«

»

Print this نوشته

بیرون گذاشتن معادلات و جنگ قدرت از صف پیکار مردمی / فرخنده مدرس

چالش بزرگ نظام اسلامی از درون آن و به رهبری اصلاح‌طلبان و به پشتیبانی مردم رو به خاموشی می‌گذارد. اصلاح طلبان، امروز، حتا قادر نیستند، با اخذ مواضعی روشن و یکدست علیه «رهبر معظم» که در رأس توطئه‌های هر روزه علیه خود آنهاست، حرکتی منسجم و متحد در صف خود سازمان دهند. در میان آنها و رهبرانشان کسی یافت نمی‌شود که قادر باشد، تصویر کلی و سراسری را ببینند؛ آنگونه که از سیاستمداران و رجلِ بلند و گسترده‌بین انتظار می‌رود. هر یک از آنها در قامت افراد پراکنده و کوچک، هر روز در پی توپ‌های دسیسه کوچک و بزرگ جناح صاحب قدرت که به زمین اصلاح‌طلبان و دولت روحانی پرتاپ می‌شود، روانند. آنها از بسیج صفوف خود و سازماندهی یک حرکت سراسری با جذب پشتیبانی مردم برنمی‌آیند. آنها از مردم می‌ترسند.

‌ ‌

بیرون گذاشتن معادلات و جنگ قدرت از صف پیکار مردمی

فرخنده مدرس

 ‌ ‌

پیکار مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، که امروز مرحلۀ تازه‌ای از آن را تجربه می‌کند، در نوع خود شاید اگر نگوییم بی‌نظیر، اما بی‌تردید، مانندهای کمتری دارد. این پیکار در حالی که، همانند همۀ مبارزات سیاسی، علیه یک رژیم است و تاریخ جهان نظیر آن را بسیار به خود دیده و نمونه‌هایی از آن نیز هم‌اکنون در بسیاری از کشورهای جهان جاریست، اما پیکار سیاسی مردم ایران علیه رژیم اسلامی، در روند طولانی خود به جنبشی برای تغییر نگرش، اصلاح رویکرد و پالایش فرهنگ، در همۀ عرصه‌های زندگی اجتماعی و خصوصی، بدل شده است. هدف در چنین پیکاری دیگر تنها از میان بردن نظام سیاسی حاکم نیست، بلکه ساختن جامعه‌ای بهتر است. شاید تعبیری را که نبوی طنزنویس طرفدار جنبش سبز در اوج این جنبش بکار برد، بیان گویایی در وصف این کم‌مانندی باشد؛ مبارزۀ سیاسی یا به زعم گوینده «انقلاب» رژیم‌ها را تغییر می‌دهد اما جنبش جامعه را می‌سازد.

یکی از ویژگی‌های پیکار سیاسی ما یافتن حساسیت و نگاه انتقادی به خود در حین پیشبرد مبارزه علیه نظام حاکم بوده است. به عبارت دیگر ما، رفتار، منش مبارزاتی، مضمون مطالبات و خاصه روش‌های خود را در حین پیشبرد مبارزه سیاسی با نگاهی انتقادی مورد ارزیابی قرار داده، بر عیب‌های آن انگشت گذاشته و در رفع آنها کوشیده‌ایم. ما تا کنون در پرتو آگاهی و ارادۀ جمعی سعی کرده‌ایم در روند مبارزه خود علیه حکومت اسلامی، بدون آن که «دست از سکان» این مبارزه برداریم، چشم‌ها را نیز از آرمان‌ها و ارزش‌هایی که درخور یک جامعۀ بهتر است، برنداشته و تلاش کرده‌ایم خود را در مسیر مبارزه ساخته و هر چه بیشتر با آن ارزش‌ها و آرمان‌ها مطابقت ‌دهیم.

