«

»

Print this نوشته

استراتژی جنگ و استراتژی صلح / فرخنده مدرّس

دشمنان ایران سرسختند و با آمدن ترامپ نقطۀ اتکا سختی یافته‌اند. اما اتکاء مردم ایران به خود و به دلبستگی‌شان به میهن است. ارادۀ این ملت در دفاع از سرزمین خود نیز راسخ‌تر از آن است که دیگران تصور می‌کنند. مردم ایران در آرزوی صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز با جهان و منطقه‌اند، اما اگر پای دفاع از مرزهای ایران پیش آید، هم‌آنان پشت بدترین رژیم‌های خود، از جمله رژیم اسلامی کنونی، نیز قد علم می‌کنند. اما همین مردم در شرایط امن و فقدان تهدید از بیرون پشت همۀ دشمنان داخلی خود را به خاک مالیده‌اند. وظیفۀ رساندن این پیام دو سویه، به گوش‌های دشمنان سرسخت بیگانه بر عهدۀ تک تک ایرانیان است و مهمترین ابزار انهدام خیال آنها در حمله به ایران.

‌ ‌

استراتژی جنگ و استراتژی صلح

فرخنده مدرّس

‌ ‌

با از پرده برون افتادن برنامۀ اتمی حکومت اسلامی و تشدید خطر حمله نظامی آمریکا به ایران، و البته پس از آن که آمریکاییان، با حملۀ نظامی و اشغال عراق در باتلاق خون و خشونت این کشور ماندند، هر ازگاه، از دو سو، نغمۀ آمادگی‌ برای گشایش باب مذاکره میان ایران و آمریکا به گوش می‌رسید. داریوش همایون در یکی از مصاحبه‌های خود، در همان سال‌ها، در پاسخ به پرسشی در بارۀ میزان جدیت این آمادگی‌، این عبارت را بکار برد: «اعلام آمادگی برای مذاکره با استراتژی جنگ». دولت آمریکا تا پایان هشت ‌سالۀ ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش «گزینۀ حملۀ نظامی به ایران» را کنار نگذاشت و تحریم‌های وسیعی را، برای مهار جمهوری اسلامی، به ایران تحمیل نمود؛ تا شاید فرصتی برای نفس کشیدن، در منجلاب خشونت و خونریزی نفس‌گیری که خود در عراق سبب‌ساز آن شده بود، بیابد.

اوباما بر بستر شکست اخلاقی، نظامی و سیاسی حکومت آمریکا در عراق به قدرت رسید. او نیز دست از تهدید نظامی علیه ایران برنداشت و تحریم‌ها در زمان وی ادامه یافت. اما آنچه در زمان اوباما تغییر کرد، استراتژی بود.

به تدریج در همان دورۀ بوش نادرستی حمله به عراق و بر هم زدن نظم و ساختار آن آشکار و ضعف آمریکا در برقراری نظمی جدید در این کشور از پرده برون افتاد. مردم آمریکا از هزینه‌های سنگین مالی و جانی حضور نظامی و جنگ‌ آمریکا در منطقه خاورمیانه به جان آمدند. جورج دبلیو بوش بعدها از حمله به عراق و برانداختن صدام و فراهم شدن زمینه برای سربرآوردن هیولای داعش در منطقه و فعال‌تر شدن نیروهای پاسدار حکومت اسلامی در این کشور، به دلیل خلأ قدرت و ضعف حکومت دست‌نشاندۀ آن، ابراز پشیمانی کرد. همۀ جهانیان آن ابراز ندامت را شنیدند و همچنین هشدار بسیاری از جمهوریخواهان آمریکا، در براه انداختن جنگ جدیدی در خاورمیانه اسلامی و درگیر شدن آمریکا در آن را. در حقیقت حمله به عراق آغاز پایانی شد بر نظر و عمل انتقال «دمکراسی» و «حقوق بشر» از بیرون به زور اسلحه و برای سرنگونی رژیم‌ها یا به قول خودِ آمریکاییان از طریق «رژیم چنج». بی‌اعتباری این به اصطلاح دکترین در عمل با حملۀ نظامی به عراق، پیش از آن حمله به افغانستان و پس از آن بمباران لیبی و سرنگون ساختن قذافی ثابت گردید. بعد از آن، با هر اتفاق خونین و خشونت‌باری که در کشورهای دیگر این منطقه با دخالت بیگانگان، رخ می‌داد، بر این بی‌اعتباری افزوده می‌شد.

