«

»

Print this نوشته

دگرگونی نسلی رهایی ایران را همراه خواهد داشت

دگرگونی نسلی رهایی ایران را همراه خواهد داشت

  • آرش ـ چرا مردم ایران به آن گستردگی علیه رژیم شاه شوریدند و انقلابِ بهمن ۱۳۵۷ رخ داد؟ شرایط داخلی و خارجی آن دوران، چگونه بود؟

همایون ـ شوریدن مردم در چند مرحله، و یک فرایند تدریجی بود و بستگی مستقیم با استراتژی و تاکتیک‌های رژیم پادشاهی داشت. از آنجا که استراتژی رژیم دادن امتیازات، حتا بیش از آنچه خواسته می‌شد، و عملاً تسلیم در برابر موج انقلابی می‌بود، مردم موج موج به برندگانی که پیروزیشان دیگر مسلم به نظر می‌رسید پیوستند. در شرایط متفاوت، مردم به «آن گستردگی علیه رژیم شاه» نمی‌شوریدند ــ چنانکه در تقریباً همه موقعیت‌های همانند روی‌داده است و می‌دهد. اما انقلاب را در پیام و رهبری‌ش می‌باید اسلامی نامید، چنانکه در هر جای دیگر می‌نامند. ماهی که انقلاب روی داد تصادف محض بود و می‌توانست دی یا اسفند باشد. انقلاب اسلامی را به علت نقش فعال و تعیین‌کننده حکومت در پیروزی آن می‌باید بیشتر در بافتار context‌‌ همان «شرایط داخلی و خارجی آن دوران» بررسی کرد ــ یعنی موقعیت انقلابی که نظام پادشاهی به علت گرایش‌های تند استبدادی و نا‌شایستگی فزاینده، کشور را در آن انداخته بود، و کیفیت نیرو‌های انقلابی که کاراکتر انقلاب را به آن داد ــ‌‌ همان اسلامی و نه بهمن.

در آنچه به سهم نظام پادشاهی مربوط می‌شود بهتر است گفتاوردی از آقای بهروز داودیان بیاورم که به نظرم «لُب کلام» را در خود دارد: رژیم همه جامعه را دگرگون کرده بود ولی نمی‌توانست خود را نیز دگرگون کند. از روی کار آمدن سردار سپه نظام حکومتی ایران دستخوش یک بازسازی پردامنه شد که تا پایان دوران پهلوی ماند و همچنان خواهد ماند ــ حتا در جمهوری اسلامی. تا آن زمان کار اصلی حکومت گردآوری مالیات و سربازگیری و برقراری امنیت در درون و بیرون مرز‌ها بود. سردار سپه که میراث انقلاب مشروطه را در بیشتر زمینه‌ها به خود گرفته بود فرایافت concept حکومت به‌عنوان عامل توسعه و پیشرفت و رفاه عمومی را در حد امکانات آن روز ایران ــ و بسیار بیش از آنچه در تصور مشروطه‌خواهان می‌گنجید ــ به عمل درآورد. این دگرگونی انقلابی را در خویشکاری حکومت، به‌حق می‌باید یکی از بزرگ‌ترین نوآوری‌های تاریخ ایران شمرد. پیش از آن نیز حکومت‌ها کارهایی در این زمینه می‌کردند، که گاه‌گاهی و بیشتر برخاسته از خلق‌وخوی پادشاه زمان می‌بود. در دوران مشروطه که بر خلاف بدآموزی تاریخ‌نگاران سیاسی و حزبی، تا انقلاب اسلامی کشید و ما را با اروپای رنسانس سده شانزدهم و روشنگری سده هژدهم و ناسیونالیسم سده نوزدهم آشنا کرد ــ با همه کژروی‌ها و نادیده گرفتن‌ها که در عمل پیش آمد ــ این خویشکاری جا افتاد.

