«

»

Print this نوشته

یکبار دیگر جنگ شیعه و سنی

بخش ۳

روبرو شدن با عناصر، عوامل و جبهه‌های واپسماندگی

یکبار دیگر جنگ شیعه و سنی

پنج سده پیش صفویان برای شیعی کردن مردم ایران که بیشتری سنی بودند ــ و نه برای دفاع از ایران در برابر عثمانی که غلط مشهوری است ــ برخاستند و به ضرب شمشیر و با بیشترین بیرحمی‌ها از یک سو و ترویج مبتذل‌ترین خرافاتی که در هر مذهبی بتوان یافت از سوی دیگر، در سودای خود کامیاب شدند. در دویست ساله صفوی، ایران یک جامعه آخوندی تمام عیار شد و به انحطاطی افتاد که دهه‌های نوسازندگی ایران در سده بیستم نتوانست برطرف کند و خود سرانجام مغلوب جنبش آخوندی تازه‌ای گردید.

کامیابی صفویان هزینه‌های خود را داشت. نه تنها بخش‌هائی از ایران به زور جدا شد، گروه‌های بزرگی از سنیان ایرانی نیز به میل خود از ایرانی بودن دست کشیدند و میهنی را که با آنان عملا همچون بیگانه یا دشمن رفتار می‌کرد رها کردند. میلیون‌ها سنی ایرانی یا در غرب به عثمانی به عنوان رهاننده روی آوردند و یا در شرق به راه جداسری افتادند. قاجاریان که میراث شیعیگری صفوی، از خونریزی و فساد و خرافه پرستی به آنان رسیده بود آن روند را ادامه دادند و زخم شیعه و سنی همچنان گشوده ماند (رفتار با اقلیت‌های مذهبی دیگر و تغییر مذهب‌های اجباری و کشتار‌ها که تاریخ پانصد ساله گذشته را به ننگ آلوده داستان دیگری است و در این مختصر نمی‌گنجد.)

اکنون در این دوران صفوی تازه، ایران و منطقه جغرافیائی ما وارد یک مرحله نوین کشمکش شیعه و سنی می‌شود، با هزینه‌هائی که می‌تواند به همان سنگینی باشد. سیاست مذهبی جمهوری اسلامی در استان‌های سنی نشین بلوچستان و کردستان وضع را به نقطه انفجار می‌رساند. در بلوچستان بویژه تنها اسلحه است که سخن می‌گوید. حکومت هیچ پاسخی جز کشتن و اعدام کردن ندارد و مردم، حتی مسالمت‌جو‌ترین لایه‌های شهرنشین، هیچ راهی جز دست زدن و دست کم امید بستن به اسلحه نمی‌بینند. چه در بلوچستان و چه کردستان مشکل درونی به آن سوی مرز‌ها سرریز کرده است و دورنمای خطرناک‌تری در پیش چشم است. باز مانند دوران صفوی، مذهب دارد عامل تعیین کننده‌ای در سیاست خارجی منطقه می‌شود. جمهوری اسلامی با سیاست‌های ماجراجویانه و دنبال کردن مقاصدی که هم از توانائی آن بیرون است و هم از حوزه منافع ملی ایران، به رقابتی دامن می‌زند که کشور ما از آن پیروز بدر نخواهد آمد.

رئیس جمهوری جمکرانی، شاگرد کوچک هیتلر، که یادآور سخن مشهور مارکس درباره تکرار تاریخ است: “بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت مضحکه“ کشور را به سوئی می‌راند که در آن هم مضحکه و هم تراژدی خواهد بود. اولی، برای خودش و دومی برای ایران. یک جبهه سنی در برابر آنچه “امپریالیسم شیعی جمهوری اسلامی،“ خوانده می‌شود در حال شکل گرفتن است. امریکائیان دارند ائتلافی از کشور‌های سنی به هراس افتاده، اردن و عربستان و مصر، دربرابر جمهوری اسلامی می‌آرایند. عراق، که چاشنی جنگ مذهبی تازه خاور میانه را کشیده، میدان اصلی نبردی است که تا لبنان و فلسطین می‌کشد. (کار عراقیان به جائی رسیده است که زخمیان شیعی یا سنی را به بیمارستان‌های هم مذهب‌شان می‌برند وگرنه معلوم نیست زنده بدر آیند.) در فلسطین جمهوری اسلامی، حماس را در کنار خود دارد و در چهل تکه لبنان هر گروه سرش به جائی بند است. ولی از همه سو گرایش اصلی به خشونت روزافزون است و جنگی با همه وسائل درمی‌پیوندد که بنیه نزار ایران را تحلیل خواهد برد. سران رژیم اسلامی امیدوارند با تبلیغات زشت ضد یهودی احمدی نژاد و پرداخت‌های صد‌ها میلیون دلاری به اعراب، از شیعه و سنی، رهبری توده‌های عرب را در دست گیرند ولی سرمایه‌گذاری‌های ناپایدار رژیم در برابر واقعیات سیاسی و فرهنگی و تاریخی منطقه به چیزی نمی‌آید. خزانه ایران هم اکنون رو به تهی شدن است و حق شناسی مزدوران جمهوری اسلامی تاب بند آمدن جریان دلار‌ها را نخواهد آورد.