این پیکار با فرازهای بسیار و به رغم نشیب‌های آن پیش رفته است و در این پیشرفت با بسیاری از منش‌ها و روش‌های مبارزاتی ـ انقلابی پیشین مرزبندی کرده است. به عنوان نمونه سعی کرده است به «فرصت‌طلبی» آلوده نشود و از میانۀ راه به «بیراهه‌ها» قدم نگذارد، در پی هر شعار و بدتر از آن به دنبال هر روشی نیافتد. یکی از نخستین مرزبندهای روشن این مبارزات، از همان آغاز، و در پی بحث‌های روشنگرانۀ بسیار، پرهیز از ستیز از سر کین و انتقامجویی بوده است. ایرانیان، همچنین، در پرتو آگاهی و تحت یک ارادۀ همگانی از بکارگیری قهر و خشونت پرهیز کرده و سعی کرده‌اند از این گونه روش‌های مهلک فاصله گرفته و حوزۀ عمل خشونت‌طلبان را محدود و حضور آنان را از صف مبارزات خود دور نگه‌دارند. مهمتر و بالاتر از همه شاخک‌های حساس و حس عاطفی ما نسبت به وحدت ملی و تمامیت سرزمینی کشورمان، ما را از افتادن به ورطۀ رودررویی مردم در برابر مردم، مذهب در برابر مذهب، قوم در برابر قوم، تا کنون حفظ کرده است. اگر به یاد داشته باشیم، هیچ یک از این ارزش‌ها در فرهنگ انقلابی ـ اسلامی و مارکسیستی ـ لنینیستی چندین دهه گذشته جایی نداشت. اینها همه به مثابه دستاورد، حاصل یک مبارزۀ طولانی و شکیبا و هشیارانه بوده و می‌توانند بار دیگر به اذهان آگاه فراخوانده و شالوده‌ها و بنیادهای یک مبارزۀ سالم سیاسی علیه نظام اسلامی و ادامۀ آن قرار گیرند، که امروز مرحلۀ تازه‌ای را تجربه می‌کند.

در این مرحلۀ تازه، ضرورت ایجاب می‌کند در یکی از عناصر مهمی، که به جبهه پیکار مردمی ایران یاری رسانده بود، تأمل و ارزیابی دوباره‌ای صورت گیرد؛ یعنی مبارزۀ درونی قدرت در نظام اسلامی و نقش آن در پیکار مردمی. نباید از نظر دور داشت که جدال قدرت و شکافی که پس از درگذشت آیت‌الله خمینی در درون نظام سیاسی دینی افتاد و هرگز دیگر گریبان آن را رها نکرد، آن فرصت بازبینی و اصلاح در نگرش و روش و فرهنگ، در حین ادامۀ مبارزه با رژیم حاکم را به پیکارگران داد. مردم ایران امت‌وار در انقلاب اسلامی به دنبال رهبر آن روان شدند، اما بر زمین واقعیت سخت و تلخِ نابکاری حکومت اسلامی چشم گشودند. مردم ایران را که، رفته رفته بار دیگر بیدار و بر غفلت تاریخی خود چشم می‌گشودند، آن مبارزۀ قدرت و ماهیت پرتناقض قانون اساسی و نارسایی‌های بنیادی آن در تعیین مناسبات و تقسیم قدرت، در میدان سیاست و جدال قدرت نگاه داشت. اصلاح‌طلبان حکومت اسلامی در فقدان قدرت تضمین شده برای خود، بر اساس آنچه فلسفه و قانون اساسی اسلامی حکم می‌کرد، در این «امت» امکان و ابزار فشار «از پایین» بر جناح پرقدرت دیگر و وسیلۀ «چانه‌زنی در بالا» یافتند و در رأس نارضایتی‌ها و مطالبات آنان نشستند. هر دو، هم اصلاح‌طلبان و هم مردم، امیدوار بودند به تدریج و با صرف کمترین هزینه، به اهداف خود دست یابند؛ اصلاح‌طلبان به قدرت در عین حال حفظ نظامی اسلامی در صورت «معدل» و «رحمانی» و مردم به تغییر فلسفه و ساختار حکومت.