در پادشاهی محمدرضا شاه از آغاز دهه چهل/ شصت و اندکی پیش از آن نیز، زمان دگرگونی دیگری در فلسفه و رفتار حکومتی فرا آمد. حکومتی که دو دهه مکانیسم و روحیه لازم را برای کمک به جامعه، تا بر سر پای خود بایستد، فرا آورده بود اکنون می‌بایست اندک‌اندک خود را از سر راه نیرو‌های تولیدی و جامعه مدنی کنار می‌کشید تا بتوانند به رشد طبیعی خود برسند ــ‌‌ همان دگرگونی که در گفتاورد بالا اشاره‌شده است. اما درست در هنگامی‌که جامعه ایرانی نه به شه‌پدر (پادشاهی پاتریموئن «وبر»ی) نیازی می‌داشت و نه با آن آسوده می‌بود غریزه استبدادی پادشاهی دست بالا‌تر را یافت. برنامه اصلاحی فراگیر پادشاه که یک‌بار دیگر ایران را از بنیاد دگرگون کرد بر اثر بی‌اعتنائی و دشمنی نیرو‌های مخالف (واکنشی به روحیه انتقام‌جویانه پیروزمندان ۲۸ مرداد) بجای آنکه زمینه همرائی شود شکاف دوران مصدق را ژرفتر گردانید. هنگامی‌که برنامه‌هایی مانند اصلاحات ارضی یا حق رای زنان و سپاه‌های آموزش و بهداشت و مشارکت کارگران در سود کارخانه‌ها با بد‌ترین واکنش‌های لایه‌های روشنفکری جامعه روبرو شد دیگر هر میانه‌روی و سازشی از سیاست ایران رخت بربست. از آن پس تا پایان، هر چه جامعه بیشتر توسعه یافت (و برای حکومت بر خود آمادگی بیشتر پیدا کرد) بر خودکامگی پادشاهی که مست دستاورد‌های خود شده بود و مردم را حداکثر همچون فرزندانی می‌دید که روز و شب سپاسگزار دهش‌های اویند می‌افزود.

ترکیب خودکامگی و به هیچ گرفتن دیگران، تا روزگار به کام می‌بود، با روحیه باختگی و آمادگی گریز، تا کار سخت شد، انقلابی آورد که بی‌اشکال زیاد می‌شد جلو‌ش را گرفت. در دهه‌های پس از انقلاب هر کس هرچه توانسته مسئولیت را به گردن دیگران انداخته است ولی چنان رویداد همه‌گیری نمی‌توانست تنها یک‌طرف داشته باشد. ما سرانجام روزی باید دیالکتیک سیاست را دریابیم. ما سازندگان مخالفان خود نیز هستیم.

موقعیت خارجی ایران پیش از انقلاب چنان بود که مانند بسیاری پدیده‌های دیگر آن شش دهه نه پیش از آن امکان یافته بود و نه پس از آن امکان یافت. ما تنها دولتی بودیم که با هر دو بلوک آن روز‌ها بهترین مناسبات را داشتیم و بی‌طرف هم نبودیم. با اسرائیل و جهان عرب به همین ترتیب نزدیک‌ترین روابط را برقرار کرده بودیم. در‌های جهان بر روی ما گشوده بود. ایرانی را در بیشتر کشور‌ها بی‌روادید و با احترام می‌پذیرفتند و ریال ایران در اروپا به‌آسانی خرج می‌شد. ولی در سیاست خارجی نیز مانند اداره عمومی کشور، چهار برابر شدن بهای نفت در سه‌ساله پایانی رژیم پادشاهی هر تعادلی را به هم زد. دیگر تنها روشنفکران و حتا تکنوکرات‌های خود رژیم نبودند که در پیشگاه یک شخصیت فوق بشری در شمار نمی‌آمدند، دولت‌های غربی نیز که ایران همه‌چیزش را از آنان داشت در چشم شاهنشاه ـ فرمانده خوار‌تر و ناتوان‌تر جلوه می‌کردند. دمکراسی غربی نظامی رو به انحطاط می‌بود. غربی‌ها بایست از ایران می‌آموختند.

