست حکومت هم در کار بود. با وجود این تا وقتی روزنامهها به صورت مستقل منتشر میشدند، میتوانستند خیلی چیزها بنویسند و دوره خوبی بود. بهخصوص آیندگان که با همۀ فشارهایی که بر آن وارد میشد، با دست باز و با شجاعت تمام مینوشت. پارهای مجلات هم مانند آهنگر و امید ایران و تهران مصور بدون سانسور منتشر میشدند. واقع این است که اطلاعات و کیهان پیش از تسخیر هم به دلایلی بسیار محافظهکارانه عمل میکردند و اگر امروز آنها را کنار هم بگذارید، میبینید مطالبی که در آیندگان هست در آنها نیست. بنابراین، این دوره از نظر آزادی مطبوعات بهترین دوره بود، چون روزنامهها آزاد بودند و بدترین دوره بود چون استقلال دو روزنامۀ بزرگ و مهم از بین رفت. بعد از آن، در مرداد ۵۸ آیندگان و بقیه هم از بین رفتند.
- با این دو دورهای که بهعنوان دورههای شکوفایی مطبوعات ایران از آنها نام بردید، در واقع میخواهید بگویید دولت و قدرت حاکم در اینکه روزنامهنگاری ما به شکوفایی برسد یا نرسد، تاثیر زیادی داشته است؟ یعنی سایر عوامل را در اینکه امروز روزنامهنگاری کمرمقی داریم، موثر نمیدانید؟
در آن زمان به غیر از گروههای فشار، سایر عوامل هنوز وجود نداشت. میگویند مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند. یعنی مطبوعات در کنار قوای مجریه و مقننه و قضائیه بنای دموکراسی را نگه میدارند. بنابراین خود ساختار حکومت باید این ارزش را برای مطبوعات قائل باشد و بداند اگر مطبوعات، مستقل و آزاد نباشند، بنای دموکراسی فرو خواهد ریخت. کار روزنامهنگار این است که حتا اگر در گوشۀ دوری از کشور شاهد فساد و ناکارآمدی بود، آن را گزارش کند. کار حکومت یا قوه قضائیه هم باید این باشد که به محض دیدن آن گزارش با موضوع برخورد کند. حالا اگر حکومت به جای برخورد با موضوع، با روزنامهنگاری که گزارش داده برخورد کند، نتیجه معکوس میشود. یعنی باب فساد و تباهی باز میشود. در این صورت مطبوعات رشد نخواهد کرد. چون دیگر کسی اصلا به سراغ این حرفه نخواهد رفت تا عمرش را تباه کند. پس حکومت است که باید برای استقلال مطبوعات ارزش قائل باشد.
- ما در حوزههای دیگر فرهنگی ازجمله سینما هم با محدودیتهای زیادی بهخصوص بعد از انقلاب روبهرو هستیم. اما از قضا همین محدودیتها باعث رشد خلاقیت در سینمای بعد از انقلاب شد. چرا این اتفاق در مطبوعات نیفتاده است و چرا ما در اینجا خلاقیت چندانی نمیبینیم؟
من نمیدانم آنها که از رشد خلاقیت در سینمای ایران حرف میزنند، آن را با چه چیزی مقایسه میکنند. قبل از انقلاب ما سینما داشتیم یعنی بهترین فیلمهای خارجی وارد میشد، دوبله میشد و در سینماهای ایران به نمایش در میآمد. حالا ما از ورود فیلمهای خارجی جلوگیری کردهایم و با سینمای جهان بیگانه شدهایم. در مقایسه با سینمای جهان است که میتوانیم از رشد سینمای ایران و خلاقیت آن حرف بزنیم. وقتی فیلم خارجی وارد نشود و به نمایش در نیاید، معلوم نیست از چه چیزی حرف میزنیم.