اوباما تجربۀ تلخ آمریکاییان در عراق را دستمایه رویکرد جدید خود، مبنی بر عدم دخالت نظامی در خاورمیانۀ اسلامزده و خودداری از براه انداختن جنگ جدیدی در آن نمود. هر چند در دورۀ او نیز «گزینۀ حملۀ نظامی» کنار گذاشته نشد و تحریم‌ها علیه ایران ادامه یافت و بعضاً سخت‌تر شد، اما استراتژی اوباما کشاندن حکومت اسلامی پای میز مذاکره بود. و مردم ایران در اکثریت مطلق خود، به همراه بخشی از نظام اسلامی، نخستین و استوارترین مدافعان این استراتژی و رویکرد تازۀ دولت آمریکا بشمار می‌آمدند. مردم ایران خواهان رفتن تا انتهای راه یعنی مذاکراۀ مستقیم با دولت آمریکا و پایان دادن به دشمنی چهاردهه‌ای میان این دو کشور، بودند. اوباما این آمادگی را داشت، اما آیت‌الله خامنه‌ای این امر را نمی‌خواست و آن را به زیان قدرت خود، در داخل کشور می‌دید.

دونالد ترامپ، در میانۀ آن راه، به قدرت رسید. او نیز مانند رئیس جمهورهای پیش از خود «گزینه حملۀ نظامی» علیه ایران را همچنان حفظ کرده است و مانند اوباما، از درگیر کردن آمریکاییان در جنگی جدید و مستقیم پرهیز دارد. اما او استراتژی حمله به ایران را دنبال می‌کند و پافشار و هدفمند مقدمات حمله‌ای نظامی را تدارک می‌بیند؛ تدارک حمله به کشوری در نهایت ضعف اقتصادی و نظامی، سراسر آشوب‌زده و از نظر نظام و قدرت سیاسی از هم گسیخته، حمله‌ای که همسایگان کوچک ایران نیز از عهدۀ آن برآیند؛ حتی‌الامکان بدون نیاز به حضور مستقیم آمریکاییان.

به رغم همانندی‌هایی که میان موضع‌گیری‌ها و سیاست‌های بارک اوباما و دونالد ترامپ، در برابر ایران می‌توان یافت، و برخی سران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی، از جمله رهبر آن، از تکیه و تکرار هیستریک این همانندی‌ها خودداری نمی‌کنند، تا کارشکنی‌ها در روند مذاکره و صلح و تنش‌آفرینی در منطقه از سوی خود را بپوشانند، اما واقعیت آنست که سال‌های پایانی دو دورۀ ریاست جمهوری اوباما به عقد پیمان برجام انجامید؛ با چشم‌انداز کاهش تدریجی تحریم‌ها و شکل‌گیری همکاری‌هایی، در منطقه در جنگ علیه تروریست‌ها و تلاش در جهت گشودن دریچه‌هایی بر کاهش تنش‌های خونین در منطقۀ خاورمیانه، یا حداقل نیافزدون جنگ جدیدی به جنگ‌های در جریان این منطقه، رعایت توازن نیروها و خودداری از برهم‌زدن نیاندیشیدۀ این توازن و کوشش در مهار رقابت‌های میان رهبران و سرانی که عقل‌شان هنوز از محدودۀ «جنگل هابزی» فراتر نرفته است.

و ترامپ، که مواضع و اهداف سیاسی خود را به روشنی در مبارزات انتخاباتی خویش بیان داشته بود، از جمله نیت «پاره کردن» برجام را، در آغاز سال دوم دولتش آن پیمان را نقض کرد و چشم‌اندازی را گشود که درست نقطۀ مقابل فرصتی است که اوباما، در همسویی با مردم ایران، هم آرزویش و هم سعی در فراهم نمودن مقدماتش را داشت. اوباما فرصت چندانی نیافت. همواره چنین است؛ استقرار صلح و پایان دادن به دشمنی، به ویژه اگر پیمان صلحی، مخالفین و دشمنان بیشماری داشته باشد، زمان درازی می‌برد. اما دست زدن به جنگ و آغاز آن، با این همه همراهان و طرفداران جنگی علیه ایران که می‌شناسیم، موضوع لحظه است. حتا اشتباه دوستان نیز می‌تواند کارساز باشد. دونالد ترامپ هنوز حداقل دوسال و نیم، به علاوۀ چهار سال احتمالی دیگر، فرصت و همراهان و همدلان ستیزه‌جو و جنگ‌افروزِ بسیار دارد. اما ایرانیان با همۀ ارادۀ خلل‌ناپذیر در دفاع از سرزمین و ملت خود، خواهان صلحند. ایران به صلح، ثبات و امنیت در خود و در پیرامون خویش نیاز دارد. پس، بیش از همه بر مردم این موطن و ساکن این کشور است که در راه‌جویی به صلح و همزیستی با جهان و منطقه‌ خسته و ناامید نشوند، هشیارانه همۀ امکانات خود را گرد آورند و نقطه‌های اتکاء، هر قدر کوچک و هر چند موقت، را جستجو کنند و در ارزیابی از آنها هشیار باشند.

