«

»

Print this نوشته

هنر “ممکن“ و قدرت موهوم

بخش ۵

وقار سبز زیر فشار سیاه؛ تاب‌آوری یک جنبش اجتماعی

هنر ممکن و قدرت موهوم

اگر کمترین تردیدی در این می‌بود که کوشندگان جامعه شهروندی ایران پیکار را با همه سرکوب جنایت‌کارانه رژیم رها نکرده‌اند تظاهرات دهمین سالگرد ۱۸ تیر به آن پایان داد. آنچه پس از آن روز‌های خونین تغییر کرده شیوه‌های پیکار مدنی است که هم لازم و هم سازنده است ــ سازنده برای امروز و آینده ایران.

برای ما همه کسانی که نه تنها به پیروزی، بلکه به چگونه پیروزی و چه پیروزی نیز می‌اندیشیم دیدن اینهمه پختگی از سوی مردمی که در آن دوزخ سی ساله پرورش یافته‌اند شادی‌آور است. آنها در مقایسه با بیرون‌افتادگانی که به بهای فداکاری‌های مردم در ایران خود را در آستانه رسیدن به آرزو‌های‌شان می‌بینند سر‌ها را بالا‌تر و نگاه‌ها را دور‌تر گرفته‌اند. هر پیشرفتی در این راه دشوار سراسر مرهون آنهاست ــ دیگران در بیرون تنها با یاری دادن به آنهاست که می‌توانند سهمی داشته باشند ــ اگر افکار عمومی جهان و حکومت‌های دمکراسی‌های غربی را به پشتیبانی از مردم ایران و تنگ کردن روزگار رژیم برانگیزند.

آن ویژگی‌های شادی‌آور کدام است؟ پیش از همه شناختن محدودیت‌های مبارزه در ایران که از بیشتر بحث‌های بیرون پاک ناپدید است. مردم می‌دانند که تنها با بهره‌گیری از رخنه‌هائی که در خود نظام هست و ورود در راه‌های باریکی که خود رژیم اجازه می‌دهد توانسته‌اند میدان عمل را این‌چنین بگشایند. آنها در انتخابات با همه آگاهی از مواد قانون اساسی و تهیه‌های سپاه و بسیج و وزارت کشور در امواج میلیونی پای صندوق‌ها رفتند. اکنون نیز بی توجه به یادآوری‌های دانایان بیرون در چهارچوب همان قانون اساسی برای زیر و رو کردن نظام ولایت فقیه در تلاش همه سویه‌اند. هیچ‌کس در ایران از این که چرا موسوی دمی از وفاداری به جمهوری اسللامی و قانون اساسی آن کوتاه نمی‌آید شکایتی ندارد. همه اعتراض به خامنه‌ای و احمدی نژاد از آنجاست که قانون خودشان را زیر پا گذاشته‌اند و هیچ عقل سلیمی نمی‌گوید که خود اعتراض‌کنندگان از قانون بیرون بیایند.

در درون کسی برای دگرگون کردن سیاست در جمهوری اسلامی به نبرد مسلحانه یا جنبش انقلابی نمی‌اندیشد، و تنها در آن صورت است که می‌توان پاک از تنگنا‌های نظام موجود بدر آمد. از سوی دیگر مقتضیات گشودن یک نظام بسته که ناگزیر از درون آن و مرحله به مرحله خواهد بود آشکار‌تر از آن است که به دیده “استراتژ“‌های سرگردان مبارزه بیاید. مبارزان درون بر خلاف آن استراتژ‌ها از امن و آسایش اروپای باختری و آمریکای شمالی برای پیکار در درون ایران طرح‌ریزی نمی‌کنند؛ و آن اندازه انصاف دارند که از بیرونیان نخواهند گامی رنجه کنند و چهره تازه سرکوبگری را از نزدیک ببینند که دیگر هیچ مرزی نمی‌شناسد. اما به خوبی می‌توان واکنش آنها را به رفتار و سخنان کسانی که اصرار دارند بی‌ربط شدن خود و بخش بزرگ مبارزه بیرون را به رخ بکشند حدس زد. ما لازم نیست درباره مقاصد جنبش جامعه شهروندی ایران ــ جامعه شهروندان آزادی که خواست‌های خود را در بیانیه‌ها و شعار‌ها بیان کرده‌اند ــ گمان‌پروری کنیم. جان بر کفان درون در گیر و دار “هنر ممکن“ هستند، خیال‌پروران بیرون در مسابقه‌ای با یکدیگر‌ند ــ مسابقه‌ای که مردم در ایران برای آنان گشوده‌اند.

دومین ویژگی پیکار که تا کنون به سود هدف‌های نهائی آن ــ برقراری یک نظام دمکراسی لیبرال ــ کمک کرده است خویشتنداری، اگر چه در برابر بیشترین خشونت است. اگر یک تصویر به یاد ماندنی جنبش ۲۳ خرداد، “ندا“ی خفته در خون است تصویر دیگر خانمی است که در برابر جمعیت خشمگین، تن خود را سپر بسیجی زمین خورده ساخته است ــ هر دو تصویر زنانی که قلب و روح این مبارزه شده‌اند. نسل تازه ایرانیان گوئی سی ساله گذشته را به آموختن درس‌های نه تنها صد سال پیکار ملی برای دمکراسی و تجدد به سر آورده بلکه تاریخ همروزگار جهان را از برابر چشم گذرانیده است و به پیوند ارگانیک شیوه‌ها و فرا آمد مبارزه آگاه شده است: هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، وسیله هدف را تعیین می‌کند.