- یک بار با آقای بلوری صحبت میکردم، ایشان میگفت سالهای بعد از کودتای ۳۲ که سانسور اوج گرفته بود و هیچ چیز نمیتوانستیم بنویسیم، برای اینکه تیراژ را بالا نگه داریم و خوانندگان را از دست ندهیم سراغ حوادث رفتیم. میخواهم بگویم همیشه این محدودیتها وجود داشته اما گاهی منفعلانه با آن مواجه شدیم و گاهی دست به خلاقیتهایی زدهایم…
من نمیدانم آقای بلوری چه گفتهاند. میدانم که روزنامهنویس باتجربهای است. اما نوشتن و روی آوردن به حوادث، خلاقیت به حساب نمیآید.
- وقتی شرایط به شکلی است که نمیتوانیم از سیاست یا هرچیزی که دوست داریم بنویسیم و کمکم مخاطبمان را از دست میدهیم، پیدا کردن راهی برای حفظ این مخاطب خلاقیت نیست؟
بحث خلاقیت، بحث دیگری است. پرداختن به حوادث به نظر من خلاقیت نیست. در بین روزنامههای آن روزگار، آیندگان اصلا سراغ حوادث نمیرفت. یعنی از روز اولی که بنا نهاده شد، گفت من کار فرهنگ و کتاب میکنم، سینما، تئاتر و نقاشی، را گسترش میدهم، ورزش مینویسم، حتا جدول هم چاپ میکنم ولی سراغ حوادث نمیروم. چون قرار نیست من با توصیف و توضیح صحنههای دلخراش حوادث خواننده به دست آورم. به نظر من هم حفظ مخاطب به هر قیمتی بیمعنی است. فرض کنید پورنونویسی آزاد باشد. من اگر سردبیر باشم برای حفظ تیراژ پورنو نمینویسم چون به آگاهی جامعه اضافه نمیکند.
- مقصود من پرداختن به حوادث در روزنامهها نیست. بحث من خلاقیت است. خواستم بگویم که شاید اگر سردبیران و روزنامهنگاران خلاقتری داشتیم با وجود همین محدودیتها اوضاعمان بهتر بود…
بگذارید خیالتان را راحت کنم. روزنامه حول خبر میگردد و اساس روزنامه خبر است. درحالحاضر ما عنصر اصلی انتشار روزنامه را از دست دادهایم. وقتی اساس از دست رفته است خب شما نمیتوانید هر روز ابتکار و خلاقیتی غیرواقعی به کار بگیرید که روزنامه پایدار بماند. کار روزنامهنویس هم شقالقمر کردن نیست.
- منظورتان بلای فضای مجازی است…
دقیقا! پیش از این فضاها، شما خبر را در روزنامه میخواندید. رادیو تلویزیون هم بود. ولی معمولا خوانندهها فرصت نمیکردند هر لحظه به رادیو گوش دهند، یا هر لحظه تلویزیون نگاه کنند. بنابراین روزنامه عنصر فیزیکی مطلوب و در اختیاری بود که هرگاه فرصت مییافتید آن را میخواندید. حول محور خبر بقیۀ مطالب هم شکل میگرفت. شما روزنامه را باز میکردید و باخبر میشدید که فلان فیلم ساخته شده و قرار است اکران شود. بعد منتقدی راجع به آن فیلم مینوشت. شما آن نقد را میخواندید یا اطلاعاتی دربارۀ پشت صحنۀ فیلم و غیره به دست میآوردید. اما شما امروز نمیتوانید روزنامهای منتشر کنید که خبررسانی کند. شما برای انتشار روزنامه ده بیست ساعت وقت لازم دارید. تا شما بجنبید آن خبر میلیونها بار در فضای مجازی گشته است. شبکههای اجتماعی از هر طرف شما را بمباران اطلاعاتی میکنند. حتا سایتهای خبری خاصیت خود را از دست دادهاند.