همراه با سخت‌تر شدن لحن انتقاد‌ها و تحقیر‌ها رویکرد ایران به متحدان و دوستان سنتی‌ش نیز دچار چرخشی شد که در جریان انقلاب به شکست رژیم پادشاهی کمک کرد. کمک مالی ایران به تروریست‌های فلسطینی و حکومت تروریست پرور سوریه، اسرائیل را اندیشناک و افکار عمومی را در امریکا به زیان ایران گردانید. فلسطینی‌های الفتح و سوریه نیز کمک‌ها را گرفتند و برنامه پرورش چریک‌های ایرانی برای سرنگون کردن پادشاهی را شدت بخشیدند. در یک‌ساله پایانی، لحن مخالف رسانه‌های آمریکائی و بریتانیائی، و تأکید حزب دمکرات بر حقوق بشر، شاه را به‌غلط متقاعد کرد که امریکا و به‌ویژه بریتانیا در پی برکناری او هستند. او تا پایان زندگی کارکرد دمکراسی لیبرال را درنیافت و هر مقاله روزنامه را (بی‌بی‌سی دولتی که جای خود می‌داشت) بازتاب سیاست رسمی حکومت‌های غربی پنداشت. قدرت‌نمائی‌های دو سه ساله آخر او جای‌ش را به پرسش‌های هر روزه از سفیران دو کشور داد که چه باید بکند. می‌توان گفت که مهم‌ترین علت درهم شکستن اراده پایداری در شاه‌‌ همان بیم بیمارگونه از امریکا و بریتانیا بود. به یک تعبیر، پرهیب (شبح) بیست‌وهشت مرداد بیست‌وپنج سال بعد، این بار تهدیدآمیز، به او بازمی‌گشت.

این هست که چه در امریکا و چه در بریتانیا بخشی از دستگاه حکومتی نیز از شاه و سیاست‌ها و شیوه کشورداری (و قدرت‌نمائی‌های) او بیزار شده بودند و آینده ایران را تیره‌وتار می‌دیدند و هنگامی‌که موج انقلابی برخاست بجای تقویت متحد دیرپای خود او را یا آگاهانه و یا با ندانم‌کاری و دو دلی (در مورد حکومت کار‌تر) به راه تسلیم انداختند. با این‌همه برخلاف نظر اصحاب توطئه، تا هنگامی‌که خود حکومت ایران به پشتیبانی انقلاب نپرداخت جز فلسطینی‌ها و لیبی و سوریه هیچ‌کس در پهنه جهانی فروپاشی ایران را نمی‌خواست. عامل خارجی در انقلاب اسلامی (بریتانیا زود‌تر از امریکا) از هنگامی مهم شد که دیگران دیدند امیدی به پایداری رژیم پادشاهی نیست.

  • آرش ـ انقلاب اسلامی بر محور کدام طبقات اجتماعی به پیروزی رسید/ و نقش خمینی تا چه حد تعیین‌کننده بود/ و آیا انقلاب «غیراسلامی» ممکن بود؟

همایون ـ موتور انقلاب، روستائیان شهرنشین (بیشتری زاغه‌نشین) شده دو دهه پیش از انقلاب بودند با گرایشی که به مذهب داشتند، و شبکه شگرف نهاد‌های مذهبی بود که آنان را روزافزون در خود می‌گرفت. آن شبکه ــ یک‌قلم هزاران مسجد فعال ــ به یاری و تشویق حکومت و پشتیبانی همه نیرو‌های اصلی مخالف نظام پادشاهی در سی‌وهفت ساله پادشاهی محمدرضا شاه برپا شد. با این‌همه تا طبقه متوسط و روشنفکران در پیشاپیش آن به میدان نیامدند از انقلاب نمی‌شد سخن گفت. هنگامی‌که ده‌ها هزار تن از پیشرو‌ترین لایه‌های اجتماعی ایران در شهریور ۱۳۵۷ با شعار آزادی، استقلال، حکومت اسلامی به پیش‌نمازی آخوند نماز عید فطر خواندند ائتلافی که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند شکل گرفت. توده مذهبی به رهبری خمینی گردن نهاد ولی با واسطه طبقه متوسط و روشنفکران. این شاید مهم‌ترین ویژگی انقلاب اسلامی باشد. در آینده نیز پیشرو‌ترین لایه‌های اجتماعی، مردم را به راه خویش خواهند کشید. هیچ لازم نیست روشنفکران با حساب‌های نادرست، خود را به پائین‌ترین سطح‌های جامعه نزدیک کنند. با همه انتقاد‌ها که از روشنفکران و نقش آنان در انقلاب می‌شود آینده ایران بستگی به رهبری روشنفکران خواهد داشت.