مردم ایران و نیروهای جوان جبهۀ پیکار، هر قدر هم بی‌اعتنا و بدون پیوند با سال‌های انقلاب اسلامی، نباید فراموش کنند که ریزش پیکرۀ «مردمی» نظام اسلامی که زمانی بر شانۀ اکثریت مطلق مردم «انقلابی» ایران «پیروز» و با رأی ۹۹ در صدی پدران و مادران آنان بر مسند حاکمیت ایران نشست و حکومت دینی خود را ساخت، به زمان و به فرصت روشنگری و بازنگری نیاز داشت و به موازات آن به تضعیف دست سرکوبگر حاکمان اسلامی تا بتواند نظام فرهنگی و ارزشی اسلامزده را از میان خود رانده و خود را پالایش دهد و یا به عبارت بهتر نظام ارزشی و فرهنگی تازۀ خود را بسازد.

 از دو دهه پیش اصلاح‌طلبان به عنوان نیرویی در حاشیۀ قدرت و دارای مقاماتی که به رأی مردم برگزیده می‌شدند، با سهم‌خواهی از قدرت، برای پیش‌برد برنامه‌ها و سیاست‌های تعدیل یافته‌تری، کانون اصلی قدرت یعنی «مقام رهبری» و شبکۀ نظامی و امنیتی آن را بعضاً به چالش می‌کشیدند. آنها در این چالش، تا مدتها، با خریدن خطراتی به جان و جبهه خود، در کٌند کردن تیغ سرکوب، به پیکار مردمی یاری رساندند. هر گاه که چالش آنان جدی‌تر می‌شد و به رودررویی با قدرت رهبر نظام و فرماندهان سپاه پاسدار و نیروهای امنیتی می‌کشید و یا حداقل زبان صریح و تند روشنگرانه می‌یافت، مردم از هیچ پشتیبانی دریغ نکرده و در حمایت آنان خود را به آب و آتش می‌زدند. نمونه‌های کوچک و بزرگ از این پشتیبانی بی‌دریغ بسیارند؛ آخرین آن حمایت مردم از حسن روحانی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوریش. حسن روحانی توانست، در آن دور، با گزینش زبان صریح روشنگرانه و محور قرار دادن حقیقت سرکوبگرانه رژیم که؛ در این چهل ساله تنها سرکوب اعدام به مردم تحویل داده‌اند و گفتن گوشه‌های دیگری از حقیقت و برملا کردن ماهیت زشت جناح حریف، از امشب به فردا، اکثریت بالایی از مردم را در صفی منسجم در پشت خود بسیج و به پای صندوق‌های رأی بکشد. نمونۀ دیگر؛ در طول عقد پیمان برجام و بروز نشانه‌هایی در رفتار روحانی و «تیم مذاکره کنندۀ ایران» مبنی بر خواست و آمادگی بسط مذاکرات تا ارتباط مستقیم با آمریکاییان، که مردم آن را می‌خواستند و از آن حمایت می‌کردند. اما «رهبر معظم» نخواست و اجازه نداد و رئیس جمهور، و به تبع ایشان آن تیم، نیز کوتاه آمدند و در این باره و به ویژه در بارۀ کارشکنی‌های بعدی «رهبر» و پیرامونیان امنیتی و فرماندهان مافیای اقتصادی در ایجاد موانع در مسیر سرمایه‌گذاری در کشور و تولید رعب و وحشت و ناامنی برای آن، و لاجرم ناکام ماندن برجام، آقای روحانی آن زبان صریح و حقیقت‌گو را فروخورد و در مقاطع بسیار مهمی بعد از آن نیز یا سکوت کرد یا سخنان بی‌ربطی گفت و بعضاً حرف‌هایی زد که بیشتر به پاشیدن نمک بر زخم مردم مانند شد، بازهم به عنوان نمونه این که؛ «دلار و ارز ما بیشتر از آب در کشور است»! بحث در درستی یا نادرستی این نوع سخنان نیست، بحث بر سر نسنجیدگی آنهاست که نشان از تلخکامی و استیصال گوینده‌اش دارد که در زیر فشار و توطئۀ حریف از یکسو و در برابر فشار مشکلات کشور و مردم از سوی دیگر کمر خم کرده و به تدریج به زیر می‌رود. اما دست مردم را نمی‌بیند که به سوی او دراز شده است. گرفتن این دست جنمی استوار و جرأتِ ایستادن در کنار مردم و ملت ایران را می‌خواهد.