- در واقع مشکل جدیدی پیدا شده که مقابله روزنامه کاغذی با آن ممکن نیست. پذیرفتن این واقعیت هم برای ما قدیمیها دشوار است. من ۵۰-۴۰ سال روزنامه نویسی کردهام. در کارم کم و بیش، موفق بودم. آدمی نبودم که وقتی به روزنامه یا مجلهای میرسد، نداند با آن چه کار باید کرد. میدانستم باید چهکار کنم و به سرعت هم میتوانستم تیراژ بگیرم. اما امروز اگر روزنامهای، مجلهای دست من بدهید، نمیدانم با آن چهکار باید کرد. در چه قالبی باید رفت؟ کدام خلأ را باید پر کرد تا توجه خواننده جلب شود، تا بتوان دو سه هزار تیراژ گرفت، نه صد هزار تیراژ که آن وقتها میگرفتیم!
البته همۀ این حرفها به «آزادی» بسته است. آزادی اگر باشد حتا در همین شرایط هم میتوان تیراژ گرفت اما به هیچ وجه نمیشود تیراژ قدیم را زنده کرد.
- میگویید عمر روزنامهنگاری به خاطر شبکههای اجتماعی سرآمده. اما چرا در دنیا این اتفاق نیافتاده است؟ آنجا هم شبکههای اجتماعی زودتر و گستردهتر از ایران فعالیت میکنند و هم روزنامهها کارکرد خودشان را دارند و مخاطبانشان را از دست ندادهاند.
در آنجا هم این اتفاق افتاده است. منتها در جامعههای آزادتر و آگاهتر، این اتفاق بطئیتر است و آهستهتر رخ میدهد. تازه در آنجاها هم روزنامهها به وضعی رسیدهاند که رایگان توزیع میکنند. یا لااقل تعداد روزنامههای رایگان زیاد شده است. همۀ روزنامهها هم «گاردین» نیستند که مطالب عمیقتر ارائه کنند و بتوانند سر پا بمانند.
- چرا شرایط آنها بهتر است؟ کارکرد فضای مجازی در جامعه آنها نسبت به ما متفاوت است؟
نه، موضوع این است که مردم آنها بیشتر از ما میخوانند. بهتر از ما هم مینویسند. بنابراین جامعه، بعد از دورهای برمیگردد به اینکه عمقش را نگه دارد. این اتفاق در آنجا میافتد. در جامعه ما هم این اتفاق میافتد اما با وسعت کمتر. اینجا هم خوانندگانی دارید که میخواهند مطالب عمیقتر بخوانند اما تعداد به آن اندازه نیست. تازه به مطالب عمیق هم راه نمیدهیم. جامعه ما سطحیتر است. نتیجه این میشود که تیراژ روزنامهها به پایین دو هزار افت کند که اصلا قابلیت توزیع را از دست میدهد. دو هزار نسخه روزنامه یا مجله را در تهران چگونه میتوان توزیع کرد؟ من آمار ندارم اما به گمان ده بیست هزار دکه مطبوعاتی در شهر باشد. اگر بخواهید به هر دکه دو روزنامه بدهید باید بیست تا چهل هزار نسخه چاپ کرده باشید. وقتی این تعداد چاپ نمیکنید، پس نمیتوانید توزیع کنید. قدرت توزیع از شما گرفته میشود و به این ترتیب از هر حیث، دچار مضیقه میشوند.
- درست است. اما شما از یک طرف میگویید چون روزنامه حول خبر میچرخد و سرعت فضای مجازی این عنصر را در روزنامه بیاثر کرده است، عمر روزنامه به سر آمده و از طرف دیگر وقتی درباره یومیوری یا گاردین یا دهها مجله و روزنامه در دنیا حرف میزنیم که همچنان کارشان را انجام میدهند، میگویید به این دلیل که جوامع آنها آگاهتر است.
اینطور نیست. اگر جلوی متروی لندن یا پاریس بایستید، میبینید که روزنامهها رایگان توزیع میشوند. گاردین بحث دیگری است. مگر چند روزنامه در جهان در سطح گاردین داریم؟ مجلهای مانند اکونومیست یا روزنامهای مانند گاردین خوانندگان خودشان را دارند. البته تیراژ آنها هم افت کرده، اما به هر حال خوانندۀ گاردین، در سطح انگلیس و جاهای دیگر موجود است. این اتفاق در اینجا هم میتواند بیفتد. در ایران هم اگر روزنامهای با وزن گاردین تولید کنید ــ که اصلا کار دشواری نیست ــ حتما خریدار دارد.
