استقلال فرهنگی ملت‌ها / محمدعلی فروغی

افراد دو قسم‌اند، بعضی زندگانی عادی می‌کنند، از یکی از راه‌ها که عموم مردم رفته می‌روند و تکلیف عادی خود را در دنیا به جای آورده عمر خود را بسر می‌رسانند، این اشخاص البته مردمان صحیح به قاعده هستند که در هیئت اجتماعیه عضو فاسد نبوده و بار خاطر دیگران نشده‌اند؛ اما بعضی دیگر هستند که مزید شرافتی دارند به این که عملیات آنها اعم از مادی یا معنوی حیثیتی به حیثیات ایشان و ابناء نوعشان افزوده است و راه تازه‌ای برای مردم باز کرده افق جدیدی بروی مردم گشوده‌اند و نعمتی علاوه بر نعمت‌های دیگر برای اهل مملکت خود فراهم کرده‌اند.

foroughi1

استقلال فرهنگی ملت‌ها

محمدعلی فروغی

…هر ملتی البته باید متمدن باشد و تربیت داشته باشد در این باب شکی نیست ولیکن اگر تربیت و تمدن را لابشرط و بدون قید بگیریم با کمال اهمیت و لزومی که دارد مقصد بسیار عالی نیست بلکه می‌توان گفت منظوری متعارفی است، مثل این که همه کس مکلف است وسیلۀ معاش خود و متعلقان را از راه مشروع فراهم آورد، آن که نکند البته تقصیر دارد اما آن که می‌کند هنر بزرگی ندارد، هنر آن کس دارد که در ضمن تحصیل معاش سمت امتیاز و اختصاص به خود بدهد.

همچنین هر ملتی البته باید متمدن باشد و اگر نباشد تقصیر کرده و ناچار به عقوبت تقصیر خود که فنا و اضمحلال است گرفتار خواهد شد اما شأن و شرافت ملتی به این است که در عالم تربیت و مدنیت سمت اختصاص و امتیازی داشته باشد.

باز برای توضیح عرض می‌کنم، افراد دو قسم‌اند، بعضی زندگانی عادی می‌کنند، از یکی از راه‌ها که عموم مردم رفته می‌روند و تکلیف عادی خود را در دنیا به جای آورده عمر خود را بسر می‌رسانند، این اشخاص البته مردمان صحیح به قاعده هستند که در هیئت اجتماعیه عضو فاسد نبوده و بار خاطر دیگران نشده‌اند؛ اما بعضی دیگر هستند که مزید شرافتی دارند به این که عملیات آنها اعم از مادی یا معنوی حیثیتی به حیثیات ایشان و ابناء نوعشان افزوده است و راه تازه‌ای برای مردم باز کرده افق جدیدی بروی مردم گشوده‌اند و نعمتی علاوه بر نعمت‌های دیگر برای اهل مملکت خود فراهم کرده‌اند. اقوام و ملل دنیا هم این حالت را دارند یعنی می‌توانند زندگانی عادی متعارفی کرده آنچه ندارند از دیگران اخذ کنند و ممکن است برتری و امتیازی داشته باشد.

آیا تصدیق نمی‌فرمایید که اگر قومی دارای این نظر که تمدن و تربیت و معارفش سمت اختصاص و امتیاز داشته باشد همتش عالی‌تر از آن است که به زندگانی عادی قناعت کرده است؟ البته تصدیق می‌فرمایید، علی‌الخصوص که از این حیث مابین افراد و ملل تفاوتی هست و آن این است که برای افراد زندگانی عادی عیب نیست و مفسده‌ای ندارد و از همه کس نمی‌توان متوقع بود که به عملیات خود برجستگی بدهد ولیکن برای اقوام و ملل زندگانی عادی ممکن است خطرناک باشد و منتهی به زوال وجود آنها شود.

گمان می‌کنم مناسب باشد که این فقره را قدری بیشتر توضیح کنم. البته اطلاع دارند که یکی از اصول حقوق بشر که تا این اواخر محل اعتنا نبود و این اوقات مورد توجه واقع شده و خیرخواهان عالم انسانیت و صاحبان حس لطیف جداً طرفدار آن می‌باشند و سعی می‌کنند آن را جزء اصول مسلم قرار دهند این است که همانطور که هر فرد از افراد بشر حق حیات دارد و نباید از روی هوای نفس و غرض شخصی او را نابود نمود، اقوام و مال هم این حق را دارند و وجود آنها یعنی استقلالشان را باید رعایت کرد و محترم شمرد.