نقش خمینی تعیین‌کننده بود. در یک فضای سیاسی سراسر فرصت‌طلبی و سست‌عنصری ــ از حکومت تا مخالفان ــ رهبری قاطع او مسیر تغییرناپذیر انقلاب را نشانه گذاشت و سست عنصران در رژیم و سست عنصران در طبقه متوسط را در پیشگاه خود به‌زانو انداخت. تا فرصت‌طلبی به جایی رسید که چهره‌اش را در ماه نیز دیدند. انقلاب ۱۳۵۷ به معنای لفظی کلمه انقلاب ماه‌زدگان بود و با چنان رهبری و چنان طبقه سیاسی ناچار جز اسلامی نمی‌توانست باشد. ولی ایران محکوم به انقلاب اسلامی یا هر انقلاب دیگری نمی‌بود. اتفاقاً اگر یک دوره تاریخی را در صدساله گذشته بتوان نشان داد که ایران استعداد اصلاحات سیاسی بنیادی پیداکرده بود‌‌ همان سال ۱۳۵۷ می‌بود، با شاهی خسته و در آستانه مرگ (نزدیک به حال مظفرالدین شاه مشروطه) و گروه فرمانروائی به بن‌بست رسیده و آماده تغییر.

  • آرش ـ روشنفکران و نیروهای سیاسی‌ مختلف به انقلاب اسلامی چگونه برخورد کردند/ خطاهای آن‌ها چه بود/ و چرا جمهوری‌ اسلامی، به فاصلۀ کوتاهی پس از انقلاب، موفق به سرکوبِ نیروهای آن‌ها شد؟

همایون ـ داستان رویکرد روشنفکران به انقلاب مشهور است و بار‌ها گفته‌شده. من بازگشت به آن داستان دلگیر را خوش ندارم. ترجیح می‌دهم از خطای بزرگ آن دوران درس لازم گرفته شود. آن خطا برهنگی محض اخلاقی و پویش قدرت بود به هر بها و تا زیر پا گذاشتن نه تنها اصول بلکه سود شخصی و گروهی روشنرایانه. روشنفکران ایران در آن هنگامه نشان دادند که در ورشکستگی اخلاقی هیچ دست‌کمی از گروه فرمانروا ندارند. آن شکست اخلاقی سراسری بود که نظام شاهنشاهی را با چنان اسباب قدرت، و با مهابتی که در دل‌های دور و نزدیک انداخته بود به یک اشاره دست از پای درافکند و طبقه متوسط برآینده ایران را گروه‌گروه به قربانگاه انقلابی برد که از لجنزار جامعه می‌جوشید و سی سال است که سرزمین و مردم را فروگرفته است. نیروهایی که در پیکار انقلابی به آن زنندگی اصول خود را زیر پا نهاده و آینده‌شان را به آخوند‌ها بسته بودند نمی‌توانستند در برابر کسانی که خود پیروزیشان را آرزو کرده بودند بایستند. کسانی که در‌‌ همان تظاهرات ماه‌های انقلاب، انحصارطلبی و خشونت و کوردلی اسلامیان را (با مسلمانان تفاوت دارد) نادیده و سخنان خمینی را ناشنیده گرفته بودند نمی‌توانستند تا هر جا می‌شد کوتاه نیایند. آن‌ها دسته‌دسته مانند همه روشنفکران در موقعیت‌های همانند، یکی پس از دیگری تماشاگر یا همدست سرکوب دیگران شدند. (برشت در شعر پرآوازه‌ای این حالت را تصویر کرده است: «تا دیگر کسی نماند که اعتراض کند.») انقلاب را روحیه و منش و شیوه‌های نیرو‌های انقلابی شکل می‌دهد. از انقلاب روشنگری لیبرال‌های امریکا جامعه شهروندی بدر می‌آید و نیروهایی که پس از پیروزی چنان فضائی را نهادینه می‌کنند. از انقلاب اسلامی قدرت‌طلبان به هر وسیله و بها و بیشتری نامسلمان، جامعه‌ای بدر می‌آید که پست‌ترین غرائز مردمان بهترین سلاح آن‌ها می‌شود.