- یعنی چه ویژگیهایی داشته باشد؟
اول باید آزادی داشته باشید که بتوانید بنویسید. دوم اینکه باید نویسندگان برجستهای را جذب کنید که گفتم این در ایران میسر است. شما اگر چنین روزنامهای را اینجا درآورید، مطمئن باشید روزی ۵ هزار نسخه را میفروشید.
- ۵ هزار! این تعداد به نظر شما خیلی خوب است؟
حالا من پنج هزار را همینطوری گفتم ولی اگر روزنامه تأثیرگذار باشد، پنج هزار کافی است، خیلی هم زیاد است. اگر در سال ۵۰، روزنامهای با ۵ هزار نسخه درمیآوردید، چیزی نبود. با اینکه جمعیت ایران ۳۰ میلیون بود. اما شرایط تغییر کرده، آزادی از دست رفته و درعینحال شما در فضای مجازی بمباران اطلاعاتی شدهاید. الان چند تلویزیون ماهوارهای داریم؟ همه دارند از ماهواره استفاده میکنند چون تلویزیون ایران قابل دیدن نیست چون خبر درست را در روزنامههای ایران پیدا نمیکنید، نمیتوانید بنویسید.
تازه فقط جذابیت تلویزیون و نبود آزادی مطرح نیست. شنیدن و دیدن رادیو و تلویزیون آسان است، زحمت ندارد اما خواندن امری جدی است. شما باید وقت بگذارید و روزنامه را بخوانید. رادیو برای خودش موزیک پخش میکند و شما هم میشنوید. آن وسط ممکن است گوش شما تیز شود که خبر چه بود؟ ولی برای خواندن باید متمرکز شوید. خواندن سادهترین مطلب روزنامه، تمرکز لازم دارد.
تازه، برای داشتن خواننده، هنرهای دیگری هم لازم است. هنر نوشتن در اینجا به کار میآید، جذابیت نوشتن به کار میآید، مغز نوشته به کار میآید. درست نوشتن اهمیت دارد. هیچکدامش اینجا موجود نیست. نویسنده باید بتواند خواننده را نگه دارد. مطالبی در روزنامههای ما چاپ میشود که شک ندارم هیچکس آنها را نمیخواند یا تا آخر نمیخواند. تقصیر خواننده هم نیست. روزنامهنگاری ما بیبضاعت شده است. یک روزنامه را بردارید ببینید چند یادداشت در آن میبینید. به جای هر چیزی یادداشت چاپ میکنند چون سادهترین کار است. به یک عدهای سفارش میدهید یا عدهای خودشان چیزهایی مینویسند. هیچکس هم نیست بگوید چقدر یادداشت؟ اصلا کسی این یادداشتها را میخواند؟ یادداشت باید یکی باشد. سرمقاله هم باید یکی باشد. کسی نیست که یک سرمقالۀ قابل و مربوط بنویسد. سرمقالهها مانند همان یادداشتها شدهاند. سرمقاله همین عنوانش نیست. به غیر از این، به بسیاری از مسائل هم نمیتوانید بپردازید. حتا نمیتوانید نزدیک شوید. فضای مجازی هم که دم به دم وسیعتر میشود. آنوقت میشود برای روزنامه تیراژ درست کرد؟
- در دورهای که شما تجربه کردید، هم قبل و هم بعد از انقلاب، فرآیند ارتقای روزنامهنگاران چگونه بوده است؟ الان زیاد میبینیم که فردی یکشبه دبیر یا سردبیر میشود. میخواهم بدانم آن موقع، افراد چطور رشد میکردند و برای اینکه کسی از خبرنگاری، مثلا دبیر شود باید چه مهارتهایی کسب میکرد؟
سطح خبرنگاران در ایران هیچوقت بالا نبود. هیچوقت ما خبرنگاران برجستهای نداشتیم. درحالیکه کار اصلی روزنامه را همان خبرنگار باید انجام دهد.