قرائن و نشانه‌ها بر آنست که آخرین صف اصلاح‌طلبان حلقه زده به دورِ روحانی از نفس افتاده است و به نظر می‌رسد جبهۀ مردم و مطالبات آنان را در عمل رها کرده‌اند. پیکرۀ اصلاح‌طلبان سردرگم و پراکنده و بی‌رمق شده و رهبران و چهره‌های اصلی این جریان رفته تا تن به امیال «رهبر معظم» و شبکه دزدان و امنیتی‌های مافیایی دهند. در این شرایط سختِ از هم‌پاشیدگی و بی‌رمقی و زیر فشار، اگر روحانی دست سازش و مودت با سپاهی‌ها و امنیتی‌های مافیایی داده باشد، او بر سر آیندۀ ایران داو کرده است. او، زیر فشار، دست‌های عوضی و ناپاک را گرفته تا شاید غرق نشود و پس از چند صباح باقی مانده، تا پایان دورۀ ریاست جمهوریش، بتواند به گوشۀ عزلت یا شاید حبس خانگی و ممنوع شدن زبان و تصویر پناه ببرد و «مظلومانه» بی‌ربط شود. حسن روحانی شاید، تا این پایان بی‌رونق و بی‌شکوه، تنها بتواند، در امتیاز دادن به سران سپاه و شبکۀ مافیایی ـ امنیتی، تظاهر به اجرای آخرین وعدۀ خود، مبنی بر جلوگیری از درگیر شدن ایران در جنگ، نماید، اما او راه تزریق سم کشندۀ فساد را به کل پیکر جامعه باز کرده است؛ کاری که سیدمحمد خاتمی نکرد و کنار کشید، موسوی در برابرش ایستادگی کرد. اما رفسنجانی سرچشمۀ آن را، با بازکردن دست سپاه بر اقتصاد کشور، گشود و روحانی، می‌رود تا به سیل آن تن در دهد و از این طریق نقطۀ پایان تجربۀ تسلیم همیشگی اصلاح‌طلبان در برابر کانون اصلی نظام فاسد اسلامی را همچون داغی بر اذاهان ایرانیان باقی گذارد.

اصلاح‌طلبان از صف مبارزه با قدرت بیرون می‌روند، اما مبارزۀ قدرت در حکومت اسلامی به هیچ روی پایان نخواهد یافت و این نکته و مرحلۀ تازه‌ایست که توسط مبارزان باید به درستی و هشیاری ارزیابی شود.

دست «پنهان» محافل قدرت بر گرد کانون اصلی نظام و شبکه توطئه‌گران مافیایی ـ نظامی ـ امنیتی و اقتصادی حول ولایت مطلقۀ سید علی خامنه‌ای در دامن زدن به بحران‌ها و آشوب‌ها در سراسر کشور، آشکارتر از آنست که چشمان نگران ایران آن دست‌ها را نبینند. مبارزات مردم بار دیگر به خیابان کشیده است. ناهشیاری در برابر کشیده شدن یا کشاندن آنچه از مبارزۀ قدرت در آنچه از نظام پوسیده، از هم‌گسسته و فاسد اسلامی مانده است، به میان صفوف پیکار مردمی، از جمله خطراتی‌ست که انسجام مبارزه و اهداف آن را تهدید می‌کند.