  • آرش ـ رژیم جمهوری اسلامی که غرقه در نارضایی توده‌ای و بحران‌های داخلی و خارجی است چطور بر سر پا مانده و حکومت خود را تا به امروز ادامه داده است؟

همایون ـ رژیم اسلامی مانند همه کشور‌های خاورمیانه اسلامی به‌دقت از سرنگونی پادشاهی ایران درس گرفته است و هیچ از آن اشتباهات نمی‌کند. اما مهم‌ترین عامل مأموریتی است که این رژیم برای خود می‌شناسد. آخوند‌های فرمانروا هیچ تعهدی در برابر مردم و کشوری که به چنگشان افتاده است ندارند. آن‌ها آمده‌اند که بمانند و ایران هنوز آن اندازه پول دارد که دستگاه سرکوبگری و تبلیغاتی را بچرخانند و مسائل روزانه خود را بخرند. خستگی و سرخوردگی مردم از انقلاب و تغییرات ناگهانی نیز به یاریشان آمده است. بر همه این‌ها می‌باید ناتوانی ایرانیان را بر همکاری و همرای شدن بر اصول افزود. مردمان تنها هنگامی با یکدیگر آسوده‌اند که سایه رهبری فرهمندی بر سرشان باشد و آنان را از فضیلت خود بودن و خودمختار بودن بی‌نیاز کند. آن رهبری فرهمند اسباب و صفاتی می‌خواهد که در میان نبوده است و رئیس‌جمهوری دوم خردادی که نزدیک‌ترین کس به چنان رهبری شد با نمایشی که از ترس و تردید داد مردم را نومید‌تر ساخت.

بحران‌های خارجی زندگی را بر رژیم سخت گردانیده است ولی دست جمهوری اسلامی نیز تهی نیست. ایران سومین منابع نفت و دومین منابع گاز طبیعی جهان را دارد و به‌آسانی می‌تواند چنین ثروت شگرفی را در هر بحرانی به سود خویش به خدمت گیرد. رقابت‌های بین‌المللی تا مدت‌ها حتا به سودان نیز اجازه داد که هر چه می‌خواهد در دارفور بکند. چینی‌ها که بزرگ‌ترین استثمارگران شده‌اند جز به گرفتن بازار ایران و در دست داشتن بخشی از منابع انرژی آن نمی‌اندیشند و روس‌ها در جنگ نیمه سرد تازه خود با امریکا بازیچه‌ای بزرگتر از ایران ندارند. اروپائیان تنها چند سالی است که به علت تهدیداتمی جمهوری اسلامی دارند اندک‌اندک با آن درمی‌افتند. مانور دادن در چنین موقعیتی چنان هنری نیست که پاره‌ای هم‌میهنان را به ستایش از زرنگی آخوند‌ها وا‌داشته است. با همه فریبکاری‌ها و چانه‌زنی‌های بازاری حکومت اسـلامی، هزینه‌های اقتصادی سیاست‌های آن کمرشکن، و انزوای آن ترس‌آور است و تهدید یک حمله نظامی هیچ کم نشده است.