- در هیچ دورهای؟
تقریبا در هیچ دورهای. هر کس که خبرنگار خوبی بود، به علت فقر معنوی روزنامهها بلافاصله تا سطح دبیری ارتقا مییافت. درحالیکه کار اصلی روزنامه خبرنگاری است. اگر خبرنگاری داشته باشید که خبر را درست بنویسد، یعنی به خبر از هر جهت، بپردازد، نه احتیاج به تفسیر دارد، نه احتیاج به تحلیل. واقعیت این است که قبل از انقلاب هم خبرنگار برجستهای نداشتیم. در عوض دبیران خوب داشتیم. این موضوع خیلی مهم است. تا وقتی آدم در جریان کار قرار نگیرد، اهمیت آن را درک نخواهد کرد. برای اینکه وقتی من یک نوشته را دست پرویز نقیبی یا حسین مهری یا هوشنگ وزیری میدادم، او با وقوف کامل میفهمید که این به درد انتشار میخورد یا نمیخورد، یا این را میفهمید که فلان خبرنگار، جنمهایی دارد پس باید او را پرورش بدهد.
- چرا؟ بهخاطر برخوردهایی که شد؟ یا عوامل دیگری در میان بود؟
برای اینکه همۀ کسانی که در سطح دبیر بودند، تار و مار شدند، یا از کشور رفتند یا خانهنشین شدند. در نتیجه همه باید از صفر شروع میکردند. حالا شما یک نوشتۀ جاندار در روزنامهها پیدا نمیکنید. ما قبلا سردبیران و روزنامهنویسان برجستهای در کشور داشتیم که حالا دیگر وجود ندارند.
- نام میبرید؟
نمونهاش تورج فرازمند، سردبیر روزنامه اطلاعات و بعدها خبر رادیو؛ مجید دوامی، سردبیر زن روز و باز هم روزنامه اطلاعات و مجله روشنفکر؛ داریوش همایون، مفسر مطبوعات و سردبیر بخش خارجی روزنامهی اطلاعات، بعد هم مدیر و سردبیر روزنامه آیندگان یا هوشنگ وزیری، حسین مهری، پرویز نقیبی، امیر طاهری، علیاصغر امیرانی سردبیر خواندنیها، صدرالدین الهی در ورزش یا بهخصوص در ورزش و مهمتر از همۀ اینها روزنامهنگار برجستهای به نام عبدالرحمان فرامرزی. عجیب است که به غیر از فرامرزی و الهی و هوشنگ وزیری همۀ این افراد از درون روزنامۀ اطلاعات بیرون آمدهاند، یعنی تقریبا تمام مطبوعات ایران را روزنامهی اطلاعات تغذیه کرده است.
- شما میگویید یک دورههایی بعد از انقلاب روزنامهنگاری ما رشد کرد…
بله، برای اینکه آزادی بود.
- در آن دورهها هم با همین آدمها و نیروهایی که داشتیم کار کردیم.
معلوم است که بعد از انقلاب هم تعدادی روزنامهنویس خوب پرورش یافتند و باتجربه شدند، مثل ماشاءالله شمسالواعظین که روزنامهنگار بعد از انقلاب است.