استوارترین نقطۀ اتکاء ایران، ملت و مردم ایرانند و مبارزۀ آرام و بدور از خشونتی که در داخل ایران و علیه حاکمیت اسلامی، پی می‌گیرند. فشار پیکار مردمی، علاوه بر موضوعات و مسائل داخلی، از جمله آزادی‌های فردی و اجتماعی، باید به مهار دست‌های نظامی رژیم و سپاه پاسداران در منطقه نیز منتقل شده و افزایش یابد. حسن روحانی‌ وعده‌های بسیاری به مردم ایران داده است که در عمل در اجرای بسیاری از آنها بازمانده یا به قول طرفدارانش بازداشته شده است. یکی از آن وعده‌ها این که؛ تا وقتی او در مسند ریاست دولت باشد، ایران وارد جنگ با هیچ کشوری نخواهد شد. برای تحقق این امر فشار و روشنگری‌های شجاعانۀ بیشتری لازم است. سیاست سکوت دولت، خاصه خود روحانی، در برابر اقداماتی که سران سپاه و فرستادگان «سیاسی» رهبر نظام اسلامی در منطقه می‌کنند و هزینه‌های هنگفتی که از گلوی مردم ایران بریده و صرف حفظ اسد و درگیری پرهزینه در جنگ سوریه، خرج مداخله در انتخابات عراق و پروار کردن سپاه شیعه در این کشور و تقویت حزب‌الله در لبنان و صرف دامن زدن به نزاع‌های مذهبی می‌کنند، بیش از این جایز نیست. این بودجه‌های سنگین و تحمیلی به کشور و مجاری آنها باید خشکانده شوند. مقدمۀ این امر اما فشار افکار عمومی ایرانیان و به قلم روشنگر رسانه‌ها و ابراز نظر فردی و جمعی فعالین اجتماعی و سیاسی‌ست که معنای سیاست دفاع از کشور و مرزهای میهن را می‌شناسند و اثرات مخرب سیاست نظامی و سیاسی و مذهبی رژیم اسلامی در منطقه و ادامۀ آن، در داخل کشور، را در عمل می‌بینند و لمس می‌کنند. ایدئولوژی امت‌گرای اسلامزده و سیاست بسیج فرقه‌ای و دینی و تنش‌های مذهبی در منطقه توسط برخی فرماندهان سپاه و آخوندهای پشتیبان آنان را که دست‌های بغایت گشاده و ناپاکی بر منابع ایران دارند، هیچ ربطی به دفاع از ایران ندارد. این سیاست‌ها و عوامل آن را باید افشا و آن دست‌ها از این منابع کوتاه کرد؛ بدون آن که از توان نظامی و دفاعی ایران کاسته شود. تأمین همزمان این دو امر متضاد، یعنی مهار نیروهای به اصطلاح تندروی رژیم و کوتاه کردن دست آنان در ایجاد تنش و خشونت بیشتر در منطقه؛ منطقه‌ای که هر نیم قدرتی در آن در حال بلعیدن همسایگان است و اگر ایرانیان غفلت کنند نه تنها بخشی از سرزمین‌شان بلعیده، بلکه از اساس از هم پاشیده خواهد شد، بسیار پیچیده و دشوار است، اما ناممکن نیست . و نیاز به همرأیی مردم با بخشی و جناح‌‌هایی از نظام دارد که استراتژی صلح را دنبال می‌کنند.