  • آرش ـ خلاصی مردم ایران از این رژیم و اینکه یک‌بار دیگر مثل انقلاب ۵۷ از چاله به چاه نیافتند مستلزم چیست؟

همایون ـ اگر یک کودتای سپاهی، شکل و تا اندازه‌ای ماهیت رژیم را عوض نکند دگرگونی نسلی که به‌تندی در راه است رهایی ایران را از گروه فرمانروای کنونی همراه خواهد داشت. در سراسر آن منطقه که مانند سنگ‌آسیا بر گردن تاریخ ما افتاده است هیچ هفتاد درصد جمعیتی را نمی‌توان نشان داد که این‌گونه در جوشش و به این اندازه از روزگار خود به هم برآمده باشد. ایرانیانی که پس از انقلاب به بزرگی رسیده‌اند یا به جهان آمده‌اند با نسل پیشین، نسل انقلابی، همانندی ندارند. بیشتر افراد آن نسل خود را از نظر سیاسی متوقف و سترون کرده‌اند. ما نمونه‌هاشان را در فضای آزاد بیرون می‌بینیم که آزادی عمل را نیز به زیان پیشرفت و دگرگونی درآورده‌اند. این نسل تازه امیدوار و منتظر فرصت است و برتری شیوه زندگی و تفکر غربی را در ژرفا حس می‌کند. از جهان سوم اندیشی و فلسطین و شهادت آزادشده است و رفتارش را با مذهب که آمیخته‌ای از باور داشتن و جدی نگرفتن است در رویکرد آن به عاشورا می‌توان دید.

سیاست ایران هنوز از گرایش‌های دیکتاتوری پاک نشده است و کنش و واکنش‌های نیرو‌های سیاسی بی‌آنکه خود دریابند می‌تواند زمینه‌ساز دیکتاتوری‌های گوناگون باشد. به نظر من راهی بهتر از آنکه گروه‌های هر چه بزرگتری بر بنیادی‌ترین و فراگیرنده‌ترین اصول همرای شوند نمی‌رسد. چنان همرائی بیش از ائتلاف‌های فرصت‌طلبانه که طبقه سیاسی ما بدان عادت کرده است پایندان (ضامن) پیروزی، و نگهبان یک نظام دمکراتیک خواهد بود. نگاه را می‌باید بالا گرفت و جمع و تفریق‌های کوته‌نظرانه سیاست‌بازان را به کناری افکند. اینکه چه کسانی یا گروه‌هایی با ما هستند یا می‌باید جانبشان را نگه داشت به کار همین فضا‌های مسکینی می‌آید که سی سال است در هر گوشه ساخته‌شده است. بی‌اعتنا به موازنه نیرو‌های سیاسی می‌باید بر اصول یک سیاست مدرن توافق کرد. دمکراسی محدود به اعلامیه جهانی حقوق بشر، در ایران پکپارچه شهروندان برابر و دارای حقوق سلب نشدنی، ایرانی که دارائی‌های ملی آن برای بهروزی همه شهروندان صرف شود، اصولی است که چه کسانی بپذیرند و چه نپذیرند ارزش مبارزه و ازخودگذشتگی دارد. برای به چاه و چاله نیفتادن می‌باید از گذشته و اکنون، از تجربه ملی و تجربه دیگران درس گرفت. در کجای جهان با پیگیری بیشترینه خواست‌های خود ــ هر کس و هر گروه برای خودش ــ به رستگاری رسیده‌اند؟ بجای بیشترینه می‌باید خواست‌های بهینه را گذاشت که دیگران را نیز در برمی‌گیرد. این را می‌باید پیشاپیش پذیرفت و سازش و همرائی را نیز ــ برای نخستین‌بار برای بسیاری ــ وارد سیاست کرد. ما تا بنیاد‌های اندیشگی مبارزه خود را استوار نکنیم از کار بزرگی بر نخواهیم آمد.

 ماهنامه آرش / ۱۴  اکتبر  ۲۰۰۸