- بعد از انقلاب روزنامهنگاری ما چه ویژگیهایی پیدا کرد. اگر بخواهید یکی دو ویژگی مثبت آن را بگویید چه مواردی را اشاره میکنید؟
خب به لحاظ سطح خبرنگاران، بعد از انقلاب وضع ما بدتر از پیش از انقلاب نبود. بعضی روزنامهنویسهای معتقد هم پرورش پیدا کردند. در دورۀ اصلاحات تعداد زیادی از اینها وارد روزنامهها شدند. لطف روزنامهنویسی دورۀ اصلاحات این بود که بسیاری روزنامههای ما دولتی نبودند. اشکال روزنامهنویسی بعد از انقلاب ما این است که تمام روزنامهها به نوعی دولتی شدهاند. روزنامه یا متعلق به دولت است یا متعلق به حزب، آن هم حزبی که حزب نیست. درحالیکه روزنامۀ حزبی روزنامۀ خوبی نیست، روزنامۀ دولتی بدتر از آن است. چنین روزنامههایی دنبال مقاصد بخصوصی هستند، مثل وکیل و وزیر درست کردن. روزنامه کارش ساختن مملکت است، انتقاد کردن و سطح خواننده را بالا کشیدن است. ساختن روزنامه پول هم نمیخواهد. پول فراهم میشود. اصل قضیه پول نیست. اصل قضیه این است که کسانی که میآیند به چنین کارهایی دست بزنند، وزارت ارشاد به آنها اجازه انتشار بدهد و قوه قضائیه آنها را به زندان نیندازد. کجا بود میخواندم یاشار سلطانی گفته است به من گفتند وقتی شما حقیقت را کشف کردی باید تحویل دادگاه میدادی. قوه قضائیه باید به روزنامهنگار مراجعه کند نه خبرنگار خبرش را تحویل دادگاه بدهد چون خبرنگار چشم و گوش قوه قضائیه است. همه چیز برعکس شده است.
- یکی از سؤالات من بحران روزنامههای دولتی مثل همشهری و ایران و… است. چرا با وجود بودجههای کلان زیانده هستند و چرخشان نمیچرخد؟
خب این دلایل دیگری دارد، مثل فساد که در ارکان مملکت ریشه دوانده است و روزنامهها هم بینصیب نماندهاند.
- شما میگویید این به خاطر یارانهای شدن یا وابسته شدن مطبوعات است؟
یکیاش وابستگی به دولت است. دیگر این است که دولت باید برای وجود خبرنگار ارزش قائل باشد و برای تربیت خبرنگار هزینه کند و فکر نکند که این خبرنگار، خبرنگار من نیست. خبرنگار باید برای مملکت تربیت شود نه برای دولت. ما صد و ده، بیست سال است که از نفت تغذیه میکنیم اما یک خبرنگار نفت در سطح جهانی نداریم. وزارت نفت به این عظمت هرگز فکر نکرده است که برای تربیت یک خبرنگار نفت در سطح جهانی هزینه کند. یک نفر را بفرستد خارج درس بخواند و خبرنگار نفت شود. به وزارت نفت هم کاری نداشته باشد. وزارت نفت فقط پول بدهد که تربیت شود. کسانی که در سطح بالای مملکت هستند باید به این قائل باشند که ما باید آدم تربیت کنیم به عنوان خبرنگار، خبرنگاری که مو را از ماست بکشد ولی گفتن این حرفها اینجا چه فایدهای دارد؟!
- منظورتان این است که یارانهای که الان به این شکل به روزنامهها پرداخت میشود، باید در مسیر تربیت خبرنگارها به کار گرفته میشد.
یارانه الان داده میشود که شما ننویسید. اما باید داده میشد که بنویسید.
- قبل از انقلاب هم نبود؟
چهل سال از انقلاب گذشته است. گفتن اینکه قبل از انقلاب بود یا نبود به چه کار میآید؟
- نگفتید بعد از انقلاب، به روزنامهنگاری ما چه ویژگیهایی اضافه شد؟ یعنی آوردههای آن برای روزنامهنگاری ما چه بود؟
رویهمرفته روزنامهنویسی ما خیلی پختهتر شد. ما قبل از انقلاب، تا این حد وضعیت را سنجیده پیمانه نمیکردیم. بعد از انقلاب مجبور شدیم. برای اینکه داغ و درفش بود.
- البته محدودیت و سانسور و برخورد که پیش از انقلاب هم بود…
قبل از انقلاب آخرین کاری که با روزنامهنویس میکردند این بود که او را به اصطلاح ممنوعالقلم میکردند. کار دیگری نمیکردند. سال ۵۶ به من گفتند ممنوعالقلم، ولی همان موقع که من ممنوعالقلم شدم، بسیاری از ارکان دولت و وزرا به من پیشنهاد کار دادند. یعنی اینجور نبود که شما را به زندان بیندازند. شما را از کار برکنار میکردند. اتفاق مهمی نمیافتاد. الان اینطور نیست.
