آمریکای لاتین مدتها یکی از بیامیدترین قارههای جهان بود ناظر خارجی از مشاهدهی حال آن سرگشته و دلش تیره میشد. حتی آفریقا آیندهی روشنتری را نوید میداد.
امید در آمریکای لاتین
آیندگان ۷ مهر ۱۳۴۸
داریوش همایون
آمریکای لاتین مدتها یکی از بیامیدترین قارههای جهان بود ناظر خارجی از مشاهدهی حال آن سرگشته و دلش تیره میشد. حتی آفریقا آیندهی روشنتری را نوید میداد. در آفریقا دست کم میشد امیدوار بود که در طول یک نسل میوههای آموزش همگانی به بار خواهد آمد و کمبود مردان و زنان درسخوانده ـ که دشواری اصلی کار کشورهای آفریقائی است ـ تا آنجا برطرف خواهد شد که مسائل فوریتر جامعههای آفریقائی را بگشاید.
در آمریکای لاتین آن چه بر نومیدی میافزود آن بود که حتی وجود یک قشر وسیع “برگزیدگان” و دانشآموختگان و صاحبان مشاغل و تکنوکراتها محصول یک تمدن اروپائی بیش از صدساله، به چیزی نمیآمد. آمریکای لاتین حتی این آخرین کلید پیشرفت را هم در دست داشت و با این همه درها بر رویش بسته بود. روابط اجتماعی در آن قاره سنگ شده بود و حرکتی و بهبودی امکان نداشت.
نه ثروتهای طبیعی افسانهای، نه جمعیت فزایندهی با استعداد، نه دسترسی به تکنولوژی غرب ـ نخست اروپا و سپس آمریکا ـ کمترین کمکی به قارهای که در گل فساد و نابرابری و ستم و استعمار و بهرهکشی مانده بود، نمیکرد.
مطالعههای بیشمار از جانب خارجیان و خود متفکرین کشورهای آمریکای لاتین به یکسان این ناامیدی و سرگشتگی را منعکس میساختند. هیچ کسی در پایان تونل نوری نمیدید. قدرت بیش از اندازه زمینداران، برآمدن طبقه جدید صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ، تسلط شوم و همیشگی ارتشهائی که هیچ مصرفی جز کودتا نداشتند، نفوذ ویران کنندهی سلسله مراتب مذهبی کاتولیک که تودههای بزرگ را تخدیر کرده بود و اتحاد نامقدس همه این عناصر و آنگاه ریشههای ژرف کمپانیهای بزرگ بینالمللی در هر گوشه خاک آمریکای لاتین و دستاندازی انحصارها به منابع قاره و پشتیبانی آنها از رژیمهای ارتجاعی و ستمگر و بی اثری و رخوت بهترین قشرهای جامعه، جای هیچ خوشبینی نمیگذاشت.
گوئی مقدر بود کشورهای آمریکای لاتین برای همیشه در بینوائی و نابرابری و فشار حکومتهای نظامی و تحمیلات اشرافیت زمین و پول و یوغ کلیسا و تسلط اقتصادی و سیاسی بیگانه بمانند. هیچ ثروت طبیعی و انسانی برای جبران فقر ترسآور اجتماع و اقتصاد و سیاست آمریکای لاتین کفایت نمیکرد و ثروت کشورهای این قاره از هر جهت قابل ملاحظه بود.
با این همه به نظر میرسد بدترین پیشبینیها برای آیندهی آمریکای لاتین بیپایه بوده است. اتحادیههای کارگری یا دهقانی به آن اندازهها هم بی اثر نبودهاند؛ ارتشها در خود عناصر اصلاحطلب نیز داشتهاند؛ کشیشهائی پیدا میشدهاند که در کنار مردم به مبارزه بزخیزند. پس از یک قرن و نیم سرخوردگی هنوز در تودههای مردم کشورهای آمریکای لاتین بقایائی از اردهی ایستادگی و تلاش وجود داشته است.
تغییراتی که در حکومتهای پرو و بولیوی در چند ماه گذشته روی داده با الگوی متداول کودتاهای آمریکای لاتین تفاوت کلی یافته است در هر دو کشور مسئله از تغییر رئیسجمهور یا فرمانده قوای مسلح بسیار دورتر رفته است. آن چه در میان است اصلاحات ارضی وسیع و استیفای حقوق کشور از انحصارهای خارجی است. پس از پرو که دلیرانه قدم در این راه گذاشته، حکومت تازهی بلیوی در نخستین اعلامیههایش خود را به اصلاحات ارضی، فشار آوردن بر انحصار خارجی و مسلط بر نفت بولیوی و اعادهی حقوق سندیکائی متعهد کرده است.
در پرو حکومت نیکسون برخلاف انتظار خودداری و آهستگی نشان داد و برخورد سختی که در گذشته بارها پیش آمده بود روی نداد. حکومت آمریکا در برابر ملی شدن کمپانیهای آمریکائی درشتی ننمود. در بولیوی نیز با وجود عکسالعملهای نامساعد نخستین، بعید است کار به تصادمهای سخت بکشد. تغییری که در آمریکای لاتین پیدا شده است تنها در خود قاره نیست؛ “برادر بزرگ” شمالی نیز در طرز تلقیهای خود تغییرات مهمی را تجربه میکند کوبا و ویتنام آثار خود را اندک اندک ظاهر میسازند.
مبارزه بر ضد انحصارهای خارجی و اشرافیت قدرت و ثروت در داخل، حتی در پرو و بولیوی، به هیچ روی پایان نیافته است. ولی چشمانداز به ناگهان روشنتر شده است. بیش از ۲۰۰ میلیون تن ار با استعدادترین مردمان جهان، آمیختهای از تمدنهای کهن و نو و نژادهای سه قاره به نظر میرسد به ایدهآلهای بزرگ “بولیوار” آزادکنندهی این قارهی وسیع نزدیک میشوند.