بنده خود همیشه طبعاً هواخواه این اصل بوده‌ام وقتی پیش خود فکر می‌کردم که سبب واجب‌الرعایه بودن و صحت این اصل چیست؟ علت حق حیات افراد معلوم است، هر ذی‌حیاتی منشأ آثاری است که چون حیات را از او گرفتی آثارش معدوم می‌شود اما استقلال قومی را گرفتن چه ضرری به عالم وارد می‌آورد؟ یک مدت دلیلی که پیش خود می‌آوردم فقط عاطفه بود یعنی می‌گفتم چون همه اقوال و ملل به استقلال و آزادی علاقه و عشق دارند سلب آزادی از آنها ظلم خواهد بود و ظلم اساساً بد است و نباید مرتکب شد و بعدها به نکته‌ای برخوردم که گمان می‌کنم اصل رعایت استقلال ملل را، گذشته از عاطفه، استدلالی هم می‌کند و آن این است که استقلال اقوام و ملل برای ترقی نوع بشر لازم است.

اگر بشرها همه یکسان و یک قوم باشند و اختلاف و اصناف مابین آنها نباشد ترقی نخواهد بود زیرا ترقی نتیجه می‌شود از این که افکار و عقائد و احوال و اخلاق مردم بیکدیگر تلاقی کند و از همدیگر استفاده کنند، اگر همه یک نوع فکر و رویه داشته باشند چه استفاده‌ای از یکدیگر خواهند کرد و به چه وسیله ترقی حاصل می‌شود؟ و این مسئله مسلم است که اگر قومی استقلال خود را از دست داد و تابع قوم دیگر شد کم کم در او مستهلک می‌شود و آثار وجودی او از میان می‌رود و این زیانی است که به عالم انسانیت وارد می‌آید.

اگر این حرف درست باشد رعایت حق استقلال ملل اصل مسلمی خواهد بود ولیکن یک نتیجۀ دیگر هم از آن گرفته می‌شود به این معنی که هر ملتی همچنان که حق حیات پیدا می‌کند تکلیفی هم بر عهدۀ او وارد می‌آید و آن اینست که در جامعۀ بشریت عامل ترقی باشد و برای این که این وظیفه را ادا کند ناچار باید معارف و تمدن و تربیت مخصوصی داشته باشد و فرهنگ ایران دارای آن مقام باشد که با فرهنگ‌های ملل دیگر همقدم شود.

البته شنیده‌اید که اروپایی‌ها می‌گویند آسیایی‌ها حیف است اروپایی شوند. این حرف غالباً از کسانی شنیده می‌شود که مغرض یا نادانند و این قسم تأویل می‌کنند که آسیایی‌ها نباید احوال خود را تغییر دهند و حتی کارخانه و راه‌آهن نباید بسازند.

سخافت این سخن مسلم است و هیچ دانشمند بی‌غرضی چنین چیزی نمی‌گوید ولیکن ممکن است آن که روز اول این حرف را زده مقصود صحیح داشته یعنی آسیایی‌ها نباید عیناً اروپایی شوند و در وجود آنها مستهلک گردند و از خودشان باید هویت داشته باشند و من از اروپایی‌ها کسانی دیده‌ام که این نظر را اظهار کرده‌اند و به همین ملاحظه طرفدار استقلال ملل آسیا بوده‌اند، اما طرفداری از توقف آنها در راه ترقی نمی‌گردند بلکه همواره مترصّد بودند که آسیایی‌ها در فرهنگ خود چه پیشرفتی کرده و چه چیز تازه‌ای به ظهور آورده‌اند.

این وظیفه که برای اقوام و ملل تشخیص دادیم و امری مسلم و محقق است و اگر بیان بنده به قدر کفایت وافی نبود که آن را روشن سازد یقین دارم هوش و فراست آقایان جبران کوتاهی بیان مرا خواهد کرد و متوجه اهمیت امر خواهند شد و به علاوه به یک نکتۀ دیگر هم برخواهند خورد که بعضی وظائف است که هر چند بر عهدۀ همه کس قرار می‌گیرد بعضی مردم از آن جهت بیشتر محل توقعند و اگر قصور و تقصیر کنند بیش از دیگران مورد سرزنش و مسئول و مقصر واقع می‌شوند چنان که علم و دانش از همه کس پسندیده و نادانی از همه کس ناپسند است اما کسی که پدرش عالم و فاضل بوده اگر خودش جاهل و بی‌سواد باشد بیشتر در انظار مردم خوار و خفیف می‌شود.

در مسئله‌ای که موضوع گفتگوی ما است همین معنی کاملاً صدق است و مللی که سابقۀ تمدن و فرهنگ عالی دارند بیشتر محل توقعند که این مقام را برای خود حفظ کنند و اگر نکنند موهون‌تر خواهند بود و گمان می‌کنم حاجت به یادآوری نباشد که ملت ایرانی نظر به سوابق تمدن و تربیتی که دارد در میان ملل از این بابت بیش از بسیاری دیگر محل توقع است و بنابراین وظیفه‌اش سنگین‌تر است….

منبع: مقالات محمدعلی فروغی