- فکر میکنید این ویژگی باعث شده روزنامهنگاران محتاطتر شوند و این را مثبت میدانید؟
نه، کار پیچیدهتر شده است. نوشتن صراحت خود را از دست داده و لای هزار حرف و حدیث پنهان شده است. شاید به یک لحاظ پختهتر هم شده باشد.
- این قلم غیرمستقیم و پیچیده واقعا حسن است؟
این حاصل شرایط است. وقتی نمیتوانید مطلب را صریحا در دو سطر بگویید ناگزیر راهی پیدا میکنید که آن را در دو ستون بگویید؛ حل کردن یک قطره میکروکروم در یک سطل آب. البته این هم هنری است.
- از میان نشریات موفق یا سردبیران موثر بعد از انقلاب چه مواردی را نام میبرید؟
روزنامههای زیادی درآمد که خوب بودند. شاخصترینشان جامعه، نشاط، توس و البته خیلیهای دیگر که پایدار نماندند. مجلهای مثل پیام روز درآمد که به نظرم بسیار ارزنده بود. در یک دورۀ بسیار سختی، این مجله، چنان سنجیده مینوشت که هیچ دستگاه دولتی نمیتوانست انگشت روی مطالب آن بگذارد و آن را بهانهای برای برخورد کند. برای اینکه دقیق مینوشت، مستدل مینوشت، با متانت تمام و درعینحال با صراحت تمام مینوشت. این همه دانش میخواهد. مجلات دیگری هم درآمدند که خوب بودند. حالا حاضر ذهن نیستم.
- این سوال را از این جهت پرسیدم که خیلیها معتقدند ما سردبیران باسواد و خلاقی در مطبوعات نداریم که بتوانند محتوای متفاوتی خلق کنند. یعنی جدای از محدودیتهایی مثل نبود آزادی یا گسترش فضای مجازی، یک دلیل عمده بیرونقی مطبوعات را سردبیران بیسواد و غیرخلاق میدانند.
خلاقیت که در خلأ به وجود نمیآید. هیچ چیز در خلأ اتفاق نمیافتد. شما نمیتوانید در خلأ روزنامهنویسی کنید. باید در جامعه روزنامهنگاری کنید. روزنامهنویس خوب باید در روزنامه خلاقیت به خرج دهد. یک دانشگاهی خوب باید در دانشگاه خلاقیتاش را نشان دهد، روزنامه باید دستکم در معنای ابتدایی آن وجود داشته باشد که بعد خلاقیت بیاید. تازه خلاقیت امری نیست که مثلا هر روز شانزدهبار متولد شود. امر کمیابی است، خیلی به ندرت پیدا میشود، تعداد آدمهایاش هم کم است.
- منظورتان این است در روزنامههای ما خیلیها سر جای خودشان نیستند.
بله. برای اینکه اصلا روزنامهنویسها بیرون از روزنامهاند. آنهایی که روزنامهنویساند، الان در روزنامه نیستند. یکی باغ پسته دارد و کشاورزی میکند. آن یکی به کار دیگری مشغول است. ببینید آقای حکمت روزنامهنویس خوبی بود، خیلی هم آدم آرامی بود. سردبیر خرداد بود. اما الان باغ پستهاش را شخم میزند. به روزنامهنویسها راه نمیدهند که به میدان بیایند. اگر مملکت درست بود که شمسالواعظین را باید با سلام و صلوات میآوردند و میگفتند مملکت به شما احتیاج دارد، بنشین اینجا کار روزنامهنگاری بکن. شمسالواعظین را مثال زدم چون روزنامهنویس بعد از انقلاب است. یعنی سابقۀ پیش از انقلاب هم ندارد. خود قوچانی روزنامهنویس خوبی است، بیخود خودش را آلوده سیاست میکند و جاهای دیگر میرود.