سیدعلی خامنه‌ای و فرماندهان سپاه پاسداران و محافل امنیتی، از زمانی که «انتخابات» و «رأی» مردم به اهرمی برای پیشبرد پیکار علیه جمهوری اسلامی، و به قصد عمق دادن به جنبشی با رویکرد اصلاح سراسری ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بدل گردید، یعنی از مقطع جنبش دوم خرداد تا کنون، موفق به ناکارکردن رؤسای جمهور و جبهۀ اصلاح‌طلبان گردیده‌اند و هر بار با روش و دسیسه‌هایی که در مقطع و زمان خود تازگی داشته‌اند. توطئه‌های بزرگ و کوچک علیه «دولت اصلاحات» از جمله تدارکات اتمی و ترور روشنفکران، سرکوب و کشتار دانشجویان زیر عبای سیدمحمد خاتمی، که در نهایت وی را، به اقرار خود، به «تدارکاتچی رژیم» بدل کرد. دستبرد و دزدی رأی مردم به نفع مرد کوتولۀ سیاست جمهوری اسلامی که به حبس خانگی سیدحسین موسوی، زهرا رهنورد و کروبی، سران جنبش سبز و کاندیدای اصلاح‌طلبان و مردم همسوی با آنان، انجامید. توطئه‌های ریز و درشت، داخلی و خارجی علیه «دولت تدبیر و امید» که امروز، یعنی از مقطع دومین دور ریاست‌جمهوری حسن روحانی، آشکارتر وقیحانه‌تر و گسترده‌تر از همیشه رخ نموده است. در تمامی این مقاطع اصلاح‌طلبان به فشار تن دادند، سکوت کردند و در نهایت، در تسلیم به «رهبر معظم»، ناکار شده و شکست‌خورده کنارگذاشته شدند؛ به استثنای مقاومت سران جنبش سبز، که آن هم در ناتوانی یا بی‌اعتنایی «دولت تدبیر و امید» هر چند «مظلومانه» ادامه یافت، اما مانده در مرزهای حفظ حکومت اسلامی، منفعل شد و رنگ باخت و بر بیزاری و خشم‌ فروخوردۀ مردم افزود. و اما اینبار روشی تازه از سوی کانون‌های درونی قدرت در پیش گرفته شده است که خطر آن نباید از چشم پیکارگران و از چشم مردم ایران دور بماند.

تا کنون، و تا زمانی که اصلاح‌طلبان ارجی داشتند، در دسیسه‌های رهبر «پر بصیرت» نظام امنیتی اسلامی، اکثریت مطلق مردم متحد و منسجم دریکسو، در مقابل ولی فقیه و علیه گزینش‌های او، و پشتیبان اصلاح‌طلبان و رؤسای جمهوریی بودند که به رأی مردم برگزیده و هر یک در زمینۀ تغییراتی در سیاست‌های نظام به مردم وعده‌هایی می‌دادند. در آغاز این روند و تا مدت‌های طولانی صف اصلاح‌طلبان وسیع و پر رونق و پر وجهه بود و مردم به اصلاح‌طلبان و به رأی خود امیدوار.

حال چالش بزرگ نظام اسلامی از درون آن و به رهبری اصلاح‌طلبان و به پشتیبانی مردم رو به خاموشی می‌گذارد. اصلاح طلبان، امروز، حتا قادر نیستند، با اخذ مواضعی روشن و یکدست علیه «رهبر معظم» که در رأس توطئه‌های هر روزه علیه خود آنهاست، حرکتی منسجم و متحد در صف خود سازمان دهند. در میان آنها و رهبرانشان کسی یافت نمی‌شود که قادر باشد، تصویر کلی و سراسری را ببینند؛ آنگونه که از سیاستمداران و رجلِ بلند و گسترده‌بین انتظار می‌رود. هر یک از آنها در قامت افراد پراکنده و کوچک، هر روز در پی توپ‌های دسیسه کوچک و بزرگ جناح صاحب قدرت که به زمین اصلاح‌طلبان و دولت روحانی پرتاپ می‌شود، روانند. آنها از بسیج صفوف خود و سازماندهی یک حرکت سراسری با جذب پشتیبانی مردم برنمی‌آیند. آنها از مردم می‌ترسند.