و سرانجام سومین ویژگی است که بیش از همه به کار نیرو‌های مخالف بیرون می‌آید و آن کنار گذاشتن تفاوت‌ها و اختلاف‌های فرعی برای رسیدن به همکاری در اصل موضوع است. ما از ایران هیچ نشنیدیم که مردم در تظاهرات هر کدام دلخواه خود را فریاد بزنند و بر سر رنگ و نشانه پرچم‌ها به جان یکدیگر بیفتند. هیچ کس در ایران از بابت پوشیدن نشانه سبز یا اهانت به هویت ملی دیگری دچار شکار جادوگران نشد و دشنام نشنید. هیچ گروه تظاهر کنندگان شعار مرگ بر گروه دیگر نداد. مردم در صف‌ها و جا‌های جدا از هم سخن یگانه خود را نگفتند و ثابت نکردند که دمکراسی و روا‌داری متقابل برای‌شان شعاری میان‌تهی بیش نیست. کسی در آن هنگامه که آینده و سرنوشت ملتی در میان است به اندیشه خودنمائی و پیش افتادن از همسایه نیفتاد. آنها در ایران جان و آزادی‌شان را برای خیر عمومی به خطر انداخته بودند نه آنکه در هزاران کیلومتری، خود را در سودای موهوم قدرت نابوده پیش اندازند.

***

به خوبی می‌توان نگرانی کسانی را که می‌ترسند جنبش جامعه شهروندی ایران در سازش‌های ناگزیر خود به صورتی تجربه سی سال پیش را تکرار کند دریافت. پذیرفتن کسی مانند موسوی به رهبری مبارزه؛ رنگ مذهبی شعار‌ها و تاکتیک‌ها؛ و بیرون نیامدن از چهارچوب جمهوری اسلامی مایه خشنودی کسانی نیست که ایران را جامعه‌ای آزاد از مذهب سیاسی و حکومت آخوندی می‌خواهند. اگر می‌شد به یک ضربت بند و زنجیر‌های یک نظام حکومتی را که سه دهه ریشه‌ها و شاخه‌های‌ش را به سراسر جامعه گسترده است گسست بسیار بهتر می‌بود. ولی گذشته از اینکه در جهان واقع از این معجزات خبری نیست، اصلا هیچ نمی‌توان اطمینان داشت که دگرگونی‌های یک شبه به هدف اصلی خدمت کنند یا بپایند. هنگامی که پای دگرگون کردن سیاست و فرهنگ و حکومت یک جامعه فرو رفته در زیان‌آور‌ترین سنت‌ها و عادت‌های ذهنی در میان است، با دست بردنی در شعر حافظ می‌باید گفت “دولت آن است که با خون دل آید به کنار. “

 ما تنها در سنگلاخ یک پیکار دراز پیچیده‌ی پر از تناقض‌ها می‌توانیم آن طبقه سیاسی را پرورش دهیم که تاب شکست‌ها و از آن دشوار‌تر پیروزی‌ها را بیاورد و دستخوش آسان‌گیری‌های عوامانه روشنفکران‌ش نشود. در یک ارزیابی واقعگرایانه به نظر نمی‌رسد که هیچ دگرگونی معنی‌داری در نظام جمهوری اسلامی جز با مصالحه‌ها از سوی همه دست درکاران ــ از جنبش جامعه شهروندی گرفته تا محافظه‌کار‌ترین رهبران مذهبی، و گونه‌هائی از همرائی امکان پذیرد. ما می‌باید منتظر ائتلاف‌های کوتاه و دراز مدت از هر سو باشیم ــ البته اگر سرمستان دیوانه‌وار قدرت، کشاکش را به رویاروئی مرگ و زندگی نکشانند که مرگ مسلم خود‌شان را همراه ویرانی کشوری که به هر حال کشور آنها نیز هست خواهد آورد.

چالش و مسئولیت بزرگ جنبش مردم ایران جلوگیری از انفجار، در عین نگهداری دستاورد‌های پیکار و پیشبرد جنبش است. ما تا اینجا از آزمایش دشوار خود بر آمده‌ایم. بهترین‌های ما در درون و بیرون، ظرفیت‌های تازه ملتی را که نه مغلوب تاریخ خود شده است نه زندانی آن، نشان داده‌اند. همین ظرفیت‌هاست که موقعیت کنونی را از دوران انقلاب اسلامی در تقریبا همه اجزاء آن متفاوت کرده است و چنانکه در جای دیگری اشاره شد نمی‌شود عناصر تشکیل دهنده دو فرایند تفاوت داشته باشند و نتیجه آنها یکی در آید. کجای همین مردمی که به خیابان‌ها ریخته‌اند و گاه الله اکبر هم می‌گویند به آن جماعت مهتاب‌زده‌ای که فریاد می‌کشم می‌کشم بر می‌آورد شباهت دارد؟ خمینی این پیکار کجاست، بازگشت به ارزش‌های اصیل‌ش کجا؟ کیست که در این دریای موج زن چشمان پر فروغ به بازگشتی بنگرد؟

ژوئیه ٢٠٠٩