- در پایان اینکه ما چه کار میتوانیم بکنیم؟ اصلا میشود چنین دورنمایی را برای خودمان ببینیم که روزنامهای در حد و اندازه منطقهای یا جهانی داشته باشیم ؟
تا وضع بدین منوال است نه. ما ملتی هستیم که ثروتهای بیحساب داریم، منتها این ثروتهای بیحساب را دور میریزد. بین سه تا پنج میلیون جمعیت در خارج از کشور داریم. تعداد روزنامهنویسهای ما در خارج از کشور بیشتر از داخل کشور است. همۀ خارجرفتههای ما تحصیلکردهاند. بیشترشان آدمهای به دردبخوری هستند، خیلیهایشان آدم مهمی هستند، دانشگاهیاند، استادند، ما با این ثروت چه کردهایم؟ چه کسانی را جای آنها گذاشتهایم؟ هنوز در داخل مملکت، بسیار نیروهای توانا، فهمیده و آگاهی داریم که از اول انقلاب آنها را راندهایم. گشتهایم و هرکس را که نادانتر و ناسالمتر بوده سر کار گذاشتهایم. با این وضع نمیشود روزنامهای در حد و اندازه منطقهای و جهانی ارائه داد.
- حالا در همین فضا، با وجود شبکههای مجازی و بحرانهایی که داریم، شما فکر میکنید فعلا نمیتوانیم روزنامه خوبی داشته باشیم؟
اگر حکومت ارزش قائل باشد برای این چیزهایی که عرض کردم و بخواهد به این امور سازمان دهد، مطمئن باشید ما میتوانیم بهترین روزنامهی منطقه را منتشر کنیم. ما ملت بسیار توانایی هستیم. از حیث علم و دانش و مهارت خیلی توانمندیم. اگر فضا درست باشد، در عرض یک ماه، میشود کسانی را گرد هم آورد که بهترین روزنامۀ تاریخ ایران را منتشر کنند.
- دقیقا چه فضایی؟
گفتم دیگر. دیگر چه بگویم؟
- شعار «هر فرد، یک رسانه» به نظر شما شعار درستی است؟ به عنوان یک روزنامهنگار از این استقبال میکنید؟
این حرفها به درد شعار میخورد. هر فردی در مملکت باید کار خودش را بکند. حقوقدان باید کار حقوقی کند، وکالت کند، قضاوت کند. مهندس باید برود در کارخانه. روزنامهنویس هم باید به روزنامه برود. هرکسی باید سر جای خودش بنشیند.
- اگر الان بخواهید روزنامه یا مجلهای دربیاورید، دوست دارید کدام کار را تکرار کنید یا چه ایده جدیدی دارید؟
نمیدانم. به غیر از محدودیتهای حکومت، این شبکههای اجتماعی لعنتی خیلی کار دستمان داده است. واقعا اگر الان به من روزنامه بدهید، بگویید این پول، این هم آزادی، به یقین من مدتی گیج خواهم بود. همین الان نمیدانم چهجور روزنامهای باید درآورد. مدت درازی باید فکر کنم. تمامی سوژهها را چنان زخمی و دستمالی کردهاند که دیگر هیچ سوژهای جذاب نمینماید. با وجود این، من خیال میکنم همین فردا صبح، اگر هیچکاری نکنیم، من یک مجله دربیاورم بگویم در آن فقط میخواهم نامه چاپ کنم حسابی از آن استقبال میشود. یعنی این نامه را که فلان آدم در فلان شهر خطاب به یک مسئول نوشته، پست کرده، به دست من رسیده، میخوانم، وقتی به کسی توهین نشده بود، اشکالی نداشت، چاپش میکنم. این سادهترین کار است، اصلا از این سادهتر نمیشود، یک مجله چاپ خواهم کرد به نام نامهها، مطمئن باشید ۱۰۰ هزار تیراژ خواهد گرفت. مردم از احوال و روز خودشان مینویسند و تمام دردها و فسادها را رو میکنند.
- فکر میکنید با شرایط امروز انتشار روزنامه بهتر است یا مجله؟
هردو خوبند اما روزنامه بیشتر جواب میدهد. روزنامه روزانه است، زنده است، پویاست و در حرکت است اما مجله کارش عمیقتر است ولی حرکتش کند است.
برگرفته از: روزنامه سازندگی