و مردم از دورِ اصلاح‌طلبان پراکنده می‌شوند. اما این نه هرگز به معنای خاتمۀ پیکار مردم علیه نظام اسلامی و نه به معنای خاتمۀ مبارزۀ قدرت در درون این نظام از هم‌گسیختۀ مافیایی و سراپا فاسد است. جنگ بر سر قدرت سیاسی و اقتصادی در میان کانون‌های مختلف نظام اسلامی باقی‌مانده و با بی‌رحمی و آشتی‌ناپذیری تمام تازه آغاز می‌شود. اما این جدال و جنگ قدرت از معادلات مردم و صف مبارزات آنان بیرون است و باید بیرون گذاشته شود. مردم و مبارزان باید هشیار باشند؛ آنچه کانون‌های فاسد باقی مانده در قدرت از اصلاح‌طلبان بخوبی آموخته‌اند، بهره گیری از نارضایی مردم به نفع خود است، اگر اصلاح‌طلبان از دامن زدن به خشم و نفرت و خشونت گریز داشتند، اما جناح باقی مانده در قدرت از خشم و ناامیدی و نفرت تغذیه می‌کند. اصلاح‌طلبان کاستی‌ها، ناتوانی‌های سیاسیِ بسیار داشتند و افکار و ایدئولوژی معطوف به قدرت آنان از حس مسئولیت در قبال ملت و کشور و ضرورت برتری دادن مصالح آن به منافع اسلام و رژیم دینی خالی بود، اما آن جبهه هرگز، به هر دلیل و علتی، از خشم و کینه مردم استقبال ننموده و آن را ابزار نساخته و بکارگیری راه‌های خشونت‌آمیز در مبارزه را تبلیغ نمی‌کردند. اما کانون‌های مافیایی قدرت هرگز در راه منافع خود هیچ مرز و حریمی نشناخته و نمی‌شناسند.

مردم باید در قبال این تغییر بزرگ و تفاوت فاحش میان آن مبارزۀ درونی قدرت، به سرکردگی اصلاح‌طلبان و پشتیبانی صف‌ گستردۀ خود، با آنچه از این پس باز هم با ظاهر مبارزۀ درونی قدرت، پیش خواهد آمد هشیار باشند. کانون‌های مختلف گرد رهبری در ولع قدرت اقتصادی و سیاسی و انحصار آن به نفع خود، درست همانند باندهای مافیایی، به جان هم خواهند افتاد. مردم باید مانع از آن شوند که این جنگ جدید قدرت به صف پیکار آنها رخنه کند، میان آنان شکاف اندازد و خشم و بیزاری بحق‌شان را مورد سوء استفاده قرار داده و از آن ابزار سازند.

یکی از نطفه‌ها و نقطه‌های آغاز جنگ داخلی در همیجاست؛ دسته دسته شدن مردم، شکسته شدن صف مبارزاتی آنان علیه کل نظام اسلامی، تقسیم آن به زیر رهبری کانون‌ها و سران این جنگ قدرت، که لاجرم به رودررویی گروه‌های مختلف و کوچکتر خواهد انجامید و در انتها همان سرنوشتی را خواهد یافت که در کشورهای همسایه و در «جهان خاورمیانۀ عربی ـ اسلامی» شاهد آن هستیم. کسانی که امروز میان مردم معترض و در خیابان کامیون آجر خالی می‌کنند، حتا اگر ناآگاهند و نمی‌دانند، باید بدانند، بزودی، اگر مردم هشیاری از خود نشان ندهند و خشونت‌گران و مبلغان خشونت را از صفوف خود دور نکنند، آنگاه بسیار کسان در بیرون و درون رژیم اسلامی هستند و آماده‌اند که برای رسیدن به منافع و قدرت و طرح‌های شوم خود در میان همین مردم کامیون کامیون اسلحۀ مرگ‌آور خالی کنند. پارگین پلیدی چنین جریان‌هایی، بر اساس آنچه که در سوریه و عراق و لیبی و افغانستان و… تجربه کرده و شاهد بوده‌ایم، بن و پایانی ندارد.