 ایران و شیعیگری در گوش عموم اعراب طنین ناخوشایند و تهدید آمیزی دارد. رئیس جمهوری اسلامی هر چه هم در شیپور نفرت بدمد و پست‌ترین عواطف توده‌های عرب را برانگیزد عبدالناصر نخواهد شد که خود ببری کاغذی بیش نبود. جمهوری اسلامی در کارزاری که می‌خواهد بر اعراب، و بر سنیان خاور میانه (که تا افغانستان و پاکستان را دربر می‌گیرند) تحمیل کند بازنده خواهد بود. ایران سودی در سرکردگی جبهه سوریه و حماس و حزب‌الله و دارو دسته‌های جنایتکار شیعی در عراق ندارد و سیاست آن در شدت بخشیدن به جنگ قومی و مذهبی در عراق شمشیر دو دمی است که اگر امروز امریکا را در گلزار فرو می‌برد فردا ایران را به گلزاری از گونه‌ای دیگر فرو خواهد برد. آخوند‌ها هیچ فکر کرده‌اند که با یک عراق تکه پاره شده که مانند یک غده سرطانی به پیکر ایران چسبیده خواهد بود چه می‌توانند بکنند؟

***

همان گونه که پادشاهان و آخوند‌های صفوی در شور مذهبی خود کمترین پروای مصالح ملی ایران را نکردند، سران رژیم اسلامی نیز در رفتار با اقلیت سنی ایران دارند همان آسیب‌ها را می‌زنند. پیامد‌های خطرناک دشمنی با سنیان ایران، شیعه و سنی و بلوچ و سیستانی نمی‌شناسد و سرتاسر استان‌هائی به اهمیت کردستان و بلوچستان را دربر می‌گیرد. بلوچان حتا بیش از کردان (که می‌باید جداگانه به مشکلاتشان پرداخت) حق دارند از رفتاری که حکومت‌ها در یک کشور شیعی با آنها داشته‌اند ناخشنود باشند. اگر بخواهیم محروم‌ترین مردم ایران را در همه پنج سده گذشته نام ببریم بی تردید بلوچان در صف اول آنان خواهند بود. حتی در دوران محمدرضا شاه تنها در سال‌های واپسین بطور جدی به یاد بلوچستان افتادند. با اینهمه بلوچان هیچ‌گاه در این سده‌ها با چنین تبعیض و خشونتی روبرو نبوده‌اند. هیچ گاه دولت مرکزی بطور منظم رهبران آنها را از میان نبرده است و مسجد‌هاشان را ویران نکرده است. در گذشته مردم بلوچستان قربانی غفلت بودند اکنون دست جنایت درکار است.

در چنین شرایطی کدام ایرانی است که بتواند با مقاومت مردم بلوچ همدردی نکند؟ ما تنها یک یادآوری داریم: در بلوچستان تعصب مذهبی و بنیادگرائی نوع افغانی و پاکستانی را نمی‌باید به جنگ سیاست تبعیض مذهبی کوری فرستاد که سراسر ایران از آن رنج می‌برد. پیکار در بلوچستان اگر زیر شعار حقوق بشر و حقوق شهروندی باشد هم در مرحله کنونی و هم بویژه برای آینده دمکراتیک پس از جمهوری اسلامی سودمند‌تر خواهد بود. بنیادگرائی و تعصب مذهبی را در همة گونه‌هایش می‌باید دور انداخت. صفویان آن روز پایان ننگ باری داشتند؛ صفویان امروز هم پایانی خواهند داشت. ولی ایران و بلوچستان و ایرانی بلوچ و غیر بلوچ آینده‌ای دارند و پایان نخواهند یافت.

ژانویه‏ ۲۰۰۷