دشمنان ایران سرسختند و با آمدن ترامپ نقطۀ اتکا سختی یافته‌اند. اما اتکاء مردم ایران به خود و به دلبستگی‌شان به میهن است. ارادۀ این ملت در دفاع از سرزمین خود نیز راسخ‌تر از آن است که دیگران تصور می‌کنند. مردم ایران در آرزوی صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز با جهان و منطقه‌اند، اما اگر پای دفاع از مرزهای ایران پیش آید، هم‌آنان پشت بدترین رژیم‌های خود، از جمله رژیم اسلامی کنونی، نیز قد علم می‌کنند. اما همین مردم در شرایط امن و فقدان تهدید از بیرون پشت همۀ دشمنان داخلی خود را به خاک مالیده‌اند. وظیفۀ رساندن این پیام دو سویه، به گوش‌های دشمنان سرسخت بیگانه بر عهدۀ تک تک ایرانیان است و مهمترین ابزار انهدام خیال آنها در حمله به ایران. و اما سویۀ دیگر این پیام را حسن روحانی و تمامی اصلاح‌طلبان در حاشیۀ قدرت باید داوطلبانه بشنوند. خود را به نشنیدن زدن و یا به عمد اشتباه فهمیدن راه چاره‌ای بر آنان نمی‌گشاید. آنها ناچارند بسیار بیشتر از همۀ ایرانیان بکوشند و میدان را به هیچ قیمت نباید به جناح مقابل خود در قدرت بسپارند. در این راه آنها تا کنون کاستی‌ها و تعلل‌ها و ملاحظات بیش از اندازه‌ای نشان داده و بسیار کوتاه آمده‌اند. آنها بهتر از هر کس دیگری باید بدانند؛ تحمیل هر جنگی، با هر بهانه‌ای که به قول معروف «تندروهای» نظام اسلامی جستجو می‌کنند، آسیب‌های جبران ناپذیری به ایران خواهد زد، اما بی‌تردید بساط این نظام، همه را باهم، از آغاز اسلامی‌اش گرفته تا انتهای اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی‌اش، از تعامل‌جویان تا تندروانش را درهم کوفته و به گودال بدنامی تاریخ خواهد افکند. پس اصلاح‌طلبان و همۀ رهبرانشان، با تمام ظرفیت و توان خود باید در راه صلح و حل مشکلات از راه مذاکره بمانند، بی‌راهه‌های سوریه و عراق و لبنان و… را کنار بگذارند و از توهم بیسج سپاه شیعه بیرون آیند. و مطمئن باشند که مردم ایران در این راه بالاترین حمایت را از آنان خواهند نمود. مردم برای بسیج فعالانۀ خود در راه صلح و مذاکره در عین حفظ ارادۀ دفاع از ایران، نیازی به «اجازۀ» رهبر ندارند، سخنان وی دیریست که در ایران حتا اگر نفرت بیشتری برنیانگیزد، انگشتی را هم نمی‌جنباند، اما در ایران هنوز همۀ امیدها به روحانی از دست نرفته است.

مردم ایران یکبار توان دیپلماسی این دولت را تجربه کرده‌اند. همین دولت یکبار ایران را از شرایط سخت بیرون آورد و ابرهای سیاه حمله به ایران را از آسمان ایران کنار زد. اساساً نقطۀ اتکاء مردم ایران به سنت قدرتمند دیپلماسی و سیاسی ایرانی‌ست که از درون می‌جوشد، نگاه دولت ایران باید به این درون دوخته و از آن بیاموزد. ایران بیش از آن که در جنگ، و بهتر از آن، از طریق مذاکره و صلح، خود را حفظ کرده است. ایرانیان در دویست سال گذشته با دشمنانی بسیار سرسخت‌تر از آمریکاییان امروز و دشمنان منطقه‌ای قدرتمندتر از امروز مذاکره کرده و به نتایج، هر چند نه صد در صد، رسیده‌اند. ما به صلح با جهان نیاز داریم تا از عهدۀ دشمن اصلی کشور و ملت در داخل ایران برآییم. همراهی با این نیاز یک راه اصلاح طلبان و دولت روحانی‌ست. و اما راه دیگر آنست که؛ اصلاح‌طلبان با همۀ رهبران در قدرت و یا بیرون از قدرت، در واهمۀ از دست رفتن آبروی دروغین انقلاب و جوهرۀ اسلامی نظام خود، به این نیاز و ارادۀ مردم ایران پشت کنند، یعنی با رهبر نظام و حامیان امنیتی ـ سپاهی آن همسو و همصدا شوند، و یا در برابر وی سکوت پیشه کنند و میدان سیاست ایران را به او واگذارند، و یا از ترس خشم مردم، علیه کل نظام نصفه و نیمه و ناروشن و بعضاً ناروا سخن گفته و با هدف حفظ نظام اسلامی، آدرس‌های نادرستی بدهند. اما باید آنگاه بپذیرند که میدان را خالی و مردم را رها کرده‌اند، و لاجرم باید آن گودال تاریخی را که در جلو پایشان دهان باز کرده است را نیز فراموش نکنند.